loading...
اهل سنت ویکیپدیا
جهاندیده بازدید : 6 2013/08/03 نظرات (1)
امتیاز : 5.0 (1 امتیاز)

safare-omar-be-qodsعلامه ابوالحسن ندوی / ترجمه: عبدالله تیموری

در زمان خلافت سیدنا عمربن خطاب (رضی الله عنه) دامنه ی فتوحات اسلامی در سرزمین شام گسترش یافت تا به بیت المقدس که مسجد الاقصی در آن قرار دارد رسید.

در اینجا بود که فرمانروایان مسیحی که بر سرزمین شام و روم حکومت می کردند در خواست کردند که باید خلیفۀ مسلمانان شخصاً حضور داشته باشد و قرارداد صلح را به دست خود بنویسد تا کلیدهای مسجد الاقصی را به وی تحویل دهند. زیرا تحویل بیت المقدس و مسجد الاقصی به این آسانی نیست. قدس با شهرهای دیگر فرق می کند. شهرهای دیگر از منزلت و جایگاه قدس برخوردار نیستند. مسجد الاقصی مکانی است که به دست مبارک حضرت سلیمان بنا شده و پیامبران بعدی در آن نماز خوانده اند. پس اگر لازم است که بیت المقدس تسلیم مسلمانان گردد، باید خلیفۀ مسلمانان شخصاً آن را تحویل بگیرد.

فرمانده ی لشکر مسلمانان ابوعبیده (رضی الله عنه) این مطلب را به امیر المؤمنین گزارش می دهد و می گوید: فتح بیت المقدس بستگی به حضور شخص خلیفه دارد.

سیدنا عمر (رضی الله عنه) همانطور که در سایر کارهای مهم و سرنوشت ساز خلافت با اصحاب مشورت می کرد، در این باره هم مسئله را به شور گذاشت. عده ای رأیشان این بود که لازم نیست خلیفه به بیت المقدس برود، چون معتقد بودند که نباید به مسیحیان بها داد، ولی سیدنا علی (رضی الله عنه) نظر به رفتن خلیفه داد و گفت: هم شرافت و منزلت قدس و مسجدالاقصی در نظر گرفته می‌شود و هم کار مسلمانان راحت می گردد.

لازم است در اینجا نگاهی به سفر امیر المؤمنین به شام داشته باشیم.

آری، او فردی است که دو ابر قدرت آن زمان یعنی ایران و روم از ترسش آرام و قرار نداشتند. هیبت نام او گوش ها و قلب ها را پر نموده بود.

درآن زمان اگر پادشاهی یا حاکمی به شهر یا استانی سفر می نمود خبر در همه جا پخش می شد و چشم ها منتظر دیدن حاکم و همراهان و شکوه جلالش می شد و اخبار این سفر های شاهانه در صدر اخبار رسانه های خبری قرار می گرفت و جایگاه ویژه ای را در کتاب های تاریخ و سیرت به خود اختصاص می داد و مردم آن را برای هم روایت می کردند و با دیده‌ی تحسین به آن می‌نگریستند.

حال قدرتمند ترین حاکم وقت می خواهد به شهری که از دیر باز تحت استعمار دیگران بوده است مسافرت کند!

در واقع ماجرای مسافرت عمر فاروق (رضی الله عنه) برعکس سفرهای شاهان و تجربه های مکرر تاریخی است. برای روشن شدن موضوع جریان سفر را با هم مطالعه می کنیم:

سیدنا عمر (رضی الله عنه) در این سفر بر شتری خاکستری رنگ سوار بود. سر مبارکش برهنه و در زیر آفتاب سوزان خورشید می درخشید.

شتر رکاب نداشت و پاهای مبارک از دو طرف آویزان بود.

زیر اندازی پشمی داشت، وقتی بر شتر سوار می شد زین او بود و وقتی از آن پیاده می شد فرش وی. خورجین شترش از پوست یا برگ خرما بود. وقتی سوار می شد خورجین و وقتی پیاده می گشت آن را زیر سرش قرار می داد.

پیراهنی از کرباس به تن داشت که به علت کهنگی پاره شده بود، پیراهن دیگری نیز نداشت، وقتی به بیت المقدس رسید گفت: رئیس این منطقه را صدا کنید و وقتی حاضر شد به او گفت: پیراهنی به من امانت دهید و پیراهنم را بشوئید و پارگیش را بدوزید.

پیراهنی کتانی برایش آوردند، از آنها پرسید: این چیست؟ گفتند: کتان است. گفت: کتان دیگر چیست؟ برایش توضیح دادند.

پیراهنش را کشید و پیراهن دیگر بر تن کرد.

بعد از اینکه پیراهن شسته و وصله زده شد، دوباره پیراهن خودش را بر تن نمود. حاکم آن منطقه که مسیحی بود گفت: شما پادشاه عرب ها هستید. مناسب نیست در این سرزمین چنین لباسی بر تن داشته باشید و مرکب شما شتر باشد. اگر اسب ترکی سوار شوید به چشم رومی ها بهتر است.

در جواب گفت:

ما قومی هستیم که خداوند با اسلام ما را عزت داده است و عزت را غیر از خدا و اسلام نمی خواهیم.

آری، حال امیرالمؤمنین، خلیفه مسلمانان سیدنا عمربن خطاب (رضی الله عنه) که خواب از چشم بزرگترین پادشاهان وقت گرفته و آوازه ی فتوحات او همه ی جهان را پر کرده بود، این چنین بود.

آری عزیزان، این سفر از مدینه به بیت المقدس است که از میان شهر های بزرگ و پیشرفته آن زمان می گذرد و چشم ها از نزدیک او را زیر نظر دارند و به او خیره می شوند. چه راست گفته است خدای بزرگ آنجا که می فرماید:

{ و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لا یعلمون} [منافقون: ۸].

«عزت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است ولیکن منافقان نمی دانند.»

جهاندیده بازدید : 5 2013/08/03 نظرات (0)

دکتر محمد بدیع استاد دانشکده پزشکی دانشگاه قاهره                         ترجمه: ابوعمر انصاری

﴿ذَلِکَ بِأَنّهمْ لاَ یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَ نَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللهِ وَلاَ یَطَؤُونَ مَوْطِئًا یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَلاَ یَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّیْلاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ* وَلاَ یُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً وَلاَ یَقْطَعُونَ وَادِیًا إِلاَّ کُتِبَ لَهُمْ لِیَجْزِیَهُمُ اللهُ أَحْسَنَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ (التوبة: ۱۲۰- ۱۲۱

« زیرا که هیچ تشنگی و خستگی و گرسنگی در راه خدا به آنان نمی رسد و گامی به جلو برنمی دارند که موجب خشم کافران شود و به دشمنان دستبردی نمی زنند مگر اینکه به واسطه آن کارنیکوئی برای آنان نوشته می شود. بی گمان خداوند پادا ش نیکوکاران را هدر نمی دهد. ( همچنین مجاهدان راه حق) هیچ خرجی خاه کم خواه زیاد نمی کنند و هیچ سرزمینی را پشت سر نمی گذارند مگر اینکه (پاداش آن) برایشان نوشته می شود تا خداوند پاداشی نیکوتر از کاری که می کنند بدیشان دهد.»

راه علاج تصحیح مفهوم،‌ دیدگاه و نیت است، زیرا علت اصلی سستی و کسالت ، ترس از پیامدهای عمل صالح می باشد که شاید سبب زیان دیدن در امور دنیوی شود در حالی که مؤمن به خوبی می داند که بهشت با سختی ها پوشیده شده و جهنم با شهوات ، خوشی ها و دیدگاه ناصحیح.

این موضوع بر سه ستون بنا شده:

ستون اول:

یقینا اولین کسی که از طاعات سود می برد تویی و اولین شخصی هم که از شانه خالی کردن از طاعات و بخل نسبت به حسنات اعم از مال ، وقت ، کوشش و یا علم ضرر می بیند خود تو می باشی.

پس با این منطق است که، نفس تو سود برنده و زیان دیده را شناخته و حرص برای به چنگ آوردن سود و ترک زیان را تجربه خواهد کرد و می فهمد که چه چیزی پایدار و چه چیز فانی است و این نهایت زیرکی و هوشیاری است:

“الکَیِّس مَن دَانَ نَفسَهُ، وعَمِلَ لِمَا بَعدَ المَوتِ”

در واقع این منطق تجارت و سود و زیان است. زیرا که اعمال صالح بالاترین سود را دارا ست، آن سودی که عثمان بن عفان (رضی الله عنه) آن تاجر ثروتمند که به خوبی قوانین بازار تجارت را می شناخت فهمید و قافله تجاری اش را به خداوندی که دربرابر هر نیکی ده تا هفتصد برابر پاداش می دهد فروخت . کدامین بازار بورس دنیا و کدامین قانون ،هفتصد برابر، سود خالص به کسی پرداخت می کند ، بله اینگونه این صحابی جلیل دست رد بر سینه تمامی تجاری که بر سر قافله اش مزایده نهاده بودند، زد زیرا او با خداوند عزوجل معامله کرده بود.

و همچنین « صهیب بن سنان الرومی» این صحابی جلیل القدر، فرزند روم ، کسی که در اسلام آوردن از تمامی رومیان گوی سبقت را ربود و آن کسی که سود عظیمی را به چنگ آورد که پیامبر صلی الله و علیه و سلم بر آن گواهی داد. آن هنگام که پیامبر عمل صهیب به هنگام هجرت که تمامی مالش را به خاطر رضای خداوند رها کرده بود را ستود و فرمود: “ربح البیع یا صهیب” (صهیب معامله ای پرسود انجام دادی).

﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُّلُّکمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِیکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾(لصف:۱۰)

« ای کسانی که ایمان آورده اید آیا شما را به تجارتی راهنمایی نکنم که شما را از عذاب دردناک رهایی بخشد»

همچنین رسول الله صلی الله و علیه وسلم مقابله با زیان و افلاس و میزان تجاری آن را به اصحابش می آموزد و می فرماید: المُفلِسُ مَن جَاء یَوم القِیامَةِ بِصَلاةٍ وَصَدَقَةٍ وَصِیَامٍ وَحَجِّ، ویأتِی وَقَد ضَرَبَ هَذَا وَشَتَمَ هَذَا وَسَفَکَ دَمَ هَذَا وَأَکَلَ مَالَ هَذَا، فَیَأخُذُ هَذَا مِن حَسَنَاتِهِ وَهَذَا مِن حَسَنَاتِهِ، حَتَّى إذا فَنِیَت حَسَنَاتُه أُخِذَ مِن سَیِّئَاتِهِم فَطُرِحَ عَلَى سَیِّئَاتِه، ثُمَّ طُرِحَ فِی النَّارِ”.

مفلس کسی است که روز قیامت با توشه ای از نماز،‌صدقه ، روزه و حج آمده باشد و در حالی که به شخصی زده و به دیگری دشنام داده ، خون این را ریخته و مال آن را خورده ،‌پس این و آن از حسناتش برمی دارند تا زمانی که حسناتش به پایان می رسد،از گناهان آنها برداشته می شود و بر گناهان او افزوده می شود و سپس در آتش افکنده می شود.

ستون دوم:

﴿إِلاَّ کُتِبَ لَهُمْ﴾ (التوبة: من الآیة ۱۲۰) « مگر اینکه به واسطه آن کار نیکویی برای آنها نوشته می شود»

آن نوشته ای که با قلم قدر که خشک شده ، برداشته شده و کتابش بسته شده، حک گردیده است.

به شخص مؤمن این عزت ، نیرو و آرامش را در پناه خداوند می دهد که ﴿قُل لَّن یُّصِیبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَى اللهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾ (التوبة: ۵۱)

«بگو هرگز چیزی (از خیر و شر ) به ما نمی رسد ،‌ مگر چیزی که خدا برای ما مقدر کرده باشد،‌او مولی و سرپرست ما است، و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند وبس.

، پس ملاحظه می کنیم که همه چیز به نفع ماست و تمامی ستایش ها ازآن خدایی است که تمام خوبی ها به لطف او به انجام می رسند و انسان مؤمن بدین گونه با حوادث روبرو می شود که همگی از طرف خداوند عزیز قوی،‌قادر، لطیف و خبیر است و با این تفکر است که مطمئن می شود که مخلوقات همگی وسیله هستند

و از زاویه ای دیگر تو از این نمی ترسی که اگر تکلیفی را انجام دهی ممکن است دچار سختی شوی زیرا که اگر این کار به ضرر تو بود خداوند هیچوقت تو را به انجام آن مکلف نمی نمود در حالی که خداوند تو را دوست دارد و تو نیز او را دوست داری ﴿فَعَسَى أَن تَکْرَهُوا شَیْئًا وَیَجْعَلَ اللهُ فِیهِ خَیْرًا کَثِیرًا﴾ (النساء: من الآیة ۱۹) « چه بسا چیزی را ناپسند بدانید و خداوند در آن برای شما خیر فراوانی نهفته باشد»

و بدان که از قدر خداوندی راه فراری نیست و حذر کردن به معنای نشستن نمی باشد بلکه باید قبل از اقدام جوانب آن بررسی شود . جدیت ، عزم و شتافتن به سوی کار نیک در دو کلمه جمع شده ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعًا﴾ (النساء: من الآیة ۷۱ « احتیاط نمایید و آمادگی خود را حفظ کنید،‌ و دسته دسته یا هنگی باهم حرکت کنید»

ستون سوم:

﴿أَحْسَنَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ (التوبة: من الآیة ۱۲۱ « خداوند پاداشی نیکوتر از کاری که می کنند بدیشان دهد»

بیندیش برادرم خداوند با این جمله مختصر به من و شما راه را نشان داده است تا آن زمان که پاداش از سوی کریمی است که با میزان نیکوتر ، پاداش می دهد و خداوند در روز قیامت به تو در برابر هر عملت با این میزان پاداش می دهد ﴿وَفِی ذَلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ﴾ (المطففین: من الآیة ۲۶

«مسابقه دهندگان باید برای بدست آوردن این( نعمتهای بهشت) با همدیگر مسابقه بدهند و بر یکدیگر پیشی بگیرند.»

و راست گفت رسول الله صلی الله و علیه و سلم که امتش را به خوبی راهنمایی نموده: “إذَا سَألتُمُ اللهَ فَسَلُوهُ الفِردَوسَ الأعلَى”. هر گاه از خداوند ( بهشت را ) در خواست نمودید فردوس اعلی را طلب نمایید.

جهاندیده بازدید : 6 2013/08/03 نظرات (0)

ستایش ویژهٔ خداوندی است که پس از سختی آسانی می‌آورد. او را ستایش می‌گویم، ستایشی که به واسطهٔ آن بر نعمت و خیرش افزوده می‌شود و گواهی می‌دهم که معبود به حقی نیست جز الله که واحد و بی‌شریک است و هر آنچه بخواهد می‌آفریند و هرکس را که بخواهد برمی‌گزیند. تنها اوست که امر و نهیش در جهان انجام شدنی است. و گواهی می‌دهم که سرور و پیامبر ما محمد، بنده و پیامرسان خداوند و بهترین بندگان است. خداوندا بر بنده و پیامبرت محمد و بر اهل بیت و یاران او درود و سلام فرست.

اما بعد:

بندگان خداوند تقوای او را پیشه سازید و به یاد داشته باشید که متقیان در دنیا زندگی پاک دارند و در آخرت بهشت‌هایی که از زیر آن‌ها رودها در جریان است.

ای مسلمانان:

آسان شدن سختی‌ها چیزی است که همه آرزوی آن را دارند برای همین برخی از مردم هنگامی که در بعضی از امورشان دچار سختی می‌شوند گمان می‌کنند که بلایی بزرگ بر آنان نازل شده و همهٔ درها بر رویشان بسته شده است و راهی برایشان باقی نمانده است؛ دنیا برایشان تنگ شده و نسبت به همه چیز بدگمان شده و اوضاعشان رو به بدی می‌نهد و چه بسا دست و زبانشان به کردارها و گفتارهایی ناشایست آلوده گردد.

اما متقیان که خوشبخت‌ترین مردمان و خردمندترین آنان هستند به واسطهٔ بینات و هدایتی که از سوی پروردگار به آنان رسیده است و با رهنمودهای پیامبرشان ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در این مقام شأنی دیگر و موضعی متفاوت دارند. آنان به یاد می‌آورند که پروردگارشان به آنان وعده‌ای داده است که هرگز خلاف آن نمی‌رود و به آنان چنین بشارت داده است که پس از سختی آسانی در پیش است و درپی تنگنا گشایش خواهد آمد و فرموده است:

{فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا (۵) إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا} [شرح: ۵-۶]

(پس [بدان که] به همراه سختی آسانی است (۵) به همراه سختی آسانی است)

و فرموده است:

{سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْرًا} [طلاق: ۷]

(الله به زودی پس از سختی آسانی قرار خواهد داد)

این وعده‌ای است که به شرط برگرفتن اسباب بستگی دارد که در مقدمهٔ این اسباب تقوای خداوند است. تقوایی که توشهٔ رهپویان و بهترین آمادگی برای سفر و توصیهٔ خداوند برای پیشینیان و آیندگان است:

{وَلَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَإِیَّاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ} [نساء: ۱۳۱]

(و بی‌تردید کسانی را که پیش از شما به آنان کتاب دادیم و شما را چنین توصیه نمودیم که از الله پروا دارید)

همین تقوا است که باعث می‌شود انسان متقی میان خود و میان آنچه خداوند از آن نهی نموده است حائل و دور کننده و واعظی قرار دهد که او را نسبت به انجام گناه هشدار دهد.

بنابراین عجیب نیست اگر تقوا از قوی‌تری اسبابی باشد که بنده به واسطهٔ آن همهٔ امور خود را آسان ساخته و هر عقبه‌ای را که جلوی رسیدن او را به اهدافش قرار گرفته است از سر راه بردارد:

{وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْرًا} [طلاق: ۴]

(و هر که تقوای الله را پیشه سازد برای او در کارش آسانی خواهد نماد)

به همراه تقوا است که احسان در همهٔ ابعاد آن تحقق می‌یابد همانند احسان به خود که با روی آوردن به سوی خداوند متعال و انجام دادن حقوق وی در توحید و انجام همهٔ عبادات یعنی محبت و خوف و امید و توکل و خضوع و فروتنی و نماز و قربانی و زکات و روزه و ذکر و صدقهَ تنها برای او محقق می‌گردد زیرا این مقتضای کلمهٔ توحید یعنی لا إله إلا الله است یعنی: معبودی به حق جز الله نیست و این همان حقیقت تصدیق پاداش نیکوتر است که در این سخن خداوند متعال آمده است:

{فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى (۵) وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى (۶) فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَى} [لیل: ۵-۷]

(پس اما آنکه بخشش نمود و تقوا ورزید (۵) و [پاداش] نیکوتر را تصدیق نمود (۶) به زودی راه آسانی پیش روی او خواهیم نهاد)

آنچه مدلول و معنای چنین چیزی را واضح می‌سازد آن است که بنده می‌داند خداوند متعال متصف به صفات کمال است و او چنان است که ابن قیم ـ رحمه الله ـ می‌گوید که وی «بنده‌اش را به حسب صفات خود مورد پاداش قرار می‌دهد: او رحیم است و رحیمان را دوست دارد و نسبت به بندگان رحیم و مهربانش رحمت می‌ورزد و او پوشاننده است و برای بندگانش نیز پوشیدن عیوب دیگران را می‌پسندد و اهل عفو است و آن بندگانش را دوست دارد که از دیگر بندگان درمی‌گذرند و لطیف است و لطف را از بندگان خود دوست می‌دارد و سخنان تند و سخت را بد می‌دارد. اهل رفق و نرمی است و آن را دوست می‌دارد و شکیبا است و شکیبایی را می‌پسندد. اهل نیکی است و نیکی و اهل آن را دوست دارد و عدل است و عدل را دوست دارد. عذر را می‌پذیرد و کسانی را که عذر بندگانش را می‌پزیرند دوست دارد و بنابراین او بندگانش را بر حسب بودن یا نبودن این صفات در آنان مورد پاداش و جزا قرار می‌دهد؛ پس هر کس ببخشد خداوند نیز وی را می‌بخشد و هر که با بندگان او نرمی پیشه کند او نیز با وی نرمی پیشه می‌کند و هر که به آفریدگان او رحم کند او نیز به وی رحم می‌کند و هر که به دیگران نیکی کند او نیز در حق وی نیکی خواهد کرد».

از جملهٔ این احسان آسان‌گیری برای کسی است که در پرداخت قرض خود به سختی افتاده است یا مهلت دادن به او یا کم کردن قرض او است چنانکه در حدیث آمده است: «هر کس بر کسی که در قرض خود به سختی افتاده است آسان گیرد خداوند نیز بر او در دنیا و آخرت آسان خواهد گرفت» [به روایت مسلم در صحیح]

همینطور اگر به همراه این احسان، همانند بندگان برگزیدهٔ خداوند، تضرع به سوی آفریدگار و دعای او را نیز داشته باشد چنانکه موسی ـ علیه الصلاة والسلام ـ می‌فرماید:

{قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی (۲۵) وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی (۲۶) وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی (۲۷) یَفْقَهُوا قَوْلِی} [طه: ۲۵-۲۸]

(گفت: پروردگارا سینهٔ مرا فراخ گردان (۲۵) و کار مرا آسان ساز (۲۶) و گره از زبانم بگشای (۲۷) تا سخنم را بفهمند)

و همینطور دعایی که رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در هنگام سختی‌ها به زبان می‌آورد و می‌فرمود: «اللهم لا سَهل إلا ما جَعَلتَه سهلا وأنتَ تجعَلُ الحَزنَ إذا شئتَ سَهلاً». یعنی: خداوندا هیچ آسانی نیست مگر آنچه تو آسان گردانده‌ای و تو اگر بخواهی ناهمواری‌ها را هموار می‌سازی.

همچنین پایبندی به آداب دعا و سنت‌های آن و اخلاص خداوند و پیروی از رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ و آغاز دعا با حمد و ثنای خداوندی و درود و سلام بر پیامبر وی و ایستادن در برابر قبله و اصرار در دعا و عدم استعجال در دعا ـ که بگوید دعا کردم و اجابت نشد ـ و درخواست تنها از خداوند و نه هیچ کس دیگر جز او و اعتراف به گناهان در پیشگاه خداوند و اقرار به نعمت‌های او و توسل به نام‌های نیک و صفات والای پروردگار یا به عمل صالحی که پیش از آن انجام داده است یا به دعای شخص صالحی که زنده و حاضر است و بلند کردن دست‌ها در دعا و وضو در صورت توانایی و خوردن روزی حلال و دوری از حرام و ناپاکی‌ها و دوری از تجاوز در دعا که مثلا دعای کارِ گناه یا قطع صلهٔ رحم نماید یا بر ضد خود و خانواده یا مال و فرزندانش دعا کند یا صدای خود را بیش از اندازه بلند نماید.

اینجاست که امید اجابت دعا می‌رود و باران رحمت ربانی فرو می‌ریزد و انتظار آسانی و گشایش می‌رود و انسان با فضل و رحمت خداوند شاد و مسرور می‌گردد:

{قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ} [یونس: ۵۸]

(بگو به فضل و رحمت الله است که مومنان باید شاد باشند. این از هر چه گردآوری می‌کنند بهتر است)

خداوند من و شما را به واسطهٔ کتاب خود و سنت پیامبرش سود رساند. این سخن خویش را گفته و برای خود و شما و دیگر مسلمانان از خداوند متعال از هر گناهی آمرزش می‌خواهم که او بسیار آمرزنده و مهربان است.


ستایش از آن الله است. او را حمد گفته و از او یاری جسته و آمرزش می‌خواهیم و از بدی‌های خود و کارهای ناپسندمان به الله پناه می‌بریم. خداوند هرکه را هدایت کند او گمراه‌گری نخواهد داشت و هر که را گمراه سازد او هدایتگری نخواهد یافت و گواهی می‌دهم که معبودی به حق نیست جز الله که یکتا و بی‌شریک است و گواهی می‌دهم که محمد بنده و پیامبر اوست. درود و سلام بسیار خداوند بر او و بر اهل بیت و یاران او باد.

اما بعد ای بندگان خداوند:

در توضیح این سخن خداوند متعال که {پس همانا به همراه سختی یک آسانی است (۵) به همراه سختی یک آسانی است} [شرح: ۵-۶] برخی از علمای تفسیر گفته‌اند: «این اشاره‌ای است بس عظیم به اینکه هرگاه سختی و دشواری باشد به همراه آن یک آسانی خواهد بود و حتی اگر سختی به سوراخ سوسمار وارد شود آسانی بر آن وارد خواهد شد و آن را بیرون خواهد کشید چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: {به زودی الله پس از سختی آسانی قرار خواهد داد} [طلاق: ۷] آمدن لفظ العسر با الف و لام تعریف نشان دهندهٔ عموم و فراگیری است به این معنا که هر گونه سختی به هر اندازه‌ای که باشد در پایان آن یک آسانی به همراه خواهد داشت».

این یک بشارت عظیم است برای هر مسلمانی که دچار سختی و زیان و مصیبت شده است به ویژه برای اهل شام که هم‌اکنون از سوی ستمگران و متجاوزان، سخت‌ترین بلاها را تحمل می‌کنند:

{اسْتِکْبَارًا فِی الْأَرْضِ وَمَکْرَ السَّیِّئِ وَلَا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ} [فاطر: ۴۳]

(به هدف گردنکشی در زمین و نیرنگ زشت و نیرنگ زشت جز به اهل آن نمی‌رسد)

بشارت دهید که پیروزی و پایان سختی‌ها و غم‌ها و مصیبت‌ها و زیان‌ها نزدیک است. پس ای بندگان خداوند تقوای او را پیشه سازید و گمان خود را نسبت به خداوند نیک گردانید و به وعدهٔ او اطمینان داشته باشید، وعده‌ای که هرگز خلاف نمی‌شود و تغییر نمی‌یابد و آن وعده چنین است که: به همراه سختی آسانی است.

و همیشه به یاد داشته باشید که خداوند شما را به درود و سلام بر بهترین انسان‌ها امر نموده و فرموده است:

{إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا} [احزاب: ۵۶]

خداوندا بر بنده و پیامبرت محمد درود و سلام فرست و از چهار خلیفهٔ راشد، ابوبکر و عمر و عثمان و علی و از دیگر صحابه و تابعین و کسانی که تا قیامت به نیکی از آنان پیروی نمایند راضی و خشنود باش و همچنین از ما با عفو و کرم خود خشنود باش ای گرامی‌ترین گرامیان.

خداوندا اسلام و مسلمانان را عزت بخش، خداوندا اسلام و مسلمانان را عزت بخش و از حوزهٔ دین محافظت نما و دشمنان دین و دیگر متجاوزان و مفسدان را نابود گردان. خداوند طاغیان و مفسدان را نابود گردان و میان دل‌های مسلمانان الفت ایجاد کن و صف آنان را یکی گردان و رهبرانشان را اصلاح نما و کلمهٔ آنان را بر حق یکی گردان ای پروردگار جهانیان.

خداوندا دینت را و کتاب را و سنت پیامبرت و بندگان مومن مجاهد صادقت را یاری ده. خداوندا ما را در سرزمین‌هایمان ایمن بگردان و مسئولان ما را اصلاح نما.

خداوندا دشمنان تو و دشمنانمان را به تو می‌سپاریم و از شر آنان به تو پناه می‌بریم. خداوندا آنطور که خود می‌دانی شر آن‌ها را از سر ما کم بگردان، خداوندا آنطور که خود می‌دانی شر آنان را از سر ما کم بگردان.

خداوندا سختی و مصیبتی را که بر اهل سوریه آمده است از بین ببر. خداوندا بلایی را که برای آنان پیش آمده است از بین ببر و سختی‌شان را آسان گردان و آنان را از تنگنایی که گرفتار آنند نجات ده و پوشیده‌هایشان را پوشیده بدار و ترسشان را از بین ببر و آنان را از آنچه می‌ترسند نجات ده ای پروردگار جهانیان و آنان را آنگونه که خود می‌دانی از دشمنانشان در امان دار و ضعیفشان را رحم نما و شکستشان را جبران نما و زخمی‌شان را شفا ده و شهادت را برای کشته شدگان آنان بنویس و اسیرانشان را آزاد گردان و بی‌لباسشان را بپوشان و ما و آنان را از شر فتنه‌های پنهان و آشکار در امان دار ای پروردگار جهانیان.

خداوندا سرانجام ما را در همهٔ امور به نیکی منتهی گردان و ما را از خواری دنیا و عذاب آخرت نجات ده. خداوندا دین ما را که نگه دارندهٔ امر ماست و دنیای ما را که محل زندگی ماست و آخرت ما را که بازگشتگاه ماست اصلاح نما و زندگی را برای ما عاملی برای زیادهٔ در نیکی‌ها و مرگ را آسودگی از هر بدی بگردان.

خداوندا بیماران ما را شفا ده و مردگان ما را بیامرز و ما را به آن اهدافی که باعث خشنودی توست برسان و کارهای ما را با نیکی‌ها خاتمه ده.

خداوندا ما از زوال نعمتت و برگشت عافیتت و خشم ناگهانیت و همهٔ عوامل خشمت به تو پناه می‌بریم.

{پروردگارا ما به خود ستم نمودیم و اگر تو ما را مورد مغفرت و رحمت خود قرار ندهی بی‌تردید از زیانکاران خواهیم بود} [اعراف: ۲۳]

{پروردگارا ما را در دنیا و آخرت نیکی عطا کن و از عذاب آتش در امان دار} [بقره: ۲۰۱]

و درود و سلام خداوند بر بنده و پیامبرش محمد و بر اهل بیت و یاران او والحمدلله رب العالمین.

جهاندیده بازدید : 4 2013/08/03 نظرات (0)

ستایش مخصوص خداوند است، ستایش ویژهٔ اوست که امت‌ها را پدید آورده و از بین می‌برد و خاکستر مردگان را دوباره زنده می‌گرداند، شاکرانه و فرمانبردارانه او را سپاس می‌گویم و و عابدانه و وفروتنانه از او آمرزش می‌خواهم و گواهی می‌دهم که معبودی به حق نیست جز الله که واحد و بی‌شریک است و گواهی می‌دهم که سرور و پیامبر ما محمد، بندهٔ خداوند و پیامبر اوست که پروردگارش او را با دین حق، هدایتگر و دعوتگر مبعوث نمود. درود و سلام بسیار و پی در پی خداوند بر وی وی و بر اهل بیت و یاران او باد.

اما بعد:

ای مردم شما و خود را به تقوای خداوند ـ عزوجل ـ سفارش می‌کنم، پس تقوای او را پیشهٔ خود سازید:

{ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللّهُ } [بقره: ۲۸۲]

(تقوای الله را پیشه سازید و الله شما را علم خواهد آموخت)

با علم، عمل درست خواهد شاد و با عمل حکمت به دست خواهد آمد و با حکمت است که زهد صحیح وجود خواهد داشت و با زهد دنیا شناخته می‌شود و هر که دنیا را به خوبی بشناسد به آخرت دل خواهد بست و هر که دل به آخرت بندد توفیق خداوندی را به دست خواهد آورد که توفیق خداوندی بهترین راهبر است و هر که به قضای خداوندی خشنود شود هیچکس نخواهد توانست او را خشمگین سازد و هر که به عطای پروردگار قانع شود دچار حسد نمی‌شود و هر که درهای خیر را در برابر خود گشوده دید شایسته است به سوی آن بشتابد که او نمی‌داند این در کی بسته خواهد شد.

و بدانید که مرگ به همهٔ ما خواهد رسید و قبر همه را در آغوش خود خواهد گرفت و قیامت همهٔ ما را دوباره یکجا جمع خواهد کرد و خداوند است که میان ما داوری خواهد نمود و او بهترین داور است:

{ فَاسْتَبِقُوا الخَیْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُون } [مائده: ۴۸]

(پس در کارهای نیک بر یکدیگر سبقت گیرید، بازگشت همه شما به سوی الله است، سپس شما را نسبت به آنچه در آن اختلاف داشتید آگاه خواهد ساخت)

ای مسلمانان، حجاج بیت الله الحرام؛ خداوند عزوجل می‌فرمایند:

{ الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَّعْلُومَاتٌ فَمَن فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِی الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللّهُ وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ یَا أُوْلِی الأَلْبَاب } [بقره: ۱۹۷]

(حج ماه‌هایی مشخص است پس هر که در این ماه‌ها حج را بر خود واجب گرداند [بداند که] هم‌بستری و گناه و جدل در حج [جایز] نیست و هر آنچه از خیر انجام دید الله آن را می‌داند، و توشه برگیرید که در حقیقت بهترین توشه تقوا است و ای خردمندان پروای مرا بدارید)

قواعد رفتار، و معیارهای اخلاقی و آداب برخورد و تعامل با مردم معیار و مقیاسی آشکار از معیارهای پایبندی عملی به دین اسلام و نشانه‌ای از نشانه‌های پیشرفت تمدنی و تعالی انسانی است و آن قواعد و آدابی است که بر روابط میان انسان‌ها حاکم است، از هر طبقه و گروهی که باشند؛ قواعدی که احساس امنیت و محبت و حسن معاشرت و خوشبختی جامعه را در پی دارد.

حاجیان نیز در جمع خود و همچنین دیگر مسلمانان در اجتماع‌های خود، تجلی‌گر مظاهر این رفتار و اخلاق دین خود و پایبندی به تعالیم شریعت خود هستند و هر که مردم را دوست بدارد آنان نیز او را دوست خواهند داشت و هر که را با نیکی با آنان رفتار نماید می‌پذیرند.

اخلاق نیک و برخورد خوب یکی زبان انسانی مشترک است که هر کس آن را می‌فهمد و بزرگواران جذب آن می‌شوند و حکیمان به آن گوش فرا می‌دهند.

چهرهٔ باز و بشاش بهترین وسیله را به دست آوردن مردم است و روی خوش کینه‌ها را از بین می‌برد و انسان حکیم کسی است که پیش از آن که مردم را با زبان مورد خطاب قرار دهد با عمل خود با آنان رابطه برقرار می‌کند.

ای مسلمانان، ای جمع حجاج:

در دین ما آن اندازه راهنمایی‌ها و توجیهات فراوانی وجود دارد که قادر است شبکه‌ای وسیع از روابط را در دایرهٔ خانواده و جامعه و در دایره‌ٔ وسیع‌تر جهان اسلام و سپس دایرهٔ وسیع‌تر جامعهٔ اسلامی، شکل دهد و مدیریت کند.

همچنین در نصوص دینی ما آمده است که: «کامل‌ترین مومنان از نظر ایمان بهترین آن‌ها از نظر اخلاق است» [به روایت احمد و ابوداوود و ترمذی]

و در حدیث دیگری آمده است که رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ فرمودند: «اموال شما برای عطا کردن به همهٔ مردم کافی نیست پس شایسته است که چهرهٔ خود را برای آنان بشاش نمایید و اخلاقتان را نیک کنید» [به روایت ترمذی و حاکم از حدیث ابوهریرة با سند صحیح]

و در حدیثی که امام مسلم از عبدالله بن عمرو بن عاص ـ رضی الله عنهما ـ روایت کرده است آمده که رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ فرمودند: «هر که دوست دارد از آتش دور شده و به بهشت داخل شود در حالی مرگش در رسد که به الله و روز قیامت ایمان دارد و طوری به نزد مردم آید که دوست دارد مردم به نزد او آیند».

مردم معادنی متفاوت و دارای طبقات و منزلت‌های گوناگونی هستند و رفتار با همهٔ آن‌ها به یک نحو چیزی است که در زندگی امکان‌پذیر نیست، برای مثال آنچه برای این مناسب است برای آن یکی مناسب نیست و رفتاری که با این گروه مناسب است ممکن است با آن گروه مناسب نباشد و رفتاری که با این یکی خوب است با دیگری زیبا نیست.

همینطور باید آنگونه مردم را مورد خطاب قرار داد که می‌دانند زیرا عقل و خرد انسان‌ها یکی نیست و فهم مردم با هم متفاوت است و طبیعت آنان نیز متفاوت است. پدر و فرزند، همسر و برادر، رئیس و مرئوس، زودفهم و دیر فهم، گرم و سرد، خویشاوند دار و دور از خویشاوندان، مردم و صفاتشان و حالاتشان، در سختی و آسانی، و شادی و غم و در همهٔ اینها، خداوند بندگان خود را می‌آزماید…

حکیمان گفته‌اند: اگر خواستی ماهی صید کنی برلبهٔ قلاب خود طعمه‌ای مناسب بگذار، چه بسا کرمی برای این کار مناسب باشد و بهترین گوشت مناسب این کار نباشد!

ای مسلمانان، حجاج بیت الله:

در اینجا قصد داریم بخشی کوچک از سیرهٔ مصطفوی و راه و روش محمدی و سنت نبوی را در انواع معاملات و توجیهات برای گروه‌ها و شخصیت‌های متفاوت به نمایش بگذاریم؛ چرا که او آن برگزیدهٔ خداوند و هدایتگر بشریت است که خداوند او را با این سخن خویش بر دیگر بندگان ویژگی داده است:

{ لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیم } [توبه: ۱۲۸]

(پیامبری از سوی خود شما به نزد شما آمده است که رنج شما بر او سخت است، [به هدایت] شما حریص است و نسبت به مومنان مهربان و دلسوز است)

و خداوند عزوجل فرموده است:

{ فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِین } [آل عمران: ۱۵۹]

(پس به سبب رحمتی از سوی الله بود که با آنان نرمخو شدی و اگر تندخو و سنگدل بودی از پیرامون تو پراکنده می‌شدند پس از آنان درگذر و برای آنان آمرزش بخواه و در کارها با آنان مشورت کن، پس هرگاه به کاری تصمیم گرفتی بر الله توکل کن زیرا الله توکل کنندگان را دوست دارد)

نخستین چیزی که در این سیرهٔ کریمهٔ نبوی و راه و روش محمدی، انسان را به تامل وا می‌دارد، رفتار ایشان با خانواده و اهل بیت خود است.

محبوب و پیامبر ما محمد ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ انسانی مانند دیگر انسان‌ها بود، لباس خود را می‌شست، گوسفند می‌دوشید و خود کارهای شخصی خود را انجام می‌داد و در مشغولیت‌های خانوادهٔ خود می‌کوشید اما همینکه وقت نماز می‌شد برای نماز خارج می‌شد؛ [به روایت بخاری و ترمذی]

و می‌فرمود: «بهترین شما کسی است که با خانوادهٔ خود بهتر باشد، و من بهترین شما برای خانوادهٔ خود هستم» [به روایت ترمذی و ابن ماجه]

برخی از مردم به اشتباه گمان می‌کنند که مردانگی و شخصیت در چهرهٔ عبوس و در هم کشیده و صادر کردن امر و نهی و دوری از خوش گفتاری با خانواده و گوش ندادن به حرف‌های آنان است.

در حدیثی طولانی که ام زرع روایت کرده است داستان شب‌نشینی و سخن و شوخی میان رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ وهمسرشان عائشه ـ رضی الله عنها ـ آمده است.

از دیگر نشانه‌های رفتار نیک با خانواده مشورت با آن‌ها در مسائل خانوادگی و دیگر مسائل است. خداوند متعال می‌فرماید:

{ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَن تَرَاضٍ مِّنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا } [بقره: ۲۳۳]

(پس اگر پدر و مارد بخواهند بر اساس رضایت دو طرف و مشورت با همدیگر کودک را از شیر بگیرند گناهی بر آن‌ها نیست)

و رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در داستان صلح حدیبیه با همسرش ام سلمه مشورت نمود و به مشورت او نیز عمل کرد. همچنین در داستان افک با بَریره مشورت کرد که قضیهٔ کوچکی نبود.

بیایید رفتار او را با اشتاهات مردم و غیرت زنانه ببینید؛ هنگامی که یکی از زنان او ظرف پر از غذایی را که دیگر همسر پیامبر برای او فرستاده بود شکست تنها کاری که او ـ علیه الصلاة والسلام ـ انجام داد این بود که با نرمی با وی برخورد کرد و فطرت و طبیعت زنانه را در نظر گرفت و فرمود: «مادرتان دچار غیرت شد» سپس غذا را با دستانش جمع کرد و گفت: «غذایی در برابر غذا، و ظرفی در برابر ظرف» [به روایت بخاری و ترمذی]

حافظ ابن حجر ـ رحمه الله ـ می‌فرماید: «در این حدیث این عبرت است که نباید زنان را برای غیرت در برابر یکدیگر سرزنش نمود زیرا در حالت به علت شدت خشمی که از غیرت سرچشمه می‌گیرد عقل آنان محجوب می‌شود».

برخورد شدید و خشونت و زدن از هر کس بر می‌آید، اما حِلم و بردباری و نرمش و گذشت و تسامح تنها از کسانی که دارای اراده‌ای قوی و اخلاق والا هستند بر می‌آید چنانکه صحابه می‌گویند: «پیامبر شما هیچ‌گاه هیچ زنی و نه هیچ خدمتکاری را نزد [وهرگز کسی را نزد] مگر آنکه در جهاد در راه خداوند باشد» [به روایت احمد و ابوداوود]

اما دربارهٔ رفتار با کودکان می‌توان بسیار از راه و روش نبوی سخن گفت:

از ملاحظات دقیق در مورد رفتار با کودکان این است که آنان تفاوت میان اوقات شوخی و اوقات جدی را نمی‌دانند. کودک گمان می‌کند که همهٔ وقت دیگران از آن اوست و اسلام نیز به این احساس او ارج نهاده است؛ می‌بینیم که رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ دختر خود را در نماز نیز برمی‌دارد و در هنگام رکوع او را به زمین می‌گذارد و دوباره هنگامی که از رکوع بلند می‌شود او را برمی‌دارد. [متفق علیه]

و در جایی دیگر حسمن و حسین ـ رضی الله عنهما ـ در حالی که رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در نمازند سوار او می‌شوند و آن حضرت ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ سجدهٔ خود را طولانی می‌کند تا آنکه کودکان از سیر بازی شوند. [به روایت احمد و نسائی]

و حتی یک بار هنگامی که رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در حال خطبه بود حسن ـ رضی الله عنه ـ به منبر بالا رفت و پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ او را در آغوش گرفت و بر سر او دست کشید و فرمود: «این فرزند من آقا است و شاید خداوند به دست او میان دو گروه بزرگ از مسلمانان را اصلاح نماید» [به روایت ابوداوود]

ای مسلمانان:

بهترین راه و آسان‌ترین روش در برخورد با کودکان مهربان و شوخی با آنان و اهمیت دادن به آنان و توجه و عطوفت در حق آنان است و هیچ‌کس نسبت به خانواده‌اش مهربان‌تر از محمد ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ نیست.

مشغولیت‌ها و بسیار بودن وظائف و مسئولیت‌ها نباید انسان را از چنین رفتاری با خانواده‌اش باز بدارد زیرا این نیز از جملهٔ مسئولیت‌ها و وظائف انسان است.

انس ـ رضی الله عنه ـ می‌گوید: ابراهیم فرزند رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در روستاهای نزدیک مدینه نزد دایه بود و رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در حالی که ما با او بودیم به راه می‌افتاد و داخل آن خانه می‌شد و او را بر می‌داشت و می‌بوسید سپس باز می‌گشت. [به روایت مسلم]

واژه‌های کلیدی رفتار با کودکان این‌ها هستند: بوسه‌ای از روی مهربانی، آغوشی گرم، بازی کودکانه، که همهٔ این‌ها زبانی است ساده و کم‌هزینه اما دارای تاثیری بس بزرگ.

بیچاره آن سنگدلان خشک و خشن مانند این مرد که هنگامی که رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ را در حال بوسیدن نوه‌اش حسن بن علی ـ رضی الله عنهما ـ دید گفت: مگر شما کودکان خود را می‌بوسید؟ من ده فرزند دارم که تاکنون یکی از آن‌ها را نبوسیده‌ام. اینجا بود که رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ فرمود: «آیا من می‌توانم کاری انجام دهم وقتی خداوند رحمت و مهربانی را از قلب‌های شما برداشته است؟»

بلکه حتی رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ اگر در حال نماز صدای گریهٔ کودکی را می‌شنید برای مراعات حال مادرش و برای آنکه دچار فتنه نشود نماز را کوتاه می‌کرد.

ای جمع دوست‌داران، ای حجاج بیت الله:

اما تعامل و رفتار با خدمتکاران و کارگران را این سخن انس ـ رضی الله عنه ـ دربارهٔ رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ به تصویر می‌کشد، آنجا که می‌فرماید: رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ را ده سال خدمتگذاری کردم و هیچگاه برای کاری که انجام دادم نگفت چرا آن را انجام دادی؟ و برای کاری که نکردم هیچگاه نگفت چرا آن را انجام ندادی؟

به این داستان که برای خود انس ـ رضی الله عنه ـ رخ داده است توجه کنید: انس ـ رضی الله عنه ـ برای انجام یکی از کارهای رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ از خانه بیرون رفت، اما کودکان را دید که در بازار به بازی مشغولند و با آن‌ها مشغول بازی شد زیرا خود وی کودک و در سن آن‌ها بود. رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ که تاخیر انس را دید برای یافتن او خارج شد و او را در حال بازی با کودکان یافت.

انس می‌گوید: ناگهان رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ مرا از پشت سر گرفت، به او نگاه کردم و او در حالی که می‌خندید فرمود: «انس کوچولو! آیا آنجا که گفتم رفتی؟» گفتم: بله! خواهم رفت ای رسول خدا!

این درسی است که باید از پیامبر آموخت؛ درس انسانیت، نرمخویی و نرمی در صدا زدن کودکان: ایشان انس را «انس کوچولو» نامید و نه او را به تندی سرزنش کرد، چه رسد به آنکه بر سرش داد بزند یا آنکه او را مورد کتک و خشنونت قرار دهد.

همچنین هنگامی که مردی شکایت خدمتکارش را به نزد رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ برد و گفت: او بدی می‌کند و ستم می‌ورزد، آیا او را بزنم؟ فرمود: «هر روز هفتاد بار او را ببخش» [به روایت احمد و ابوداوود و ترمذی]

آری ای مسلمانان:

از جمله جاهایی که آداب رفتار بزرگوارانه خود را به نمایش می‌گذارد، موضعی است که مردم در معاملات و خرید و فروش و وام گرفتن از یکدیگر به نمایش می‌گذارند، چنانکه رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ می‌فرماید: «خداوند رحمت کند بندهٔ آسانگیر را هنگامی که می‌فروشد، هنگامی که می‌خرد، هنگامی که به آسانی قرض خود را ادا می‌نماید، و هنگامی که قرض خود را به نیکی و نرمی از مردم می‌خواهد» [به روایت بخاری]

{ وَإِن کَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَیْسَرَةٍ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُون } [بقره: ۲۸۰]

(و اگر [بدهکارتان] تنگدست باشد تا هنگام گشایش به او مهلت دهید و اگر او را ببخشید این برایتان بهتر است اگر می‌دانستید)

و رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ می‌فرماید: «هر که دوست دارد خداوند وی را از سختی‌های روز قیامت نجات دهد بر وامداری که دچار مشکل است آسان گیرد یا قرض را از او بردارد» [به روایت امام مسلم]

ای جمع حجاج:

اما دربارهٔ رفتار و برخورد با مکر فریبکاران و خیانت خیانتکاران و کفر کافران خداوند متعال خطاب به پیامبرش فرموده است:

{ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىَ خَآئِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلاَّ قَلِیلاً مِّنْهُمُ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِین } [مائده: ۱۳]

(و تو همواره از خیانتی از سوی آن‌ها آگاه می‌شوی مگر اندکی از آنان [که خیانتکار نیستند] پس آنان را ببخش و از آنان چشم‌پوشی کن. همانا الله نیکوکاران را دوست می‌دارد)

اگر انسان مسلم نگاهی به پیمان‌هایی که پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ با غیر مسلمانان بسته است بیندازد انواع و اقسام تسامح و جدال نیک و عفو و گذشت را مشاهده خواهد کرد که او را به تعجب وا خواهد داشت چنانکه در فتح مکه می‌فرمایند: «هر که وارد خانهٔ ابوسفیان شود در امان است، هر که در را بر خود ببندد در امان است و هر که سلاح را به زمین اندازد در امان است».

و خطاب به قریش با آن تاریخ سیاه و ستمگرانه‌شان با رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ و یارانش و شکنجه‌ای که در حق مستضعفان روا داشته بودند، در روز فتح چنین فرمود: «فکر می‌کنید با شما چه خواهم کرد؟» گفتند: برادری بزرگوار و برادرزاده‌ای بزرگوار، فرمود: «به شما چنان می‌گویم که یوسف به برادرانش گفت: {امروز هیچ سرزنشی بر شما نیست، الله شما را بیامرزد و او مهربان‌ترین مهربانان است} بروید که شما آزادید».

و هنگامی که به او گفتند تا علیه مشرکان نفرین کند فرمود: «من لعنت کننده مبعوث نشده‌ام بلکه به عنوان رحمت برانگیخته شده‌ام» [به روایت مسلم]

و بعد، ای بندگان خداوند:

ترازوی در اختیار شماست که تفاوتی در اندازه‌گیری‌اش نیست و معیاری است که کم و زیاد نمی‌کند، برا

جهاندیده بازدید : 4 2013/08/03 نظرات (0)

ستایش از آن الله است، او را حمد گفته و از او یاری می‌خواهیم و آمرزش می‌طلبیم و از بدی‌های نفس خود و از اعمال ناشایستمان به الله پناه می‌بریم. الله هر که را هدایت کند او گمراه‌گری نخواهد داشت و هر که را گمراه سازد او هدایت‌گری نخواهد یافت و گواهی می‌دهم که معبودی به حق نیست جز الله که واحد و بی‌شریک است و گواهی می‌دهم که محمد، بنده و پیامبر اوست. درود و سلام بسیار خداوند بر او و بر اهل بیت و یاران او باد.

اما بعد، ای بندگان خداوند، تقوای او را آنگونه که شایسته است پیشهٔ خود سازید و در نهان او را مراقب خود بدانید.

ای مسلمانان: خداوند بنی آدم را گرامی داشت و آنان را بر بسیاری از آفریده‌های خود برتری بخشید و از میان آنان گروهی را به پیامبری خود انتخاب کرد و از میان آنان بهترین‌شان، محمد بن عبدالله که بهترین بنی‌هاشم است و آنان نیز بهترین قریش‌اند را برگزید… خداوند او را برای هدایت این امت به دین استوار خود و راه راست او انتخاب کرد، او که زندگی عملی‌اش عبادت بود و شکر خداوند، و دعوت و بردباری، و آزمایش و صبر، و اخلاقی والا به همراه خوش‌بینی… شمائلش عطرآگین و سیره‌اش پربار…

ابن قیم رحمه الله می‌گوید: «نیاز بندگان به شناخت پیامبر و آنچه آورده است، و راستگو دانستن وی در اخباری که آورده است و طاعت از اوامر او، بالاتر از ضرورت است».

هیچ خیری نیست مگر آنکه او امتش را بدان راهنمایی کرده است، و هیچ شری نیست مگر آنکه نسبت به آن هشدار داده، و خود دربارهٔ خود فرموده است: «هیچ خیری نزد من نیست مگر آنکه آن را از شما باز نخواهم داشت» [متفق علیه]

او نصف دوران رسالتش را تنها برای دعوت به سوی یک قضیه صرف نمود، دعوتی که هر کس آن را استجابت نکرد در آتش جاودانه می‌شود و بهشت بر او حرام می‌گردد، دعوتی که او رسالتش را بر کوه صفا با آن علنی نمود و خطاب به قریش فرمود: «بگویید لا إله إلا الله، رستگار شوید».

او ده سال را در مکه به چیزی جز این دعوت نکرد، سپس تا وفات خود به دیگر جنبه‌های شریعت ـ به همراه توحید ـ پرداخت و همهٔ کسانی را که دعوتش را اجابت کرده‌اند به دعای مستجاب خود در قیامت وعده داده و گفته است: «هر پیامبری دعایی مستجاب دارد و هر یک از آنان دعای خود را در دنیا خواسته‌اند اما من دعای خود را گذاشته‌ام که شفاعت من برای امتم در قیامت است که ان شاءالله به دست خواهد آمد، [آن هم برای کسانی] که کسی را به خداوند شریک نیاورده‌اند» [متفق علیه]

او برای خداوند بسیار عبادت‌گزار بود و طاعت و عبادت او را به بهترین وجه به جای می‌آورد، پاهایش از شدت طولانی بودن قیام می‌شکافت، گاهی تنها در یک رکعت بقره و آل عمران و نساء را می‌خواند، و در تلاوت قرآن بسیار خوش صدا بود. بَراء ـ رضی الله عنه ـ می‌گوید: «شنیدم که پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در نماز عشاء {وَالتِّینِ وَالزَّیْتُونِ} را می‌خواند، پس ندیدم کسی از او خوش‌صداتر یا خوش‌قرائت‌تر باشد» [متفق علیه]

برای خداوند خاشع و فروتن بود، نماز می‌گزارد در حالی که بر اثر گریه از سینه‌اش صدایی مانند صدای دیگ بلند می‌شد و زبانش از یاد خداوند خسته نمی‌شد. عائشه ـ رضی الله عنه ـ می‌گوید: «در همه حالش خداوند را یاد می‌کرد» [به روایت مسلم]

و ابن عمر ـ رضی الله عنهما ـ می‌گوید: «ما برای رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در یک مجلسش می‌شمردیم که صد بار می‌گفت: ربِّ اغفر لی وتُب علیَّ، إنک أنت التواب الرحیم، پروردگارا مرا مورد آمرزش قرار ده و توبه‌ام را بپذیر، که همانا تو بسیار توبه‌پذیر و مهربانی».

نماز را دوست می‌داشت و نسبت به آن سفارش می‌نمود؛ انس ـ رضی الله عنه ـ می‌گوید: عموم وصیت پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در هنگام وفات این بود: «نماز، و [نیکی نسبت به] بردگانتان». انس می‌گوید: آنقدر این را تکرار کرد تا جایی که سینه‌اش به غرغره افتاد اما زبانش نمی‌توانست آن را بگوید، ـ یعنی نسبت به نماز و بردگان آنقدر سفارش نمود تا آنکه روحش تسلیم جان آفرین گردید ـ [به روایت امام احمد]

وی کودکان صحابه را نسبت به نمازهای مستحب تشویق می‌کرد. یک بار به ابن عمر که نوجوان بود فرمود: «عبدالله بهترین مرد است اگر شب را نماز می‌گزارد» [متفق علیه]

یقین او نسبت به خداوند بسیار بالا بود، یقین داشت که شفا در کلام خدا است و خود را به واسطهٔ کلام الله رُقیه می‌کرد. عائشه ـ رضی الله عنها ـ می‌گوید: «هنگامی که از بیماری رنج می‌برد مُعَوَذات ـ یعنی سوره‌های اخلاص و فلق و ناس ـ را بر خود می‌خواند و می‌دمید» [متفق علیه]

پیامبران پیش از خود را گرامی می‌داشت. یک بار مردی به او گفت: ای بهترین آفریدگان! پس در پاسخ او فرمود: «او ابراهیم است [که بهترین آفریدگان است]»؛ [به روایت مسلم]

وی از زیاده‌روی و غلو در بزرگداشت خود نهی نمود و فرمود: «چنانکه نصارا در مورد فرزند مریم زیاده‌روی کردند در مورد من زیاده‌روی و غلو نکنید، بلکه من بنده‌ای هستم، پس بگویید: بندهٔ خداوند و پیامبر او» [به روایت بخاری]

همه کس را ـ حتی اگر مخاطبش کودک بود ـ به این دین دعوت می‌کرد، یک بار نوجوانی یهودی را عیادت کرد و کنار سرش نشست و گفت: «اسلام بیاور» پس آن نوجوان اسلام آورد. [به روایت بخاری]

در برابر کودکان فروتنی پیشه می‌کرد و عقیده را در قلب آنان می‌کاشت. یک بار خطاب به ابن عباس فرمود: «ای نوجوان! من سخنانی را به تو می‌آموزم: خداوند را حفظ کن تا تو را حفظ کند، خداوند را حفظ کن، او را در برابر خود خواهی یافت، اگر چیزی خواستی از الله بخواه و اگر یاری جستی از الله یاری بجوی» [به روایت ترمذی]

در آموزش صحابه نرمی را رعایت می‌کرد و محبت قلبی خود را برای آنان آشکار می‌کرد؛ یک بار دست معاذ را گرفت و خطاب به او فرمود: «به خدا سوگند که تو را دوست دارم، ای معاذ تو را سفارش می‌کنم که در پس هر نماز این را فراموش نکنی که بگویی: اللهم أعِنِّی على ذِکرِکَ وشُکرِکَ وحُسنِ عِبادتِک ـ خداوندا مرا برای یاد خود و شکر خود و نیکو به جای آوردن عبادت خود یاری ده» [به روایت نسائی]

نه خشونت می‌ورزید و نه تکبر پیشه می‌کرد؛ بلکه سینه‌اش برای همه فراخ بود؛ یک روز در حالی که خطبه می‌گفت مردی وارد شد و گفت: ای رسول خداوند! مردی غریبه آمده است و دربارهٔ دین خود می‌پرسد، نمی‌داند دینش چیست! آن مرد می‌گوید: رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ خطبه‌اش را قطع کرد و به سوی من آمد تا آنکه نزد من رسید و برایش یک صندلی آوردند که گمان کردم پایه‌های آن از آهن است. راوی می‌گوید: پس رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ بر آن نشست و همچنان آنچه را خداوند به او یاد داده بود به من یاد داد، سپس به خطبهٔ خویش برگشت و آن را به پایان رساند. [به روایت مسلم]

وی نسبت به جوانان یاور و دلسوز بود. مالک بن حویرث می‌گوید: در حالی که جوانانی هم سن و سال بودیم به نزد پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ آمدیم، پس بیست شب نزد او ماندیم تا جایی که او گمان کرد دلمان برای خانواده‌هایمان تنگ شده است و از ما دربارهٔ بازماندگانمان پرسید و او را نسبت به آنان آگاه نمودیم. راوی می‌گوید: او بسیار نرم‌خو و مهربان بود، فرمود: «به سوی خانواده‌های خود برگردید و آنان را آموزش دهید و امر نمایید و همانطور که دیدید من نماز می‌گزارم، نماز بگزارید» [متفق علیه]

اخلاق وی بسیار نیک بود، بد زبان نبود و حیای او از حیای دوشیزه بیشتر بود و هیچگاه در زندگی خود کسی را با دست خود نزد، عائشه ـ رضی الله عنها ـ می‌گوید: «رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ هیچگاه چیزی را به دست خود کتک نزد، و نه هیچ زن و یا خادمی را نیز نزد، مگر آنکه در راه خداوند به جهاد برود، و هیچگاه برای خود انتقام نگرفت؛‌ بلکه عفو می‌کرد و می‌بخشید و اگر میان انتخاب دو چیز مختار می‌شد تا جایی که گناه نبود آسان‌ترین آن را بر می‌گزید».

او گشاده روی بود؛ جریر بن عبدالله می‌گوید: «رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ هیچ‌گاه من را نمی‌دید مگر آنکه تبسم می‌کرد».

پیوند خویشاوندی خویش را پیوسته می‌داشت و در سخن خود راستگو بود و نیاز محتاجان را برآورده می‌نمود؛ خدیجه خطاب به ایشان فرمود: «تو پیوند خویشاوندی را نگه می‌داری و راستگویی پیشه می‌کنی و ناتوانان و فقیران را یاری می‌رسانی…»

نسبت به پدر و مادرش نیکوکار بود، قبر مادرش را زیارت کرد و گریست تا آنجا که کسانی که دور و برش بودند را به گریه انداخت و فرمود: «از پروردگارم اجازه خواستم که برای او آمرزش بخواهم، پس به من اجازه داده نشد، و از او اجازه خواستم که قبرش را زیارت کنم و مرا اجازه داد» [به روایت مسلم]

نسبت به همسایه سفارش می‌نمود و بر حسن جوار و بزرگداشت همسایه تشویق می‌کرد. خطاب به ابوذر فرمود: «اگر آبگوشتی پختی آب آن را زیاد کن و به همسایگانت هم برس» [به روایت مسلم]

مهربان و رقیق القلب بود و نسبت به زیردستانش آسانگیر بود؛ انس ده سال خدمتکاری او را کرد و در این ده سال حتی اف به او نگفت، و هیچ‌گاه نگفت چرا این کار را کرده‌ای و یا چرا آن کار را نکرده‌ای.

نسبت به ناتوانان و بیماران مهربان بود و دستور داد هر کس آنان را امامت می‌کند به خاطر آنان نماز را کوتاه‌تر بخواند.

نسبت به مردم بسیار دلسوز و شکیبا بود، یک بار بیابان‌نشینی از روی نادانی در مسجد ادرار نمود، پس مردم او را دوره کردند تا او را تنبیه کنند، اما پیامبر خطاب به آنان فرمود: «او را رها کنید تا کارش را تمام کند و بر روی ادرارش دلوی آب بریزید، زیرا شما آسانگیر مبعوث شده‌اید نه سختگیر» [به روایت بخاری]

بسیار بخشنده و بزرگوار بود، هیچ سائل یا محتاجی را دست خالی برنمی‌گرداند، حکیم بن حزام ـ رضی الله عنه ـ می‌گوید: «از رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ مال خواستم، او به من عطا کرد، باز خواستم، باز به من عطا کرد، باز خواستم باز هم به من عطا کرد» [متفق علیه]

مردی به نزد او آمد، پس پیامبر به اندازهٔ میان دو کوه به او گوسفندان غنیمت را عطا کرد. یک بار مردی پیامبر را دید که بُرده‌ای بر دوش دارد، گفت: چه زیباست! آن را به من بپوشان! پس پیامبر آن را به او بخشید. [به روایت بخاری]

پاک بود و جز پاکی نمی‌خورد، از هرگونه شبهه‌ای در غذا دوری می‌کرد و می‌فرمود: «گاه به نزد خانواده‌ام بر می‌گردم پس خرمایی را می‌بینم که بر رختخواب من افتاده است، آن را بر می‌دارم که بخورم اما می‌ترسم که خرمای صدقه باشد و آن را می‌اندازم» [متفق علیه]

صحابه را حتی اگر کم سن و سال بودند گرامی می‌داشت، دربارهٔ اسامه بن زید که در آن روز تنها ۱۸ سال داشت فرمود: «شما را نسبت به او سفارش می‌کنم که او از صالحان شماست» [به روایت مسلم]

و اگر کسی از اصحاب بیمار می‌شد به عیادتش می‌شتافت و برای مصیبتش اندوهگین می‌شد. یک بار به عیادت سعد بن عبادة رفت و دید که به شدت بیمار است و در اثر آن گریست.

نسبت به اصحابش وفادار بود و هیچ‌گاه محبت و ایثارشان را فراموش نمی‌کرد. آخرین روزی که به منبر بالا رفت فرمود: «شما را نسبت به انصار سفارش می‌کنم؛ زیرا آنان گروه من و مورد اطمینان من و خاصان منند، آنچه را بر عهده‌شان بود انجام داده‌اند و حقوقی که بر گردن دیگران دارند باقی مانده است، پس از نیکانشان بپذیرید و از آنکه از آنان ستمی روا داشته است درگذرید» [به روایت بخاری]

جایگاه خدیجه و بخشش سخاوتمندانه و خرد او را از یاد نبرد و پس از وفات وی همیشه او را به نیکی یاد می‌کرد و رابطهٔ خود را با خویشاوندان او حفظ می‌نمود و به دوستان او نیکی می‌کرد.

همچنین از روی وفای به ابوبکر صدیق در پایان عمر خود امر نمود که همهٔ درهایی را که به مسجد باز می‌شوند جز در ابوبکر ببندند.

و با وجود سنگینی وظیفه‌ای که بر عهدهٔ‌ او نهاده شده بود با خانواده‌اش به نیکی معاشرت می‌کرد و نسبت به آنان مهربان بود و همین که وارد خانه‌اش می‌شد به کار آنان مشغول بود تا آنکه برای نماز خارج می‌شد.

با فرزندان و نوه‌هایش بسیار مهربان بود و آنان را بزرگ می‌داشت. هنگامی که دخترش فاطمه وارد می‌شد برای او برمی‌خواست و دستش را می‌گرفت و او را در جایی که نشسته بود می‌نشاند.

حسن را بر گردن خود سوار می‌کرد و می‌گفت: «خداوندا من او را دوست می‌دارم پس او را دوست بدار» [متفق علیه]

یک بار بر صحابه خارج شد در حالی که نوه‌اش أمامة بر دوش وی بود، پس با آنان نماز گزارد و هنگامی که به رکوع می‌رفت او را بر زمین می‌گذاشت و همین که بلند می‌شد او را بر می‌داشت. [متفق علیه]

عثمان ـ رضی الله عنه ـ رفتار او با صحابه را چنین وصف می‌کند: «رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ را در سفر و حضر همراهی کردیم. او به عیادت بیمار ما می‌رفت و در تشییع جنازه‌های ما شرکت می‌کرد و همراه با ما به غزوه می‌آمد و با کم و زیاد با ما هم‌دردی می‌کرد» [به روایت احمد]

سختی زندگی را چشید چنانکه عائشه ـ رضی الله عنها ـ می‌فرماید: «زنی به همراه دو دخترش نزد من آمد و از من چیزی می‌خواست، اما نزد من جز یک دانه خرما نیافت» [متفق علیه]

از گرسنگی به شکم خود سنگ می‌بست؛ عمر ـ رضی الله عنه ـ می‌گوید: «آیا برایتان کافی نیست که هر چه می‌خواهید می‌خورید و می‌نوشید؟ من پیامبرتان را دیدم که حتی خرمای نامرغوب نمی‌یافت که شکمش را با آن سیر کند» [به روایت مسلم]

سخت‌ترین سختی‌ها و مصیبت‌ها را در دنیا تجربه کرد، یتیم بزرگ شد، از سرزمینتش اخراج شد، سه سال در شعب در محاصره قرار گرفت، از دست قریش در غار مخفی شد، شش فرزند خود را در حیات خود از دست داد، قومش حتی در هجرتگاهش به جنگ او آمدند، اهل نفاق علیه او دست به نیرنگ زدند، به او زهر خورداندند، او را سحر کردند، و می‌گفت: «برای خداوند چنان ترسانده شدم که کسی ترسانده نشد، و در راه خداوند چنان اذیت شدم که کسی اذیت نشد».

اما با همهٔ سختی‌ها و مصیبت‌هایی که در زندگی دید، همیشه در زندگی خود خوش‌بین بود و می‌گفت: «خوش‌بینی و خوش‌فالی و سخن نیک را دوست دارم» [متفق علیه]

از دنیا روی برگرداند و به آنچه نزد خداوند است امید ورزید و می‌گفت: «مرا چه به دنیا، من در دنیا نیستم جز به مانند سواره‌ای که به سایه‌ای پناه آورده سپس می‌رود و آن را ترک می‌گوید» برای همین از دنیا رفت و چیزی به جای نگذاشت. عائشه ـ رضی الله عنها ـ می‌گوید: «رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ از دنیا رفت و هیچ درهم و دینار و گوسفند و شتری به جای نگذاشت و به چیزی نیز وصیت نکرد».

علی ـ رضی الله عنه ـ او را چنین توصیف می‌کند: «نه پیش از او و نه پس از او به مانندش ندیدم».

اما بعد ای مسلمانان:

پیامبر ما امانت رسالت را ادا نمود و برای امتش خیرخواهی کرد و فرمود: «مثال من و شما به مانند مردی است که آتشی افروخته است، پس حشرات و پروانه‌ها به آن هجوم می‌آورند و در آن می‌افتند و او آنها را از آتش دور می‌کند، و من نیز شما را گرفته‌ام که در آتش نیفتید و شما از دست من در می‌روید» [به روایت مسلم]

اما وفاداری امت نسبت به او این است که حق او را ادا نمایند که همان ایمان به او و راستگو دانستن اوست زیرا او ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ می‌فرماید: «هیچ‌کس از این امت، نه یهودی و نه نصرانی نیست که، دربارهٔ من بشنوند و سپس در حالی بمیرد که به آنچه آورده‌ام ایمان نیاورده است، مگر آنکه از اهل آتش خواهد بود» [به روایت مسلم]

همینطور از دیگر حقوقی که او بر گردن امتش دارد مقدم داشتن محبت او بر دیگر دوست داشتنی‌هاست، رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ فرمود: «کسی از شما ایمان نمی‌آورد تا آنکه من نزد او از فرزندان و پدر و مادر او و همهٔ مردم محبوب‌تر باشم» [متفق علیه]

همینطور اطاعت او در دستورات وی و دوری از آنچه نهی نموده است. رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ می‌فرماید: «همهٔ امت من به بهشت وارد می‌شوند مگر آنکه خود نخواهد» گفتند: ای رسول خدا! کیست که از وارد شدن به بهشت ابا ورزد؟ فرمود: «هرکه اطاعت من کند به بهشت وارد می‌شود و هر که از من سرپیچی کند خود ابا ورزیده است» [به روایت بخاری]

همچنین از اصول گواهی دادن به پیامبری او این است که عبادت خداوند، جز بر اساس شریعت او صورت نگیرد، چنانکه خود فرموده است: «از امور نوساخته در دین برحذر باشید».

همینطور مطالعهٔ سیرت او و شناخت راه و روش او در همه حال و گسترش دعوت او در زمین، و اینکه مسلمان به همان چیزی دعوت کند که او مردم را به آن دعوت نمود یعنی: توحید و اوامر دین و نیکی‌ها و فضائل آن، و هر که پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ را در عبادات و معاملات الگوی خود قرار دهد، به خوشبختی و سعادت دست یافته است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم: {لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا} [احزاب: ۲۱]

خداوند برای من و شما در قرآن عظیم برکت نهد و با آیات و ذکر حکیم سود رساند، آنکه را شنیدید گفتم و برای خود و شما و همهٔ مسلمانان از هر گناهی از خداوند بزرگ آمرزش می‌خواهم پس از او آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده و مهربان است.


ستایش مخصوص خداوند است برای احسان وی، و او را برای توفیق و منتش شکر می‌گویم و گواهی می‌دهم که معبودی به حق نیست جز الله که تنها و بی‌شریک است و گواهی می‌دهم که پیامبر ما محمد، بنده و پیامبر اوست، درود و سلام خداوند بر او و بر اهل بیت و یاران او باد.

ای مسلمانان: سعادت دو جهان در طاعت او ـ علیه الصلاة و السلام ـ است و هدایت و عزت و رستگاری به اندازه‌ای است که بنده از وی پیروی نماید، چنانکه خداوند متعال می‌فرماید:

{وَإِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا} [نور: ۵۴]

(و اگر از او پیروی کنید، هدایت می‌یابید)

هر که از او اطاعت نماید دین و دنیایش به صلاح آمده و سینه‌اش فراخ می‌گردد. هر که می‌خواهد پیامبر رفیق و هم‌نشین او در آخرت باشد، باید پیرو او باشد و سنتش را در پی گیرد، و از هر آنچه با گواهی به پیامبری او در تضاد است روی گرداند. خداوند متعال می‌فرماید:

{وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَئِکَ رَفِیقًا} [نساء: ۶۹]

(هر که از الله و پیامبر اطاعت کند آنان با کسانی‌اند که خداوند بر آن‌ها منت نهاده از پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان و چه نیک رفیقانی‌اند آنان!)

سپس بدانید که خداوند شما را به درود و سلام بر پیامبرش امر نموده و فرموده است:

{إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الذِیْنَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیْمًا} [احزاب: ۵۶]

خداوندا بر پیامبرت محمد درود و سلام فرست و از خلفای راشدین، ابوبکر و عمر و عثمان و علی، که به حق حکم می‌نمودند و از دیگر صحابهٔ پیامبرت راضی و خشنود باش، و همچنین از ما با عفو و کرم خود خشنود باش ای گرامی‌ترین گرامیان.

خداوندا اسلام و مسلمانان را عزت ده، و شرک و مشرکان را خوار گردان و دشمنان دین را نابود ساز و این سرزمین و دیگر سرزمین‌ها را در امن و امان بدار.

خداوندا اوضاع مسلمانان را در همه جای دنیا اصلاح نما، خداوندا جان آنان را حفظ نما و آن‌ها را به زیبایی به سوی خود باز گردان.

{پروردگارا ما را در دنیا و آخرت نیکی عطا کن و از آتش دوزخ دور بدار} [بقره: ۲۰۱]

خداوندا ما از تو توفیق و سعادت را در دنیا و آخرت خواهانیم. خداوندا ما را با پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان محشور گردان.

{پروردگارا ما به خود ستم نمودیم و اگر تو ما را مورد مغفرت و رحمت خود قرار ندهی بی‌تردید از زیانکاران خواهیم بود} [اعراف: ۲۳]

بندگان خداوند: {همانا الله شما را به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان سفارش نموده و از فحشا و منکر و تجاوز باز می‌دارد، او شما را چنین پند می‌دهد باشد که پندپذیر گردید} [نحل: ۹۰]

پس خداوند بزرگ را یاد کنید تا شما را یاد کند و او را برای نعمت‌هایش شکر گویید تا شما را افزون دهد، و همانا یاد الله بزرگتر است و الله به آنچه می‌کنید آگاه است.

جهاندیده بازدید : 11 2013/08/03 نظرات (0)
امتیاز : 0.0 (0 رای)

mawledحسن الحسینی / ترجمه: ابوعامر

نکته‌ی اول:

خداوند متعال پیامبرش ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ را به پیروی از شریعت و پیروی نکردن از هوای نفس دستور داده است. پروردگار متعال می‌فرماید:

{سپس تو را بر شریعت [و راه و روشی که ناشى] از امر [پروردگار است] نهادیم پس آن را پیروى کن و از هوسهاى کسانى که نمى‏دانند پیروى مکن} [جاثیه: ۱۸]

عبادتها “توقیفی” هستند یعنی در آن‌ها هیچ مجالی برای رای و نظر افراد نیست بلکه باید تنها کسی که آن را تشریع می‌کند خود خداوند باشد و برای همین است که خداوند متعال بارها و در جاهای مختلفی پیامبرش را به پیروی از وحی امر کرده است. و بر اساس این است که علما تقریر کرده‌اند “عبادات مبنی بر اتباع است نه ابتداع”.

نکته‌ی دوم:

خداوند متعال به خاطر بعثت پیامبرش ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ بر بندگان خود منت نهاده است و نه برای ولادت وی:

{به یقین الله بر مؤمنان منت نهاد [که] پیامبرى از خودشان در میان آنان برانگیخت تا آیات خود را بر ایشان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و اگر چه پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند} [آل عمران: ۱۶۴]

نکته‌ی سوم:

سلف صالح ما در روز تولد پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ هیچ کاری اضافه بر دیگر روزها انجام نمی‌دادند و اگر کار خاصی انجام می‌دادند حتما خبر آن به ما می‌رسید! این بر ما پنهان نیست که آن‌ها بسیار بیشتر از ما، پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ را دوست داشتند و او را بزرگ می‌داشتند.

علامه ابو عبدالله محمد الحفار مالکی می‌گوید: “آیا نمی‌بینی که روز جمعه بهترین روزی است که خورشید بر آن طلوع کرده است و بهترین کاری که انسان می‌تواند در یک روز بافضیلت انجام دهد روزه گرفتن در آن روز است اما با این وجود رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ از روزه گرفتن جمعه با وجود فضیلتی که دارد نهی کرده است و این دلیل بر این است که هیچ عبادتی در زمان یا مکان خاصی مشروع نیست مگر آنکه از سوی شریعت تعیین گردد و [در باب عبادات] هر آنچه مشروع نیست انجام داده نمی‌شود زیرا ممکن نیست متأخرین این امت روشی هدایت کننده تر از پیشگامان این امت بیاورند… و همه‌ی خیر در پیروی از پیشینیان و سلف صالح این امت است” [المعیار المعرب ۷/۹۹].

نکته‌ی چهارم:

نگاهی به فقه عمر فاروق ـ رضی الله عنه ـ بینداز وقتی که آغاز تاریخ را از هجرت مصطفی ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ قرار داد زیرا نماد پیروزی، دین او بود و میلاد یا وفات پیامبر را آغاز تاریخ هجری نکرد. می‌دانی چرا؟ برای اینکه وی حقیقت‌ها و معانی را بر رسم‌ها و ظواهر و تعارفات مقدم می‌داشت!!

نکته‌ی پنجم:

خلفای فاطمی اولین کسانی بودند که بدعت مولود را در قرن چهارم هجری در قاهره راه انداختند و در واقع شش مولود را به وجود آوردند: مولود پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ و مولود امام علی و فاطمه و حسن و حسین ـ رضی الله عنهم ـ و مولود خلیفه‌ی حاضر.

این مولودها به همین روش باقی ماندند تا آنکه “افضل بن امیر الجیوش” آن را لغو نمود و سپس به سال ۵۲۴ هجری در دوران خلافت خلیفه‌ی فاطمی “الحاکم بأمر الله” پس از آنکه نزدیک بود مردم آن را به فراموشی بسپارند دوباره به راه افتاد.

بر این اساس امت اسلام تا پیش از این دولت، چیزی به نام مولود نبوی را به چشم ندیده بود. آیا این حکومت شایسته‌ی تقلید است یا پیامبر و صحابه و تابعین؟ عجیب این است که کار بعضی از مسلمانان به جایی رسیده که حتی جشن مولودی را از شب قدر هم بهتر می‌دانند!

نکته‌ی ششم:

مورخان و سیرت‌نگاران درباره‌ی ماهی که پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در آن دیده به جهان گشود اختلاف دارند. گفته شده ایشان در ماه رمضان به دنیا آمده اما جمهور مورخان و سیرت‌نگاران بر این هستند که ایشان در ربیع الاول به دنیا آمده‌اند. اما باز در مورد روز تولد ایشان اختلاف کرده‌اند:

برخی گفته‌اند: روز دوم ربیع الاول، که این رای ابن عبدالبر است. و گفته شده روز هشتم، که این نظر را ابن حزم صحیح دانسته است و اکثر اهل حدیث نیز این رای را برگزیده‌اند. و گفته شده روز نهم ربیع الاول و ابن رای را ابوالحسن ندوی و زاهد کوثری ترجیح داده‌اند. و همچنین گفته شده روز دهم که این انتخاب باقر است. و گفته شده روز دوازدهم و این نص ابن اسحاق است. و گفته شده هفدهم ربیع الاول و همچنین هجدهم ربیع الاول…

این اختلاف اگر نشان‌دهنده‌ی چیزی باشد ،نشان‌دهنده‌ی عدم اهمیت صحابه در نقل تاریخ تولد رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ به ما می‌باشد زیرا اگر چنین چیزی برای آن‌ها مهم بود حتما آن را بازگو می‌کردند و اگر در چنین روزی رسم یا عبادت خاصی وجود داشت نیز بدون شک به مانند دیگر عبادات وقت آن مشهور و معلوم می‌شد و اختلافی در آن صورت نمی‌گرفت.

شیخ یوسف قرضاوی می‌گوید: “اگر به این مساله از دیدگاه تاریخی نظر بیندازیم خواهیم دانست که صحابه رضی الله عنهم برای سالگرد ولادت رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ و نه برای سالگرد اسراء و معراج و یا هجرت ایشان جشن نگرفته‌اند بلکه واقعیت این است که آن‌ها حتی به دنبال تاریخ این روزها هم نمی‌گشتند! زیرا آن‌ها در مورد روز ولادت رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ اختلاف کرده‌اند و اگر چه مشهور این است که آن روز دوازدهم ربیع الاول است اما برخی دیگر گفته‌اند: اینطور نیست و صحیح‌تر آن است که آن روز نهم ربیع الاول است نه روز دوازدهم.

و این اختلاف و عدم اهتمام برای این است که هیچ عبادت یا عملی بر این روز مترتب نمی‌شود. هیچ نماز یا روزه‌ای در این روز نیست. برای همین معروف این است که صحابه و تابعین و قرن‌های نخست که بهترین نسل‌های این امت هستند برای این مناسبت‌ها جشن نگرفته‌اند! این چیزها پس از آن‌ها بعد از چند قرن‌ها  شروع شد…”

برای مراعات این اختلاف تاریخ، “ملک مظفر الدین” یک سال روز هشتم ماه ربیع الاول را جشن می‌گرفت و سال دیگر روز دوازدهم را!! [نگا: ابن خلکان ۱/۴۳۷]

نکته‌ی هفتم:

تاریخی که بر اساس رای مشهور، رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در آن به دنیا آمده است دقیقا همان تاریخی است که در آن وفات کرده‌ است! یعنی روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول. برای همین خوشحال بودن در چنین روزی مقدم بر اندوه نیست و بسیاری از اهل علم به این موضوع اشاره کرده‌اند از جمله ابن الحاج مالکی و امام فاکهانی.

ابن الحاج مالکی می‌گوید: “شگفتی این است که چگونه جشن مولود را با ترانه‌سرایی و خوشحالی و سرور بر پا می‌کنند آن هم به بهانه‌ی تولد رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در این ماه در حالی که وی ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در همین ماه به رحمت پروردگار منتقل شده است و امت به علت وفات ایشان دچار غم و مصیبتی عظیم شدند که هیچ مصیبتی با این مصیبت برابر نیست و [اگر درست بود] باید [به جای شادی] گریه می‌کردند و اندوهگین می‌شدند… اما ببین در این ماه بزرگ چگونه می‌رقصند و خوشحالی می‌کنند!” [المدخل ۲/۱۶].

نکته‌ی هشتم:

مساله‌ی قابل تامل این است که انتشار این جشن در میان مسلمانان در سرزمین‌هایی شروع شد که در آن مسلمانان در کنار نصارا (مسیحیان) زندگی می‌کردند چنانکه در شام و مصر رخ داد… زیرا نصارا در روز تولد مسیح و نزدیکانش جشن می‌گرفتند و این سبب سرعت انتشار این بدعت در میان مسلمانان شد.

حتی حافظ سخاوی ـ رحمه الله ـ در دفاع از جشن مولودی می‌گوید: “اگر اهل صلیب شب تولد پیامبرشان را عیدی بزرگ قرار داده‌اند اهل اسلام از باب اولی به بزرگداشت پیامبرشان شایسته‌تر هستند”!!

ملا علی قاری ـ رحمه الله ـ در تعقیب این سخن سخاوی می‌گوید: “من می‌گویم: در پاسخ وی می‌توان گفت ما به مخالفت با اهل کتاب دستور داده شده‌ایم” [المورد الروی فی المولد النبوی ۲۹]

نکته‌ی نهم:

محبت رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ با جشن گرفتن در روز میلاد وی به دست نمی‌آید و بلکه در هر روز از زندگی فرد مسلمان با عمل به سنت وی و مقدم داشتن سخن وی بر هر سخن دیگر، و تسلیم شدن در برابر هر چه از سوی خداوند آورده است، محقق می‌گردد. شادی برای پیامبر تنها محدود به یک روز نیست بلکه ما با هر روز نزدیک‌تر شدن به سنت پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ و التزام بیشتر به سنت وی برای او شاد می‌شویم تا آنکه به برکت این پیروی ضعف خود را به نیرو تبدیل کرده و در درون خود قواعد عقیده‌ی خویش و مبادی بزرگ اسلام را راسخ گردانیم.

نکته‌ی دهم:

رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ می‌فرماید: “در مورد من آنگونه که نصارا در مورد عیسی بن مریم غلو کردند غلو و زیاده‌روی نکنید زیرا من بنده‌ی اویم پس بگویید: بنده‌ی الله و رسول وی” [بخاری]

در بیشتر این مراسم‌های مولودی در مدح رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ مبالغه و زیاده‌روی رخ می‌دهد و عجیب این است که حتی طرفداران این رسم نیز به غلوی که در این مراسم رخ می‌دهد و گاه تا حد کفر می‌رسد اعتراف کرده‌اند! به ویژه که برخی به خود جرات داده و درباره‌ی مولود کتاب نوشته و احادیث دروغین به رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ نسبت داده‌اند. عبدالله الغماری ـ یکی از بزرگان معاصر تصوف و از طرفداران این رسم ـ می‌گوید:

“کتاب‌های مولودی پر از این احادیث دروغین است و این دروغ‌ها تبدیل به عقیده‌ای راسخ در میان عموم مردم گردیده است، و امیدوارم خداوند مرا توفیق دهد تا بتوانم کتابی در مولودی بنویسم که خالی از دو چیز باشد: اولا احادیث دروغین، و ثانیا: سجع با تکلف…

مقصود این است که غلو در مدح پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ نکوهیده است زیرا خداوند متعال می‌فرماید: {در دین خود غلو نکنید} و همچنین کسی که با روایتی که ثابت نشده است مدح پیامبر می‌کند بر وی دروغ بسته است و داخل در این وعید است که: “هر که بر من به عمد دروغ ببندد جایگاه خود را در آتش مهیا سازد”.

فضایل پیامبر نیز چیزی نیست که بشود در مورد آن سهل انگاری  کرد زیرا به پیامبر این امت مربوط است. پیامبری که دروغ را حرام گردانده و آن را از گناهان کبیره دانسته است تا آنجا که ابومحمد جوینی، پدر امام الحرمین قائل به کفر کسی است که بر پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ دروغ ببندد.

بر این اساس همه‌ی مبالغه‌ها و غلوهای بی‌اساسی که در کتب مولودی و داستان معراج وجود دارد باید سوزانده شود تا آنکه صاحبان این کتاب‌ها و خواننده‌های آن در آتش نسوزند…” [پایان سخن غماری از نقد وی بر برده‌ی بوصیری / صفحه‌ی ۷۵]

و عادت بر این است که بسیاری از این مراسم‌ها با عبارت‌های بدعتی و شرک‌آمیز خاتمه می‌یابند.

نکته‌ی یازدهم:

مفسده‌هایی که در این مراسم‌ها رخ می‌دهد بر فرد مسلمان پنهان نمی‌ماند که اینجا به مهم‌ترین آن‌ها اشاره می‌کنم:

کسانی که روز ولادت پیامبر را جشن می‌گیرند متاسفانه مخالفان خود را به عدم محبت رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ متهم می‌کنند! و فراموش می‌کنند که بزرگداشت و محبت با پیروی و اتباع است نه با نوآوری و ابتداع در دین. همچنین کارهایی ناشایست در این مراسم‌ها صورت می‌گیرد مانند تکان دادن سر و بدن و … به اضافه‌ی اذکار دروغین و داستان‌های وهمی…

شیخ “علی محفوظ ازهری” می‌گوید: “در این مراسم‌ها اسراف و هدر دادن مال و وقت کشی فروانی است که هیچ فایده و خیری در آن نیست”. [الابداع ۳۲۴] بر اساس قواعد شرعی اگر مباح ـ بر فرض این که اینگونه مراسم‌ها مباح باشد ـ به کار حرام منجر شود از باب “سد ذرایع” حرام خواهد شد. چه رسد به این که خود این کار حاوی منکرات باشد!

نکته‌ی دوازدهم:

در واقع مسلمانان بر بدعت بودن جشن گرفتن مولد نبوی اجماع کرده‌اند اما در مورد اینکه این بدعت “حسنه” است یا “سیئه” (یعنی بدعت نیک و بدعت بد) اختلاف کرده‌اند. برخی از این علما این مراسم را بدعت حسنه دانسته‌اند مانند ابن حجر و سیوطی و سخاوی (رحمهم الله) و دیگران. که این بزرگان بر اساس مصلحتی برای این مراسم تصور کرده‌اند آن را بدعت حسنه دانسته‌اند.

اما علمای اهل تحقیق متقدم و متاخر بر اساس ادله‌ی شرعی دال بر پرهیز از بدعت در دین به حرمت چنین جشن‌ها و مراسم‌هایی فتوا داده‌اند و اعیاد و جشن‌ها جزو امور شرعی است. این علما نیز در برابر باز کردن در یک شر حتمی برای یک خیر وهمی قرار گفتند. و علاوه بر این اساس این خیر وهمی چیست؟

کاری که نه پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ انجام داده است و نه صحابه و تابعین و دیگر پیروان آنان طی قرن‌های متوالی انجام نداده‌اند! و در ضمن رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ میان بدعت حسنه و سیئه تفاوتی نگذاشته و فرموده است: “هر بدعتی گمراهی است”!

امام مالک رحمه الله می‌گوید: “هر که در اسلام بدعتی بگذارد که آن را حسنه بپندارد پنداشته است که محمد ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در رسالتش خیانت کرده است! زیرا خداوند متعال می‌فرماید: {امروز دینتان را کامل کردم} پس هر چیزی در آن روز جزو دین نبوده است امروز نیست جزو دین نیست” [الاعتصام شاطبی]

برخی از علما که فتوا به بدعت بودن جشن مولودی داده‌اند:

“امام شاطبی” مولود نبوی را بدعت دانسته است. وی در اول کتابش “الاعتصام” [۱/۳۴] برخی از اواع بدعت‌ها را ذکر کرده و از آن جمله قرار دادن روز ولادت رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ به عنوان عید و مراسم را نام برده و آن را نکوهیده است.

“امام فاکهانی” در رساله‌ی مفرده‌ی خویش [۸-۹] این مراسم را بدعت دانسته است.

علامه “ابن الحاج مالکی” نیز در مدخل خویش مولد نبوی را بدعت دانسته است. [۲/۱۱ – ۱۲]

علامه‌ی هند، “ابوالطیب شمس الحق عظیم آبادی” مولد نبوی را بدعت دانسته است و همچنین شیخ وی علامه بشیر الدین قنوجی که کتابی تحت عنوان “غایة الکمال فی إبطال عمل المولد والقیام” نوشته است. [نگا: تعلیق وی بر حدیث "من أحدث فی أمرنا هذا ما لیس منه فهو رد" در سنن دارقطنی].

شیخ علامه “ابو عبدالله محمد الحفار مالکی” از علمای مغرب می‌گوید: “سلف صالح ما ـ که اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وسلم و تابعین آن‌هایند ـ برای عبادت در شب ولادت رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ جمع نمی‌شدند و هیچ کاری اضافه بر کارهای دیگر شب‌ها سال انجام نمی‌دادند زیرا رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ بزرگ داشته نمی‌شود مگر به صورتی که شرع آن را قرار داده است، و بزرگداشت پیامبر از بزرگترین کارهای نیک است که باعث قربت به خداوند می‌شود اما انسان تنها با آن چیزی که خود خداوند مشروع گردانده است به وی نزدیکی می‌جوید”. [المعیار المعرب ۷/۹۹]

شیخ علامه “محمد بن صالح العثیمین” می‌گوید: “‌آن‌ها این مراسم را آنگونه که خود می‌گویند، برای اینکه رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ را دوست دارند برپا می‌کنند و می‌خواهند یاد رسول الله را زنده نگه دارند. ما به آن‌ها می‌گوییم: مرحبا به شما اگر پیامبر را دوست دارید و مرحبا به شما اگر قصد زنده نگه داشتن یاد وی را دارید، اما!! ترازویی وجود دارد که الله، پروردگار جهانیان آن را قرار داده است که ترازوی محبت‌سنج است و آن این سخن خداوند متعال است که: {ای پیامبر بگو اگر الله را دوست دارید پس از من پیروی کنید تا الله شما را دوست بدارد}.

پس اگر انسان در ادعای محبت الله و رسولش راستگو است بیاید و تابع شریعت الله شود و از آنچه پیامبرش ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ آورده است پیروی کند. و اگر پیرو پیامبر نیست در ادعای خود دروغ گفته است زیرا این ترازو، ترازوی راستی و عدالت است. پس بیایید نگاه کنیم که آیا ساختن جشنی در شب ولادت رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ ایا از شریعت الهی است؟ آیا پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ آن را انجام داده است؟ آیا خلفای راشدین آن را انجام داده‌اند؟ آیا صحابه و تابعین و پیروان نیک آنان آن را انجام داده‌اند؟ پاسخ همه‌ی این سوال‌ها قطعا منفی است و هر کس ادعای خلاف این را دارد دلیل خود را بیاورد…” [از سایت شیخ ابن عثیمین]

شیخ یوسف قرضاوی می‌گوید: “… گفته‌اند کسانی که این مولود‌ها و این چیزها را ابداع نموده فاطمی‌ها هستند و این مراسم از مصر به دیگر سرزمین‌ها منتقل شده است و شاید در پس همه‌ی این‌ها اهداف سیاسی مشخصی پنهان باشد! که آن‌ها می‌خواسته‌اند مردم را با این مراسم و این جشن‌ها مشغول سازند تا مردم در امور سیاسی و دیگر قضایای عمومی مشغول نشوند! و برای همین اگر به قضیه به عنوان یک عبادت نگاه کنیم خواهیم گفت: این عبادت در شرع وارد نشده و صحیح نیست” [برنامه‌ی الشریعه والحیاة کانال الجزیرة]

شیخ محمد غزالی به بدعت بودن این مراسم فتوا داده است. وی در کتابش “لیس من الاسلام” [صفحه‌ی ۲۵۲] می‌گوید:

“نزدیک شدن به خداوند به واسطه‌ی برپایی این مولودخوانی‌ها عبادتی است که هیچ اساسی ندارد… و بر این اساس ما به عام کردن حکم بر همه‌ی این مولودی‌ها گرایش داریم که این‌ها بدعت‌هایی هستند مردود و هیچ عذری برای برپایی آن‌ها وجود ندارد… الغای این مولودی‌ها ضرورتی دینی و دنیوی است… اینگونه جشن گرفتن برای شب مولود و شب اسراء و معراج و شب نیمه‌ی شعبان و شب قدر و راس سال هجری شکل گرفته است و برای این جشن‌ها تاریخ‌هایی تعیین شده و خرج کردن پول برای آن‌ها جزو مظاهر تدین قرار داده شده است!! و عوام و خواص آن را با سخن و غذای اضافی زنده نگه داشته‌اند و یاری اسلام شده این!!”

و در پایان:

در پایان از الله می‌خواهم که این برگه‌های ناچیز را پذیرفته و با آن به مسلمانان سود رساند که نیت نفع رساندن بود و دیگر هیچ.

پس خداوندا ، گریز ما به سوی توست نه به سوی غیر تو، گام‌های ما را بر حق استوار گردان و ما را نسب به خودمان آگاهی ده و هیچ کاری از ما را برای دیگران مگردان… الله است که به راه راست هدایت می‌کند و سخن آخر اینکه: {الحمدلله رب العالمین}

جهاندیده بازدید : 9 2013/08/03 نظرات (0)
رای شما ذخیره شد امتیاز دهی: 5.0/5

انجمن جهانی نصرت خاتم الانبیاء / ترجمه: اسحق دبیری اوزی

نخستین رکن از ارکان بزرگ اسلام، همانا گفتن لا اله الا الله و محمد رسول الله می‌باشد و قسمت دوم این شهادت یعنی: محمد رسول الله در خلال اموری که ذکر می‌شود. تحقق پیدا می‌کند:

اولاً: تصدیق نمودن هر آنچه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرموده و یا به هر نحوی تایید کرده است، و نخستین آنها این است که او فرستادهٔ خدا است و او را برای هدایت همه انسان‌ها و جن‌ها فرستاده تا وحی خداوند را بوسیلهٔ قرآن و سنت که در بر گیرندهٔ دین اسلام می‌باشند، تبلیغ کند، دینی که خداوند، به جز آن را نمی‌پذیرد.

ثانیاً: اطلاعات و فرمانبرداری از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و گردن نهادن در برابر هر حکمی که صادر می‌کند و کاملاً تسلیم او شدن و پیروی نمودن از سنت او و ترک کردن هر آنچه که با آن در تضاد می‌باشد.

ثالثاً: محبت ورزیدن به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بگونه‌ای که محبت او بالای محبت پدر و مادر، فرزند و حتی بیش از محبت نفس خویش قرار گیرد. آنگونه که باعث تعظیم، توقیر، نصرت و یاری او و دفاع از او گردد.

پس هر مسلمانی برای اینکه ایمانش صحیح باشد و شرط دوم توحید را تحقق بخشیده باشد، باید برای تحقق بخشیدن این امر مهم یعنی محبت و مهرورزیدن به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بکوشد. و نیز برای اینکه شهادتش پذیرفته شود که می‌گوید محمد رسول خدا است چون منافقین می‌گفتند:

{إِذَا جَاءکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ} [ سورة المنافقون من الآیة :۱ ]

یعنی: «ما گواهی می‌دهیم که تو حتماً فرستادة خدا هستی ـ خداوند می‌داند که تو فرستاده خدا هستی ـ ولی خدا گواهی می‌دهد که منافقان در گفته خود دروغگو هستند».

پس می‌بینیم که شهادت آنان هیچ نفعی برایشان در بر نداشت، چون معنای شهادت را در خود تحقق نبخشیده‌اند.

در اینجا برخی از اموری را که می‌توان بوسیله آنها به حقیقت محبت عمل نمود، می‌آوریم تا بتوان بدینوسیله در قبال این حق که برای پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) گذاشته شده است عمل نمود، و در برابر هجوم و حملات گمراه‌کننده‌ای که علیه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) پیش گرفته شده است جلوگیری کرد، و در برابر آن جان و مال و پدر و مادر و هر آنچه که داریم فدا کنیم؛ بلکه هر کس هر آنچه در توان دارد و به قدر امکان و توانایی خویش به این امر مهم جامه عمل بپوشد:

۱- تفکر نمودن در دلایل نبوت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) دلایلی که بطور قطع نبوت او را ثابت می‌کنند که اصل آن هم قرآن می‌باشد.

۲- یادگیری دلایلی که دلالت می‌کند بر وجوب اتباع و فرمانبرداری از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و اقتداء به او از جمله: دلایل قرآنی، سنت و اجماع.

۳- آشنایی و آگاهی یافتن بر حفظ خداوند در قلب‌ها بوسیله سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، و این امر هم در خلال زحمات بزرگی که اهل علم در طول تاریخ متحمل گشته‌اند شناخته می‌شود که آنان صحیح و غلط را از هم جدا کرده‌‌اند و به بهترین شیوه آن را جمع‌آوری نموده‌اند که امت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در میان تمام امت‌های پیشین به این ویژگی برتری یافته است.

۴- اظهار محبت نمودن به او در دل‌ها و آن هم با یادآوری صفات پسندیده و زیبای او و خواندن شمایل و سجایای برگزیده او، و او تنها کسی است که تمام کمالات بشری را دارا می‌باشد.

۵- یادآوری فضیلت و احسان او در حق تک تک ما، زیرا او بود که دین خدا را بسوی ما آورد و آن را تکمیل و تبلیغ نمود.

۶- به دنبال هر کار خیری، خواه دنیوی باشد و یا اخروی، بعد از فضل و سنت پروردگار، او است که ما را موفق گردانیده و بوسیله او است که متنعم گشته‌ایم، زیرا او راهنمای ما بوده، پس خداوند او را جزای خیر دهد آنگونه که شایسته پیامبری او است.

۷- یادآوری اینکه او مهربانترین، مهرورزترین و حریص‌ترین کسی است بر امتش آنگونه که خداوند می‌فرماید:

{النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ} [الأحزاب من الآیة :۶ ]

یعنی: «پیغمبر از خود مومنان نسبت به آنان اولویت بیشتری دارد».

۸- آشنایی و آگاهی بر آیات و احادیثی که مشعر بر فضل و عظمت و بزرگواری او نزد خداوند است، و نیز دال بر محبت ورزیدن خداوند و احترام و اکرام پروردگار برای پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می‌باشد.

۹- ملتزم بودن به دستور خداوند که ما را امر می‌کند که به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) محبت بورزیم، بلکه محبت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را بر نفس خویش مقدم بداریم. زیرا پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می‌فرماید:

«لن یؤمن أحدکم حتى أکون أحب إلیه من نفسه وولده ووالده والناس أجمعین».

یعنی: «ایمان هیچ کدام از شماها تکمیل نمی‌گردد مگر اینکه من را از نفس خویش، فرزندان، پدر و مادر و از همه مردم بیشتر دوست بدارد».

۱۰- ملتزم بودن به فرمان خداوند که ما را دستور می‌دهد که با پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و سنت‌هایش مودبانه رفتار نماییم، خداوند می‌فرماید:

{یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ}. [الحجرات الآیة : ۲].

یعنی: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، صدای خود را از صدای پیغمبر بلندتر مکنید، و همچنان که با یکدیگر سخن می‌گویید، با او به آواز بلند سخن مگویید تا نادانسته اعمالتان بی اجر و ضایع نشود».

و باز می‌فرماید:

{إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ} [الحجرات الآیة : ۳ ]

یعنی: «آنان که صدای خود را نزد پیامبر خدا پایین نموده و آهسته بر می‌آورند. کسانی‌اند که خداوند دلهایشان را برای پرهیزگاری پاکیزه و ناب داشته است. ایشان آموزش سترگ و پاداش بزرگی دارند.»

همچنین می‌فرماید:

{لَا تَجْعَلُوا دُعَاء الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاء بَعْضِکُم بَعْضًا} [النور من الآیة : ۶۳ ].

یعنی: «(ای مومنان) دعوت پیغمبر را در میان خویش (برای اجتماع و شرکت در کارهای مهم) همسان دعوت برخی از خود بشمار نیاورید. (چرا که فرمانش فرمان خدا و دعوتش دعوت پروردگار است.»

فرمانبرداری و مطیع بودن برای فرمان خداوند که دستور می‌دهد باید از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) دفاع نمود و او را در برابر هر گونه اذیت و آزاری یاری و حمایت نمود و از انتساب هر گونه نقصی به او امتناع و جلوگیری نمود؛ آنگونه که می‌فرماید:

{لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ وَتُسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَأَصِیلًا} [الفتح الآیة : ۹ ]

یعنی: «(ما محمد را به سوی شما مردمان فرستاده‌ایم) تا به خدا و پیغمبرش ایمان بیاورید، و خدا را (با یاری دادن دینش) یاری کنید و او را بزرگ دارید و سحرگاهان و شامگاهان به تسبیح و تقدیسش بپردازید».

۱۱- همیشه و مدام نیت صادقانه داشتن و همواره برای یاری دادن پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و دور نمودن هر گونه گزندی از او آماده باشیم.

۱۲- دادن بهترین پاداش در آخرت برای کسانی که محبت پیامبر را به بهترین وجه در عملکرد خویش نشان داده‌اند، بگونه‌ای که در بهشت رفیق پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) خواهد بود، بدلیل فرمایش خود حضرت در جواب کسی که گفت: من خدا و رسولش را دوست می‌دارم و او فرمود: «أنت مع من أحببت» یعنی: شما با کسی خواهی بود که دوستش داشته‌اید.

۱۳- درود و صلوات فرستادن بر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) خصوصاً وقتی که از وی نام برده شود، و بعد از اذان، و در روز جمعه و در هر وقتی که مجال داشته باشید، زیرا پاداش بزرگی خواهد داشت، و نیز پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بر ما حق بزرگی دارد.

۱۴- خواندن و مرور کردن سیره و زندگی‌نامه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و از احکام و دستوراتی که در هر حادثه و واقعه‌ای که صادر فرموده بهترین استفاده را ببریم، و سعی کنیم آن را با زندگی خویش ربط داده و از آن الگو بگیریم.

۱۵- یادگیری سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با خواندن احادیث صحیحی که اهل حدیث آن را تایید و صحیح دانسته‌اند، و تلاش و سعی‌نمودن در پی فهم صحیح این احادیث و حفظ تعالیم و دستورات آن و یاد گرفتن اخلاق پسندیده و بلندمرتبه از آن و عبادت کامل برای پروردگار و فرمانبرداری بدون چون و چرا از پروردگار.

۱۶- تبعیت و پیروی نمودن از تمامی سنت‌های پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به ترتیب اولویت.

۱۷- در اقتداء نمودن به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در مستحبات پافشاری نماییم، اگر برای یک بار هم شده در زندگی خود آن را انجام دهیم.

۱۸- از هر گونه استهزاء به سنت‌های پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) دوری جوییم.

۱۹- خوشحال شدن به شایع گشتن سنت‌های پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در میان مردم.

۲۰- ناراحت شدن و محزون گشتن با نادیده گرفتن سنت‌های پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در میان برخی از مردم.

۲۱- کینه‌ورزی با هر منتقدی که بخواهد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و یا سنت‌هایش را نقد کند.

۲۲- دوست داشتن اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اعم از همسران او و اولاد و فرزندانش و تقرب جستن به خداوند بوسیله محبت ورزیدن به آنها، زیرا که با پیامبر ص قرابت فامیلی دارند، و نیز بخاطر اسلام آوردنشان، و برای افراد گناهکار آنان درخواست هدایت را از خداوند طلب کنیم چون که هدایت آنان از هدایت دیگران برای پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) خوشایندتر بوده است، همانگونه که عمر بن خطاب (رضی الله عنه) به عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می‌گوید:

«مهلاً یا عباس لإسلامک یوم أسلمت کان أحب لی من إسلام الخطاب، ومالی إلا أنی قد عرفت أن إسلامک کان أحب إلى رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) من إسلام الخطاب».

یعنی: «ای عباس چه قدر خوشایند بود روزی که مسلمان شدی، حتی از ایمان آوردن پدرم خطاب برایم خوشایندتر بود، و این بدان علت بود که می‌دانستم پیامبر ص با مسلمان شدن شما خیلی خوشحالتر خواهد شد تا با ایمان آوردن خطاب».

۲۳- عمل به وصیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در مورد اهل بیتش که فرموده: «أذکرکم الله فی أهل بیتی». در مورد اهل بیتم شما را سفارش می‌کنم.

۲۴- دوست داشتن اصحاب پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و احترام گذاشتن به آنها و معتقد بودن به اینکه آنان بر تمام کسانی که بعد از آنها آمده‌اند برتری و فضل دارند چه از لحاظ علم و عمل، و چه از لحاظ مکانت جایگاه و مکانت نزد خداوند.

۲۵- دوست داشتن علماء و احترام گذاشتن به آنها چون آنان ادامه دهندگان میراث پیامبرانند، زیرا که علما وارثان انبیاء هستند، پس شایسته است که آنها را دوست داشت و این حق پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بر امتش می‌باشد.

در سطح خانواده و جامعه

۲۶- تربیت فرزندان بر محبت ورزیدن به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم).

۲۷- تربیت فرزندان براساس اقتداء نمودن به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در همه احوال زندگی.

۲۸- داشتن کتاب درباره زندگی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم).

۲۹- داشتن نوارهای حاوی زندگینامه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم).

۳۰- پخش و ایجاد فیلم‌های کارتونی که دارای منهج تربیتی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) باشد.

۳۱- اختصاص دادن یک درس و یا بیشتر در هفته به سیره پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) که همه افراد خانواده از آن بهره ببرند.

۳۲- اقتدا نمودن مرد به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در رفتارش با همسر و خانواده.

۳۳- تشویق نمودن فرزندان به حفظ اذکار نبوی و تطبیق آن در زندگی.

۳۴- تشویق کردن فرزندان به اختصاص دادن مقداری از مخارج روزانه برای تطبیق عملی برخی از احادیث نبوی مانند کفالت یتیم، اطعام مساکین و کمک نمودن نیازمندان.

۳۵- عادت دادن فرزندان برای بکارگیری ضرب‌المثل‌های حدیثی مانند: «المؤمن کیس فطن»، «لا یلدغ المومن من جحر مرتین»، «یسروا و لا تعسروا».

۳۶- برگزاری مسابقات خانوادگی درباره زندگی و سیرهٔ پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم).

۳۷- تعریف خانواده مسلمان بوسیله زندگی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) براساس تطبیق مشروع و درست که روزی در خانه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) … .

در سطح آموزش و پرورش و کارمندان آن

۳۸- کاشتن محبت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در دل و نفوس دانش‌آموزان و دانشجویان در خلال ابراز حق پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بر امتش.

۳۹- برگذاری سمینارها و کنفرانس‌ها در زمینه زندگی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم).

۴۰- تشویق و وادار کردن مسئولان تدوین کتاب‌های درسی برای گنجاندن درسی بنام سیره پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در رشته‌های علوم انسانی.

۴۱- تلاش و کوشش برای ایجاد شاخه‌ای در دانشگاه‌های غربی برای تحقیق و کنکاش درباره زندگی و سیره پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم).

۴۲- تشویق کردن تحقیق‌های علمی دربارهٔ سیرهٔ پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و وادار کردن محققین برای نوشتن کتاب‌های سنت در زمینه‌هایی همچون مغازی و شمائل.

۴۳- بر پا کردن نمایشگاها و برنامه‌های مدرسه‌ای و دانشگاهی‌ای که معرّف شخصیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با رعایت کردن نقشه جغرافیایی گسترش اسلام باشد.

۴۴- اختصاص مکان خاصی از کتابخانه به کتاب‌های سیره و اهتمام ورزیدن به آن به خاطر محبت ورزیدن به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم).

۴۵- کوشش برای ایجاد و نوشتن موسوعه‌های دانشگاهی درباره سیره نبوی که بتوان بعنوان مرجع از آن استفاده نمود، و ترجمه آن به زبان‌های زنده دنیا.

۴۶- برگزاری مسابقات سالانه برای دانشجویان در موضوعات مهم سیره نبوی و اختصاص جوایز گران‌بها برای آن.

۴۷- برگذاری اردوهای جوانان که در بر گیرنده مضامین و برنامه‌هایی باشد که باعث ایجاد محبت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در دلها و تعلق خاطر به سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بشود.

۴۸- برگذاری دوره‌های آموزشی تخصصی برای پرورده رهبرانی که به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اقتدا نمایند.

در سطح ائمه، دعوت‌گران و طالبان علم.

۴۹- بیان خصایص دعوت و رسالت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و اینکه او براساس دین حنیفی مبعوث گشته و اینکه اصل در دعوت او پافشاری بر هدایت همه مردم تا فقط پروردگار را پرستش نمایند.

۵۰- کوشش و تلاش برای دعوت مردم و هدایت همه قبایل، اقوام و ملل مختلف به این دین.

۵۱- بیان صفات و ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری چه قبل از رسالت و چه بعد از رسالت.

۵۲- بیان فضایل پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و اختصاص یافتن امتش به اسلوبی مناسب و خوب.

۵۳- بیان موقف‌های پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نسبت به خانواده و همسایه‌ها و اصحابش.

۵۴- بیان چگونگی تعامل پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با دشمنانش اعم از اهل کتاب، مشرکین و منافقین.

۵۵- بیان منهج و روش‌هایش در زندگی روزمرهٔ خویش.

۵۶- اختصاص دادن خطبه دوم برای یادآوری بعضی از وقایع سیره و زندگی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و نیز بعضی اوقات باید خطبه را بطور کامل به این موضوع اختصاص داد.

۵۷- مکث کردن بر آیاتی که درباره پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بحث می‌کند خصوصاً موقعی که در نماز خوانده می‌شوند و برای مدت چند دقیقه بر آنها توجه و تفکر نمودن.

۵۸- برگزاری کلاس‌های حفظ احادیث نبوی همراه کلاسهای حفظ قرآن در مساجد.

۵۹- تصحیح نظریات و مفاهیم اشتباه عامهٔ مردم در ارتباط با سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و دعوت به تمسک به احادیث صحیح با اسلوبی صحیح و درست.

۶۰- یادآوری فتاوای علما درباره آنانیکه تنقیص شخصیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را می‌کنند و اعلام اینکه واجب است با آنان قطع رابطه نموده و باید بغض آنان را به دل گرفت.

۶۱- تلاش و کوشش برای برگرداندن مردم بسوی دینشان و آن هم با بکار گرفتن روش‌های دعوی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) میسر می‌شود.

۶۲- هشدار دادن به مردم و آگاه کردن آنان از طریق وسایل ارتباط جمعی مانند تلویزیون، رادیو و روزنامه و مجلات به اینکه در شخصیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) غلو ننمایید و توضیح آیاتی که غلو و زیاده‌روی را نهی می‌کنند، مانند حدیث: «لا تغلوا فی دینکم» و ذکر احادیثی که در این باره آمده‌اند مانند: «لا تطرونی کما أطرت النصاری ابن مریم» و توضیح اینکه محبت صادقانه عبارت است از تبعیت از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم).

۶۳- وادار کردن مردم بر مطالعه کردن سیره پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از مصادر و منابع دسته اول و توضیح و تبیین آن.

۶۴- برداشتن و نابود کردن شبهات و اباطیلی که درباره پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و سیره او گفته می‌شود.

در سطح روشنفکران و خبرنگاران و روزنامه‌نگاران.

۶۵- ابراز شخصیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و ویژگی‌های امتش بوسیله انتشار و یا ذکر آن در مناسبت‌های اعلامی و فرهنگی.

۶۶- انتشار ندادن هر گونه موضوعی که باعث تنقیص شخصیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بشود.

۶۷- مقابله و رد وسایل اعلامی غربی و یهودی که بر ضد دین و پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) گفته می‌شود.

۶۸- برگزاری کنفرانس‌های اعلامی و روزنامه‌ای با افراد منصف غیر مسلمان درباره شخصیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و رسالت او.

۶۹- انتشار آنچه افراد منصف غیر مسلمان درباره پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نوشته‌اند.

۷۰- برگزاری اردوها و مناسبت‌های فرهنگی برای ابراز منهج و سیره پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و بیان اینکه منهج پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) برای هر زمان و مکانی سازگاری دارد.

۷۱- آماده کردن مسابقات اعلامی در زمینه سیره پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و اختصاص دادن جوایز گرانبها برای آن.

۷۲- نوشتن مقالات و داستان و جزوات درباره پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم).

۷۳- پیشنهاد دادن به مسئولین روزنامه‌ها و مجلات تا اینکه جایگاه ویژه‌ای در روزنامه و یا مجله خویش را به آیات و احادیثی اختصاص دهد که درباره شخصیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بحث می‌کنند و بیان اینکه محبت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) واجب است و باید آن را بر همه چیز مقدم شمرد حتی بر نفس خویش.

۷۴- پیشنهاد دادن به مدیران کانال‌های ماهواره‌ای تا برنامه خاصی را به سیره پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اختصاص دهند و در آن بیان شود که چگونه با همسران، فرزندان، اصحاب و حتی دشمنانش رفتار می‌کرد و نیز درباره صفات و ویژگی‌های رفتاری او بحث شود.

۷۵- تشویق موسسه‌های تبلیغاتی برای ایجاد نوارهای تبلیغی از زندگی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به شیوه کاملاً حرفه‌ای و مناسب.

۷۶- تشویق و وادار کردن شبکه‌های تلویزیونی برای ایجاد و پخش فیلم‌های کارتونی برای کودک و نوجوان که حاوی زندگی و سیره پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و برخی از داستان‌های زندگی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می‌باشد.

در سطح موسسه‌های خیریه و تبلیغاتی.

۷۷- ایجاد انجمن‌ها و گروه‌هایی برای حمل پرچم یاری و نصرت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم).

۷۸- اختصاص غرفه‌هایی در نمایشگاه‌ها و همایش‌های کشوری و یا بین‌المللی کتاب برای عرضه نوارهای ویدئویی و نوارهای کاست مربوط به شخصیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم).

۷۹- اختصاص مکان‌هایی دائمی برای توزیع نوارهای گوناگون مربوط به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم).

۸۰- اختصاص جایزه گرانبها و قابل توجه به کسانی که بیشترین خدمت را در زمینه سنت و سیره نبوی انجام داده باشند، و مراسم بزرگداشت از شخصیت‌های بزرگ مرتبه در این زمینه‌ها.

۸۱- ایجاد انتشاراتی کتاب‌های سیره به زبان‌های زنده دنیا و انتشار آن در تمام کتابفروشی‌ها و کتابخانه‌های عمومی و دانشگاه‌ها.

۸۲- انتشار مجله و یا گاهنامه‌ای که مربوط به سیره نبوی و تعالیم دین باشد و تمام صفات و ویژگی‌های امت اسلامی را بیان کند.

۸۳- اختصاص صندوق‌هایی برای کمک در راه نصرت و یاری رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) از طریق تالیف و ترجمه و ایجاد کانال‌های ماهواره‌ای و …

۸۴- ایجاد کانون‌ها و انجمن‌هایی که برای ابراز محاسن این دین و دیدگاه اسلام درباره انبیاء و محبت و احترامی که در دین اسلام نسبت به آنان وجود دارد فعالیت نمایند.

۸۵- ایجاد مواقع و مکان‌هایی که به سیره پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اهتمام بورزد.

۸۶- مشارکت نمودن در گفتگوهای مسالمت‌آمیز با غیر مسلمانان و دعوت از آنان برای تحقیق و تفحص درباره شخصیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و دین اسلام.

۸۷- ای میل‌هایی را که به پایگاههای اینترنتی مخصوص فرستاده می‌شوند، بوسیله احادیث و مواعظ نبوی مزین نمائیم.

۸۸- آماده کردن نشریه‌های الکترونی هر چند مدت درباره شخصیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و دعوت او، خصوصاً در مناسبات و رویدادهای پیش آمده.

۸۹- تبلیغات در سایت‌های مشهور و جالب توجه در مورد کتاب‌ها و یا کنفرانس‌ها درباره شخصیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم).

در سطح ثروتمندان و حکومت‌های مسلمان

۹۰- کمک و پشتیبانی کردن تمام فعالیت‌های دعوی که مربوط به سیره نبوی می‌باشد.

۹۱- چاپ پوسترهایی که در برگیرنده احادیث و مواعظ پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می‌باشند.

۹۲- مشارکت در راه‌اندازی شبکه‌های ماهواره‌ای و رادیو و مجلاتی که از اسلام و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بحث می‌کنند مخصوصاً با زبان‌های زنده دنیا و به ویژه زبان انگلیسی.

۹۳- اجاره کردن دقایقی از شبکه‌های بیگانه و غیر اسلامی برای تبلیغات اصول و مفاهیم ارزشمند اسلام و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم).

۹۴- ایجاد مراکز متخصص برای بحث و بررسی جنبه‌های مختلف سیره نبوی و ترجمه آن به زبان‌های زنده دنیا.

۹۵- ایجاد موزه‌ها و کتابخانه‌های مخصوص به سیره نبوی و فرهنگ و میراث نبوی (صلی الله علیه وآله وسلم).

۹۶- ایجاد سایت‌های اینترنتی مخصوص به سیره وسنت نبوی (صلی الله علیه وآله وسلم).

۹۷- چاپ و نشر کتاب‌ها و نوارهای مخصوص که در بر گیرنده محاسن دین اسلام و اخلاق و شمائل پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) باشد مخصوصاً با زبان‌های زنده مانند انگلیسی.

۹۸- مشارکت و کمک کردن در مسابقات دعوی که به سیره نبوی اهتمام می‌ورزند.

۹۹- شماره صد را به شما واگذار می‌کنیم تا آن را نوشته و برای ما به آدرس زیر ارسال فرمایید.

برادر و خواهر مسلمان بر همه ما واجب است به هر اندازه که در توان می‌باشد پیامبرمان پیشوا و حبیب خود را کمک و یاری نماییم و به همین خاطر این یادآوری را آماده و چاپ کردیم تا برای هیچ یک از ما عذر و بهانه‌ای وجود نداشته باشد.

پس باید همه ما برای نشر و توزیع آن بکوشیم، و خانواده و عموم مردم را به آن دعوت نمائیم خواه در مجالس و مراسمات خانوادگی باشد و یا تماس‌های تلفنی و یا نامه‌های الکترونی و غیره برای نصرت و یاری رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم).

جهاندیده بازدید : 6 2013/07/31 نظرات (0)

شیخ محمد عریفی / ترجمه: آســع

روزی اشعب (نام مرد) با مرد بازرگانی همسفر شد و این مرد تمام کارها را به تنهایی انجام می‌داد مانند پایین آوردن وسایل از روی  اسب‌ها و آب دادن به اسب‌ها و….

در راه بازگشت برای غذا خوردن از روی اسب پیاده شدند. اشعب روی زمین نشست و پاهایش را دراز کرد. و مرد فرش را پهن کرد و وسایل را از روی اسب‌ها پیاده کرد سپس به اشعب نگاهی کرد و گفت: بلند شو هیزم جمع کن و من گوشت را تکه تکه می‌کنم ..

اشعب: به خدا از بس که سوار این اسب شدم خسته‌ام .

مرد بلند شد و هیزم را جمع کرد سپس به اشعب گفت: بیا و آتش بزن…

اشعب: اگر به آتش نزدیک شوم دودش سینه‌ام را اذیت می‌کند.

مرد آتش را روشن کرد و گفت: بیا مرا در خرد کردن این گوشت کمک کن.

اشعب: می‌ترسم چاقو دستم را ببرد

مرد به تنهایی گوشت‌ها را خرد کرد و باز رو به اشعب کرد و گفت: بیا و گوشت‌ها را درون قابلمه بریز و غذا درست کن.

اشعب: وقتی به پختن غذا درون قابلمه نگاه می‌کنم چشمانم درد می‌گیرد .

تا اینکه مرد غذا را درست کرد و خسته روی زمین نشست و به اشعب گفت : برو سفره را پهن و غذا را در بشقاب بریز.

اشعب: بدنم سنگینی می‌کند نمی‌توانم این کار را بکنم .

مرد از جای خود بلند شد و سفره را پهن و غذا را آماده کرد سپس گفت: ای اشعب بیا و مرا در خوردن غذا همراهی کن .

اشعب: واقعا خجالت زده هستم از اینکه نتواستم کاری انجام دهم اما الان من در خدمتت هستم و هر کاری خواستی انجام می‌دهم…

سپس بلند شد و غذا خورد .

نتیجه‌گیری: شاید با مردمی مثل اشعب برخورد کنی… ناراحت نشو… کوه باش و استوار.

منبع: کتاب از «زندگی ات لذت ببر» (استمتع بحیاتک) شیخ محمد عریفی

جهاندیده بازدید : 3 2013/07/31 نظرات (0)

مشعل بن عبد العزیز الفلاحی / ترجمه: عادل حیدری

ای آورندهٔ تقوا که محبت از چشمانت سرازیر است

شوق دیدارت طولانی گشت و قلب تو را به فریاد می‌خواند

سالی به امید نزدیکی دیدارت نفس خود را توصیه به صبر نمودم

آیا رسیدنت را درک خواهم نمود؟

در تو نیکوکاران بر منزلت خود می‌افزایند.

و سست‌همتان و ناتوانان جز خشکسالی چیزی برداشت نمی‌کنند.

طنین رسیدن رمضان گوش‌ها را نواخته و مسلمانان به یکدیگر تبریک می‌گویند؛ جوانی پیشانی مادرش را بوسیده، و دیگری بر دست پدرش بوسه می‌زند، و سومی بسوی همسرش برخواسته و به وی تبریک می‌گوید و چهارمی فرزندانش را در آغوش می‌گیرد، و پنجمی از منزل بیرون شده تا این شادی را با همسایگانش تقسیم کند، و دیگران در میانه راه به شکرانهٔ ملاقات با دوست با یکدیگر به شادی می‌پردازند!!! و کودکان در کوچه و خیابانها به گونه‌های مختلف شادی خود را ابراز می‌دارند.

من با وجود این در گوشه‌ای نشسته و به همهٔ اینها می‌اندیشم، و اشک شادی از دیدگانم سرازیر شده و گونه‌هایم را نوازش می‌دهد و مرا به یاد پروردگار و نعمت‌هایش می‌اندازد….

گرمی اشکهایم و گرمی خوشحالی در قلبم گویاتر از هر پیکی است که خبر از وصال رمضان دارد.

به کنجی نشسته و می‌گریم و می‌اندیشم!!! چقدر بزرگ است این نعمت؟! سرزمین امن! خانه‌ای که در آن زندگی کنم! و جمعی تکمیل کننده! و خاطراتی زیبا!

به خود باز می گردم و به یاد تابلویی می‌افتم که به هنگام شنیدن خبر آمدن ماه رمضان در مقابل چشمانم قرار گرفت.

خوب به این نعمتها می‌نگرم، ناگهان به یاد خانواده‌های درمانده، و خانه‌های ویران شده، و قلبهای اندوهگین می‌افتم، و شادی خود را با شادی دیگران مقایسه کند.

ای میهمان عزیز معذرت می‌خواهم که خبر رسیدنت پاره‌ای از احساساتم را برانگیخت.

اشک از دیدگانم سرازیر شده و مرا بیاد نعمت‌هایی می‌اندازد که خداوند به من ارزانی بخشیده است، به یاد آوردم که پروردگار فرصتی دیگر به من بخشیده در حالی که بسیاری را از این فرصت محروم کرده است، پروندهٔ زندگیشان بسته شد و روزگارانشان دفن گشته و مبدل به خاطراتی شده که هر از گاه از آن یاد می شود.

اشک شادی از دیدگانم سرازیر می‌شود چرا که زمانی برای توبه و برای بازگشت بسوی خدا یافته‌ام…. در حالی که با چشمان خود بسیاری از دوستانم را دیدم که دیده از دنیا فرو بستند. و چون این ماه را درک نموده‌ام می‌دانم که جز فضل الهی چیز دیگر نبوده است.

اشک شادی از دیدگانم سرازیر می‌شود آنگاه که می‌اندیشم پروردگار مرا در این روز لباس عافیت پوشانیده درحالیکه دیگران با دیده و قلب به این روزها می‌نگرند اما دردها و مریضی‌ها لذت این ایام را از آنها سلب نموده است و شادی این روزها نمی‌تواند غصه‌های دردناکشان را بزداید.

اشک شادی از دیدگانم سرازیر می‌شود چرا که هنوز در مقابل رمضان گذشته احساس گناه می‌کنم، روزها گذشت و چیزی جز خبر فرا رسیدن عید مرا از خواب غفلت بیدار نکرد، تلاوتی ناتمام، و نمازی آغشته به لهو و بیهودگی، و کوتاهی در سحرگاه، و به فراموشی سپردن نیکی‌ها، و بی توجهی نسبت به پاداش‌ها.

آن شب که رمضان رخت سفر بر می‌بست اندوه سراسر وجودم را فرا گرفت، و آنگاه که خطیب، خطبهٔ عید آغاز نمود بر اندوهم افزوده شد؛ با شادی مصنوعی، عید را به دیگران تبریک می‌گفتم در حالی که آتشی در قلبم برپا بود، اکنون بار دیگر رمضان آمده تا مرا فرصت جبران گذشته بخشد، پس چرا اشک‌هایم سرازیر نشود در حالی که خداوند چنین نعمتی به من ارزانی بخشیده است؟

اشک شادی از دیدگانم سرازیر می‌شود چرا که با دیدن این صحنه یقین حاصل می‌نمایم که این دین در هر زمان و مکان و در هر حالی پایدار خواهد بود، گرچه بدخواهان و کینه توزان تلاش کنند آنرا نازیبا جلوه داده و افتخاراتش را نادیده بگیرند، این دین بإذن الله پایدار خواهد بود تا زمانی که پروردگار تمام مخلوقاتش را از بین ببرد.

مرا در این صحنه، قطرهٔ اشکی کفایت است که از دیدگانم سرازیر می‌شود زیرا آنگاه که برای دین خداوند دعا می‌کنم می‌دانم که او دعایم را می‌پذیرد و پیامم را جاودانه می‌سازد. آیا سزاوار نیست به خاطر این مناسبت اشک شادی بریزم؟

اشک شادی از دیدگانم سرازیر می‌شود چرا که امروز إن شاء الله من با انگیزه‌تر و استوارتر از همیشه هستم، و با توفیق الهی به جایی خواهم رسید که آرزوی رسیدنش را داشتم، و آنچه را آرزوی دست نایافتنی می‌پنداشتم در واقع مشاهده خواهم نمود.

اشک شادی از دیدگانم سرازیر می‌شود چرا که در روزهای آینده اسراری نگشوده می‌بینم، و شگفتی‌هایی تجربه ناشده که بإذن پروردگار می‌توانم آنرا گشوده و تجربه نمایم تا در زمرهٔ انسانهای موفق و کامیاب قرار بگیرم.

امسال شادی مرا در بر می‌گیرد با وجود همهٔ سختی‌هایی که بر جهان اسلام می‌گذرد، بویژه در فلسطین، و سرّ این شادمانی، مقاومت و پایداری انسانهایی است که هدفی جز نیل خشنودی الهی ندارند و قلبهای مؤمن و صادقی که زیر پرچم جهاد بسوی لقای پروردگارش می‌شتابند.

شادی مرا دربر می‌گیرد با وجود آنچه امروز از متحد شدن دشمنان اسلام علیه مقدسات این دین مبین می‌بینم، چرا که من با هر سختی، بخششی الهی و با هر دشواری، گشایشی می‌بینم و سرّ شادی‌ام این است که با وجود تمام تلاشهایی که برای محو نمودن آثار و نشانه‌های اسلام می‌شود هر روز انسانی را می‌بینم که پیوستنش را به قافلهٔ مسلمانان جشن می‌گیرد.

آنچه گذشت برخی از اسرار اشک شادی من است که از دیدگانم سرازیر می‌شود در روزی که خبر حلول ماه رمضان به گوشم رسید، خداوند خودش آرزوی هر مسلمانی را در این ماه محقق سازد چرا که او قادر به این امر است.

جهاندیده بازدید : 6 2013/07/31 نظرات (0)

دکتر عبدالکریم بکار / ترجمه: صلاح الدین مصلح

برادران وخواهران گرامی! السلام علیکم و رحمة الله و برکاته و بعد: از الله تعالی خواهانم که در نیکوترین حال باشید…

در سراسر تاریخ اسلامی رمضان جایگاه ویژه‌ای در قلوب مسلمانان داشته است، تا جایی که بدان به عنوان ماهی که با ماه‌های دیگر تفاوت دارد می‌نگریستند، و ما واقعا توانستیم این ماه را مناسبتی بزرگ برای روی آوری به الله تعالی بگردانیم. پس سپاس و منت مخصوص الله است که هدایت نموده، توفیق داد و یاری نمود…

جشن گرفتن به مناسبت فرا رسیدن رمضان باید بوسیلهٔ مقاومت در برابر تهی نمودن این ماه از مضامین شریف آن باشد، تا جاییکه می‌بینیم بیشتر رسانه‌ها رمضان را به عنوان مهمانی غیر قابل تحمل به تصویر می‌کشند و به همین دلیل به گمان آنها مردم به چیزی نیاز دارند که به آنها دلداری داده و آنها را از رمضان مشغول گرداند. از اینجاست که بازار تولید و نمایش فیلم بیشتر بر روی رمضان متمرکز می‌شود و رمضان به مناسبتی برای تبلیغات تبدیل شده است.

اگر تعداد زیادی از مسلمانان ساعت‌های طولانی در برابر تلویزیون به تماشای حلال و حرام نمی‌نشستند تا از قرائت قرآن و ذکر و نشستن طولانی در مساجد غافل و مشغول شوند، این وضعیت رسانه‌ای نمی‌توانست دوام بیاورد.

مشکل دیگری در برخورد با رمضان وجود دارد و آن نیز تبدیل نمودن شب به روز، و روز به شب است، به طوریکه مردم در روز از خوردن پرهیز نموده و بیشتر وقت آن را در خواب می‌گذرانند و شب را بیدار می‌مانند تا در آن بیشتر از شب‌های غیر رمضان از انواع خوراکی‌ها بهره مند گردند که این نوعی فریبکاری با رمضان است!

اهل غیرت و خیر در مورد این مفاهیم بسیار سخن می‌گویند، اما درخواست آنان پاسخگویی ندارد. تودهٔ مردم نیز تا پایان به راهی که می‌روند ادامه می‌دهند. این توده نیز توده‌ای بیدار و روشن نیست…

بنده به کم نمودن ساعت‌های تماشای تلویزیون به پایین ترین حد ممکن دعوت می‌نمایم، و چه بهتر که این در زمان روزه‌داری در ماه مبارک رمضان باشد تا اینکه روزهٔ فرد مسلمان با نگاه‌های ناپاک و حرام، آلوده نگردد.

همچنین به پای‌بندی به سنت پاک نبوی در بسیار تلاوت نمودن قرآن، به تأخیر انداختن سحری، اعتکاف نمودن در مساجد و فراخ دستی در انفاق دعوت می‌کنم تا بتوانیم با بیشترین تعداد ممکن فقرای مسلمین همدردی نماییم و تا اینکه خداوند عزوجل به روزی ما افزوده و برکات را بسوی ما سرازیر نماید.

همینطور مردم را به سمت جا انداختن عادتهای جدید در مصرف فرا می‌خوانم، بدین سان که باید بر این اصرار داشته باشیم که آن چه را از مواد غذایی در رمضان استفاده می‌کنیم بسیار کمتر از آن چیزی باشد که در هر ماه دیگری مصرف می‌شود، بر عکس آنچه که امروزه بسیاری از مردم انجام می‌دهند.

در مردم بسیاری از معانی خیر، نجابت و حرص بر نیکی وجود دارد؛ اما آگاهی آنها اندک است، از صبر کمی برخوردارند و درک آنان در مورد روش‌های بهره‌وری نیک از این ماه روزه کم می‌باشد…

می خواهم مقدم این میهمان گرانقدر را که با همهٔ میهمانان دیگر متفاوت است به شما تبریک بگویم و از الله خواهانم که روزه و نمازهایِ قیام من و شما را قبول نموده و ما را از بندگان برگزیده و خالص‌ترین دوستانش قرار دهد، همانا او شنوا و اجابت کننده است.

جهاندیده بازدید : 4 2013/07/30 نظرات (0)

اهمیت سخنرانی و نوشتن برای مبلغان

20100423354حضرت شیخ الحدیث مولانا سید محمّد یوسف حسین پور حفظه الله در افتتاحیه ی پانزدهمین دوره ی مسابقات سراسری مدارس وابسته به شورای هماهنگی مدارس علوم دینی اهل سنّت سیستان و بلوچستان ضمن خیر مقدم به شرکت کنندگان و ابراز خرسندی از میزبانی عین العلوم گشت، به زلزله ی اخیر منطقه اشاره کرد و فرمود:

با توجه به مهلکه‌ی شدیدی که اتفاق افتاد لطف الهی شامل حال قرار گرفت و ما از این مهلکه نجات یافتیم هر اندازه بخواهیم که در مقابل این نعمت بزرگ و عظیم کلمات تشکری و سپاسی به جای بیاوریم کم است:

بنده همان به که ز تقصیر خویش /٭/ عذر به درگاه خدای آورد

ورنه سزاوار خداوندیش /٭/ کس نتواند که به جای آورد

مشروح سخنان ایشان به شرح ذیل است:

در مرحله‌ی دوم باز هم ما شکر این نعمت را به جای بیاوریم که مدارس ملحق به شورا توانستند نوجوانان و جوانانی را تربیت نمایند که پیشوا و مقتدای آینده‌ی عالم قرار بگیرند؛ زیرا سالخوردگان به تدریج راهی جهانی دیگر می شوند و این جهان و جامعه را به امثال شما عزیزان می سپارند پس اگر مدارس دینی و حوزه های علمیه توانستند جانشینانی برای گذشتگان تربیت بفرمایند و استعدادهای ائمه و مقتداهای آینده را شکوفا کنند، زهی عزت و افتخار برای آن مدارس!

از اینجاست که پیغمبر اسلام صلىٰ الله علیه وسلم فرمود: «فَلْیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ مِنْکُمُ الغَائِبَ»؛ بایستی حاضران به غایبان برسانند؛ زیرا بسا اوقات چنین بر می آید که مبلِّغ ضعیف‌تر باشد و مبلَّغ قوی‌تر، استاد، رهنما باشد، اما شاگرد نابغه در آید. حضرت امام محمد بن سیرین رضی الله عنه می فرمود: «صدق رسول الله صلىٰ الله علیه وسلم»، چرا؟ زیرا دید که بعد از وفات پیامبر اکرم صلىٰ الله علیه وسلم جهت حفظ و نگهداری دین، بعدی‌ها کارنامه‌هایی از خود به جا گذاشتند که در صدر اسلام بنا به عللی آن گونه کارنامه پیاده نشد؛ تدوین فقه و تدوین حدیث کارنامه های بسیار شایسته و بزرگی بودند که پس از گذشت قرن صحابه و تابعین انجام گرفتند. لذا علما همیشه در این فکر قرار گرفته اند که برای نسل‌های آینده نونهالان، نوجوانان و جوانانی را باید تربیت کرد که آنها بتوانند در آینده مقتدا و پیشوای جامعه قرار بگیرند؛ زیرا وقتی که جناب محمد صلىٰ الله علیه وسلم مبعوث گشت، عنوان بعثت او این قرار گرفت که او نبی آخر الزمان و به عبارتی دیگر خاتم النبیین قرار گیرد، او به تنهایی نبی زمان آخر است و بعد از او تا قیامت پیامبر دیگری نخواهد آمد. الله تعالىٰ می فرماید: «مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِکُمْ وَلٰکِنْ رَّسُولَ اللهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ». در گذشته ها، پیش از اسلام وقتی الله تعالی پیامبری را مبعوث می کرد، آن پیامبر وظیفه ای را که به دوش گرفته بود، انجام می داد و بر حسب مقتضای طبع بشری اجلش را پشت سر می گذاشت و از این جهان تشریف می برد. الله تعالىٰ برای هدایت جهانیان پیامبر دیگری را مبعوث می کرد؛ باز هم بعثت عمومی نبود؛ بلکه به گونه ای بود که پیامبر مختص به یک قوم یا مختص به یک منطقه و کشوری باشد؛ از این جهت در یک زمان می توانست چندین پیامبر با هم در اقوام مختلف و مناطق گوناگون مبعوث گردند. اما وقتی که بعثت نبی آخر الزمان فرا رسید، این بعثت عمومی قرار گرفت؛ از ویژگی و خصوصیت خارج شد؛ نه این که تنها پیامبر مبعوث گشت، بلکه امتش نیز مبعوث گشت. بعثت نبوی به دو گونه متشکل گردید: بعثت بلا واسطه و بعثت بالواسطه. بعثت بلا واسطه‌ی محمدی علىٰ صاحبها الصلاة والسلام مدتش کوتاه و تأثیرش هم محدود است، اما بعثت ایشان که بالواسطه قرار گرفت تاثیرش گسترده و زمانش لا محدود می باشد. جناب نبی اکرم صلىٰ الله علیه وسلم که در سال ۵۷۰ م. متولد شد، بعد از گذراندن ۴۰ سال از عمر مبارکش به مقام نبوت رسید، سپس به مدت ۲۳ سال آن خدمت و وظیفه ای را که الله تعالی به دوشش گذاشته بود، انجام داد، سپس به ملاقات خداوندی راهی آخرت قرار گرفت. می گویند در آخرین حجی که آن حضرت صلىٰ الله علیه وسلم در سال ۱۰ هـ. انجام داد مجموعه ی امت محمدی ۱۲۴۰۰۰ نفر کم و بیش بود و آن حضرت صلىٰ الله علیه وسلم بعد از برگشت از حج در هشتاد و دومین روز از این جهان رحلت نمود. در زمان حیات ایشان به اعتبار منطقه تنها جزیرة العرب در قبضه ی اسلام در آمد، پس به اعتبار منطقه دار الاسلام جزیرة العرب قرار گرفت، به اعتبار نفرات ۱۲۴۰۰۰ نفر دور و برِ آن حضرت صلىٰ الله علیه وسلم بود؛ اما زمانی که بعثت بالواسطه ی آن حضرت صلىٰ الله علیه وسلم آغاز گردید و تا هنوز هم دارد پیش می رود؛ زیرا نفوذش محدود نیست، الان مشاهده می‌گردد که در دور ترین نقطه‌های جهان هیچ خانه ی گلی و پلاسی ای وجود ندارد مگر اینکه اسلام در آنجا نفوذ کرده به هر گوشه و کناره ی جهان و حتی در کشور های کفر سخن از اسلام است. آن به وسیله ی خلفای پیامبر و جانشینان ایشان که علما و شما طلاب عزیز باشید، انجام گرفته و شما آن افرادی هستید که مبعوث گردیده و از جانب الله تعالىٰ مقرر شده اید که دین اسلام را پیش ببرید. پیامبر اکرم صلىٰ الله علیه وسلم فرمودند: «بُعِثْتُمْ مُیَسِّرِینَ»؛ ای امت محمدی! شما از جانب الله تعالىٰ مبعوث شده اید که یُسر و سهولت را به جهان و جهانیان نشان بدهید، «وَلَمْ تُبْعَثُوا مُعَسِّرِینَ». انبیای گذشته خود مبعوث بودند، امتشان مبعوث نبود؛ اما جناب محمّد صلىٰ الله علیه وسلم هم خودش مبعوث بود هم امتش؛ زیرا الله تعالىٰ می فرماید: «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ»؛ شما نسبت به امتهای گذشته بهترین امت قرار گرفته اید که الله تعالىٰ شما را به خاطر نفع رسانی به جهانیان و مردم در آورده است. اما همان گونه که جناب نبی اکرم صلىٰ الله علیه وسلم ظرف ۲۳ سال خون جگر خورد و ۱۲۴۰۰۰ نفر را تربیت کرد به گونه ای که آنان همه چیز را فدای دین کردند که اسلام پیش برود نه از دادن جان دریغ کردند نه از دادن مال و نه از دادن وقت.

وارثان آن پیامبر شما قرار گرفتید؛ گویا جناب نبی اکرم صلىٰ الله علیه وسلم قولاً و عملاً من و شما را در این میدان قرار داد که آن چه من انجام داده ام شما نیز انجام دهید؛ «فَلْیُبَلِّغْ»؛ هر کسی که در محاضر، مجالس، مدارس و مساجد علم را فرا می گیرد، باید آن را به آنانی که علم فرا نگرفته اند، برساند؛ شاید از میان آن‌ها نابغه ها پدید آید.

راه رساندن علم به دیگران دو صورت دارد: یکی تقریر، دوم تحریر، و طلاب عزیز دارند در این دو تا شعبه مشق و تمرینی به جا می آورند تا افرادی را تربیت کنند که در آینده، بتوانند در میدان تقریر و تحریر از خود کمالی نشان دهند که این جلسه هم نمونه ‌ای از آن است. لذا شما فکر نکنید که تنها درس خواندن کافی است و هم چنین اساتذه‌ی محترم هم نباید چنین فکر کرده باشند که تنها تدریس کافی است، بلکه لازم است که روش‌های ابلاغی و تبلیغی را به مقتضای زمان و به مقتضای احوال انجام بدهند؛ بسا اوقات می شود که عزیزی از عهده‌ی تدریس نمی‌تواند بر بیاید، اما می‌تواند از عهده‌ی تقریر بر بیاید، لذا نسبت به تقسیم کار ما باید این گونه علمایی داشته باشیم که بعضی بتوانند آن وظیفه را انجام بدهند و بعضی این را.

لذا شعبه‌ی تدریس دیگری است و شعبه‌ی سخنرانی و تقریر دیگر؛ بعضی عزیزانی هستند که ممکن است نتوانند تدریس و تقریر نمایند، اما می توانند مطالبی را با عبارات فصیح و بلیغ طوری بیان کنند که خواننده را تحت تأثیر قرار بدهد. لذا ما به اعتبار مجموع هم باید مدرس باشیم، هم باید مقرِّر باشیم و هم باید محرِّر باشیم؛ اما همه‌ی این‌ها نیاز به تریبت دارد. پس، از این جاست که علمای محترم، مسئولین حوزه‌ها و هم‌چنین طلاب آگاه متوجه این امر شده‌اند که نوجوانان و جوانان را در این سه شعبه تربیت کنند و سپس از آن‌‌ها آزمونی به عمل آید.

این حرکت شما را مبارک باد می‌گویم؛ شما هر اندازه سخنرانی را پیشرفت دهید، ارزش دارد؛ اما مهم‌تر تحریر است؛ لذا در میدان مقاله نویسی، مضمون نگاری و قلم فرسایی هم قدم ها را برداشته پیش بروید.

و آخر دعوانا أن الحمدلله رب العالمین

 

جهاندیده بازدید : 4 2013/07/30 نظرات (0)

ازدواج با عروسِ بهشتی

timthumb.phpآسمان، دست از بارش باز داشته بود، زراعت خشکیده بود، حیوانات از میان رفته بودند و قحطی، چنگال هایش را در سینه ی زمین و زمینیان فرو برده بود.

مردم، گروه گروه، پیش خلیفه ی پیامبر خدا، ابوبکر، گرد هم آمدند و با تأسف و غصه، در حالی که گرسنگی رنگ از رویشان برده بود، به وی گفتند:

آسمان نمی بارد، زمین نمی رویاند و مردم در تنگنای سختی هستند!

ابوبکر با صدایی که سرشار از امید و توکل به خدا بود، جواب داد:

برگردید و صبر پیشه کنید که ان شاءالله به شب نرسیده، خداوند بخشنده، گشایش و فرجی در کار شما خواهد فرمود.

ساعت های زیادی از این گفتگو نگذشته بود که اجیران عثمان بن عفان از شام سر رسیدند و به وی مژده دادند که صد حیوان باریِ وی، با بارهای گندم و غذا به مدینه رسیده اند.

مردم و تاجران، به خانه ی عثمان هجوم بردند و در زدند. عثمان بیرون آمد. مردم به او گفتند:

زمانه ی قحطی است، باران نمی بارد، زمین چیزی نمی رویاند، مردم در تنگنای شدیدی هستند و به ما خبر رسیده شما خوراک زیادی نزد خود دارید؛ حال آن را به ما بفروشید تا ما به دست نیازمندان مسلمان برسانیم!

عثمان، با روی گشاده گفت:

با کمال علاقه و احترام! بفرمایید داخل شوید و بخرید!

بازرگانان، وارد خانه شدند و بارها را دیدند که در خانه گذاشته شده بود. عثمان لبخند زنان گفت:

ای تاجران برای این باری که من از شام خریده و آورده ام، چه قدر سود به من می پردازید؟

گفتند:

دوازده در مقابل ده! ( یعنی ما دو درهم بیشتر از پولی که تو برای خرید آن ها داده ای، به تو می پردازیم…)

عثمان گفت:

او بیشتر می دهد!

گفتند:

پس چهارده در برابر ده!

عثمان گفت:

او بیشتر می دهد!

گقتند: پس پانزده به ده!

عثمان باز هم گفت:

نه، او مبلغ بیشتری به من می دهد!

تاجران با تعجب گفتند:

ای ابو عمرو! در مدینه غیر از ما تاجر دیگری وجود ندارد، چه کسی مبلغ بیشتری به تو می دهد؟!

عثمان – که آثار خضوع و تواضع در چهره اش آشکار شده و اشک رضایت در چشمانش حلقه زده بود- گفت:

خداوند تبارک و تعالی برای هر درهم ده برابر به من می دهد، آیا شما بیشتر از این می پردازید؟

تاجران که سخنان صادقانه و مخلصانه ی عثمان آن را به خود آورده بود گفتند:

نه والله! ما چنین مبلغی نداریم!

و عثمان در حالی که لبخندش از راز دل او پرده بر می داشت، با دلی شاکر و چهره ای گشاده، گفت:

پس من خدا را شاهد می گیرم که همه ی این غذاها را صدقه ی فقرای مسلمان قرار داده ام!

همان شب، عبدالله ابن عباس، پیامبر صلی الله علیه و سلم را در خواب دید که عجله داشتند و بر اسب یا مرکب دیگری سوار بودند، مرکبی که زین و نعل هایی از نور داشت. عبدالله به پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:

ای رسول الله! اشتیاق من به دیدار و گفتار شما به درازا کشیده است! اکنون کجا دارید می روید؟

پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند:

ای ابن عباس! عثمان صدقه ی بزرگی داده، خداوند هم آن را از وی پذیرفته و عروس بهشتی ای به ازدواج او در آورده است، ما به عروسی عثمان دعوت شده ایم!

منبع: کتاب داستان هایی از زندگانی خلفای راشد (این داستان به نقل از کتاب الرقة و البکاء از ابن قدامه المقدسی است)

نوشته ی: استاد محمد صدیق منشاوی

ترجمه ی عثمان نقشبندی

جهاندیده بازدید : 6 2013/07/30 نظرات (0)

آسیب‌شناسی روابط زناشویی

zawjiyatمشکلاتی که در این قرن دامنگیر روابط زناشویی شده و بنیان خانواده را متزلزل ساخته، بحرانی است که ما قصد داریم در این مقاله به آن بپردازیم، و این بحرانی است که نباید از نگاه تیز مصلحان و دعوتگران امروز دور بماند و حتی لازم است که در اولویت کار دعوت و ارشاد قرار گیرد؛ زیرا خانواده‌ی بیمار و بحران‌زده نمی‌تواند عضو مفیدی برای جامعه و جهان باشد. آنچه ما را متأثر کرد و سبب شد که در حد توان، خواهران و برادران مسلمان‌مان را حسب وظیفه‌ی شرعی متوجه این بحران نماییم، آمار لجام‌گسیخته‌ی طلاق و جدایی‌ها و متلاشی شدن خانواده‌ها است. البته جای بسی تعجب است که بعضی تحت تأثیر تبلیغات مغرضانه‌ی دشمنان اسلام، به‌جای قبول مسؤلیت‌ این قبیل مشکلات، انگشت اتهام را به‌سوی اسلام بلند می‌کنند که اسلام دروازه‌ی محبت در نظام زناشویی را بسته و به این امر توجه کافی نمی‌کند و فقط به مرد توجه می‌کند و نقش زن در نظام اسلامی حذف شده است و… این همان اتهامی است که جوامع لجام‌گسیخته امروز آن را علَم نموده‌اند که البته ساحت اسلام از چنین اتهاماتی پاک و مبراست و بارها و به کرات اسلام در آیات متعدد و در سنّت خاتم پیامبران از این اتهامات تبری جسته است.

بدون شک، خوشبخت‌ترین خانواده‌ها از میان مسلمانان آنهایی هستند که از یک زندگی موفق زناشویی بهره‌مند شده باشند؛ زندگی‌ای که معطر به بوی خوش محبت، مهربانی نسبت به هم، درک یکدیگر، وفا به یکدیگر و اشتیاق مشترک در رسیدن به سعادت است.

 

عدم تحمل خطا و لغزش از یکدیگر

از جمله مشکلاتی که رابطه‌ی افراد یک خانواده را خدشه‌دار کرده و می‌کند، عدم تحمل خطا و لغزش از دیگران است؛ گویی ما فرشتگانی هستیم که هیچ‌گاه به خطا نرفته و معصوم و پاک بر زمین راه می‌رویم. چنین بینشی در زندگی، مخالف با واقعیت و طبیعت آدمی‌ست؛ لازم است افراد خانواده مخصوصاً زوجین بخشش، گذشت، ایثار، پذیرش حق، و تحمل خطا و لغزش از یکدیگر را سرلوحه‌ی زندگی‌شان قرار دهند، تا کشتی زندگی زناشویی، آرام به مسیر درست خود حرکت نماید. بدون تردید فرد موفق در زندگی کسی‌ست که خداوند متعال او را در شناخت کاستی‌هایش و اصلاح آنها و نیفتادن در ورطه‌ی غرور و لجاجت، موفق بگرداند.

من ذا الذی تُرضیٰ سجایاه کلّها /٭/ کفیٰ بالمرء نبلاً أن تُعدَّ معایبه

کیست که تمام خصلت‌هایش مورد رضایت دیگران باشد؛ برای شرف آدمی همین کافی‌ست که عیب‌هایش در جلویش شمرده شوند.

زنی در شکایت از همسرش چنین می‌گوید: به نیکی با من رفتار نمی‌کند، مرا گرامی نمی‌دارد و احترامی برایم قائل نیست، تا آنجا که این احساس را در من به‌وجود می‌آورد که موجودی بیهوده و کالایی بی‌ارزش هستم.

خداوند متعال و رسول گرامی اسلام، صلّیٰ‌الله‌علیه‌وسلّم، توصیه‌های فراوانی در داشتن رفتار نیکو و پسندیده با زنان و چشم‌پوشی از برخی اشتباهات آنها نموده‌اند، که همه این توصیه‌ها لبریز از عطوفت و رحمت و توجه و عنایت به زنان است؛ همین کافی‌ست که خداوند متعال خلقت زن را آیتی از آیات الهی، و آفرینش او را منّتی بر مرد قلمداد نموده و محبت و مهربانی و صفا و صمیمیت را زیربنای پیوند میان آن دو قرار داده است؛ آنجا که می‌فرماید: «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون»‏؛ و باز یکى از آیات [لطف] او آن است که براى شما از [جنس] خودتان همسرانى آفرید که در کنار آنها آرامش یافته و با هم انس گیرید و بین شما دوستى و مهربانى برقرار نمود. بى‌گمان در این [کار] براى گروهى که مى‌اندیشند مایه‌هاى عبرتى است.(روم:۲۱)

در مسأله‌ی همزیستی و رفتار شایسته با زنان، آیه‌ای بزرگ و جامع در قرآن کریم موجود است که همواره پارسایان با تلاوتش و عمل به آن، به خدای خویش تقرب می‌جویند: «وَ عاشِرُوهُنَّ بِالمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسىٰ‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیرا»؛ و با آنان به شایستگى رفتار کنید. اگر آنان را خوش ندارید [بدانید که] چه‌بسا چیزى را خوش نمى‌دارید و خداوند در آن خیر بسیار قرار دهد.(نساء:۱۹)

به راستی کیست که این آیه را بشنود، سپس به همسر خویش ستم نماید و او را ناراحت و غمگین کند؟

«بالمعروف»؛ یعنی کاری که شریعت و انسانیت فرد آن را انکار نکند و مقصود از آن در اینجا، انصاف و رعایت عدالت در تقسیم نوبت شب‌گزاری و نفقه دادن میان همسران و داشتن سخن و کردار زیبا و شایسته با آنان است.

در مورد عبارت «وَ عاشِرُوهُنَّ بِالمَعْرُوف»، قرطبی می‌گوید: مفهوم چنین معاشرتی این است که شوهر حق همسرش را در مهریه و نفقه به تمام‌وکمال بدهد و بی‌جهت بر او اخم ننماید و به نرمی و آرامی و بدون خشم و تندخویی با او سخن بگوید و میل و اشتیاق خود را به زنی دیگر غیر از او در برابرش آشکار نکند.(الجامع‌لأحکام‌القرآن:۵/۹۷)

ابن‌کثیر می‌گوید: «وَ عاشِرُوهُنَّ بِالمَعْرُوف»؛ یعنی به نیکی با زنان سخن بگویید و به اندازة توانایی خود، کردار و رفتار و سیمای خویش را شایسته گردانید، همان‌گونه‌که می‌پسندید همسرتان چنین باشد، خود نیز آن را رعایت نمایید؛ چنان‌که خداوند متعال می‌فرماید: «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالمَعْرُوف»؛ و زنان از همچون حقى که [شوهران] به‌طور شایسته بر آنان دارند، برخوردارند.(بقره:۲۲۸)

اما در مورد «فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسىٰ‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیرا»(نساء:۱۹)، قرطبی می‌گوید: یعنی هنگام زیبا نبودن همسر، بهتر است که شوهر امیدوار باشد که در آینده، خداوند متعال فرزندان صالحی به وی ببخشد. مشابه مفهوم این آیه، روایتی است از ابوهریره که رسول خدا، صلّیٰ‌الله‌علیه‌وسلّم، فرمود: «لاَیَفْرَکْ مُؤْمِنٌ مُؤْمِنَةً، إِنْ کَرِهَ مِنْهَا خُلُقاً رَضِیَ مِنْهَا خُلُقاً آخَرَ أَوْ قَالَ: غَیْره»؛ نباید مرد مؤمن با همسرش بغض بورزد؛ اگر خصلتی از او را نپسندد، خصلتی دیگر مورد پسندش واقع می‌شود.(مسلم) یعنی شایسته‌ی مؤمن نیست که کلاً از همسرش متنفر و بیزار شود، به‌حدی که باعث جدایی از او شود، بلکه زیبنده‌ی مؤمن این است که به‌خاطر خوبی‌های همسرش از بدی‌هایش بگذرد و آنچه از او می‌پسندد، موجب شود تا از امور ناخوشایند او چشم‌پوشی نماید.

 ابن‌عربی با سند خود از ابوعبدالرحمٰن نقل می‌کند: ابومحمّدبن‌ابی‌زید که از جایگاه و منزلت والایی در علم و دینداری برخوردار بود، همسری بد رفتار داشت که در ادای حقوق شوهرش کوتاهی می‌کرد و با زبانش او را آزار می‌داد؛ دیگران این رفتار ناپسند همسرش را به وی گوشزد می‌کردند و بر صبر و شکیبایی‌اش در برابر آزار زن، او را سرزنش می‌نمودند؛ وی در پاسخ مردم می‌گفت: من مردی هستم که خداوند متعال با بخشیدن سلامتی و علم و معرفت بسیار، نعمتش را بر من کامل گردانیده است و شاید همسری که اکنون دارم، مجازاتی از طرف خداوند به‌خاطر ارتکاب گناهی از طرف من باشد و می‌ترسم که اگر او را طلاق دهم، مجازاتی سخت‌تر و شدیدتر بر من فرود آید. 

عالمان شریعت می‌گویند: در این آیه و احادیثی که بیان شد، دلیلی بر این است که طلاق همسر با وجود مباح بودن آن، مکروه و ناخوشایند است.(الجامع‌لأحکام‌القرآن:۵/۹۸)

علامه آلوسی در مورد مفهوم این آیه چنین می‌‌گوید: اگر از آنها تنها از روی طبع نفرت دارید، پس بردبار باشید و تنها به‌خاطر ناخوشایندی طبعی آنها را طلاق ندهید؛ زیرا چه‌بسا که در ورای آنچه از آن نفرت دارید، خیری بسیار باشد؛ چون نفس آدمی چه‌بسا از آنچه به سود اوست، دوری بجوید و برعکس به آنچه‌که به زیانش باشد، اظهار تمایل نماید؛ ازاین‌رو باید نگاه انسان به خیر و صلاح خود باشد و نه به آرزوهای نفسانی و تمایلاتی درونی. علت نکره آمدن واژه‌ی «شیئاً» و نیز واژه‌ی «خیراً» با آن صفتی که برایش آمده است، بیانگر مبالغه‌ای در واداشتن مرد به صرف نظر کردن از طلاق،  و نیز عمومیتی در نصیحت و ارشاد است، به این‌خاطر در موضوع مکروه بودن طلاق از همین آیه استدلال می‌شود.(روح‌المعانی:۲/۲۴۳)

از ابن‌عباس، رضی‌الله‌عنه، در تفسیر »یَجْعَلَ اللهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیرا«، آمده است که گفت: خیر فراوان در این است که مرد بر همسرش مهربانی ورزد، پس خداوند به وی فرزندانی را ارزانی دارد و خیر و برکت بسیاری را در این فرزندان قرار دهد.

 ابن‌منذر از ضحاک نقل کرده است که گفت: هرگاه بین مرد و همسرش مشاجره‌ای درگرفت، نباید مرد در طلاق دادن او شتاب کند، بلکه باید تأملی نماید و صبر پیشه کند که شاید خداوند متعال امری مورد پسند و خوشایند او را به او بنمایاند. عبدبن‌حمید از قتاده در مورد این آیه آورده است: چه‌بسا مرد با وجود کراهت طبعی از همسرش او را در نزد خود نگه دارد و خداوند نیز برکت زیادی در آن قرار دهد.(الدرالمنثور:۲/۱۳۳)

ابن‌جوزی می‌گوید: این آیه بر ادامه‌ی زندگی با زن با وجود نفرت و کراهت طبعی مرد از او، ترغیب و تشویق می‌کند و به دو نکته گوشزد می‌کند:

 نکته‌ی اول: انسان از راه‌های خیر و صلاح خود بی‌خبر است و چه‌بسا امری ناپسند، خوشایند او باشد و امری پسندیده، ناپسند او باشد.

نکته‌ی دوم: انسان در بسیاری از موارد نمی‌تواند چیز خوشایندی را بیابد که از برخی اوصاف آن بیزار نباشد، پس به‌خاطر آنچه‌که دوست دارد، باید بر اوصاف ناپسند آن شکیبایی ورزد.

در این‌باره سروده‌اند: 

و من لم یُغمِّض عینَه عن صدیقه /٭/ و عن بعض ما فیه یَمُت و هو عاتِب

و من یتتبَّع جاهداً کل عَثرةٍ /٭/ یجدها و لا یسلم له الدهر صاحب

هر که از اشتباهات دوستانش چشم‌پوشی نکند، سرزنش‌‌کنان می‌میرد. و هر که به دنبال لغزش‌های دیگران برود و در پی نقص‌های دیگران باشد، روزگار برایش دوست و رفیقی را باقی نمی‌گذارد.(زادالمسیر:۲/۴۲)

 

مواردی از بدرفتاری مرد با همسر

۱ـ شک و گمان بد نسبت به همسر؛

مردانی هستند که همسر خویش را در اموال خود امین نمی‌دانند؛ گاهی بدگمانی نسبت به زن چنان افزایش می‌یابد که حتی موجب سوء‌‌ظن مرد به اخلاق و عفت او می‌گردد. چه‌بسا این سوء‌ظن‌ها بدون هیچ دلیل و مدرکی صورت می‌گیرد و تنها به‌خاطر وسوسه‌های شیطانی در میان برخی انسان‌های ضعیف‌القلب رخ می‌دهد؛ چه بسیار قتل‌ها، طلاق‌ها و یا آزار و اذیت‌هایی که تنها به دلیل همین بدگمانی شوهر اتفاق می‌افتد. ازاین‌رو بر هر مردی واجب است که خود را اسیر اوهام و گمان‌های باطل ننماید و بدون دلیل قطعی، درون خود را لبریز از وسوسه‌های بی‌مورد نکند، بلکه شایسته است تا نسبت به همسرش که ارتباط متقابل و بدون اجباری با یکدیگر دارند، گمان نیک و پسندیده‌ای ببرد و بصیرت و شکیبایی را حفظ نماید. باید آگاه بود که انسان‌های شیطان‌صفتی در این میان وجود دارند که به دنبال ویران ساختن آرامش یک خانواده هستند.

البته داشتن گمان نیک به زن، به‌معنای بی‌غیرتی مرد نسبت به او و عدم سرپرستی و تربیت شایسته‌ی او نیست؛ شوهر نباید از فرجام بد برخی از امور غافل باشد. البته نباید راه افراط و سخت‌گیری را در بدگمانی نسبت به همسرش اختیار کند، به نحوی که هم خود و هم تمام خانواده را نابود کند.

۲ـ بی‌غیرتی نسبت به همسر؛

مردانی هستند که غیرت و مردانگی‌شان نسبت به همسرشان از بین رفته است؛ چنین مردانی را می بینی که از اختلاط همسر خود با مردان نامحرم ابایی ندارند و چنین کاری را به این دلیل که آنها برادران و یا خویشاوندان و یا همکاران همسرشان هستند، توجیه می‌کنند و بدین‌گونه مردان بیگانه مورد اطمینان صددرصد آقای خانه قرار می‌گیرند! 

برخی از این شوهران در مورد این‌که نباید بدن همسر و آنچه مشمول حجاب است، در برابر مردان بیگانه هویدا گردد، اهمیتی نمی‌دهند و چه‌بسا زنانی که در خارج از خانه‌ی خویش با حجاب هستند، ولی در خانه در برابر نزدیکان نامحرم، حجاب و پوشش خود را برمی‌دارند! 

مردانی هستند که همسر خود را در میان مردان نامحرم رها می‌سازند تا همسرش با آنان دست دهد، بخندد و گفت‌وشنود داشته باشد. هیچ تردیدی نیست که چنین سهل‌انگاری از طرف مرد نسبت به همسرش، نشانگر بی‌غیرتی و بی‌مردانگی وی و بیانگر ضعف دینداری اوست.

 امام بخاری از مغیره، رضی‌الله‌عنه، روایت می‌کند که سعدبن‌عباده گفت: اگر مرد بیگانه‌ای را با زنم ببینم، آن مرد را بدون هیچ‌گونه گذشتی با شمشیرم خواهم زد. وقتی این خبر به رسول اکرم، صلّیٰ‌الله‌علیه‌وسلّم، رسید، فرمود: «أَتَعْجَبُونَ مِنْ غَیْرَةِ سَعْدٍ؟ فَوَاللهِ لأَنَا أَغْیَرُ مِنْهُ، وَاللهُ أَغْیَرُ مِنِّی»؛ آیا از غیرت سعد تعجب می‌کنید. سوگند به‌خدا! من از وی باغیرت‌تر و خداوند از من باغیرت‌تر است.(بخاری)

پس نباید مرد بدون دلیل و توجیهی، غیرت بی‌مورد داشته باشد و همچنین نباید به‌طور کلی از غیرت خالی باشد؛ بلکه غیرتی که شایسته‌ی مرد است در خود پیدا کند. البته غیرتی که از حدود خود خارج گردد، به‌طور قطع از غیرت‌های ناپسندی خواهد بود که رسول خدا ما را از آن نهی فرموده است؛ چنان‌که می‌فرماید: «إن من الغیرة غیرة یبغضها الله وهی غیرة الرجل علىٰ أهله من غیر ریبة»؛ نوعی از غیرت است که خداوند از آن نفرت دارد و آن غیرتی است که مرد بدون دلیل و بی‌جهت بر همسر خود دارد.(ابوداود) 

۳ـ تحقیر همسر و بی‌احترامی به او؛

مردی که گمان می‌برد یک زندگی سعادتمند و تفاهم‌آمیزی با همسرش دارد، ولی او را خوار می‌شمارد و برای او احترامی قائل نیست؛ سخت در اشتباه است.

خوشبختی یک زندگی زناشویی همیشه گرداگرد خانواده‌ای می‌چرخد که هر یک از زوجین، احترام متقابل به یکدیگر داشته باشند و ضمن قدردانی و سپاسگزاری از زحمات یکدیگر، به‌طرف مقابل به دیدة تحقیرآمیز ننگرند. ولی مردی که در مسیر بی‌احترامی و بی‌توجهی به همسرش گام بر می‌دارد، همواره یک زندگی نابه‌هنجار خواهد داشت و متأسفانه خود نمی‌داند که نگاه تحقیرآمیز وی به همسرش، عامل چنین وضعیت نابسامانی شده است.

شوهرانی هستند که توجهی به سخنان همسران خویش ندارند و هیچ‌گاه در موضوعی با آنها مشورت نمی‌کنند و اگر همسرشان نظری بدهد، به آن اهمیتی نمی‌دهند، چراکه نظر آنها را همیشه به دور از درستی و صواب می‌بینند!

یکی از صورت‌های خوار شمردن زن و اهانت به او، دشنام دادن به او و نادان دانستن و کم‌عقل جلوه دادن او جلو فرزندان است. بی‌احترامی مرد نسبت به پدر و مادرِ همسر، و یا بستگان و خویشاوندان او از صورت‌های دیگر تحقیر زن است. بدون شک نگاه اسلام به زن، نگاه به انسانی گرامی و محترم است که دارای عقل و اندیشه و جایگاهی در اجتماع است. زن نه تنها موجودی بیهوده و بی‌مصرف نیست، بلکه حتی جایگاه برخی زنان به دلیل قدرت فکر و اندیشه و حسن تدبیر، از بعضی مردان بالاتر است.

یک شوهر گرامی و عاقل که همواره در نحوه‌ی رفتار با خانواده‌ی خود، خدای خویش را مد نظر دارد، کسی است که به همسر خویش اهمیت می‌دهد، احترام او را حفظ می‌کند و با او مشورت می‌کند و نیز به والدین و نزدیکان همسر احترام می‌گذارد و همواره این احساس را به زن منتقل می‌کند که او به دلیل اندیشه‌ی والا و حسن تدبیرش چه در زندگی و چه در امور مربوط به منزل و فرزندان، جایگاهی ممتاز نزد شوهرش دارد، اگر چنانچه چنین صفاتی را نداشته باشد، این شوهرش است که دستش را گرفته و یاری‌اش می‌کند تا او را به جایگاهی که مورد دلخواه اوست، برساند. 

کوتاهی شوهران نسبت به تعلیم و تربیت زنان

گلایه‌ای که از بعضی زنان شنیده می‌شود: «شوهرم توجهی به تعلیم و تربیت دینی من ندارد، مراقب انجام صحیح عبادات من نیست، مرا تشویق به طاعت و عبادت نمی‌کند.»

از مشکلات موجود در خانواده‌های مسلمان، بی‌توجهی به فراگیری و آموزش علوم شرعی و یا حضور در مجالس علمی و شنیدن سخنان اصلاحی و تربیتی است. این مشکل زمانی جدی‌تر می‌شود که شوهر خودش از عالمان و یا دانش‌پژوهان علوم دینی و یا حداقل از کسانی باشد که به مطالعه‌ی کتاب‌های اسلامی و شنیدن سخنان دینی توجهی نشان می‌دهند، ولی به آموزش مسائل دینی به همسر و فرزندان خود بی‌توجه است و آنگاه به‌خاطر رفتار و اخلاق ناشایسته‌ی فرزندان از همسرش گله نماید و او را در عدم تربیت فرزندان مسئول بداند! غافل از این‌که خودش به دلیل عدم توجه به آموزش امور دینی به خانواده و فرزندانش، عامل اصلی در بروز چنین مشکلاتی بوده است.

زنی که از مسائل دینی خود ناآگاه است، علاوه‌بر این‌که از انجام صحیح عبادات خود باز می‌ماند، حقوق شوهر را نیز به‌درستی نمی‌شناسد و نمی‌تواند فرزندان خویش را به‌ شیوه‌ای درست و اسلامی تربیت نماید و همچنین قادر نخواهد بود که به‌‌نحو شایسته‌ای وظیفه‌ی خانه‌داری را به انجام رساند.

ازاین‌رو بر مردان به مقتضای وظیفه‌ی سرپرستی خانواده، واجب است که از تعلیم و تربیت دینی همسران خود غافل نمانند و آنها را در شناخت واجباتشان یاری رسانند. بدین‌ترتیب زنان خواهند توانست در ادای حقوق، بیشتر و آسان‌تر گام بردارند. به‌راستی زنان با جهالت و ناآگاهی از تکالیف و واجبات خود، چگونه می‌توانند موفق به انجام آنها گردند؟

و چگونه امتی می‌تواند به خوشبختی برسد، درحالی‌که نیمی از آنان که زنان هستند، بر اثر نادانی و جهالت، از ادای تکالیف‌شان نسبت به پروردگار و نسبت به مردم ناتوان باشند و نیمی دیگر از آنان که مردان هستند، همانند زنان باشند، ازاین‌جهت که آنان نیز تنها کمی از واجبات خویش را ادا می‌کنند و از دیگر واجبات خود از جمله کمک به زنان در انجام تکالیف خود غافل‌اند.(رشیدرضا، نداء‌للجنس‌اللطیف:۳۲ـ۳۳)

ازاین‌رو بر شوهر واجب و ضروری است که مسائل اسلامی و اصول دینی را به همسر خویش بیاموزد و دوست داشتن خدا و پیامبرش، صلّیٰ‌الله‌علیه‌وسلّم، و نیز علاقه‌مندی راستین و مخلصانه به آیین اسلام را در درونش نهادینه کند و احکام پاکی و طهارت، عبادات و مستحبات و حقوق همسرداری و نیز منش‌های والای اخلاقی را به وی آموخته و او را از بدرفتاری‌ها و کج‌منشی‌ها باز دارد. همچنین مراقب انجام صحیح عبادات همچون نماز، روزه، دعاها و … توسط همسرش باشد.

علاوه‌براین برای مرد شایسته است که همواره همسر خود را یادآوری و نصیحت کند و او را به تقوای الهی توصیه کرده و مرگ و قبر و قیامت را به یادش اندازد و او را در رسیدن به بهشت و انجام اعمال پسندیده و راه رسیدن بدان تشویق و ترغیب کند.

از سویی نباید فراموش کند که همسرش را متناسب با توان و حوصله و وقت او در افزایش علم و آگاهی از طریق گوش کردن به سخنان سودمند، مطالعه‌ی کتاب‌های مفید و حضور در مجالس علمی یاری رساند. 

همچنین باید همسر خود را از وسایل ناپسند شنیداری، تصویری، خواندنی و یا معاشرت با زنان ناباب و به‌طور کلی از هر آنچه‌ سبب انحراف و کج‌روی همسر و فساد اخلاقی او و دوری از خداوند گردد، باز دارد.

همین تلاش و اهتمام شوهر در آگاهی دادن به همسر در زمینه‌ی مسائل و احکام شرعی موجب می‌شود که سود و منفعت آن به خود مرد برسد؛ چراکه همسر در قبال شوهرش، نیک‌کردار و فرمانبردار می‌گردد و به‌خاطر خداوند متعال، حقوق همسر خود را ادا خواهد کرد و در جلب رضایت و خوشنودی او و دوری از ناراحتی و عصبانیتش تلاش می‌نماید؛ همچنین نگهبان و پاسبان منزل شوهر خود می‌شود و فرزندان خود را به شیوه‌ی درست و اسلامی تربیت خواهد کرد. 

 چرا شوهران در چگونگی تربیت همسران خود و آموزش مسائل دینی و تشویق آنها به طاعت و عبادت خداوند، رسول گرامی اسلام، صلّیٰ‌الله‌علیه‌وسلّم، را  الگو قرار نمی‌دهند؟

از انس‌بن‌مالک، رضی‌الله‌عنه، روایت است که گفت: رسول اکرم صلىٰ‌الله‌علیه‌وسلم به فاطمه رضی‌الله‌عنها فرمود: «مَا یَمْنَعُکِ أَنْ تَسْمَعِی مَا أُوصِیکِ بِهِ؟ أَنْ تَقُولِی إِذَا أَصْبَحْتِ، وَإِذَا أَمْسَیْتِ: یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ، بِرَحْمَتِکَ أَسْتَغِیثُ، أَصْلِحْ لِی شَأْنِی کُلَّهُ، وَلاَ تَکِلْنِی إِلَىٰ نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ»؛ چه چیز مانع توست که این توصیه و نصیحت مرا بشنوی و بدان عمل نمایی؛ این‌که در بامداد و شامگاه بگویی: ای خدای زنده و پایدار، از رحمت تو کمک می‌طلبم، همه کار و بارم را اصلاح نما و هرگز مرا به خود وامگذار.(نسائی) همچنین آن‌حضرت، صلّیٰ‌الله‌علیه‌وسلّم، ذکری از اذکار صبح و شام را به أم‌المومنین جویریه دختر حارث، رضی‌الله‌عنها، آموخت که بگوید: «سُبْحَانَ اللهِ و بحمده عَدَدَ خَلْقِهِ، و رِضَاءَ نَفْسِهِ و زِنَةَ عَرْشِهِ، و مِدَادَ کَلِمَاتِهِ.»(مسلم)

 چه لحظه‌های زیبا و دل‌انگیزی است، آن زمان که زن می‌بیند شوهرش او را به عبادت خدا تشویق و یاری می‌کند و در کنار او در زیر سایه‌ی چنین لحظات روحانی می‌نشیند! و چه خوشبخت و کامیاب است آن خانوادة مسلمانی که چشمی به‌سوی آخرت دارد. چه زیبا و نیکوست آن دقایقی که زن در کنار شوهر خویش می‌نشیند و برای او آیاتی از قرآن را تلاوت می‌کند و مرد نیز شیوه‌ی صحیح تلاوت را به وی می‌آموزد و یا آیه‌ای را برایش تفسیر کرده و یا ادبی از آداب قرآنی و یا حدیثی و مسئله‌ای سودمند به وی یاد می‌دهد که همه‌ی این‌ها نمودی از همیاری در مسیر نیکی و تقوا می‌باشد.

پس ای شوهر گرامی! در جهت این آیه‌ی الهی حرکت نما که می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَة«؛ اى مؤمنان، خودتان و خانواده‌تان را از آتشى حفظ کنید که آتش افروزش مردم و سنگ‌ها خواهند بود.(تحریم:۶) اگر نمی‌توانی که یک برنامه‌ی درسی ساده‌ای را به‌خاطر شرایط ویژه و حوصله‌ی همسر خویش ترتیب دهی، پس حداقل هر روز یک کتاب سودمند را با او مطالعه کن. همچنین تلاش کن تا هر چند محدود و کوچک، یک کتابخانه‌ی اسلامی در منزل داشته باشی و سعی کنی تا منابع و لوازم مختلف آموزشی و تربیتی را همچون کتاب‌های مختلف دینی و غیره که در صیقل دادن علمی و عملی همسرت مفید باشند، برای او تهیه نمایی.

علاوه‌براین اگر خود در کلاس‌های درسی و دینی شرکت می‌کنی، همسرت را نیز با خود به این کلاس‌ها ببر و به قدر امکان او را از شرکت در کلاس‌های ویژه‌ی خواهران محروم نکن، چراکه حضور زن در چنین مجالسی باعث پایداری و استحکام بنای خانواده و خوشبختی آن می‌گردد.

امام ابوحامد غزالی، رحمه‌الله، می‌گوید: اگر مرد به یادگیری احکام دینی به همسر خویش اهتمام ورزد، پس برای زن روا نیست که برای سؤال کردن از عالمان دینی از منزل خارج شود، و اگر چنانچه علم و آگاهی مرد اندک بود، ولی پرسش‌های همسرش را خود از عالمان شرعی بپرسد و آنگاه پاسخ آنها را به همسرش انتقال دهد، باز هم جوازی برای خارج شدن زن از منزل برای فراگیری این‌گونه مسائل نیست. اما اگر این‌گونه نباشد و توجهی از جانب مرد نسبت به امور دینی همسرش مشاهده نشود، در این حالت برای زن نه تنها جایز، بلکه لازم می‌شود که برای یادگیری آنها از منزل خود خارج شود، و ممانعت مرد از خارج شدن او برای آگاهی از واجبات دینی و اسلامی‌اش، معصیت و گناه است. البته خارج شدن زن از خانه برای حضور در مجالس ذکر و دعا و یا برای فراگیری امور زاید بر واجبات، باید با رضایت شوهر صورت پذیرد و هر اندازه زن در انجام حکمی از احکام حیض و استحاضه کوتاهی کند و شوهرش نیز آنها را به او نیاموزد، گناه چنین کوتاهی و اهمالی بر گردن هر دوی آنها خواهد بود و مرد نیز در معصیت همسر خویش  شریک است.(احیاء:۲/۴۸)

چه هزینه‌ای برای شوهر دربردارد، اگر با گشاده‌رویی و چهره‌ای شاد و خندان با همسر و فرزندانش برخورد نماید. آیا به او ضرری می‌رسد اگر هنگام وارد شدن به منزل، با کلماتی زیبا و نوازشی گرم با همسرش روبه‌رو شود و بدین‌گونه سعادتی را به وی ببخشد که همه‌ی احساساتش را متأثر کند؟ چه می‌شود اگر شوهر، زنش را در نوع لباس ‌پوشیدن، زیبایی، طرز غذا پختن و از این قبیل امور ستایش کند؟ به‌راستی که چنین رفتاری، تأثیر شگرفی بر قلب هر زنی برجای خواهد گذاشت.

رسول خدا، صلّیٰ‌الله‌علیه‌وسلّم، می‌فرماید: «أَکْمَلُ المُؤْمِنِینَ إِیمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقًا، وَ خِیَارُهُمْ خِیَارُهُمْ لِنِسَائِهِم»؛ مؤمنانی کامل‌ترین ایمان را دارند که نیکوترین اخلاق را داشته باشند و از میان آنان کسانی بهترند که با همسران خویش بهتر باشند.(ابوداود)

پس ای شوهر مسلمان! تلاش نما تا با حرکت در مسیر رسول خدا، صلّیٰ‌الله‌علیه‌وسلّم، که بهترین شوهران در رفتار با همسران خویش بود، در ردیف صالحان و نیکان قرار بگیری و بدین وسیله زندگی خجسته و پاکی را تجربه نمایی و به امید خدا، خوشبختی دنیا و نعمت‌های اخروی را به‌دست آوری. به‌جای دعای باران دعای محبت بخوان! این روزها دل‌ها تشنه‌ترند تا زمین، خدایا کمی محبت بباران.

٭ ٭ ٭

منابع:

۱ـ آلوسی، محمود؛ روح المعانی.

۲ـ ابن‌کثیر، اسماعیل؛ تفسیر القرآن العظیم.

۳ـ ابن‌جوزی، عبدالرحمن؛ زاد المسیر.

۴ـ سیوطی، جلال‌الدین؛ الدرالمنثور فی تفسیرالمأثور. 

۵ـ غزالى، ابو حامد؛ احیاء علوم الدین.

۶ـ قرطبی، محمّد؛ الجامع لأحکام القرآن.

۷ـ محمّد رشید رضا؛ نداء للجنس اللطیف.

 

جهاندیده بازدید : 6 2013/07/30 نظرات (0)

راز خوشبختی در زندگی زناشویی

دکتر محمد بن عبدالرحمن العریفی

ترجمه: قادربخش رئیسی

04910446cb6e26288b9632112e8fa12aالحمد لله رب العالمین… والصلاة والسلام على نبینا محمد، علیه وعلى آله أفضل الصلاة وأتم التسلیم.

خداوند متعال قطعا انسان ها را بیهوده وعبث نیافریده، بلکه آنها را برای عبادت خود ونصرت دینش آفریده است.

اگر در وجود ذاتی انسان فکر واندیشه شود مشخص خواهد شد، که انسان موجودیست که نمی تواند بصورت فردی و دور از جامعه زتدگی بکند  بلکه انسان  طبیعتاً اجتماعی است،  نیاز دارد که با سایر مردم در آمیزد وبا آنان ایجاد ارتباط بکند، پس یک مرد نیاز به همسر وفرزند ، وهمچنین یک زن نیاز به شوهر وفرزند دارد. هرشخصی نیاز به همسایه، همکلاس، دوست، مادر، پدر، برادر وخواهر دارد. ونمی تواند به صورت فردی زندگی کند؛ نیاز به افرادی دارد که بصورت یکسان با آنها همزیستی کند.

در این نوشتار قصد دارم  داستان‌هایی از شیوه های برخورد ورفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم را با همسرش حضرت أم المومنین عایشه صدیقه رضی الله عنها را بر شمارم. که پیامبر صلی الله علیه سلم چگونه با ایشان هم‌زیستی داشتند وچه وقایع واتفاقات شیرینی میانشان رخ داده است.

همه ما می دانیم که زندگی زناشوئی یکی از نعمت های خداوند متعال بر بندگانش، بلکه یکی از سنن الهی در میان بندگانش می باشد. همانطور که خداوند متعال می فرمایند: {یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا } سپس می فرمایند: {وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَنِسَاءً }.اى مردم از پروردگارتان که شما را از نفس واحدى آفرید و جفتش را [نیز ] از او آفرید و از آن دو مردان و زنان بسیارى پراکنده کرد پروا دارید.

خداوند متعال پاداش بسیار بزرگی را در عنایت وتوجه به همسر وفرزندان قرار داده است،

همانطور که پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرمایند: (دینارٌ تنفقه على عیالک، ودینار تتصدق به على مسکین، ودینارتنفقه فی سبیل الله، خیرها وأحبها إلى الله الدینار الذی تنفقه على عیالک).  (از میان)دیناری که بر خانواده خود خرج می کنی ، ودیناری که بر مسکینی صدقه میکنی ودیناری که در راه خدا می دهی؛ بهترین ومحبوب ترین آنها پیش خدا دیناری است که بر اهل خود خرج کردی.

همچنین پیامبر صلى الله علیه وسلم می فرمایند: (اللقمة تضعها فی فیّ امرأتک لک صدقة). لقمه ای که در دهان همسر خود می گذاری برای تو صدقه محسوب می شود.  (حتى اللقمة التی یضعها الرجل فی فم امرأته یکتبها الله عز وجل عنده صدقة.)  حتی لقمه ای را که مرد در دهان همسرش می گذارد خداوند متعال آن را به نزد خود به عنوان صدقه می نویسد.

در جایی دیگر پیامبر صلى الله علیه وسلم می فرمایند : (کفى بالمرء إثما، أن یضیّع من یعول). برای هلاکت شخص همین بس، که حقوق افراد تحت تکفل اش  همسر ، فرزندان و… را ضایع کند.

برای زن وشهر لازم است این‌که عقد نکاح را که عقدی شرعی است پاس دارند.

لازم است برای تو (ای شوهر!) آن را پاس داری همان‌طور که بر زن نیز لازم است که آن را پاس دارد.

به همین خاطر پیامبر صلى الله علیه وسلم می فرمایند : (الدنیا متاع وخیر متاعها المرأة الصالحة). دنیا همه اش کالاست وبهترین کالای آن زن شایسته و صالح است.

و در حدیثی دیگرپیامبر صلى الله علیه وسلم می فرمایند: (خیرکم خیرکم لأهله) بهترین شما کسی‌ست که با اهل خود رفتار خوبی داشته باشد.

باز فرمود: (وأنا خیرکم لأهلی). من بهترین شما برای اهل خود هستم.

 لازم است شخصی که ازدواج می کند، تبعات ازدواج ونیازمندی‌های آن را متحمل شود لازم است که به همسر وفرزندانش توجه شایانی داشته باشد، برای سکونت آن‌ها، منزلی را اجاره کرده یا بخرد، مواد خوراکی آن‌ها را فراهم کند، بر آن‌ها خرج کند، در صورت پیش آمدن بیماری، آن‌ها را معالجه بکند. هم‌چنین زن زمانی که با ازدواج موافقت کرد، گویا بر فرمانبرداری وخدمت شوهرش موافقت کرده است.

هنگامی که آدمی رفتار پیامبرصلى الله علیه وسلم با أم المومنین عایشه رضی الله عنها، بلکه با سایر همسرانش را مطالعه می کند، خیلی از آن شگفت زده می شود.

در روایت مسلم آمده است که حضرت عایشه رضی الله عنها می فرماید: من در حالی که در ایام قاعدگی(عادت ماهیانه) قرار داشتم، از ظرف می نوشیدم، سپس آن را به پیامبرصلى الله علیه وسلم می دادم آنحضرت صلى الله علیه وسلم دهانش در جایی که دهان من  برخورد کرده بود، می گذاشت سپس می نوشید.

هم‌چنین از أم المومنین عایشه رضی الله عنها روایت است که: من قطعه ای از گوشت را گاز می گرفتم در حالی‌ که من  ایام قاعدگی را می گذراندم، سپس آن را پیامبرصلى الله علیه وسلم بر می داشت واز همان جایی که من  خورده بودم، تناول می فرمود.

این بود برخورد لطف آمیز پیامبرصلى الله علیه وسلم!

بعضی از مردم می گویند: ما برتریم ! ما این کار را انجام بدهیم؟ پیامبر از همه برتراست این کار را انجام می دهد وی که خاتم پیامبران است همواره با مشکلات امت دست وپنجه نرم می کند، اما  وقتی را می یابد که با خانواده اش چنین رفتار ملایمت آمیزی داشته باشد.

پیامبر با أم المومنین صفیه بنت حیی بن أخطب رضی الله عنها ازدواج کرد … می دانید! قبل از نزدیکی با او، اولین بر خوردی که با او کرد چه بود؟ او آمد که بر شتر سوار شود (شتر بلند است) پیامبر صلى الله علیه وسلم آمد وبر زمین نشست وزانوهایش را (به جای پله) برای او نصب کرد وفرمود: از روی  زانوهای من بالا برو و سوار شو!

 ببین! پیامبرصلى الله علیه وسلم چه رفتار شگفت انگیزی با همسرانش داشتند.

یک مرتبه پیامبر با اصحابش از سفری بر می گشتند، حضرت عایشه رضی الله عنها همراه ایشان بود، در میانه‌ی راه پیامبر صلى الله علیه وسلم احساس کرد که عایشه خسته شده است، خواست که خستگی اش را برطرف کند. بنابر این، به لشکر گفت: از ما پیشی بگیرید. لشکر از آن‌ها جلو افتاد، سپس پیامبر صلى الله علیه وسلم رو به عایشه کرد گفت: عایشه!

عایشه گفت: بله جانم!

  پیامبر گفت: با من مسابقه نمی دهی؟

 عایشه گفت: بله….

حضرت عایشه می فرماید: پس با او مسابقه دادم واز او پیش افتادم .

در مرتبه ای دیگر که از سفری بر می گشتیم، بازهم پیامبرصلى الله علیه وسلم فرمود : ای عایشه! با من مسابقه نمی دهی؟

 من گفتم : بله…

سپس پیامبر با من مسابقه داد ولی از من سبقت گرفت؛ زمانی که از من جلو افتاد با دست خود را برکمرم زد  (به این معنا که من از تو جلو افتادم). زمانی که من به او رسیدم، فرمود: این برد در برابر آن برد. بار اول تو سبقت گرفتی، این بار من.

در روایت بخاری از عایشه آمده است که : زنی از ایشان سوال نمود که آیا پیامبر در خانه کاری را انجام می داد؟

عایشه گفت: پیامبر صلى الله علیه وسلم زمانی که بند کفش یا لباسش پاره می شد، آن را می دوخت، ودر خانه مانند یکی از شما در خانه‌اش کار می‌کرد، وخیلی نرم خو، با تبسم  بودند.

برادرانم! پیامبر تمام معیارهایش دنیوی نبود حضرت انس رضی الله عنه می فرماید: من نه سال خدمت پیامبر را انجام دادم. ولی قسم به خدا! هرگز به کاری کرده بودم نگفت: چرا انجام دادی؟ وبرای کاری که نکرده  بودم نگفت: چرا انجام ندادی؟

پیامبر گاهی به وقت نهار، با حالت گرسنگی وارد خانه می شد! از اهل خانه سوال می کرد: چیزی برای خوردن داریم؟

اهل خانه می گفتند: خیر، چیزی نداریم! (پس به نظرتان پیامبر در پاسخ چه می گفت؟).

پیامبر فرمود: پس من امروز روزه ام (و تا مغرب روزه می‌گرفت)  وبه خاطر ناملایمات دنیوی هیچ واکنش تندی از خود نشان نمی داد.

در روایت مسلم از عایشه آمده است: پیامبر صلى الله علیه وسلم هرگز، هیچ یک از همسرانش را نزدند و هیچ خادمی را نیز نزده است. وهیچ چیزی را با دست راستش نمی زد، مگر وقت جهاد در راه خدا. سپس می فرمایند: وهیچ‌گاه در امور شخصی خود انتقام نمی گرفت، مگر زمانی که حدود الهی پایمال می شد.

آری! در چنین موقعی پیامبر صلى الله علیه وسلم خشمگین می‌شد،  لیکن در رابطه با امور دنیوی هیچ‌گاه ناراحت نمی شد.

جهاندیده بازدید : 4 2013/07/30 نظرات (0)

شگفت ترین چیزها

امام  ابن قیم جوزیه

ترجمه: عبدالستار حسین بر

Untitleاز شگفت ترین چیزها این است که:

- او (خداوند متعال) را بشناسی، اما دوستش نداشته باشی (چه با عمل یا گفتار).

- صدای دعوتگر او را بشنوی و در اجابت به او کوتاهی کنی؛

- مفدار سود در معامله با وی را بدانی، اما با دیگران معامله کنی؛

- اندازه ی خشم وی را بدانی، اما با اعمال و کردارت خود را در معرض خشمش قرار می دهی؛

- درد وحشت نافرمانی اش را بچشی، اما خواهان انس طاعتش نشوی؛

- فشردگی قلب را به هنگام سخنان دیگران احساس می کنی، اما به گشادگی سینه با یاد و مناجاتش از خود اشتیاق نشان نمی دهی؛

- به هنگام وابسته شدن قلب به غیر او، درد و عذاب را می چشی، اما باز هم از آن درد و عذاب، به خوشی روی آوردن به خدا و بازگشت به سوی او نمی گریزی.

از همه شگفت تر این که می دانی چاره ای جز او نداری و تو از همه چیز، به او بیش تر نیاز داری، اما از او رویگردان هستی و به چیزهایی که تو را از او دور می سازد، رغبت داری.

الفوائد، ۷۲-۷۳، تقدیم و تحقیق و تعلیق محمد عثمان الخُشت، دارالکتاب العربی، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ هجری.

 

جهاندیده بازدید : 7 2013/07/30 نظرات (0)

چه استاد عبدالکریم حسین پور (راجی)

 

بلۏچی حرفان اېش انت:

الف، ب، پ، ت، ٹ، ث، ج، چ، ح، خ، د، ڈ، ذ، ر، ڑ، ز، ژ، س، ش، ص، ض، ط، ظ، ع، غ، ف، ق، ک، گ، ل، م، ن، و، ه، ء، ی.

اے درہ سی ءُ شش حرف (آب) انت کہ چہ اے حرفاں لهتېں بنی بلۏچی‌اَنت ءُ لهتېں دگر چہ عربی یا پارسی ءَ ماں بلۏچی آتکگءُ مهمان بوتگنت.

بلۏچی بنی حرف اېش انت: الف، ب، پ، ت، ٹ، ج، چ، د، ڈ، ر، ڑ، ز، ژ، س، ش، ک، گ، ل، م، ن، و، ه، ء، ی.

درآمدېں حرف اېشان اَنت:  ث، ح، خ، ذ، ص، ض، ط، ظ، ع، غ، ف، ق.

چہ اے درآمدېں حرفاں کہ چہ عربی یا پارسی مہ بلۏچی آتکگنت، ح، ص، ض، ط، ظ،ع ءُ ق چہ عربی‌اَنت، ءُ آدگہ حرف (خ، ث، ذ، غ ءُ ف) عربی ءُ پارسی هر دوئېنان مہ اېشان شریدار‌اَنت. «ث» ءُ «ذ» اگر چہ ماں مرچیگېں پارسی ءَ کارمردے ندارنت بلے ماں بنی پارسی ءَ اے هر دواېں حرف کارمرز داشتگ کہ «گذشت» (گْوست) ءُ «کیومرث» (نامے) چہ بنی پارسی لبز‌اں اَنت.

نوں گپ اېش‌اِنت کہ بارېں ما  ماں بلۏچی زبانءَ اے حرفاں کار مرز بکنېں یا نه؟

بازېنے چہ مئے کوّاسانی زۏر پر اېشی‌اِنت کہ بلۏچی گۏن لاتینی ءُ رومنءِ خطّءَ نبیسّگ ببیت، کہ اے سکېں غلطی کارے اِنت کہ ما را چہ مئے چپّ ءُ چاگردءَ برّاَنت ءُ اېوکءَ سرگردان ویلءَ کننت. مئے ٹوه‌ترېں ضربہ اېشءَ بیت کہ تُرکانی پَیمءَ ما را چہ قرآنءِ رسم الخطّءَ جتایءَ کننت. ما مسلمانېں ءُ لازم اِنت کہ ما وتی قرآن ءُ دینی کتابان کہ گۏں عربیءَ نبشتگ‌اَنت بوانېں. ءُ چہ اے خطّءَ دوری برۏبر اِنت گۏن مئے  دینی نابودی. اگہ کافرے چوشېن گپّے جنت، بجنت بلے مسلمانېں مردم نبایداِنت چوشېں گپّ بجنت. هنّون ما تاجیک قومانءَ گندېں کہ آیانی زبان پارسی‌اِنت بلےنتْواننت کہ پارسی ءُ عربی کتابان پہ شرّی بواننت. پیکہ ما چہ اے قومان اِندِرِس بگرېن.

لهتے چہ مئی کوّاس ءُ زانتکارانی کۏشست اے بوتگ ءُ هنگتءَ هم هست‌انت کہ اے درآمدېں حرفان چہ بلۏچی‌ءَ کشّگ ببنت ءُ پہ هچ وڑے آیان کار مرز مبنت، ءُ اگہ یک عربی اېگانہ پارسی‌اېں لبزے مان بلۏچیءَ جاہ گپتگ آ لبزءَ گۏں بلۏچی حرفاں بنبیسّېں. دَروَر: «قرآن» کرآن یا کراں نبیسّگ ببیت. «توحید»، توهید ـ عهد، اهد  ءُ… ابید چہ نامان، بلے لهتے دگہ اینچُک دېم ءَ شتگَنت کہ ناماں هں بدل کننت ءُ «عبدالعزیز»ءَ «ابدل ازیز» نبیسّنت ءُ «محمّد»ءَ «مهمّد» نبشتہ کننت. بلے اے باز ردېں کارے‌اِنت.

مرحوم واجہ سید ظهورشاہ هاشمیءِ زحمتان پہ بلۏچی زبانءِ زندگ کنگءُ دېم رویءَ ستا کرزاَنت، پمېشکا ما واجهءِ باز باز منّت وارېں بلے هما ڈولے کہ مولانا عبدالله روانبد ـ رَحْمَةُ اللهِ عَلَیْه ـ گۏشتگ اے واجهءِ گپ کہ عربی ءُ پارسی لبزان ٹگلېنگ ببنت معقولېں گپّے نهنت کہ آیانی تهءَ تحریف پېشءَ یَیت. مولاناءَ وت جتائېں سیاهگے اَڑ نکتگ ءُ آئیءِ نبشتانک پورہ عربیءِ پَیمءَ ‌اِنت…

اداں زانگ لۏٹیت کہ منی مقصود اِے نهِنت کہ بلۏچی لغت ءُ گالاں کارمرز مبنت ءُ اېوکءَ عربی گالاں زورگ (زیرگ) ببنت، بلکېں هدف اېش اِنت کہ اگاں ما عربی یا فارسی کلمه‌اے کارمرز کت آئیءِ املاءَ مَٹگلېنېں بلکہ آئیءَ پہ هما وڑے بنبیسّېں کہ ماں عربی، فارسی، اردو ءُ پشتوءَ نبیسّگءَ بیت.

منی جندءِ خیال اېش‌اِنت کہ ما لبزان سے بهر بکنېں:

۱- هما کہ بلۏچی بنی لبز انت کہ ماں عربی ءُ پارسیءَ کار مردءَ نبنت؛

۲- هما لبزاں کہ ماں بلۏچی ءُ عربی یا پارسی  زباناں شریدار‌انتءُ ماں هر دو یا هر سئېں زباناں، یک پَیم کار مرزءَ بنت؛

۳- هما لبز کہ بنی عربی یاں کہ پارسی‌اَنت، ءُ رندءَ چہ عربی یا پارسیءَ مئے گْورءَ مهمان بوتگ‌اَنت.

پېسرېں بهرءِ تهءَ گپّے نېست کہ پیکہ بلۏچی وڑ نبیسّگ ببنت، ءُ اے ڈولېں لبزانی نبیسّگ پہ دگہ غیر بلۏچی حرفاں رد‌اِنت. درور: سْیاد (وارث)ءَ، صیاد نبیسّگ شر نه‌اِنت.

دومی بهرءِ لبزاں هم منی خیال اېش‌اِنت کہ بلۏچی وڑ نبیسّگ ببنت. دروَر: وَهد، وقتءِ جاهءَ نبیسّگ ببیت. بلے اگہ عربی وڑ هم نبیسّگ ببیت شرّ اِنت.

بلے سیمی بهرءِ لبزان باید اِنت کہ هما وتی بنی زبانءِ وڑءَ نبیسّگ ببنت. درور: عاقل، عاقل نبیسّگ ببیت نہ آکل. عقل، عقل ببیت نہ اکل (یا اگل)، عهد، عهد ببیت نہ اَهد ءُ نصیب، نصیب ببیت نہ نسیب، ءُ…

گۏں اے منی خیالءَ لهتېں زبان شناسېں ڈاکٹر هم تپاک اَنت.

زبانءِ پهناد هما وهدے پْراہ ءُ شاهگانءَ بیت کہ ما تنک چمّی مکنېں. ما بلۏچ قوم  ماں سے ملکءِ مانجینءَ قرار گپتگېں: ایران، پاکستان ءُ اوغانستان. ایرانءِ تهءَ پارسی، پاکستانءِ تۏکءَ اردو ءُ اوغانستانءَ پشتو ءُ
پارسی زبان رواج دارنت ءُ اے هر سئېں زبانانی تۏکءَ عربی‌اېں حرف کارمرزءَ بنت ءُ  مئے چُک ءُ نۏڪ ورنا
گۏں عربی‌اېں حرفان آژناگ‌اَنت ءُ لبزانی گۏنءَ هم آ پیم هېل انت کہ ماں آ سئېں زباناں نبیسّگءَ بنت. نوں اگہ ما بیائېں ءُ آ لبزانءَ پہ دگہ وڑے بنبسېں آیاں فکرءَ کننت کہ اے دگہ نۏکېں لبزے، نون اېـشیءِ بزانت چی‌اِنت؟ سرگردان ءُ شش درءَ بنت[۱].
پہ اے مطلبءِ گېیشتر فهمگءَ گهترانت مثالے بجناں:

ماں عربیءَ «عقل»ءِ بزانت‌انت: فهم، زانگ، ءُ «اَکل»ءِ بزانت‌اِنت: وَرَگ (وارتن). نون بیائېن ءُ «عقل»ءَ «اَکل» بنبیسّېں چنکسېں غلطی یے. عاقل (زانوگر) بیت: آکل، بزاں ورۏک، عالم (زانۏک)ءَ بیت: آلم (درد دیۏک).

ماں اېشیءَ هچ شکےنېست کہ بلۏچی زبان یک کْوهن ءُ قدیمی زبانے ءُ پارسی زبانءِ برات‌اِنت (نہ چُک) بلے اېشـیءِ بزانت اے نهنت کہ گۏں وتی سیاد ءُ وارثاں همراه‌داری مکنت ءُ چہ آیاں پهکاپهک دور بکپیت. دگنیایءِ زباناں گۏں یک ءُ  دگرءَ همگرنچ‌اَنت، پیکہ ما اے همگرنچیءَ بدارېن ءُ رشته‌داریءَ مبرّېں.

دلگۏش:

لهتے دگہ چہ مئی ملاّ طبقہ هم هُجّ‌ءَ کننت کہ بنی بلۏچی لبز هں عربی وڑءَ نبیسَّگ ببنت، درور: «هېت» (یک شهرےءِ نام‌اِنت) حیط نوشتہ ببیت، زامرانءَ ضامران یا زعمران نبیسّنت ءُ…  ءُ… اِے خیال هم ردېں خیالے.

بلے گېشترېں زانوگرانی خیال اِېـش اِنت کہ در‌آمدېں لبزان هما ڈول نبیسَّگ ببنت کہ مان آیانی بنی زبانءَ نبیسّگءَ بنت، عاقل، عاقل نبیسَّگ ببیت نہ آکل، عِلم، عِلم ببیت نہ اِلم، تاریخ نہ تاریک  ءُ… ءُ…

منی وصیّت پہ بلۏچ راجءَ همېش‌انت کہ همے میانی راهءَ بگرنت کہ «گهترېں کار میانجینی کار‌اِنت».

اداں جدولے پېشءَ داراں کہ لهتے لبزان چۏنکائی نبیسّگ ببنت:

 

بنبیسّېن                                                                                            منبیسّېن

 

 

خدا   (الله کہ کسے آئیءَ پیدا‌نکرتگ)                                                     هدا   (هدایتءُ جنېنی‌نامے)

عاقل   (زانوگر)                                                                                  آکل   (ورۏک)

عالِم   (زانۏک)                                                                                  آلِم   (درد دیۏک)

قهقهہ  (کندَگ، هندگ، خندگ گۏں برزېں توار)                    کهکهہ  (گرمی، هشتر ءُ شېرءِ توارءِ بیاں کنگ)

مخلوق   (اَڑ کتگېن)                                                               مهلوک (هلاک‌بوتگېن)

عابد   (عبادک‌کنۏک)                                                                    آبد   (بِرّ، وحشی)

قسمت (بخت،   نصیب)                                                                   کسمت

قانون (رهبند، کانود)                                                                     کانون   (کوره، کۏگ)

قهار (قهر کنۏک)                                                                                  کهار        

غازی (مجاهد)                                                                            گازی   (گیس بزان گاز والا)

قلب (دل)                                                                                  کلب یا گلب (کچک)

تاریخ   (راجدپتر)                                                                       تاریک   (تهار، زمّ)

تعریف (بیان کنگ)                                                                             تاریپ (مهمل)

تحسین (شرّ زانگ)                                                                       تهسین  (مهمل)

نصیب (بهره، ونڈ)                                                          نسیب (نسبدار، عاشقی دستونک)

حاضر (موجود)                                                              هازر (گلېنۏک، جنۏک‌ءُ  دگہ)

عزیز (دوست،غالب)                                                        ازیز (چنڈېنگ، دېگءِ کلکٹگ، ‌ءُ دگہ)

قاعدہ (قانون، نندۏکېن جنېن)                                               کائدہ (مکّارہ ءُ حیلہ گرېن جنېن)

قلم (نبیسۏکېن چیز)                                                      کلم  (ٹپّ، پارسیءِ تها یک ورگی‌اېن سبزی اے)

 اثم (گناه)                                                                                          اسم (نام)

معلوم (اَلّمین)                                                                        مالوم (درد دار)

قرآن (خدایءِ کتاب)                                                                                    کرآن

علیم (دانا)                                                                                      الیم (دردناک)

خبیر (با خبر، سهی، سهیگ)                                      هبیر (راستېن زمین کہ آئیَے کرّ و گْور بلند ببیت)

خالق (پیدا کنۏک)                                                                      هالک (هلاک بَیۏک)

صمد (بی نیاز چہ هر چیز و هر کس)                                                   سمد (ارادہ کتی، کۏتی دات)

صابر (صبر کنۏک، اۏپار کشّ)                                                                سابر (چکاسۏک)

حامد (ستا کنۏک)                                              هامد (کوهنگېن، خشکېن، بے کاهېن زمین و…)

 صوم (رۏچگ)                                                                                   سوم (سودا، تجارت)

غفور (بکشۏک)                                                                              گپور (مهمل)

قاصد (کلو یاروک)                                                                             کاسد (بے رواج)

صبر (شکیبائی، اۏپار)                                                                                 سبر (چکاسگ)

            ثمر (نیبّگ)                                                      سمر (شپانی قصہ جنگ، آزمانک، اِسپانک)

صورت (شکل، دیم)                                                                        سَورت (ترندی)

شوق (میل، اشتیاق، رغبت)                                                  شَوک (کنٹَکءُبلوچیءِتهءَباز سینگاروک)

شعب (راج)                                                                                            شاب (ورنا)

کعبہ (خانہ خدا)                                                           کأبہ (غم،  دلءِ پرشگ)

آذار  (ششمی ماہ چہ رومی ماهان)                                                       آزار (اذیت، رنج)

عاجل (زوت)                                                       آجل (دېر، مدت دار، عاجلءِ چپّ اِنت)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱]  اے چیز اېوکءَ خیال ءُ احتمالے نهِنت بلکہ مں وت چمدیدءَ دیستگ.

 

جهاندیده بازدید : 6 2013/07/30 نظرات (0)

اهمیت و جایگاه نیت

عن امیرالمومنین ابی حفص عمر بن الخطاب رضی الله عنه قال:‌ سمعت رسول الله صلى الله علیه و سلم یقول: «انما الاعمال بالنیات و انما لکل امرء ما نوی فمن کانت هجرته الی الله و رسوله فهجرته الی الله و رسوله و من کانت هجرته لدنیا یصیبها او امرأة ینکحها فهجرته الی ما هاجر الیه» . صحیح بخاری  (۱)، صحیح مسلم (۱۹۰۷).  

راوی حدیث راوی این حدیث سیدنا عمر بن الخطاب ، فاروق ، امیر مومنان و دومین خلیفه‌ی مسلمانان است، ایشان یکی از اشراف قریش و سفیرآنان بود، در سال پنجم یا ششم بعثت به اسلام گروید و در تمامی غزوات پا به پای رسول الله صلى الله علیه وسلم جنگید، با مسلمان شدن وی مسلمانان، سربلند، و نیرومند گشتند، عمربن الخطاب رضی الله عنه ، پس از ابوبکر رضی الله عنه به خلافت رسید، دوران خلافت وی که ده سال و شش ماه ادامه یافت، درخشانترین و پر افتخارترین دوران تاریخ اسلام می باشد که دوست و دشمن به آن اذعان دارند، ایشان در اواخر ماه ذی الحجة، سال ۲۳ هجری ، صبحگاهان که در مسجد رسول الله صلى الله علیه وسلم به نماز فجر ایستاده بود، توسط برده‌ای مجوسی ایرانی تبار مجروح گشت و سرانجام یکم محرم الحرام آغار سال ۲۴ هجری به شهادت رسید، و در حجره عایشه رضی الله عنها در آغوش دو یار دیگرش، آرامید تا به جهانیان بگوید: ما در زندگی این گونه بوده‌ایم و برای همیشه این گونه خواهیم ماند، رضی الله عنه و ارضاه.

موضوع: اهمیت و جایگاه نیت

ترجمه حدیث: امیر مومنان‌، ابوحفص عمر بن الخطاب رضی الله عنه می‌گوید: شنیدم که رسول الله صلى الله علیه وسلم فرمود:« ارزش هر عمل، بسته به نیت‌ آن است، و با هر کس طبق نیتش رفتار خواهد شد، پس هر کس هجرتش به هدف رسیدن به خدا و رسولش، باشد، از او پذیرفته می‌شود، و هر کس هجرتش به قصد دست یافتن دنیا و یا ازدواج زنی باشد پاداشش همان است وبس

شرح فشرده حدیث فوق که امام بخاری رحمه الله با ظرافت تمام، آن را سرآغاز کتاب صحیح خود گردانیده، در مجموعه‌ی روایات اسلامی، جایگاه بسیار بلند و ممتازی دارد و تمامی اصحاب کتب سته آن را روایت کرده‌اند ، ابوداود رحمه الله می‌گوید: از رسول الله صلى الله علیه وسلم پنج هزار حدیث یادداشت کردم و در این کتاب (سنن ابوداود) از آن مجموعه چهار هزار هشتصد حدیث برگزیده‌ام و از همه آن، برای انسان چهار حدیث کافی است، که یکی از آنها حدیث (انما الاعمال بالنیات) می باشد. امام احمد رحمه الله از آن فراتر رفته و می‌فرماید: ( اصول اسلام بر سه حدیث استوار است) و حدیث مذکور را از آن جمله شمرده است. رسول الله صلى‌الله علیه وسلم در این حدیث به بیان جایگاه نیت و ارزش کلیدی آن پرداخته و نیت را معیار پذیرش و ارزیابی اعمال معرفی نموده است، صحت و فساد، ثواب و عقاب هر عمل بسته به نیت آن است. رسول الله صلى‌الله علیه وسلم با جمله‌ی کوتاه و گویای ( انما الاعمال بالنیات ) یک اصل جامع و قاعده‌ای کلی را بنا نهادند، و با مثال هجرت که بارزترین امتیاز مسلمانان مکی و بزرگترین افتخار تاریخ صدر اسلام است،آن را تشریح نمودند. هجرت، یعنی کوچ نمودن از سرزمین شرک و کفر و نقل مکان به دارالاسلام، گرچه به ظاهر همه در ترک وطن، رنج سفر و سوز غربت با هم یکسانند، اما از لحاظ معنوی هرگز همه مهاجران با هم برابر نیستند، آنان که به قصد نیل رضای الهی و نصرت دین و صحبت رسول الله صلى‌الله علیه وسلم، به این کار اقدام نموده‌اند، بزرگترین افتخار و پاداش معنوی را کسب نموده‌اند و عمل آْنان پذیرفته شده است، اما آنان که از این کار، اهدافی دنیوی را دنبال کرده‌اند‌، نه عملشان پذیرفته است و نه ثواب دارند و افتخاری نیز جز «مهاجر ام قیس » بودن، کسب نمی کنند، آن که به قصد متاع دنیا هجرت کند، تاجر است و آن که به قصد ازدواج با زنی هجرت کند، خواستگار است، نه مهاجر. بقیه اعمال را با این مثال باید سنجید، آری نیت فاسد نه تنها ثواب عبادت را تباه می‌کند، بلکه عبادت را به گناه و حتی به شرک نیز تبدیل می‌کند، حدیث: «من صلی یرائی فقد اشرک» (مسند احمد: ۴/۱۲۶) این مطلب را به صراحت بیان کرده است، لابد آن سه نفر شهیدو عالم و تاجر به ظاهر، خداطلب را که در قیامت نخستین کسانی هستند که در جهنم انداخته می‌شوند  (مسلم ۱۹۰۵)، به خاطر دارید، پس همگی باید بکوشیم که گوهر کمیاب ( اخلاص) را به دست بیاوریم و با تمام وجود از آن پاسداری و حفاظت کنیم تا خدای نکرده زحماتمان نقش بر آب و عبادات‌مان، بی حاصل نگردد.  

پیام‌ها  

۱ـ معیار پذیرش و ارزیابی و ثواب و عقاب اعمال، نیت است.

۲ـ تمامی اعمال عبادی را باید خالصانه برای خدا‌، انجام داد.

۳ـ هرگز اعمال اخروی را با نیت و قصد دنیوی، نباید انجام داد. ۴ـ مردم گرچه به ظاهر اعمالی برابر دارند، اما ثوابشان با هم متفاوت است.

۵ـ رسول الله صلى‌الله علیه وسلم چه زیبا می‌آموزاند، ابتدا قاعده را بیان می‌کند، و سپس آن را با مثالی تشریح می‌فرماید.

 

 

جهاندیده بازدید : 5 2013/07/30 نظرات (0)

بدگمانی مرضی مهلک و خطرناک

مولانا محمدحنیف قاسمی

مترجم: عبدالهادی سیدزاده 

rahhaye-2189بدگمانی بر خدا و بندگانش جرمی سنگین و عملی ناپسند است. از دیدگاه قرآن عاقبت و انجام آن تباهی و خسران است. ریشه ‌ی این جرم در حقیقت فریب نفس، تحقیر دیگران و عیب‌ جویی است و با اوّلین معصیت شیطان نزدیک ‌تر است که اساس آن تکبر و غرور بود. خودپسندی و خودفریبی، خیانت و فریب‌ کاری از آن جنایات مهلکی هستند که در حدیث نبوی به آن اشاره شده است: «ثلاث مهلکات: شح مطاع، و هوى متبع، و إعجاب المرء بنفسه.» (صحیح الجامع الصغیر: ۳۰۴۲)؛ سه چیز از اسباب هلاکت هستند:

۱ – بخلی که انسان مطیع آن باشد،

۲ – خواهشی که انسان تابع آن باشد،

۳ – غرور و خودنمایی انسان.

بنابراین بر هر مسلمانی لازم است از هر پست و مقام والا و شأن و شوکت رفیعی که باشد، پایین آمده و در جلوی مردم متواضعانه رفتار نماید. عینک سیاه خویش را در آورده و در میان بندگان خدا در تلاش خیره رستگاری و بهبودی فریضه‌ ی خویش را ادا کند. حسن ظن را بر سوء ظن و برائت را بر تهمت ترجیح داده و با مردم چنان اخلاق و برخوردی داشته باشد که آن مناسب با شأن یک انسان باشد. آن‌ ها بنابر تقاضای بشری می‌ خورند و می ‌نوشند و در بازار رفت و آمد دارند. انسان مخلوقی آسمانی یا فرشته نیست؛ خلقت او نه از نور است و نه از نار؛ بلکه از همین خاک «من حمإ مسنون» آفریده شده است. لذا این اصل فراموش نشود که در ما در مورد هیچ شخصی فقط بر ظاهر آن مجاز به قضاوت نیستیم. مسؤولیت باطن و اسرار دیگر به عهده‌ ی خداوند هستند. برای تفتیش و تحقیق ما مسؤول پاره کردن گریبان و دل ‌های مردم نیستیم، بلکه قلب ‌ها را سپرد و حواله ‌ی رازدار قلب ‌ها و علام الغیوب بکنیم.

در این چهارچوب بر مردم احکام اسلام را اجرا نماییم. ما می‌ دانیم که در میان این‌ ها مسافر و معذور وجود دارد و گاهی از مسافر و معذور ظاهراً کاری که خلاف دینداری و شرع باشد، دیده می ‌شود؛ لذا ما نباید بدون آگاهی به ظاهر حکم و قضاوت کرده بدگمان باشیم. هیچ مؤمنی از خیر خالی نیست گرچه ظاهر آن در منجلاب شرّ و معصیت فرو رفته باشد. معصیت خباثت و گَندگی است؛ مثال آن مانند آب قلتَین است که در آن احتمال ناپاکی باقی نمی ‌ماند. همین‌طور انسانی که در شرّ و معصیت مبتلاست، اما خیر و خوبی هم در وجود او باشد، پس خیر و خوبی بر شرّ، غالب می ‌آید؛ «إن الحسنات یذهبن السیئات». نگاه ما باید بر مردم همانند نگاه دکتری شفیق و دلسوز نسبت به مریض باشد نه مانند نگاه یک پلیس بر مجرم! چه بسا مردم در رتبه و مقام از ما بالاتراند.

از زندگی عملی و از درجات آن ‌ها خداوند به خوبی واقف است. در میان اولیاء الله نیز از حیث مادی و معنوی سلسله مراتبی وجود دارد؛ بعضی غنی و بعضی فقیر، بعضی عالم و بعضی عابد هستند. هرگاه با دیگران نسبت به مسأله ‌ای اختلاف نظر پیدا شود، پس آن نگاه مغرض و ناراض فقط بدی ‌ها و خامی ‌ها را می ‌بیند و بس. علما می‌ فرمایند: سعادت و خوشبختی انسان در این است که بر عیب‌ های خویش نظر داشته و در پی اصلاح آنان باشد و هر کسی این‌طور عمل کند، قطعاً فرصتی برای عیب‌ جویی و عیب ‌گویی دیگران نمی‌ یابد.

[هر زمان و هر لحظه که انسان کاملاً در اسلام دربیاید و قوانین و فرامین قرآن و سنت نبوی علیه السلام را اسوه و الگوی خود قرار داده و آن ‌ها را در قلب خود جایگزین نماید، یقینا قلب او دیگر جایی برای هیچ‌ گونه کراهت و بدگمانی پیدا نمی‌ کند؛ چون شعار قرآن و سنت همیشه این بوده و هست که: «إذا جاءکم فاسق بنبأ فتبینوا»، و «ظنوا بالمؤمنین خیراً». بلکه خداوند متعال خیلی دقیق و با ظرافت تمام، بر اعمال انسان ‌ها نظارت و بدون کمی و کاستی مطابق اعمالشان با آن ‌ها معامله می‌کند و نسبت به هیچ کسی بدگمان نیست.

همین‌طور رسول خدا ـ‌ علیه السلام ـ با ذکاوت و فراست به امت نظر داشته و به کسی بدگمان نبود. تجربه نشان داده و تاریخ گواه است که بدگمانی در میان ملت‌ ها و اقوام، زن و مرد، علما و آحاد بشریت هیچ گاه مسالمت و اصلاح به ارمغان نیاورده است، بلکه چه آشوب و فتنه‌ هایی در میان آنان به پا کرده است که این جنایت عظیمی علیه بشریت و گناهی بسیار بزرگ است که اتحاد و همدلی مسلمین را بر هم می ‌زند. چون وقتی که همه‌ی مسلمان ‌ها بر یک‌دیگر بدگمان باشند، پس چگونه خدمت دین را انجام می ‌دهند.

بر ماست که هیچ موقع هم‌ چون اهل الظواهر نباشیم و بر ظاهر بندگان الهی حکم و فیصله ننماییم و در مورد هیچ کسی چنین فکر نکنیم و علم الیقین نداشته باشیم که چون ظاهر یکی است پس صد در صد باطنش نیز چنین است؛ بلکه همیشه «إن أکرمکم عندالله أتقیکم» را معیار قرار دهیم. از پروردگار عالم، این امید را دارم که ما را بر منهج قرآن و سنّت و راه صحابه خادمان دین و سلف صالح استوار بگرداند و دل‌ های ما را پاک و صاف نگه‌دارد.]

منبع: مجله‌ی ارمغان، جمعیت شاه ولی‌الله، با اضافات مترجم.

 

جهاندیده بازدید : 3 2013/07/30 نظرات (0)

ذوالقرنین؛ الگوی فرمانروایان

عبدالحکیم سیدزاده

2012-634854645197483470-748_Inner_630x371«وَیَسْأَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْرًا ٭ إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا ٭ فَأَتْبَعَ سَبَبًا ٭ حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِنْدَهَا قَوْمًا قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا ٭ قَالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُکْرًا ٭ وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْرًا ٭ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ٭ حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِهَا سِتْرًا ٭ کَذَلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْرًا ٭ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ٭ حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمَا قَوْمًا لَا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا ٭ قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَى أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا ٭ قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْمًا ٭ آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْرًا ٭ فَمَا اسْطَاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا ٭ قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا» [سوره‌ی کهف، آیات ۸۳ - ۹۸]

ترجمه: (ای پیغمبر!) از تو درباره (سرگذشت) ذوالقرنین می‌پرسند. بگو: گوشه‌ای از سرگذشت او را برایتان بازگو خواهم کرد.‏ ‏

ما به او در زمین قدرت و حکومت دادیم و وسائل هر چیزی را در اختیارش نهادیم.‏ ‏

او هم سامانی را پیگیری کرد (و از وسائل خداداد استفاده نمود). ‏

تا وقتی که به غروبگاه خورشید رسید، به نظرش آمد که آفتاب (انگار) در چشمه گِل‌آلودِ تیره رنگی فرو می‌رود، و در آن‌جا گروهی (متمرّد کافر) را یافت.  گفتیم: ای ذوالقرنین!  (یکی از دو کار، درباره ایشان روا دار:) یا آنان را عذاب می‌دهی، و یا این که نسبت بدیشان خوبی می‌کنی.‏

‏(ذوالقرنین) گفت: امّا کسانی که (بر کفر بمانند و بدین وسیله به خود) ستم کنند، آنان را مجازات خواهم کرد، سپس در آخرت به سوی پروردگارشان برگردانده می‌شوند و ایشان را به عذاب شدیدی گرفتار خواهد کرد. ‏

و امّا کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند، پاداش نیکو خواهند داشت، و ما دستور سهل و ساده‌ای در حق ایشان صادر می‌نمائیم (و تکالیف طاقت‌فرسا و مالیات سنگین بر دوششان نمی‌گذاریم).‏ ‏

او هم سامانی را پیگیری کرد (و از وسائل خداداد استفاده نمود).

‏تا وقتی که به محلّ طلوع خورشید رسید. دید که آفتاب بر مردمانی می‌تابد که برای حفظ خود از آن، ما پوششی (به نام جامه، یا سرپناهی به نام خانه) بهره‌ی ایشان نکرده بودیم (و آنان هم‌چون انسان‌های اوّلیّه، لخت و عریان در بیابان گرم و سوزان زندگی می‌کردند).‏

‏همان گونه (در حق مردمان مشرِق زمین رفتار کرد که درباره مردمان مغرب زمین رفتار کرده بود) و ما از آن‌چه می‌کرد، کاملاً مطّلع بودیم.‏

‏سپس از وسیله (و ابزار ممکن) سود جست.‏

‏تا آن گاه که به میان دو کوه رسید، و در فراسوی آن دو کوه گروهی را یافت که هیچ سخنی را نمی‌فهمیدند.‏

(مردمان آن‌جا) گفتند: ای ذوالقرنین! یأجوج و مأجوج در این سرزمین تباه‌کارند؛ آیا برای تو هزینه‌ای معیّن داریم که میان ما و ایشان سدّ بزرگ و محکمی بسازی؟

‏(ذوالقرنین) گفت: آنچه پروردگارم از ثروت و قدرت در اختیار من نهاده است، بهتر است (از آن‌چه پیشنهاد می‌کنید. ما برای اندوختن اموال نیامده‌ایم) پس مرا با زور بازو یاری کنید، تا میان شما و ایشان سدّ محکمی بسازم.‏

(سپس شروع به کار کرد و گفت:) قطعات بزرگ آهن را برای من بیاورید. (آن گاه دستور چیدن آن‌ها را بر روی یکدیگر صادر کرد) تا کاملاً میان دو طرف دو کوه را برابر کرد؛ (فرمان داد که آتش بیفروزید، و) گفت: بدان بدمید؛ تا وقتی که قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد (و قطعات به هم جوش خورد. سپس) گفت: مس ذوب شده برای من بیاورید تا (آن را) بر این (سدّ) بریزم.‏

(سدّ به قدری بلند و ستبر شد که حمله‌ورانِ یأجوج و مأجوج) اصلاً نتوانستند از آن بالا روند، و به هیچ وجه نتوانستند نقبی در آن ایجاد کنند.‏

‏(هنگامی که بنای سدّ به پایان رسید، ذوالقرنین شاکرانه) گفت: این (سدّ) از مرحمت پروردگار من است (و پابرجا می‌ماند تا خدا بخواهد) و هرگاه وعده خدا فرا رسد، آن را با زمین یکسان می‌کند، و وعده پروردگار من حق است.

ذوالقرنین کیست

ذوالقرنین کی بود؟ و سد او کجاست؟ و یأجوج و مأجوج چه کسانی بوده‌اند؟ و اینک کجایند؟ و…

این‌ها پرسش‌هایی هستند که دقیقاً نمی‌توان به آن‌ها پاسخ پژوهشگرانه داد؛ وحی الهی بخش‌های مهم و سازنده و درس‌های آموزنده از داستان‌های گذشتگان را برایمان بازگو کرده و آن‌چه مهم نبوده، آن‌ها را مسکوت عنه گذاشته است؛ لذا بهتر این است که به همان مقدار که در قرآن و حدیث صحیح آمده، بسنده کنیم تا از پیام‌های قرآنی دور نمانیم!

وظایف دولتمردان، و درس‌های آموزنده از آیات فوق

۱٫ فرمانروا باید شایسته و بایسته باشد تا خدای تعالى به او منزلت و مکانت دهد و وسایل لازم را برای او آماده سازد و در سوره‌ی نور فرموده: «وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آَمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾ [۵۵].

۲٫ حکومت و سیاست جدا از دین نیستند.

۳٫ دین‌داری به معنای ترک وسایل و اسباب نیست.

۴٫ فرمانروای مسلمان باید به تبلیغ دین و در صورت لزوم به جهاد اقدام کند و خود شخصاً فرماندهی کند تا این‌که مشرق و مغرب را فتح نماید.

۵٫ فروانروا باید به جای خوش‌گذرانی در پایتخت، به تمام مملکت  بالخصوص مناطق محروم سفر کند، نه برای آن‌که او را تعظیم کنند! بل‌که تا مشکلات مردم را حل کند.

۶٫ فتوحات را وسیله‌ی غنیمت مادی و تاراج اموال قرار ندهد و فتح و ظفر را مایه‌ی استثمار افراد، احزاب و مملکت‌ها نسازد و با اهالی کشورهای فتح شده هم‌چون بردگان رفتار نکند.

۷٫ فرمانروا هم‌چون سایر انسان‌ها مختار است و مجبور به نیکی یا بدی نیست؛ «إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا».

۸٫ در حق مردم باید قانون خدا را اجرا کند و مستبد بالرأی نباشد؛ «قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا».

۹٫ فرمانروا در قوانین اختیاری بهترین را اجرا کند؛ چنان‌که اوّل ذوالقرنین مردم را به دین حق دعوت داد و سپس مشرکان را تعذیب و مؤمنان را اکرام کرد.

۱۰٫ فرمانروا باید ظالمان را ـ که سر لوحه‌ی آنان مشرکان‌اند ـ مجازات کند.

۱۱٫ مؤمنان باید در پیش حاکم و فرمانروا، عزت، سخنان محبت آمیز، آسایش و پاداش زیبا بیابند، هر چند که افکار و مذاهب‌شان متفاوت باشد؛ وگرنه نظم و نظام حکومت اسلامی به هرج و مرج و تباه‌کاری تبدیل می‌گردد.

۱۲٫ دولت باید قوانین آسان برای مردم وضع کند.

۱۳٫ حکومت باید نیازهای مناطق محروم را برطرف کند و به اصلاح امور ملت‌های عقب افتاده بپردازد هر چند که برای حکومت نفعی نداشته باشند و هر چند که هم‌زبان و هم‌عقیده‌ی دولتمردان نباشند.

۱۴٫ حکومت باید برای مردم و بالخصوص مردم ضعیف امنیت را فراهم کند و مزاحمان را سرکوب کند.

۱۵٫ در صورت نیاز، مفسدان را زندان کند؛ و سد ذوالقرنین نمونه‌ای از زندان است.

۱۶٫ در صورتی که حکومت به کمک‌های مردمی نیاز ندارد، نباید با دسیسه‌های گوناگون چون مالیات و… خون مردم را بمکد؛ بلکه در فکر خرج کردن بر مردم باشد نه انباشتن مالیات! حضرت سلیمان علیه السلام فرمودند: «أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آَتَانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آَتَاکُمْ» [نمل: ۳۶].

۱۷٫ در صورت نیاز به مشارکت مردمی، ملت باید با نیروی بدنی خود به یاری حکومت بشتابند.

۱۸٫ مردم باید از فرمانروای صالح و عادل تبعیت کنند و او را با القاب نیک یاد کنند.

۱۹٫ حکومت باید آهن و سایر فلزات را که از مواد اساسی صلح و جنگ‌اند، تهیه کند.

۲۰٫ حکومت باید در برنامه‌های خود محکم‌کاری کند و کارهای اساسی، پایدار و دراز مدت انجام دهد هر چند که پرزحمت باشد.

۲۱٫ دولتمردان هر گونه خیر و کارهای نیکی را که خدا به وسیله‌ی آن‌ها جاری و پیاده کرده به لطف و مرحمت و فضل خدا نسبت دهند و نگویند که این همه از برکات دولت کریمه و انقلاب و حکومت ماست؛ بلکه در اوج شوکت و عظمت خود، قدرت و
جبروت خدا را از یاد نبرند و دائماً به یاد داشته باشند که به سوی خدای تعالى بر می‌گردنند.

وصلى الله تعالى على محمّد وآله.[۱]

“`


[۱] منابع:

تفسیر قرطبی، امام قرطبی؛

الأساس فی التفسیر، سعید حوى؛

تفسیر سوره کهف، ابن عثیمین؛

تفسیر فی ظلال القرآن، سید قطب؛

تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی.

 

جهاندیده بازدید : 6 2013/07/30 نظرات (0)

نعت حضرت رسول اکرم صلى الله علىه وسلم

 

mohammed__20110220_1367746489

شاعر: مولانا عبدالکریم حسین‌پور

ای رسول هاشمی تو بی نظیری در جهان
دیده ی عالم ندیده چون تو مولودی حسیب
نور بخشیدی میان ظلمت شرک و ستم
پارسا گشتند دزدان عرب از درس تو
بَرده و آقا همه، در یک ردیف از عدل تو
تو بشیر مؤمنانی هم نذیر کافران
تو شفیعی، تو رفیعی ، دستگیر هر وضیع
تو نسیبی، تو ادیبی، در دو عالم با نصیب
با کمالی، با جمالی، احمدا ! صاحب نوال
مه لقایی، خوشنوایی، جانفزایی، نور ما
با سخایی، پر عطایی، خوشنما، بدرالدجی
روشنایی، پرضیائی، با وفایی ، با صفا
تو امینی ، تو حَسِینی ، نیک بینی، خُلق لین
تو حبیبی، تو لبیبی، تو معین هر غریب
تو رفیقی، تو شفیقی، تو عتیقی ای صدیق
در نمازی با گدازی پیش ربّ بی نیاز
تو حمیدی، تو سعیدی، تو رشیدی، تو وحید
بهتر و بالاتری از آنچه وصفت می کنم
دست استشفاع «راجی» سوی تو گشته دراز

 

سرور هر دو جهانی برتر از هر انس و جان
گوش گیتی ناشنیده همچو اندر مِهان
حرّیت با وحدت و توحید شد نیکو عیان
پاکدامن روسپیها، آشکارا و نهان
یک لباس و یک غذا فرقی نبُد در بین شان
سروری تو، بهتری، تو برتری در هر زمان
تو رئوفی،توعطوفی، جسمِ کونین را تو جان
تو نبیلی، بی مثیلی، توجمیلی دلستان
با جلالی ، بی مثالی، خوش خصالی بی گمان
مصطفائی، مجتبائی، مرتضائی، خوش  زبان
ذو العلی، شمس الضحی،خیرالوری ای مهربان
رهنمایی، خوش صدائی، دلربایی، خوش بیان
مه جبینی، نازنینی، دلنشینی هر کران
تو طبیبی مدح خوانت عندلیب بوستان
دلبری را تو خلیقی ، عاشقان را تو روان
مردنازی ، دلنوازی، چاره سازی، پر توان
تو سدیدی، صاحبِ وعد و وعیدی، قهرمان
حامدِ تو خالقِ کونین ذات مستعان
زان که از بار گنه پشتش خمیده چون کمان

 

جهاندیده بازدید : 5 2013/07/30 نظرات (0)

تعریف ایمان، بساطت و مراتب ایمان و موجبات ارتداد

نوشته‌ی: حضرت شیخ الحدیث علامه سیدمحمد یوسف حسین‌پور حفظه الله

01242671484تعریف ایمان
ایمان در لغت به معنای تصدیق و باور داشتن است، هر چند گاهی به معنای وثوق و اطمینان نیز به کار می‌رود؛ اما در اصطلاح شرعی عبارت است از: «تصدیق و جزم به مسایل ضروری دین»، از این رو تصدیق مسایل ظنی و اجتهادی که موجب علم ضروری نمی‌شود، در پیدایش ایمان کافی نیست، و انکار آن نیز موجب کفر نمی‌شود.
بساطت و ترکیب ایمان
در این مسأله دیدگاه‌هـا مختلف است؛ گـروهـی ایمـان را مرکب از سه رکن دانسته‌اند:
۱٫ تصدیق قلبی؛
۲٫ اقرار زبانی؛
۳٫ عمل جوارحی.
محدثان می‌گویند: عمل صالح رکن ایمان است، اما رکن از دو قسم تشکیل می‌گردد، اصلی و فرعی، و عمل از ارکان فرعی به شمار می‌آید. نظیر شاخه درخت که با جدا شدن، نام درخت بر او صدق می‌کند. معتزله و خوارج نیز از کسانی هستند که ایمان را از سه امر فوق مرکب دانسته‌اند به گونه‌ای که با فقدان یکی از آن‌ها ایمان نیز از بین می‌رود؛ زیرا قاعده‌ی عقلی بر آن است که مرکب با بعضی از اجزا منتفی می‌شود.
البته بین معتزله و خوارج در یک نکته اختلاف است و آن این‌که معتزله می‌گویند: با ترک عمل صالح یا ارتکاب گناه کبیره، نه مؤمن بر او صدق می‌کند و نه کافر، بلکه فرد سومی است؛ یعنی فاسق. اما خوارج می‌گویند: چنین شخصی از ایمان بیرون رفته و کافر می‌شود.
محققان از فقها و متکلمان، ایمان را بسیط دانسته و می‌گویند: ایمان تصدیق قلبی است اما اقرار زبانی و عمل جوارحی شرط لازم آن می‌باشد. اقرار زبانی را از آن جهت شرط دانسته‌اند تا کسانی را که در دل یقین و معرفت دارند، اما در ظاهر و با زبان اقرار نمی‌کنند، خارج سازند. از این رو اقرار را در برابر جحود قرار

داده‌اند؛ «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا» [نحل: ۱۴]؛ «با آن‌که در پیش خود یقین داشتند، از کبر و نخوت و ستمگری انکار کردند.»
البته اقرار در صورتی شرط است که عذر و مانعی وجود نداشته باشد؛ زیرا اقرار زبانی در موارد ترس و اکراه ساقط می‌شود، چنان‌که در قرآن کریم می‌فرماید: «إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ» [نحل: ۱۰۶]؛ «جز آن‌که از روی اجبار به زبان کافر شود و دلش در ایمان ثابت باشد.»
بنابراین اگر کسی در غیر موارد ضرورت شهادتین را به زبان نگوید، کافر است. چنان‌که اگر کسی التزام به اسلام نداشته باشد و از کفر برائت نجوید ـ مانند هرقل ـ نیز مسلمان نیست.
مراتب ایمان
در این مسأله نیز علما دیدگاه‌های مختلف دارند کسانی که ایمان را مرکب دانسته‌اند، زیاده و نقیضه ایمان را پذیرفته‌اند، در برابر کسانی که به بساطت ایمان معتقد هستند.
محدثان برای ایمان دو مرتبه ذکر کرده‌اند:
۱٫ مرتبه‌ی نخست، تصدیق قلبی است. اثر این مرتبه نجات از آتش دوزخ است هر چند مدتی در آتش بماند.
۲٫ مرحله‌ی کامل‌تر عبارت است از تصدیق به قلب، اقرار به زبان و عمل به جوارح، که باعث ورود به بهشت می‌شود. بر این اساس اگر عمل صالح نباشد ایمان محفوظ است.
از این رو منافق چون از مرتبه‌ی نخست، یعنی تصدیق قلبی بی‌بهره است، جزو مؤمنین به شمار نمی‌آید؛ چنان‌که در قرآن می‌فرماید: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آَمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْیَوْمِ الْآَخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ» [بقره: ۸].
اما فقها و متکلمان که ایمان را بسیط دانسته‌اند، عمل صالح را شرط اجرای احکام و باعث زینت و انبساط و نور می‌دانند.
کفر و اقسام آن
کفر بر دو قسم است: حقیقی و حکمی.
کفر حقیقی عبارت است از: انکار یکی از ضروریات دین و دارای چهار قسم است:
۱٫ کفر انکاری؛ یعنی انکار توحید به قلب و زبان.
۲٫ کفر جحودی؛ یعنی خدا را می‌شناسد اما با زبان اقرار نمی‌کند؛ نظیر شیطان.
۳٫ کفر عناد و لجاجت؛ یعنی خداوند بزرگ را شناخته و اقرار زبانی نیز دارد، اما از پذیرش ایمان سر باز می‌زند؛ مانند هرقل.
۴٫ کفر نفاق؛ یعنی در ظاهر اقرار دارد، اما در دل کفر می‌ورزد؛ مانند منافقان.
کفر حکمی، کفری است که یکی از شعارها و نشانه‌های کفار را ملتزم باشد؛ زیرا التزام داشتن به شعارهای کفر نشانه‌ی تکذیب اسلام است؛ چنان‌که در شرح مواقف بدین مطلب اشاره شده است.
در حاشیه‌ی فیض الباری پیرامون اقسام کفر چنین آمده است: «اگر کسی اقرار و اذعان ظاهری و باطنی به اسلام نداشته باشد، کافر است و اگر اعتراف زبانی دارد، اما در قلب، کفر را پنهان نماید، منافق است. اگر اعتراف زبانی و قلبی داشته باشد، اما بعضی از ضروریات دین را بر خلاف اجماع امت تفسیر نماید، این شخص زندیق است، نظیر این‌که بگوید: آن‌چه در قرآن نسبت به بهشت و دوزخ آمده، حق است؛ اما بهشت و دوزخ در خارج وجود ندارد، بلکه مقصود از بهشت، ابتهاج و خوشحالی است که در پرتو ملکات پسندیده پیدا می‌شود و مقصود از آتش، ندامت و پشیمانی است که به وسیله‌ی ملکات ناپسند حاصل می‌گردد.»
موجبات ارتداد
مقصود از ارتداد، بازگشت از ایمان به کفر است. اگر مسلمانی یکی از ضروریات دین را انکار نماید ـ خواه با صراحت یا کنایه ـ مرتد می‌گردد. بنابراین انکار آن‌چه موجب تحقق ایمان می‌شود، کفر و ارتداد است.

 

جهاندیده بازدید : 4 2013/07/30 نظرات (0)

مولانا روانبد؛ بلوچستانَی سعدی

گوں الله ء پاکیں نام 

دوشنبهَی روچ، هژده روچ چه شعبان 1345 گوَستَت که مَه ملاّیَی لوگے په اے نام "مولوی یحیی" یکے چه چهبارَی هلکاں (باهوکلات) مردیں چُکّے چه مات بوت. مولوی یحییء همیشه وهد اے ارمان و واهگ هستت که اگه مردیں چکی بوتّ آیّیَ وش تریں سبک جاهاں دیم بدنت و ٹوهیں عالم و زانتکارے ببوُت و بتوانت وتی راج و جامعیَه چه بی سواتی و نازانتی ببچّینِت.

قاضی یحیی وتی پُسّگَی نامَ محمد عبدالله نات. چه کسانِی آیَّی مجگ په وانگ و زانگ تیار بُوانَت و آیَّی لوگ اولی مدرسه و سبک جاهَت که پاکیں قرآن و لهتے چه کتاباں وانینَگ بوت.

1371 ه.ق سالَ که ورنایے بوتّت و آ دور و زمانیانَی علم و وانگانِی سکّتت، پاکستانَی ملک په "کراچی" که آ وَهد ٹوه تریں علمی و دینی دانش جاهَت، راهش دات. رند چه دو سال که وتی وانگانی پوره کرت، وتی وطن و ملک واتَرِّت. لهتی چه مولانایی استاذ و وانینوکاں ایشنت: (هدامرز مولانا غلام مصطفی قاسمی، مولانا محمد علی سندی؛ علامه اقبالَی وانینوک، مولانا حافظ احمد، مولانا قاری رعایت الله و مولانا عبدالحلیم).

کمُّکی بعد چه یایگا، آیَّی پِت مکّه یَی مُهیم شُت و بعد چه حجّ نادراه بوت و چه دگنیا شت و مدینیَی پاکیں هاکَی تها کَلّ کنَگ بوت. مولانا روانبد وش تریں کسِیَت که توانتی وتی پتَی هالیگیں جاگاهَ پُرّ بکنت و پیش نمازی و قضاوتَی مزنیں کار و مسئولیتی زُرت.

1380ءِ سال دولتی سبک جاهَی تها گوں وانینگ دلگوش بوت. 1388ء سال دینی سبک جاهے (تعلیم القرآن) پیم کرت و ابید چه تدریس و وانینگ دولتی سبک جاهانَی تها، اﮮ دینی سبک جاهَی تها تلّاش و کوشستی کرت و نازانتی و بی سواتی و نوک یاری(بدعت) و شرک و خرافاتی خلاف لانکیگی بست و چِست بوت و آیَّی تلّاش و زهمتاں هما کار دات. هنچوش په گهتر کرتنِ مادّی ملک مردمانی وضع و زند بازی کوشست کرت و وتی زورمندیں کلم و زبانَ پَ اﮮ کاران کاربند کرت.

مولوی روانبدَ باززیں مِهر و دوستیے گوں اللهی نبی هستت و اِشیَی گواه و دلیل جتا چه شی که آیَّی لچه و غزلانَی تها یهته، ایشنت که وتی مبارکیں عمرَی تها ده بَر پَ کعبه شریف و نبیَّی روضه یَی زیارت رپته. اگاں بربری نادراهیانَی پتراهنگ آیّ بی واکَ کرت و نهشتی که پَ حجَّی مهیم بروت، بی حد ملورَ بوتّ.

1407ء سالل گوں شی که چه بیماریان و نادراهیاں نرکّتت و لوگیان و سنگتاں آیَّ مَنِه کرت، بلَی کعبه و روضیَی شوق آیَّ آرام نهِشت و اﮮ مهیمَی راهی دیم گِپت و چه اماراتَی راه شت و یهت. ایدگه سال دهمین و آهریں پدیَت که دیم په اللهی لوگ و آیَّی نبیَّی گلزاریں هاکَ شت. بگُوَی لوﭨتی که پیامبر(ص) و آیَّی پتَی کِرّا وتَ آرام بکنت و اودان بوپسِت. حج کنگَی بعد گوں وتی همراهاں گلایشتنت چه قطر و عربستانَی مرز اماراتَ رونت و چه اوداں وتی ملکَ واتر کننت که آیانی موﭨر چپّی بوتّ و چنتی و باد مولانایَی روح دیم پَ اللهی گندگ و لقا بال کرت و قطرَی هاکَ گوں وتی مبارکیں جسَد شرپ دار کرت.

اﮮ روچَی تاریک 23ذی الحجه 1404 ه.ق برابر گوں 16 مرداد 1367 اَت که پَ مُچ مردماں هاسّ پ زبان و ادب دوستاں سوُگَی روچیَت پچی که مولانایَی شعر و لچیاں هامی و ملّایَی سینگی تها جاه کرتت و ﭨوه و کساں، جنین و مردینانی هلوَت(زمزمه) بوتیتنت و مچّاں آیَّ چه وتَ زانت. مولانا روانبد گوں مردم رُست و آیانی کرّا گوں پهکیں درد و مشکلاں منت و تاں که پانَی وتی ربَّی دیدار لوﭨگ بوتّ، آیانی هزمتَ کرت و ملک و وطنی دیمرویا جد و جُهدی کرت.

تاں هنون و نه پیسر چه آیی چشیں واکداریں لچه کارﮮ بلوچانی تها نیهته. مولانایَ چه کسانی شعرَی هنر و ذوقی هستت و توانیں بگویں روانبد بلوچی لچه و شعرَ په کمال رسینت. زیاتی(اغراق) نهنت که آِّیَّ بلوچستانَی سعدی زاننت.

گوں بازیں زانتکاری که چه بلوچی، پارسی و عربی زبانی هستت، کمتر گندیں که سهت و نامفهومیں لبزانَ کاربند بکنت. مولانا نظم و نثرَی تها واکمند و استادَت و ایشی چه آیَّی دست نوشتاں جاه ییت. مولانایَی شعری تخلص ایشاننت: روانبد، انیس، عبیدالله، عبدالله، جامی و نظامی.

مولانا روانبد ابید چه دین و شریتَی زانتکاری، پَ اللهی جاه یارگَی راها(عرفان و تصوف) پاد ایر کرت و مولوی عبدالله درخواستی، قاضی محمد حسن کسر کندی و صوفی خان محمد ایرافشانی مدظله العالی ای راهَی تها مولانایی پیر و مرشدانتنت.

بیکاریَی وهد هاسّ کماشیَی دوره وتی کیمتی وهدَ په لکّتں گوازینت. آیَّی ﭨوه تریں پد و اثر آیّی دیواناننت که یکّی پارسی و عربی و یکی دگه بلوچینت. تجریدالتجوید، عروج الفرائض، النهر الفائض، نظم القواعد و الفوائد، قطوف دانیه فی انواع ثمانیه، النهر الصافی فی العروض و القوافی، تاریخ بلوچستان، مجموعه فقاوا و ... هنچوش لهتی رجانکی هم چه اﮮ واجه پشت کپته.

مولانا روانبد وتی کیمتی زندی تها سَی بر سانگ کرت و ه‍‍ژده چکّ-نه جنین و نه مردیں- اﮮ سورانِی ثمرنت. آیَّی زهگاں گیشتر ادب دوست، عالم و زانتکار و حافظ قرآن و شریتنت و لهتے هم لچه کاریَی طبع و ذوقش هست. مولانایی مزنین زهگ مولوی مفتی نظام الدین هنون وتی پتََی جاه منند شرعی و اجتماعی کاران و هنچوش پیشینی پیشنماز و وتی پتی سبک جاهَی مسترنت.

مولانایَ دو برات هستنت که هنوں زند گوازیننت و ﭨوهیں بلوچی لچه کاراننت و مولانایی شاگرد و وانندهاں بوتینت؛ مولانا عبدالمجید و ملا محمد روانبد.

"هدا آیَّ وتی نبیَّی کرّا جاه بدنت و گوں نیکیں بندیاں حشر و نشر بکنت"

 منابع:

تذکره شعرای بلوچستان، نورالله کرد، پویان فرنگار،تهران،1386

دیوان روانبد، تصحیح عبدالغفور جهاندیده، بام دنیا، زاهدان، 1384

شعر بلوچ، غلامحسین جهانتیغ، نشر خرّم، قم، 1381.

 

جهاندیده بازدید : 6 2013/07/30 نظرات (0)

مردانگی چیست و مردان چه کسانی هستند؟

timthumروزی عمر بن خطاب با جمعی از صحابه رضی الله عنهم در یکی از خانه های مدینه نشسته بودند، که (عمر رضی الله عنه) به ایشان گفت: (چیزی را) آرزو کنید، بعضی گفتند: آرزو می کنم تمام این خانه پر از نقره شود تا در راه خدا انفاق نمایم، دیگری گفت: آرزو می کنم تمام این خانه پر از طلا شود تا در راه خدا انفاق نمایم، یکی دیگر گفت: من شمشیر و نیزه هایی را آرزو می کنم تا به وسیله ی آن ها به مجاهدین کمک نمایم. اما عُمَر، که از نیاز دعوت ها و نهضت ها بسی آگاهی داشت فرمود: ولی من آرزو می کنم تمام این خانه پر از مردانی هم چون ابوعبیدة بن جرّاح، سالم مولی ابوحذیفه (سالم آزاد کننده ی ابوحذیفه است، به همین خاطر مولی ابوحذیفه نامیده شده است) و معاذ بن جبل شود تا در راه اطاعت از الله از آن ها استفاده نمایم.

اگر امروز برای ما نیز این مجال فراهم شود که چیزی را برای این امت عربی و اسلامی آرزو نماییم، آرزو می کنیم این امت صاحب مردانی هم چون آنان شود، چرا امت عرب در جایی زندگی می کنند که حاصل خیزترین سرزمین، معتدل ترین و بهترین آب و هوا و صاف ترین آفتاب را دارد و از جایگاهی بسیار مناسب برخوردار است و  بیش ترین معادن و ثروت ها را داراست، اما چیزی وجود دارد که از تمام این ها مهم تر است، معدنی گران بها که از دیگر معادن و از نفت مهم تر می باشد، معدن مردان؛ چرا که مردان اکسیر زندگی، اساس راه اصلاح، ستون نهضت ها و روح دعوت ها هستند. هر چه قدر لایحه و قانون می خواهی وضع نما، تا زمانی که مردانی پیدا نشوند که آن را به اجرا برسانند،  بیش از جوهری بر روی کاغذ چیز دیگری نیستند . . . هر چه می خواهی برنامه های تربیتی و آموزشی تصویب کن، تا زمانی که مردانی پیدا نشوند که آن را تدریس نمایند ثمره ای نخواهند داد . . . هر چه قدر می خواهی اسلحه بساز و ذخیره نما، تا زمانی که مردانی جنگجو پیدا نشوند، این اسلحه ها، نقش شان را ایفا نخواهند کرد، چرا که قدرت به اندازه ای که در دل سرباز نهفته شده، در تیزی سلاح نهادینه نشده است و تربیت به قدری که در روح معلم وجود دارد، در صفحه های کتاب نخواهد بود و عدالت را به اندازه ای که در وجود قاضی می توان پیدا کرد، در نوشته کتاب قانون نمی توان به دست آورد.

روایت شده که عمرو بن عاص با سپاهی کوچک آمده بود تا مصر را فتح کند و امپراطوری رومانی را از این کشور بیرون نماید. این سپاه شامل چهار هزار سرباز بود. عمرو بن عاص پیکی را به عمر فاروق فرستاد تا در خواست کمک نماید. او چهار هزار مرد را به سمت عمر بن عاص فرستاد که چهار مرد ریاست آن ها را به عهده داشتند و عمر هر کدام از این چهار نفر را هزار نفر به حساب آورده بود تا سپاه دوازده هزار نفری اش دیگر شکست نخورد . . . اما سؤال این جاست که مرد کیست؟ آیا مرد همان موجود مذکر بالغ بنی بشر است؟ اگر این طور باشد، تعداد مردان چقدر زیاد است!

مردانگی به سن بالاتر نیست چرا که بی شمارند پیرمردانی که هفتاد ساله اند اما دلی هفده ساله دارند و نسبت به چیزهای بیهوده ای خوشحال می شوند، از چیزهای بس کوچکی ناراحت می گردند، از چیزی که در آن مالکیتی ندارند برمی دارند و آن چه دارند را سخت نگه می کنند تا کسی با ایشان شریک نشود؛ پس در واقع آن ها کودکانی خردسال هستند اما ریش و سبیل دارند . . . و چه نوجوانان کم سن و سالی هستند که مردانگی زودهنگام را در گفتار و کردار و اخلاق و اندیشه شان می توانی پیدا کنی.

روزی هیئتی، نزد یکی از خلفاء آمد. آن ها پسرک بالغی را پیش قدم کردند که با زبان ایشان صحبت می کرد. خلیفه گفت: کسی که سن و سالش بیش تر از توست جلو بیاید. او گفت: ای امیر مؤمنان اگر به سن و سال بود، در این امت کسانی وجود داشتند که در خلافت از تو سزاوارتر بودند، ولیکن اگر خداوند به شخصی زبانی سخنور و دلی نگهدار داده باشد پس او سزاوار است که پیش قدم شود و صحبت نماید . . .

مردانگی همچنین به بزرگی هیکل نیست. قرآن کریم درباره ی جماعت منافقان برای ما می گویند: “و إذا رأیتهم تعجبک أجسامهم” (هنگامی که ایشان را می‌بینی، پیکر، و سیمایشان تو را به شگفتی می‌آورد). همچنین در حدیثی گرانقدر چنین آمده: مردی بزرگ هیکل را می آورند، پس نزد خداوند پر پشه ای وزن ندارد و اگر می خواهید این گفته ی الله متعال را بخوانید: “فلا نقیم لهم یوم القیامة وزنا” (و در روز رستاخیز ارزشی برای ایشان قائل نمی‌شویم). (روایت بخاری در تفسیر)

عبدالله ابن مسعود نیز کوتاه قامت و لاغر اندام بود. روزی جمعی از صحابه، دو ساق پای او را دیدند در حالی که ضعیف و لاغر بودند و به آن خندیدند. پیامبر (ص) فرمودند: به چه می خندید؟ گفتند: به نازکی دو ساق پایش. پیامبر (ص) فرمودند: قسم به کسی که نفس من در دستان اوست این دو (این دو ساق پا) در میزان (خداوند) از (کوه) احد سنگین تر هستند. (روایت احمد)

همچنین مردانگی به ظاهر نیست. “پس همانا خداوند به صورت های شما نمی نگرد بلکه به دل هایتان نگاه می کند. (روایت مسلم)” . . . شاید ژولیده ای که از در خانه ها رانده شده است، اگر به خداوند قسم خورد، خداوند به او نیکی روا می دارد.

همچنین مردانگی به مال و ثروت نیست. چه بسا شخصی در چشم ما ثروتمند است اما فقیر می باشد و شخصی فقیر می نماید و ثروتمند است. و نباید فراموش کرد که ثروت در داشتن هر چه بیش تر مال دنیا نیست، بلکه ثروت واقعی غنای نفس است.

مردانگی به جاه و مقام نیز نیست. چه بسیارند مردمانی که منصب های بزرگی دارند، کارهایی را اداره می کنند، ریاست کارخانه هایی را به عهده دارند و وزارتخانه هایی در دست شان می باشد، اما  تمام این ها مانع آن نشده که قامت شان را در راه به دست آوردن درجه ای بالاتر خم نکنند و کرامت شان را برای کسب منصب و مالی قربانی ننمایند. مقام شان بالا رفته و نفس و همت شان ذلیل گشته است.

برادران و خواهران مسلمانم! پس مردانگی چیست و مردان چه کسانی هستند؟ . . . .

منبع: ینابیع تربویة

مترجم: تابش

 

جهاندیده بازدید : 11 2013/07/30 نظرات (0)

اشعار زیبای سعدی بلوچستان مولانا عبدالله روانبد(رح)

 یک شـپے چنـدے  هم حیالیں یار
هـمدل و هـمصدق و سخن سینگار
دل پر از مهرءُ قومی هـمدردی

آتک انت په قصـد گندک و دیـدار

وقتے که دور هـمـدگر  نشـت انت
گله اِش اے رنگ ءَ کتـگ  اظـهار
تو نگندَۓ که شپ شتگ، سیاهیـں
شنگتگ بام  و  تو نہ بَـئے  بیـدار
مَے گـلگ دیریں مــدتے وپتــگ
بیتگ چه بازیں وپسگاں بیـزار
داں جـــرس آواز نکنت کــوچ ءِ
مهـری ماں راه ءَ نه بنت کـتّار
قافـله چـون چـون کپیت کشـک ءَ
سـر مکـشّیـت داں قـافله سـالار
بـے  شپانک ءَ که روت رمگ ڈنّ ءَ
تو بزان وت که سوب کنت هپتار
ما را هـم حـقے هست هـمے ملک ءَ
هچ کس مَـۓ حـق ءَ نه کنت انـکار
حق نه انت چیزے که رسیت مُپت ءَ
باید انت حق ءَ پد بـه جنت حقدار
مَـے  بلوچستان جزو ایران انت
پرچیا کپتگ وار و بے گموار
آ که گموار انت دست اش کوتاه انت
آ که سردست انت خائن و غـدّار
مَے جوان جٹّ و جاهل و تنبل
بے وت و رسوا بر سر بازار
علـم و فرهنگ و دانش ءَ مـحروم
تـخته مشـق انت حیله و  آزار
دکتر و دار و گواچن انت  دروگیں
هر گور ءَ‏ نال انت بزّگیـں  بیمار
ونڈے که نام گپت انت بلوچانی
راه ءِ نیم ءَ کَپت یکبر ءَ بیت گار
گشنگیـں مردم چه شد ءَ چَنگ انت
پر گلے کندیت  میتگ ءِ  سردار
آکه همشام انت لاپ اش هالیگ انت
پُرّ انت چه پول ‏‏ءَ  کیسه ءِ زردار
لاگریں حـمّال ءِ کوڑہاں ریش انت
گوں تـجوری ءَ وشدل انت تجار
دهکان که  جانشود انت وتی هیداں
چہ آیی مـحصول‌ ءَ کٹ کنت هـپتار
آخر اے تبعیض ءِ دوا چی انت

کندگ انت میر و گریوگ انت پاکار
هـمَّتے کن که وقت فریاد انت
آستیگاں لانچ و هـمبلاں شاکار
من جواب داتگ که چون کناں بیلاں
در قفس شاهیـن نکنت هنزار
من کجا اے کاراں کپاں بارین
روچ و شپ مثل اشتـر ءَ بیگار
شپ کدی انگت کـُٹـتِـگ سیاهیـں
جُنجُرے آسـمان ءَ نـه جنت استار
ظلـم و ظلـمات ءَ پوشتگ دنیا
چیری چت عدل و هــمت و ایثار
زور ءِ چم کور و گوش سیه چُپت انت
حق ءَ  په آسانی نکنت اقرار
جَو ترا دنت و پیش کنت گندیم
گوں زبان دراجی کنت ترا بیوار
ظلـم و نادانی فطرت انت خلق ءِ
فطرت ءِ سندگ باز بیت دشوار
دایم ءَ دنیای ءِ رواج ایش انت
کج رواجیں چرخ ءِ گردش و رفتار
هست اَت یک سَیّاسے هنبق نامیں
اشتر و اسپی داشتگ اَت بسیار
فربهاں کاه و دانی دات دایم
لاغرینانی هچ نکت تیمار
یکی ءَ جست کت ای چه اَسرارے؟
تو بگوش چے انت حکمت اے کار؟
چو جواب داتگ مرد سیّاس ءَ
من نیاں هوڈے بے مت و بے سار
لاغر و لیٹاں کناں دلگوش
فربه و شرّیناں کناں انگار
اے سیاست چه بُندر ءَ گون انت
پر هــمے رهبند ءَ رونت عیار
فربه چه اسپُست و جو ءَ سیر انت
لاغریں سُهتگ پنجگی پیتار
ارسے په هابیل ءَ نریچیت کس
اوشتنت ماں قابیلی کش ءَ مکّار
گوں کیا فریاد کناں بارین
هچ کسی ‏ گوشاں نروت کوکار
گِله چه در قوماں کناں پرچے
مَے‌ وتی برات که نہ اشکننت گفتار
من ننالاں چه دست ڈنیگاں
ٹپ منا مان انت اِز وتی کاٹار
سنگ و شیشگ چه بندر ءَ سیاد انت
پروشتگ اے سنگ ءَ شیشه آبدار
آس هــمے ڈکان ءِ چراگیگ انت
سوتکگی واهند ءِ وتی انبار
سرباز داں سرحد و سراوان ءَ
پهره و پنوچ و گِه و لاشار
هُنگ و بمپُشت داں حد میناب ءَ
بنت و بشکرد و زرگوری
ں چهبار
کل بلوچ یکّیں لوگ ءِ‌ فرزند انت
گوں هــمے یکّیں جامگ و شلوار
نے که ما ایرانی بلوچ تهنا
بلکین داں حبّ و سیبی و خُضدار
چاکر و گوهرام ءِ یلیں پُسّگ
نَیلنت ماں لانکبند ءِ بُش ءَ لیگار
چون بلوچاں اے شات بیت پر وت
نامی بیت دُزّ و رهزن و اشرار
رهزنی سانڈانی گور ءَ عیب انت
دُزّی په بهداریں بلوچاں عار
بے حیا که پٹیت مات ءِ پندول ءَ
کشّیت چه برات ءِ کیسّگ ءَ کلدار
دستـی په سیاد ءِ زگرگیں هوناں
سهر انت داں سروشاں رستریں هونوار
چوڑا ماں دیواناں نچنڈینیت
گوں دپ ءِ پهراں نبیت تامدار
دایم ماں راجانی تها موٹ انت
مانیت داں هپت پشت ءَ شگان سربار
چو نه انت رسم و دود بلوچانی
قومی مردانی کارپد و کردار
اژدها کوهاں گور بوریننت
لوگی دپ چٹنت کیپک و ک
ٹار
کَے پرا نامرد ءَ دل ءَ بندیت
جنت وتی لوگ ءِ پرتکاں آوار
نَے دپ ءَ لبز و نَے حیا چماں
نَے دل ءَ رحم و نَے سرا اوپار
زار پما کلپ و کوٹکیں چُکّ ءَ
کنت پت ءِ پاگ ءَ سِلّ و بے پَلگار
هرکس که اسلام ءَ ببیت منکر
بلّی ماں دریای ءَ کپیت گمسار
ره چُشیں قوم ءِ گار و بیگواه انت
چون گیشّیت پلپل پُ
ٹءِ گیوار
بگّی جڑ سوت و برّ و بے گومسیں
دیرسریں پنداں نکشیت بار
بار هــما جوگین لیڑو زیر انت
کار نه انت کوارّوکیں کواٹی کار
مَے‌ دوا سوچگ و ساچگ و صبر انت
باز برءَ داگ ءَ دراه بیت بیمار
بلکنا روچے لیٹ کنت گردون
گوش کنت روچ از گوشه ءِ کُهسار
داں هــما حد ءَ کنیں صبر ءَ
بر بدنت وشّیں ، کچّلیں ڈیڈار
کوه و کنڈگ اے رهسر ءَ باز انت
چیلّ و آبدِرّ و گریشگ انت پُر خار
پشت اے کوهاں ڈنّ کیت پراهیں
تچک بیت آخر راه ناهــموار
تنگ و زین تازی کُرّگاں کجیت
مادنیں راه ءِ چننت رهوار
روچ نبیت چیر جمبراں پنهان
شال مدام هــم نرخ نبیت گوں شار
ظلـم روت برزا و پدا ترّیت
ایر کپے هست انت سرکپ ءَ ناچار
هر وقت که نوبت چک جنت زور ءِ
ترسیت چه لنگیں موری ءَ سیه مار
پوڑے که شانکی دنت جنوزامے
قدر یک بمب هسته ای کنت کار
ده گدا بازار ءَ جننت فریاد
گنگ بیت جواب ءَ توپ آتشبار
کد کدی بیت که جه بجنت استین
ژند بکنت کوه و کوچگاں سرگوار
سَندگ و بیٹ و کهچر و زیداں
یکبر ءَ هــمدست ءَ بملّیت هار
آدرویں کیلّگ مَے پدا ترکّنت
پُلّ بنت ولّ و گبّ بنت تیجار
بیرّ بنت کورانی کُنر سبزیں
مِنج بنت سول و شاخ جنت لیوار
تپت روت وشکوشیـں بهارے کیت
بیت جهان سبز و خُرّم و گلزار
پر هــما وشّیں روچ ءِ امید ءَ
توکل په ربّ واحدالقهار
حق ءِ آواز انت گوانک عبدالله
تو اگر وابینگ نـئـے گوشدار

 

ابـــــاد و سبــــــز و میــــــــزران

                             هـــر وقت کـــه تی ناما گـــــران

                                       تــی بـو چـــو مسکـا بیــــت زران

                               تــی دلجـــمیـــــن گــــت و گران

               سیـــــــــه بنـــــد و برزن تیهـران

      گـپ جــــــــنـنت گــــون جنبـران

 تــی ســرشــــم درنـــگ و دران

      درِّ و سیـــــــــــادی ســـنگــران

             تـــی کلــــــــگ و تی اپ سـران

                      سبــــز یـن گــونـگ گـون زامران 

                                    خــــوشبــوتـرنت از زعفـــــــران

                        کــولـگ گـــون شیر کمبین تران

                کـــور دپ گـــون داز کیلـــــرطان

         تـی کـوچـّگ و تـی کــــهـچـران

دانیچک گــون شمش و کلپران

         اشـــــکان مــیشر و پنپــــــران

                     گــــر نچن پچنت چو  تپّــــــران

                              دطولـک گــــــون زحم اسپـران

                                           سولین کهیر گون شنگـــــران

                                جگـــــر و کلیــــــر و کـــونران 

                    شیریـــن ترنت از شکّـــــران

          کیلگ چو نیلین خیبــــــــران

گواش و گیابین کورســـران

         ول گون شکّــر تامین بـران

                  پر ماش و ماش گون باجران

                             چیتنت و ساتنت لاغـــــران

                                           گورم گون بگ و باهــــــران

                            جوهان گون وندط و بوهـران

                    مــــــرّان ستنت بیکــــــران

             دادٍ سخاوت گستــــــــران

سهرط بخش و حاتم دروران

            بهر کننت گواپ و گـــــوران

                      عیــدٍ په برهـــک و بیــدران

                             جو پاگ پلی بی بنـــــدران

                                       برنج رون و مُرائی شامگـــران

                             نشتگ دنی چو گونــــــــران

                    دستور دنت په چاکـــــــران

            کشّنت په سر بار گــــــران

گرامانی چیرا تتّـــــــــــران

          پندط وک من گواپان پشکران

                  داس رون و شامیگا گـــران

                            هوش چننت کرّ و گـــــوران

                                      کت کننت چو تاجــــــــــران

                            کــــــندنت گـــــو زالا ادران

                لاپ درین جت امــــــــبران

        مچ گو ن گرک و کوکــــران

گر  گونگ گون گرانین سربران

                درینپاچ ونرمین سیمّـــــــــران

                           روکین گترانک چو هنگــــــران

                                  هامین گون پلّیـــــن پتّـــــــران

                                              بانجیگ بهرٍٍ بــــــز گـــــــــــران

                                    انسان و مرغ و رستـــــــــران

                             گنجی په وار و لنگــــــــــــران

                    کاینت و نندنت شهر گـــــوران

 بندنت برونک و کاپــــــــران

          لنجین شگز گـــون دط نگـــران

                    سیرنت گریب چو میجـــران

                              سُند گواپ گون جاک جلّـــران

                                             رمب و اوا چک و الگــــــران

                               گپّ و گهین خوش محضـــران

                     تی سوهوین صنعت گــــران

           سینی شلیت گون سانسران

کپّو گون گردین چپـــــران

        دهقان گون تورا شیکوران

                    برزین گرطیلانی ســــران

                                گورشان چو شنیکی تُکرّان

                                             ایوند چو مارا شیپگـــــــران

                                  دیــــــوان کتـــــگ ازاوران

                    پون چن چو مورا سُر سُران

           گون پات و کپات و کنبـــــران

لوطدی گون تیه و تمبــــــران

           مولد گون ناز نیک و سُـــــــران

                      تیمبک گون طدهل و طدکـــــــران

                             ناچی گون صوت و زیمــــــران

                                              شاده کتــــگ روشاوران

                              تی لنجین تیاب و دروران

                    بوجیگ گون لوحین ننگــــــران

           نول کننت پا سینجــــران

مچو گونا ماهی گــــــــران

           کاینت چه نیلبوئین زران

                     گون سارم و تگرم و لوجــــــران

                              کاشک گون وشین کولگـــــران

                                        گور گون مزن کالگین کــــــــران

                              دلسوک بند خرماخوران

                  تی زید و چراگین سولدران

          بگ گون نلدطین اُشتـــــران

برّی کلم گوشین خـــــران

         اسپ و هزاری گرهبـــــران

                     بزگل گون میش و میهرطان

                               مهری گون پُلّ و پاکدطان

                                           لیدطو گـــــون پیلی باهـــــدطان

                               دطاچی گون بی گو مسین جرطان

                      کاینت چه جیدا زنزران

             پُراپ گون تاب و تاهران

گامیش گون دیهی دطدطران

            ساندط چو هما جانا وران

                        ناهنجمین کریگـــــــران

                                   گوننت شریک ونوکــــــران

                                               جاکٍ مدام تی جُنبــــــران

                                    تی سربلندین مهتـــــــران

                        راج کماشین سروران

               گردنکشین نام اوران

صاحبدلین دین پروران

              شیر همتین سلطانفـــــران

                          تی مان میاتکین کنگــــــران

                                    جنگول و سرکومسین نران

                                            نوجوان گون شیری تیتــــران

                                   هرانز گرنت چو اشکــــــران

                        پُشتا نکنزنت تکّـــــــــران

          تی مهربانیــــن مادران

شیر دینت شیر گلرطان

         بلکین کپنت روچی گدطان

                      بخشنت سرا په برادران

                               تی مه لقائین دختـــــران

                                         اهو رواجین درمب گوران

                                پاکنت چو اپی گوهــــران

                        چیرنت ز چشم اختـران

                 تی گل کندگین مه پیکران

لجّانی نازین کوتــــــران

               وش چاملین منجو سران

                           گون پشک و سریگ و چادران

                                    سنگو گون زرّین زیزران

                                               بیکّان درنزنت عنطـــران

                                     مسک و زباد و عنبـــــران

                          عهدش کتگ گون شوهران

              موری نه دطکیت ماپران

ای مکـــــران ای مکـــــــران

           دائم په تی عهدا زران

                    تی مت نهین مازندران

                            تی وصفا کنان دن دمبــــــران

 

جهاندیده بازدید : 5 2013/07/30 نظرات (0)

راه‌های کسب قلوب مردم

راههای کسب قلوب مردم

إنَّ الْحَمْدَ لِلَّهِ نَحْمَدُهُ وَنَسْتَعِینُهُ وَنَسْتَغْفِرُهُ وَنَعُوذُ بِاللهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا وَمِنْ سَیِّئَاتِ أَعْمَالِنَا مَنْ یَهْدِ اللهُ فَلَا مُضِلَّ لَهُ وَمَنْ یُضْلِلْ فَلَا هَادِیَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ.

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ » (آل عمران: ۱۰۲)

 «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَنِسَاءً ۚ وَاتَّقُوا اللَّـهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبًا» (نساء:  ۱)

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا  یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ ۗ وَمَن یُطِعِ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِیمًا» (احزاب: ۷۰-۷۱)

اما بعد

به‌راستی بدست آوردن قلوب مردم به گونه‌ای که آنان را دوستدار دعوت اسلامی، و یاری دهنده‌ی سربازان کار دعوت نماید، از موضوعات مهمی است که متولیان این امر مهم عنایت و اهتمام ویژه به آن داشته باشند و باید برای انجام این وظیفه سنگین طرح و فکر داشته باشند. اهمیت این موضوع را می‌توان از جوانب مختلفی بررسی نمود:

الف) بدست آوردن دل مردم، راهی و وسیله‌ای است برای اقبال آنان بسوی حق، و اینکه می‌بینیم بعضی از مردم اعتراض می‌کنند به خاطر این است که داعی در نتیجه بعضی تصرفات اشتباهش «در دین» منسجم نیست.

از رسول خدا (ص) ثبت شده است که می‌فرماید:

أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ مِنْکُمْ مُنَفِّرِینَ، ‌ای مردم از شما کسانی هستند که مردم را (از حق) متنفر می‌کنند.

ب) برخی از دعوتگران هستند که به تعامل با مردم و اینکه مردم درباره او چه موضعی دارند اهمیت نمی‌دهند برای همین است بین او مردم شکاف بزرگی ایجاد شده و این شکاف مانعی شده برای تبلیغ بسوی خدا. این در حالی است که بعضی از ما صاحبان افکار منحرف برای افکارشان پیروان و کسانی را پیدا کرده‌اند و برای اهدافشان سربازان و انصاری را بدست آورده‌اند زیرا با مردم تعامل پیدا کرده‌اند و دل آنان را رام کرده‌اند و احساسات آنان را بسوی افکار باطل خود تحریک کرده‌اند.

پ) زمانی که دعوتگران توانستند در دل‌ها نفوذ کنند گویی همه جهد و تلاش دشمنان را به باد داده‌اند بنابراین آنان هر نیرنگی را بکار می‌برند و برای تشویش داعیان با شایعات و دروغ‌ها در صدا و سیما و رسانه‌ها و انواع وسایلی که برای مبارزه با اسلام و داعی بکار می‌برند با تمام وجود تلاش می‌کنند. پس تعامل داعی با مردم باید مثل پدری دلسوز و مهربان باشد که هر آنچه رابرای خود دوست دارد برای آنان نیز دوست بدارد به گونه‌ای که این تعامل و رابطه همه در‌ها را به روی اهل باطل ببندد و نتوانند شبهاتی پیرامون داعی درست کنند.

د) لازم است ما دعوتگران در کار مردم، همراه آنان باشیم. وما در این امر نمی‌توانیم به مطلوب برسیم مگر اینکه روشهای گوناگونی که رسول خدا (ص) آن را بیان کرده است عملی نماییم. در حدیثی از ابن عمر رسول خدا (ص) می‌فرماید: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ الَّذِی یُخَالِطُ النَّاسَ وَیَصْبِرُ عَلَى أَذَاهُمْ أَعْظَمُ أَجْرًا مِنَ الْمُؤْمِنِ الَّذِی لاَ یُخَالِطُ النَّاسَ ، وَلاَ یَصْبِرُ عَلَى أَذَاهُمْ» مؤمنی که همراه مردم و در درون مردم است و بر اذیت مردم صبر می‌کند بهتر است از مؤمنی که همراه آنان نیست و اذیت و آزار آنان را تحمل می‌کند.

ه) استوار بودن دعوتگران برای بدست آوردن دلهای مردم اطرافشان، ارتباط مسلمانان را زیاد می‌کند و آنان را دلسوز یکدیگر می‌سازد و این خواست شریعت است: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِینَ فِى تَوَادِّهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَکَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى» مؤمنان نسبت به یکدیگر در محبت و مهربانی با هم مانند یک جسم هستند اگر یک عضو درد کند همه به درد ‌آید و برای بهبودى آن آرام ندارند.

همه این امور در بحث مهمی تحت عنوان (چطور دل مردم را بدست آوریم) قرار می‌گیرد. ما این موضوع را با استفاده از وسایلی که رسول خدا (ص) برای کسب دل مخلوقات به کار برده بیان کرده‌ایم و بدنبال آن بعضی از منفرات را که مردم را از داعی بیزار می‌کنند و مانعی می‌شود برای استجابه دعوت، بیان کرده‌ایم.

در پایان از خداوند عز وجل خواستاریم این عملم را خالص بگرداند و به دیگران نفع برساند.

انه ولی ذلک و القادر علیه

 و صلی الله علی نبینا محمد و علی آله وصحبه اجمعین.

وسایل رسول خدا (ص) برای به دست آوردن دل انسان‌ها:

 

 وسیله‌ی اول: خدمت کردن به مردم و برآورده کردن نیاز‌هایشان

انسان‌ها به دوستی کسانی که به آنان احسان کرده‌اند جلب می‌شوند و به کسانی که برای برآوردن نیاز‌هایشان کوشیده‌اند تمایل پیدا می‌کنند از این رو:

احسن‌ إلى الناس تستعبد قلوبهم فطالما استعبد الإنسان إحسان

با مردم نیکی کن تا دلهای آنان برده شوند همانا انسان همواره برده نیکی بوده، در بین مردم برای بدست آوردن دلشان. خانواده و اقوام در اولویت هستند که دلشان را بدست بیاورید، به همین دلیل رسول خدا (ص) فرمودند: «خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لأَهْلِهِ وَأَنَا خَیْرُکُمْ لأَهْلِى»به این معنا که بهترین شما کسانی هستند که برای خانواده‌ی خود بهتر باشد و من بهترین شما‌ها هستم برای خانواده‌ام. وقتی از عایشه (رضی الله عنها) سوال شد: رسول خدا (ص) در خانه کارش چه بود؟ گفتند در خدمت خانواده‌اش بود و وقتی وقت نماز می‌آمد وضو می‌گرفت و برای نماز می‌رفت.

بدیهی است وقتی در میان ما کسی باشد که به جذب دل نزدیکانش، مانند: پدر، مادر، همسر، اقربا و فامیل، اهمیتی ندهد نزدیکانش نسبت به او آزرده می‌شوند و در دل کینه دارند زیرا در حقشان کوتاهی شده و داعی وقتی برای انجام وظیفه‌اش نسبت به آنان نگذاشته بود.

از دیگر اصناف مردم که بایستی دلشان را بدست آوریم و آنان هم برتری دارند همسایه است. زیرا رسول خدا (ص) فرموده‌اند: «مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِالله وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَلْیُکْرِمْ جَارَهُ»؛ یعنی کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد باید احترام همسایه‌اش را بگیرد.

 و چه احترام و اکرامی بر‌تر از اینکه آنان را بسوی هدایت و تقوا دعوت کنی و نیز رسول خدا (ص) – بهترین صلات و سلام خدا بر او باد- فرموده است: «لَا یُؤْمِنُ أَحَدُکُمْ حَتَّى یُحِبَّ لِأَخِیهِ أَوْ لِجَارِهِ مَا یُحِبُّ لِنَفْسِهِ» یعنی اینکه هیچ کس از شما ایمان ندارد مگر اینکه آنچه را برای خود دوست دارد، برای برادرش یا فرمود همسایه‌اش نیز دوست بدارد.

 برای همین لازم است با همسایه رفتار محبت آمیزی داشته باشیم با سلام کردن شروع کنیم، به هنگام مریضی به عیادتش برویم، در مصیبتش او را دلجویی کنیم و شادی‌هایش را به او تبریک بگوییم، از اشتباهاتش بگذریم، به دنبال معایب او نباشیم، اگر عیبی از او نمایان شد آن را بپوشانیم، با هدیه دادن و زیارتش به او اهمیت بدهیم، در کار معروف با او همکاری کنیم و از کارهایی که موجب آزار او می‌شود بپرهیزیم، زیرا رسول خدا (ص) ایمان کامل را از کسانی که همسایه‌شان را اذیت می‌کنند نفی فرمود: «لاَ یُؤْمِنُ وَاللَّهِ لاَ یُؤْمِنُ وَاللَّهِ لاَ یُؤْمِنُ وَاللَّهِ مَنْ لاَ یَأْمَنُ جَارُهُ بَوَائِقَهُ قَالُوا: یَا رَسُولَ اللهِ ، مَا بَوَائِقُهُ»، سه بار رسول خدا (ص) سوگند خورد به خدا که ایمان ندارد! یکی گفت: ‌ای رسول خدا چه کسی؟ گفت آنکس که همسایه‌اش از اذیت و شر او در امان نباشد.

از دیگر اصناف مردم که باید آنان را به همکاری خود بیاورید و دل آنان را بدست بیاورید کسانی‌اند که به شما نیاز دارند اگر پزشکی دل مریضت را بدست بیار، اگر معلم یا مدرس هستی دل شاگردانت را بدست بیار و اگر کارمند هستی دل مراجعینت را بدست بیار، لازم است برای بدست آوردن دل آنان بیشترین تلاش و ‌‌نهایت خدمت را بکنید و کار‌هایشان را خیلی زود انجام داده و به تأخیر نیاندازید چه بسیار می‌شنویم کارمندانی که نفرین می‌شوند زیرا کار مردم را به تأخیر می‌اندازند و وظیفه‌شان را انجام نمی‌دهند. امام ترمذی و ابوداوود با سندی صحیح از رسول خدا  (ص) روایت می‌کنند که فرموده: «مَنْ وَلاَّهُ اللهُ شَیْئاً مِنْ أُمُورِ المُسْلِمِینَ، فَاحْتَجَبَ دُونَ حَاجَتِهِمْ وَخَلَّتِهِمْ وَفَقْرِهِمْ، احْتَجَبَ اللهُ دُونَ حَاجَتِهِ وَخَلَّتِهِ وَفَقْرِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» کسی که خداوند کاری از امور مسلمین را به او بسپارد و او برای اینکه نیاز آنان را برآورده نکند خود را پنهان کند و آنان را‌‌ رها کند و آنان را فقیر کند، وقتی او به خدا احتیاج دارد خدا از او خود را پنهان می‌کند و او را تنها و فقیر در روز قیامت می‌گذارد.

مقصود ما این است مسئولیت‌ها فرصتی برای بدست آوردن دلهای مردم و تبلیغ و دعوت بسوی خدا است.

علت اینکه این سه گروه از مردم را برگزیدیم – خانواده، فامیل و همسایه‌ها و کسانی که در انجام کار‌ها به آنان می‌رسیم_ به دو سبب بوده: ۱. ملاقات بیشتر ۲. کوتاهی بیشتر نسبت به آنان و یا نادیده گرفتن حقوقشان سبب رویگرداندن آنان از چیزی که به سوی آن دعوتشان می‌کنیم می‌شود.

پس مسلمان – صرف نظر از اینکه داعی است یا نه – لازم است همه‌ی مردم اخلاق و فداکاری‌هایش را بپذیرند و به همین خاطر خدیجه اینطور رسول خدا (ص) را وصف کرد: «شما صله رحم می‌کنید، بار دیگران را بر می‌دارید، به مستمندان کمک می‌کنید، خدمت مهمانان را بجا می‌آورید و کسانی را که در راه حق دچار مصایب و مشکلات می‌شوند یاری می‌دهید.»

وسیله‌ی دوم: بردباری و فرونشاندن خشم و غضب 

بعضی اوقات مردم در مورد شما اشتباه می‌کنند، وعده می‌دهند و خلف وعده می‌کنند یا تأخیر می‌کنند و یا زخم زبان دارند لازم است برای بدست آوردن دل‌ها بردبار باشید و خشم و غضب خو را فرو نشانید و تحمل کنید زیرا شما دارای هدف و غایتی هستید که می‌خواهید به آن برسید، پس لازم است بهترین برخورد را داشته باشی و خداوند این گروه از داعیان را می‌ستاید و می‌فرماید: «الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّـهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ »﴿آل عمران: ١٣۴﴾

«کسانی که در راحت و رنج انفاق می‌کنند و خشم خود را فرو می‌خورند و از مردمان در می‌گذرند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد. »

انس (رض) می‌فرماید من پشت سر رسول خدا (ص) او را همراهی می‌کردم و بر تن رسول خدا (ص) عبا یا ردای حاشیه‌دار محکمی بود که عربی بادیه‌نشین، ایشان را دید و خود را به ایشان رسانید و محکم به سمت خود کشید و تند تکان داد تا عبای رسول خدا (ص) از روی شانه‌هایش پایین آمد و اثر کشیدن بر جسم مبارک رسول خدا (ص) دیده می‌شد. و گفت‌: ای محمد دستور بده از مال خدا که در دست داری چیزی به من بدهند! رسول خدا (ص) به او نگاه کرد و خندید و دستور داد به او چیزی بدهند و عطا کنند.

این موضعگیری و برخورد سید مخلوقات است – که بهترین درود وسلام براو باد- نیازی به تحلیل نیست و چیزی بگوییم غیر از اینکه آنکه حق تعالی در وصف او بیان نموده: «وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ»  ﴿القلم: ۴﴾

وسیله‌ی سوم: مهربان بودن و چشم پوشی در معامله

رسول خدا (ص) اصول معاملات را بگونه‌ای بیان می‌کند که مسلمانان از این راه به دل‌ها نفوذ کنند و دوستی و محبت بدست بیاورند: «رَحِمَ اللهُ رَجُلاً سَمْحاً إِذَا بَاعَ وَإِذَا اشْتَرَى وَإِذَا اقْتَضَى»، رحمت خداوند مشمول کسی می‌شود که وقتی می‌فروشد دست و دل باز باشد و وقتی می‌خرد دست و دل باز باشد، وقتی حق خود را درخواست می‌کند مهربان باشد.

مهربانی در معامله این است که سختگیر و خسیس نباشد و در کالایی که دارد می‌فروشد بر نفع و سود آن زیاده روی نکند، در معامله با مردم بدخو نباشد. مهربانی خریدار این است با فروشنده زیاد چانه نزند بلکه نفس سخاوتمندی داشته باشد بخصوص وقتی که خریدار غنی باشد و فروشنده فقیر و ندار باشد؛ و مهربانی در تقاضای حق یعنی وقتی کسی حق خود را می‌خواهد و یا قرضش را می‌خواهد با نرمی و مهربانی حق خود را بطلبد و وقتی که می‌بیند کسی تنگدست و ندار است از حق خود بگذرد و یا به او مهلت دهد. در حدیثی مرفوع از ابوهریره روایت شده است مردی به مردم قرض می‌داد و وقتی می‌دید که طرفش نا‌توان است به شاگردانش می‌گفت از او بگذرید تا خداوند از ما بگذرد و خداوند او را مورد گذشت خود قرار داد.

و مهربانی در ادای حق دیگران: یعنی وفاداری به تمام حقوقی که دیگران به گردن او دارند – اعم از قرض یا هر حق دیگری- به بهترین وجه و در وقت مقرر پرداخت نماید. ببینید رسول خدا (ص) چطور به قلب طلبکارش نفوذ کرد که امام بخاری داستان آنرا در صحیح خود از ابوهریره روایت می‌کند:

مردی پیش رسول خدا (ص) آمد در طلب حق خود زیادی سخت گرفت اصحاب خواستند او را بگیرند رسول خدا (ص) فرمود: او را‌‌ رها کنید زیراصاحب حق باید حرفش را بزند سپس گفت به او همانند قرضش را بدهید گفتند چیزی نداریم مگر اینکه بهتر از قرضش باشد رسول خدا (ص) فرمود‌‌ همان را به او بدهید، براستی بهترین شما‌ کسی است که حق دیگران را بهتر ادا کند. و آن مرد در حق من وفا کرد، خدا در حق شما وفا کند.

اخلاق بد اعمال را فاسد می‌کند حداقل لبخند و گشاده رویی، حق برادر مسلمان توست و در راه پیدا کردن بسوی دل‌ها اثر دارد، برای همین است رسول خدا (ص) می‌فرماید «لَا تَحْقِرَنَّ مِنْ اَلْمَعْرُوفِ شَیْئًا وَلَوْ أَنْ تَلْقَى أَخَاکَ بِوَجْهٍ طَلْقٍ» هیچ چیزی از معروف و کارهای نیک را حقیر مدانید حتی اینکه با برادر خود گشاده رو باشید. «وجه طلق» این است که با برادرت سر حال و خندان باشید.

عبدالله پسر حارث می‌گوید، هیچکس را ندیدم به اندازه رسول خدا (ص) لبخند بزند و تبسم کند و جریر می‌گوید رسول خدا (ص) از وقتی که مسلمان شدم چیزی را از من پنهان نکرد، هرگاه مرا می‌دید لبخند می‌زد.

رسول خدا (ص) با آغوش باز با بزرگ وکوچک برخورد می‌کرد به آنان لطف می‌کرد و شوخی می‌کرد و شوخی می‌کرد و او همیشه حق می‌گفت.

دو نمونه از شوخی‌های رسول خدا (ص) برای بدست آوردن دل اصحاب:

شوخی اول که امام احمد از انس روایت می‌کند: مردی بادیه نشین و بدقیافه که نامش زاهر بود و رسول خدا (ص) او را دوست می‌داشت، روزی رسول خدا (ص) آمد و او مشغول فروختن بود، رسول خدا  (ص) از پشت او را در آغوش گرفت زاهر رسول خدا (ص) را ندید و گفت مرا‌‌ رها کن. وقتی متوجه شد که رسول خدا (ص) است پشتش را به سینه مبارک رسول خدا (ص) چسپاند. رسول خدا (ص) گفت کی این بنده را از من می‌خرد؟ آن مرد گفت: ‌ای رسول خدا (ص) به خدا روی دستت می‌مانم و بی‌مشتری می‌شوی. رسول خدا (ص) فرمود: شما نزد خدا بی‌مشتری نیستی.

شوخی دوم: رسول خدا (ص) با بچه‌ها شوخی می‌کرد و سبب خوشحالی آنان می‌شد. امام بخاری از انس حدیثی را روایت که می‌گوید در میان مردم رسول خدا (ص) بهترین اخلاق را داشت، برادری داشتم از شیر گرفته شده بود او را (ابا عمیر) می‌نامیدند ابا عمیر پرنده مریضی داشت که نام آنرا نغیر گذاشته بود

رسول خدا (ص) با آن بچه‌ی کوچک شوخی می‌کرد و می‌گفت: ‌ای اباعمیر نغیر چه کرد؟

بدینسان برادر دعوتگرم، رسول خدا (ص) راهی را ترک نکرد تا به دل‌ها نفوذ کند مگر آن راه، حرام باشد و وقتی حرام بود دور‌ترین از آن بود.

وسیله‌ی چهارم: احترام به مسلمانان 

رسول خدا (ص) احترام کسی را که براو وارد می‌شد می‌گرفت. و عبای خود را برای او پهن می‌کرد و او را بر خود برتری می‌داد. بالش خود را به او می‌داد واگر او نمی‌نشست به او اصرار می‌ورزید که او را برهمان جا بنشاند. منزلت مردم را درک می‌کرد و به هر که در جای خود احترام می‌گذاشت و حرمت کسانی را که دارایشان اجتماعی بودند نگه می‌داشت مثلاً: در روز فتح مکه فرمود: کسی که وارد خانه ابو سفیان شود در امنیت می‌باشد و فرمود: «لَیْسَ مِنْ أُمَّتِى مَنْ لَمْ یُجِلَّ کَبِیرَنَا، وَیَرْحَمْ صَغِیرَنَا وَیَعْرِفْ لِعَالِمِنَا حَقَّهُ»؛ «یعنی کسی که احترام بزرگانمان را نگیرد و به کوچکانمان رحم نکند و شأن دانشمندانمان را نگه ندارد از ما نیست»

در اینجا نکته دیگری که لازم است بدان توجه شود احترام گذاشتن به رأی کسی است که با تو – در مسائلی که اجازه اختلاف نظرات در آنان داده شده است – مخالف است. در این موارد بایستی با وسعت نظر او را متهم به جهل و کم دانشی نکنیم و وی را مورد سوء ظن قرار ندهیم و در ظاهر سالم باشد و برای باطن او قضاوت نکنیم.

از مسائل دیگر، لزوم احترام گذاشتن به کسی که در حال سخن است و عدم قطع سخن وی است. ابن کثیر (رح) می‌گوید: رسول خدا (ص) هرزمانی که با کسی سخن می‌گفت با تمام وجود به او توجه می‌کرد و کاملاً به او گوش می‌داد و سخن او را قطع نمی‌کرد تا سخنش تمام گردد.

وسیله‌ی پنجم: کلام شیوا و زیبا

 رسول خدا (ص) دیگران را تشویق می‌کرد که سخن طیب و کلام زیبا بر زبان بیاورند، چنانکه فرموده است: «أَلْکَلِمَةُ الطَّیِّبَةُ صَدَقَةٌ» کلام درست و پاک صدقه است. زیرا گفتار نیک در همبستگی دل‌ها و پاک شدن نفوس تأثیر دارد. البته گفتار نیک فقط این نیست که حقیقت را به دیگران برسانید بلکه مهم‌تر از آن، شیوه‌ای است که برای بیان آن حقیقت به کار می‌گیرد. رسول خدا (ص) می‌فرماید: «زَیِّنُوا الْقُرْآنَ بِأَصْوَاتِکُمْ» وَفِی رِوَایَةٍ: «حَسِّنُوا الْقُرْآنُ بِأَصْوَاتِکُمْ، فَإِنَّ الصَّوْتَ الْحَسَنَ یَزِیدُ الْقُرْآنَ حُسْنًا». قرآن را با صدا‌هایتان آراسته کنید براستی صدای زیبا، به زیبایی قرآن می‌افزاید.

پس به طریق اولی باید به دعوتگران بگوییم: دعوت را به کلام زیبا آراسته نمایید براستی کلام زیبا به دعوت و جذابیت آن می‌افزاید… به ویژه به هنگام نصیحت کردن؛ براستی نصیحت داروی تلخی است با کلام شیرین آنرا همراه کنید و از کسانی باشید که به حق عمل می‌کنند و به مخلوق رحم، بشنوید از یحیی بن معاذ که می‌گوید:

 «بهترین چیز، کلام مهربانی است که از دریای عمیق (دانش) و از زبان مردی مهربان در بیابد» و چقدر کلام بد و ناشایست که صاحبش آن راگفته و هیچ توجهی به نتیجه آن و تبعات آن نکرده که دل‌ها را از هم جدا کرده و صف‌ها را به هم زده و حقد و بغض را به ارمغان آورده و تیرگی و دشمنی ایجاد کرده است.

رسول خدا (ص) می‌فرماید: «إِنَّ الْعَبْدَ لَیَتَکَلَّمُ بِالْکَلِمَةِ مَا یُتَبِّنُ فِیهَا یَزِلُّ بِهَا فِى النَّارِ أَبْعَدَ مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِب» براستی بنده سخنی را بر زبان می‌آورد که در معنا و محتوای آن دقت نمی‌کند به واسطه آن به آتشی سقوط می‌کند که (فاصله ابتدا و انتهای آن) دور‌تر از بین مشرق و مغرب است.

برادر بزرگوار این وسیله را با این نکته تربیتی خاتمه می‌دهم که بین رسول خدا (ص) و مادر مؤمنان عایشه (رض) رخ داده است. عایشه (رض) می‌فرماید جماعتی بر رسول خدا (ص) داخل شدند و گفتند: «السَّامُ عَلَیْکَ»! عایشه (رض) می‌گوید فهمیدم چه گفتند و من گفتم: «بَلْ عَلَیْکُمْ السَّامُ وَاللَّعْنَةُ»! رسول خدا (ص) گفت: آرام‌ ای عایشه و گفتم ‌ای رسول خدا (ص) نشنیدی؟ رسول خدا (ص) در جواب آنان گفتم: «وَعَلَیْکُمْ » از این رو لازم است با دقت در شیوه کلام رسول خدا (ص) با اهل فجور، فسوق و کفر بیندیشیم و با دید بصیرت و حکمت از آن درس بگیریم.

وسیله‌ی ششم: تواضع و نرمخویی 

براستی رسول خدا (ص) با تواضع و نرمخویی که داشت توانست که دل مردمانی که در اطرافش بودند را کسب کند. انس در بیان تواضع رسول خدا (ص) می‌گوید که زنی کم عقل نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت من پیش تو حاجتی دارم و رسول خدا (ص) گفت: بنشین ای ‌ام فلان و در هر راهی بخواهی می‌نشینم و با تو می‌نشینم تا حاجتت را انجام دهم و رسول خدا (ص) نشست تا حاجتش را انجام داد. در صحیح بخاری آمده که می‌گوید: هر‌گاه کنیزی از کنیزان مدینه می‌خواست دست رسول خدا (ص) را می‌گرفت به هر جای او را با خود می‌برد تا حاجتش را انجام می‌داد.

روزی مردی بر رسول خدا (ص) وارد شد از هیبت حضرت رسول خدا (ص) لرزه گرفت رسول خدا (ص) به او گفت راحت باش زیرا که من پادشاه نیستم بلکه پسر زنی از قریش هستم. و با این روش فروتن و نرمخوی بود به درون دل‌ها نفوذ می‌کرد و اطرافیان را جذب خود کرد. و اما ظاهر شدن بعنوان استاد و به دید حقارت به دیگر مسلمانان نگاه کردن، از صفات شیطانی است که غیر از بغض و قطع رابطه چیزی را به ارمغان  نمی‌آورد. که شیطان گفت: «أَنَا خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ» ﴿الأعراف: ١٢﴾  من از او (آدم) بهترم زیرا مرا از آتش خلق کردی و آدم را از گل. و رسول خدا (ص) فرمود: « مَنْ کَانَ هَیِّنًا لَیِّنًا سَهْلًا قَرِیبًا حَرَّمَهُ اللهُ عَلَى النَّارِ»؛ کسی که آسانگیر و نرمخو باشد خدا او را بر آتش حرام می‌کند (آتش او را نمی‌سوزاند).

وسیله‌ی هفتم: جود و بخشش است

بدان ‌ای برادر محبوبم که این سخاوت و بخشش است که دل‌ها را اسیر می‌کند و نفوس را پاک. انس (رضی الله عنه) می‌گوید: مردی پیش رسول خدا (ص) آمد و از او چیزی خواست، رسول خدا (ص) گوسفندان میان کوه را به او بخشید او به شهرش باز گشت و گفت: اسلام بیاورید براستی محمد (ص) طوری می‌بخشدکه از تنگدستی نمی‌ترسد. خدا موفقت کند نگاه کن! این سخاوت در قلب این مرد به اذن خدا چه تأثیری داشت، اینطور  او را که دشمن اسلام بود متحول کرد به گونه‌ای که برای اسلام دعوت می‌کرد.

جابر بن عبدالله می‌گوید: از رسول خدا (ص) هرگز چیزی خواسته نشد که بگوید نه. هدیه دادن از نشانه‌های سخاوت است، رسول خدا (ص) می‌فرماید: «تَهَادُوا تَحَابُّوا» یعنی هدیه بدهید تا یکدیگر را دوست بدارید. هدیه درگاهی از درگاههای کسب قلوب و رشد الفت بین دل‌ها است.

وسیله‌ی هشتم: خوش رفتاری کردن است

در روایتی از مادر مؤمنان عایشه (رض) رسول خدا (ص) می‌فرماید: «إنَّ اللهَ رفیقٌ یُحِبُّ الرِّفْقَ فِی الأَمْرِ کُلِّه» یعنی خداوند مهربان و خوش رفتار است و مهربانی و خوش رفتاری در همه امور را دوست دارد.

خوش رفتاری بر بسیاری اخلاق‌ها برتری داده شده است و خدا به خوش رفتار و مهربان، خوشنامی در دنیا و پاداش بی‌کران در آخرت عطا می‌کند که به غیر این صفت نمی‌دهد. رسول خدا (ص) می‌فرماید: «یَا عَائِشَةَ، إِنَّ اللَّهَ رَفِیقٌ یُحِبُّ الرِّفْقَ، وَیُعْطِی عَلَى الرِّفْقِ مَا لَا یُعْطِی عَلَى الْعُنْفِ، وَمَا لَا یُعْطِی عَلَى مَا سِوَاهُ»؛ عائشه! خداوند مهربان است و مهربانی را دوست دارد و به مهربان چیزهایی می‌دهد که به سنگدل و سختگیر نمی‌دهد و به غیر از مهربان نمی‌دهد.

از جاهایی که حتماً باید با مهربانی عمل شود جایی است که جاهلی اشتباهی می‌کند و شما می‌خواهید او را راهنمایی کنید. به این روش برای اصلاح اشخاص وقتی اشتباه می‌کنند نگاه کن که پر است از مهربانی و رحمت:

معاویه بن حکم سلمی می‌گوید پشت سر رسول خدا (ص) نماز می‌خواندم مردی عطسه کرد گفتم: یرحمک الله و همه با چشم‌هایشان به من نگاه کردند، گفتم مادرتان بر شما‌ها گریه و زاری کند! چه شده است که این طوری به من نگاه می‌کنید؟ و شروع کردند بر سرران خود زدن و می‌خواستند مرا ساکت کنند، من ساکت شدم وقتی رسول خدا (ص) نمازش را تمام کرد – مادر و پدرم به قربانش – هیچ معلمی را ندیدم نه قبل از او و نه بعد از او که از او بهتر باشد، قسم به خدا نه اذیتم کرد و نه مرا زد و نه چیز بدی گفت و فرمود:‌ای معاویه این نماز است درست نیست چیزی از کلام انسان وارد آن بشود، و تنها تسبیح و تکبیر و قرائت قرآن است. گفتم به خدا سوگند، من مردی هستم که تازه از جاهلیت رهایی پیدا کرده‌ام و اسلام آورده‌ام و در بین ما کسانی هستند که پیش کاهنان می‌روند، رسول خدا (ص) گفت نروید؛ گفتم و کسانی هم در بین ماست که دیگران را شوم و بد یمن می‌نامند و رسول خدا (ص) گفت این‌ها چیزهایی است که در سینه‌ها درست می‌شود به آن مشغول نشوید. از این نمونه‌ها زیاد است مانند حدیث اعرابی که در مسجد ادرار کرد و برخورد رسول با جوانی که اجازه زنا می‌خواست و گفت حاضر هستید با نزدیکان خود این عمل انجام بشود واو را قانع کرد.

خلاصه کلام براستی آن کسی متوجه تمام وسائلی باشد که ذکر کردیم همه از دایره اخلاق خارج نمی‌شوند، ملتزم بودن به این وسایل ملتزم بودن به اخلاق نیک است که رسول خدا (ص) می‌فرماید:

« أَکْمَلُ الْمُؤْمِنِینَ إِیمَانًا أَحْسَنُهُمْ خُلُقًا»؛ کامل‌ترین مؤمنان از جهت ایمان کسانی هستند که بهترین اخلاق را اشته باشند.

و سرانجام لازم است بیان کنیم که ملاک همه اخلاقهای نیکو و وسائل نیکو، بسوی خدارفتن است به سوی پروردگار دل‌ها است و رسیدن به محبت او. زیرا ابو هریره حدیثی را روایت می‌کند که رسول خدا (ص) می‌فرماید: «إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْدًا نَادَى جِبْرِیلَ: إِنِّی قَدْ أَحْبَبْتُ فُلاَنًا فَأَحِبَّهُ، قَالَ: فَیُنَادِی فِی السَّمَاءِ، ثُمَّ تَنْزِلُ لَهُ الْمَحَبَّةُ فِی أَهْلِ الأَرْضِ وَإِذَا أَبْغَضَ اللَّهُ عَبْدًا نَادَى جِبْرِیلَ: إِنِّی قَدْ أَبْغَضْتُ فُلاَنًا، فَیُنَادِی فِی السَّمَاءِ ثُمَّ تَنْزِلُ لَهُ البَغْضَاءُ فِی الأَرْضِ»؛

وقتی خداوند کسی را دوست بدارد جبرییل را صدا می‌کند (و می‌فرماید) خداوند فلان را دوست دارد تو نیز او را دوست بدار! پس جبرییل نیز او را دوست می‌دارد و جبرییل به اهل آسمان ندا می‌دهد که خداوند فلان را محبوب خود می‌داند و شما‌ها نیز او را محبوب خود بدانید، اهل آسمان نیز آنرا محبوب خود می‌دانند، سپس مقبولیت او در زمین رقم می‌خورد و مقبول اهل زمین می‌شود. ابن حجر می‌فرماید از قبول این است که دل‌ها اورا با محبت قبول کنند و به سمت او تمایل پیدا کنند و از او راضی شوند.

امام مسلم این حدیث را با عبارات بیشتری روایت می‌کند: هر‌گاه خداوند عبدی را مورد خشم خود قرار بدهد، جبرییل را صدا می‌کند و می‌فرماید من فلان را مورد خشم خود قرار داده‌ام تو نیز او را مورد خشم خود قرار ده! و جبرییل نیز او را مورد خشم خود قرار می‌دهد، سپس جبرییل اهل آسمان را ندا می‌کند خداوند فلان را مورد خشم خود قرار داده شما‌ها هم او را مورد خشم خود قرار بدهید واهل آسمان اور امورد خشم خود قرار می‌دهند تا در سرزمین مورد خشم قرار می‌گیرد – العیاذ بالله –

متنفرکننده‌ها

بدون شک اخلاقهای بد به طور عموم از بد‌ترین چیزهایی است که مردم را از داعی بیزار می‌کنند آشکار است وقتی داعی یکی از اخلاقهای بد را داشته باشد تنها می‌ماند. ما در اینجا بعضی از آنان که اثر زیادی در نفرت را دارد بیان می‌کنیم:

۱- درک نکردن حال مردم و شرایط آنان.

رسول خدا (ص) ما را به این امر مهم آگاه ساخته و به دعوتگران فرمود: «إِذَا صَلَّى أَحَدُکُمْ بِالنَّاسِ فَلْیُخَفِّفْ، فَإِنَّ فِیهِمُ السَّقِیمَ وَالضَّعِیفَ وَالْکَبِیرَ وَإِذَا صَلَّى أَحَدُکُمْ لِنَفْسِهِ فَلْیُطَوِّلْ مَا شَاءَ» هر‌گاه یکی از شما‌ امام نماز دیگران شد آنرا خفیف بخواند (رعایت حال دیگران را بکند) زیرا که در بین نماز گزاران اشخاص مریض، ضعیف و پیر نیز هستند، هر‌گاه به تنهایی نماز خواند آنرا به دلخواه خود طول دهد. این وصیتی است برای همه دعوتگران از بزرگ‌ترین این امت که رسول خدا (ص) است.

در جایی که رعایت کردن احوال مردم در رکنی از ارکان اسلام (مانند نماز) از ضروریات است پس رعایت احوال آنان در عبادات پایین‌تر از این و در معاملات در باب اولی می‌باشد.

حدیثی را برایتان نقل می‌کنم تا نشان دهم که وقتی در رعایت این وصیت اغفال شود و آنرا جدی نگیریم موجب می‌شود که مردم نفرت پیدا کنند و یا سبب ترک اعمال صالح باشد و یا در انجام اعمال صالحه تأخیر کنند:

معاذ همراه رسول خدا (ص) نماز می‌خواند و سپس می‌آمد برای قومش امامت می‌کرد، شبی با رسول خدا (ص) نماز خواند و آمد برای قومش امام شد و شروع کرد به خواندن سوره بقره!

یکی از مأمومین از جماعت جدا شد و به تنهایی نماز خواند! به او گفتند: فلانی منافق شدی؟ نه قسم به خدا، پیش رسول خدا (ص) می‌روم تا این خبر را به او بدهم، نزد رسول خدا (ص) آمد و به ایشان گفت: ما روز مشغول کار و آبیاری هستیم و معاذ با شما نماز عشا خواند و آمد برای ما امامت کند و شروع کرد به خواندن سوره بقره! حضرت روی مبارکش را به معاذ کرد و گفت: شما می‌خواهید فتنه جویی کنید بروید فلان سوره را بخوانید! و در روایتی آمده است سه بار فرمودند شما فتان هستید یعنی فتنه‌گر هستید، بروید و سوره شمس و سوره ضحی و سوره اعلی را بخوانید و یا مانند آنان منظور طولانی نخوان و از سوره‌های کوتاه استفاده کن.

۲. دلبستگی زیاد به دنیا و متاع آن:

به این دلیل این را منفرات می‌دانیم که حدیثی از پیامبر وجود دارد که می‌فرماید: «از دنیا چشم پوشی کن، خدا تو را دوست می‌دارد و از آنچه در دست مردم است چشم پوشی کن مردم تو را دوست می‌دارند.» رسول خدا (ص) به ما نشان می‌دهد چطور مردم داری کنیم و محبت مردم را به دست بیاوریم و این با چشم پوشی از آنچه در دستشان است می‌سر می‌شود زیرا وقتی ما آنچه را آنان دوست دارند برایشان‌‌ رها کردیم آنان ما را دوست می‌دارند. قلب اکثر مردم جلب و به دنبال دنیاست و کسی که با محبوب دیگران در نزاع باشد از او بیزاری می‌کنند و کسی که با محبوبشان در نزاع نباشد او را دوست می‌دارند و او را انتخاب می‌کنند. حسن بصری می‌گوید مرد مورد احترام و اکرام دیگران است تا طمع نکند به آنچه در دست دارند در غیر این صورت او را سبک می‌بینند، و سخن او را مکروه می‌دانند و از او خشم دارند. مردی اعرابی از اهل بصره سوال کرد کی بزرگ شماست؟ گفتند: حسن. و گفت به واسطه چی بزرگ شما‌ها شد؟ گفتند مردم نیاز و احتیاج به علم او دارند و او بی‌نیاز از دنیای مردم است، اعرابی گفت: این چه خوب است یعنی کسی بدون هیچ چشم داشتی برای خدمت و نجات من و شما شبانه روز تلاش کند چه خوب است.

۳. سختگیری و اخم کردن:

بدلیل این آیه که خداوند به بزرگ و سید دعوتگران می‌فرماید: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّـهِ لِنتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ ۖ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّـهِ ۚ إِنَّ اللَّـهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ ﴿آل عمران: ۱۵۹﴾؛ به لطف رحمت الهی با آنان نرمخویی کردی، و اگر درشت‌خوی سختدل بودی بی‌شک از پیرامون تو پراکنده می‌شدند، پس از ایشان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در [این‌] کار با آنان مشورت کن، و چون عزمت را جزم کردی بر خداوند توکل کن، که خدا اهل توکل را دوست دارد. »

هیچ چیز به اندازه سخت بودن و بد اخلاق بودن مردم را از حق متنفر نمی‌کند. تلاش بعضی از دعوتگران مخلص به دلیل روش اشتباهی که به کار برده بوده‌اند تباه شد و موفق نشدند آنچه از حقایق می‌دانستند به مسلمانان و غیر مسلمانان انتقال بدهند، روش آنان روشی نبود که دل‌ها برای آن در باز کند و عقل‌ها را قانع کند پس ناخواسته وارد جدل و خشونت شده‌اند و مجبور به سختگیری و تند خویی شده‌اند و مغلوب مانده‌اند.

۴. یکی نبودن قول و عمل: هیچ چیزی به این اندازه داعی را مورد خشم دیگران قرار نمی‌دهد که اعمالش مخالف اقوالش باشد. خداوند این صفت پلید را گناهی بزرگ نامیده و فرموده است:  «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّـهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴿جمعه: ۲-۳﴾؛ ای مؤمنان چرا چیزی می‌گویید که انجام نمی‌دهید (۲) نزد خداوند بس منفور است که چیزی را بگویید که انجام نمی‌دهید »

و خداوند اقوامی را انکار نموده است که دیگران را به احسان و نیکی امر می‌کنند، ولی خود را‌‌ رها می‌کنند وخود به بیراهه بروند. « أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ» ﴿بقره‌: ۴۴﴾

آیا مردم را به نیکوکاری فرمان می‌دهید (و از ایشان می‌خواهید که بیشتر به طاعت و نیکیها بپردازند و از گناهان دست بردارند) و خود را فراموش می‌کنید (و به آنچه به دیگران می‌گوئید، خودتان عمل نمی‌کنید؟) در حالی که شما کتاب می‌خوانید (و تورات را در اختیار دارید و در آن تهدید خدا را درباره‌ی آن که کردارش مخالف گفتار است، مطالعه می‌کنید؟). آیا نمی‌فهمید (و عقل ندارید تا شما را از این کردار زشت بازدارد؟).

به همین خاطر بود حضرت شعیب به قومش گفت: «وَمَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلَىٰ مَا أَنْهَاکُمْ عَنْهُ ۚ إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ؛ و من نمی‌خواهم با شما، در آنچه شما را از آن باز داشته‌ام مخالفت کنم [و خود مرتکب آن شوم‌] تا آنجا که بتوانم جز اصلاح نمی‌خواهم » و من نمی‌خواهم شما را از چیزی نهی کنم و خودم مرتکب آن شوم من تا آنجا می‌توانم جز اصلاح چیزی نمی‌خواهم. لکن در اینجا لازم است جوابی برای شبهه‌ای که مردم مدام تکرار می‌کنند بدهیم آیا داعی باید امر به معروف و نهی از منکر را ترک کند تا وقتی که خود آن را انجام ندهد؟ امام ابن کثیر می‌فرماید: بر اساس اصح اقوال علمای سلف و خلف امر به معروف و انجام آن از واجبات است و هیچکدام با انجام ندادن دیگری ساقط نمی‌شود. بعضی این راه انتخاب کرده‌اند که مرتکب گناه نمی‌تواند دیگران را نهی کند و این قول ضعیف است. صحیح این است که عالم، امر به معروف کند با وجود اینکه خود انجام ندهد و نهی از منکر می‌کند حتی اگر خود مرتکب آن شده باشد.

سعید بن جبیر می‌گوید: اگر آدم امر به معروف و نهی از منکر نکند تا بعد از اینکه خود آنان را عملی نماید هیچ کس امر به معروف و نهی از منکر نخواهد کرد.

من می‌گویم به گوینده این قول (ابن کثیر) این حالت ترک طاعت و انجام معصیت برای عالم مذموم است چون عالم به اجر طاعت و سزای گناه آگاه است و کسی که می‌داند با کسی که نمی‌داند مساوی نیست.

۵. در تنگنا قرار دادن مردم و دشوار کردن امورات: بعضی از داعیان هستند که همواره به دنبال سختگیری و دشواری هستند تا آن را به مردم تقدیم نماید و بگوید اسلام، این است، بدون اینکه رعایت آسانیهای اسلام بکنند و حرج و دشواری را از مردم برانند و این بر خلاف آنچه است که حضرت (ص) بوده است. عایشه (رض) از او می‌گوید که رسول خدا (ص) بین هیچ دو امری مخیر نمی‌شد مگر آنکه آسان‌ترین آنان را انتخاب می‌کرد مادام گناه نبود واگر گناه بود دور‌ترین مردم از آن می‌بود. بدلیل اینکه آسانگیری – در حد شرعی – در همبستگی مردم تأثیر دارد، رسول خدا (ص) داعیان را فرمود: آسان بگیرید و سخت نگیرید، مژده بدهید و نفرت ایجاد نکنید.

خاتمه

بدیهی است بدست آوردن دل مردم آسان نیست مگر برای کسانی که خدا برای آنان آن را آسان کرده باشد: برای همین است که باید زیاد اصرار و دعا کنیم که خدا دلهای ما و آنان را برای پذیرفتن حق باز کند و ما وآنان را در زمره‌ی انصار دین خود و حاملین دعوتش قرار دهد. البته علاوه بر این دعا اسبابی هم لازم است تا به اذن خدا ما را به دلهای آواره و سرگردان برساند.

امید است با عمل به آنچه از وسایل ذکر کردیم و اجتناب از منفرات خدا ما را کمک کند تا دلهای آواره و سرگردان را به راه هدایت باز گردانیم. و در پایان از خداوند خواستارم دین خود را یاری کند و اعلای کلمه‌اش کند و ما را از هدایت شدگان و هدایت کنندگان بگرداند و ما را از گمراهان و گمراه کنندگان نگرداند و صلی الله علی نبینا محمد و علی آله و صحبه اجمعین.

دکتر مازن بن عبد الکریم الفریح
ترجمه: عبدالواحد توفیقی

 

جهاندیده بازدید : 3 2013/07/30 نظرات (0)

روش­‌هایی برای نرم شدن قلب

55454السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته،،،
دوستان خدایی من!

این سؤال در ارتباط با سبب­‌های نرم شدن قلب و جواب آن از شیخ دکتر محمدبن محمد المختار الشنقیطی مدرس حرم نبوی و استاد دانشگاه اسلامی در مدینه منوره می‌­باشد.

قلب انسان با چه چیزهایی نرم می­‌شود؟

جواب: بزرگ‌ترین سبب از میان اسبابی که موجب نرم شدن قلب می‌­شود تلاوت قرآن می­‌باشد، قلب انسان با هیچ چیزی همانند کلام خداوند نرم  و متأثر نمی­‌شود، زیرا قرآن کتابی­ست که عجایب آن پایان ناپذیر است، و شگفتی­‌های آن از بین نمی‌­رود، هرگاه انسانی در آن به تفکر و تأمل بپردازد و از آن پند و نصیحت بگیرد قلب او در برابر خداوند نرم می‌­شود. «کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُوا الأَلْبَابِ»: ‏ (ای محمّد ! این قرآن) کتاب پرخیر و برکتی است و آن را برای تو فرو فرستاده‌ایم تا درباره‌ی آیه‌هایش بیندیشند، و خردمندان پند گیرند.  ‏ ‏[ص: ۲۹]

از جمله بزرگ‌ترین نعمت­‌های خداوند بر بنده­‌اش که بر نرم شدن قلب و خشوع وی در مقابل خداوند کمک می­‌کند تلاوت فراوان قرآن است، تلاوتی با تدبر و تحت تأثیر قرار گرفتن، خداوند می­‌فرماید: «وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ»: ‏ بی‌گمان کتاب بزرگی (به نام قرآن) را برای ایشان فرستاده‌ایم که با آگاهی (کامل و شامل خدایانه‌ی خود از فطرت انسان و سرشت جهان، احکام و معانی) آن را توضیح داده و تبیین کرده‌ایم تا مایه‌ی هدایت (ایشان به سوی سعادت) و رحمت (خدا در هر دو سرا) برای کسانی باشد که مؤمنین (بدان) باشند.

از میان مردم قلب کسی نرم‌­تر است که هرگاه آیات قرآن را تلاوت می­‌کند، دلش به لرزه می‌­افتد و خاشع می­‌گردد و سینه‌­اش گشاده و فراخ می‌­شود، تلاوت آیات خداوند او را  از تنگی دنیا به سوی گستردگی آخرت وعده­ی خداوند خارج می­‌کند که از خوش‌حال شدن به وعده­‌ی رحمت خداوند پرواز می­‌کند و هم‌­چنین او را به سوی تهدید می­‌کشاند، مثل این­‌که صدای ناشی از بازدم و نفَس بازپس دادنِ جهنم در جلوی گوشش قرار دارد، در نتیجه دل او در مقابل خداوند شکسته می‌­شود و قلبش به لرزه می‌­افتد.

با سعادت­‌ترین مردمان در این جهان کسی است که خداوند قرآن را بهار دل او، نور سینه­‌اش، بر طرف­ کننده‌­ی ناراحتی­‌اش و از بین برنده­‌ی هم و غمش قرار داده باشد، به این خاطر می­‌بینی اهل قرآن دلشان از همه­‌ی مردم نرم‌­تر است، زیرا خداوند قلب آنان را با موعظه­‌های قرآن شکسته است، چنان­‌که می‌­فرماید: «قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ»: ‏ ای مردمان! از سوی پروردگارتان برای شما اندرزی (جهت رهنمود زندگی) و درمانی برای چیزهائی که در سینه‌ها است (هم‌چون کفر و نفاق و کینه و ستم و دشمنی با حق و حقیقت) آمده است (که قرآن نام دارد) . [یونس :۵۸] قسوت، بیماری­ است.

خداوند شهادت می‌­دهد که شفای بیماری در قرآن است، قلب بنده با هیچ چیز همانند کتاب خداوند نرم نمی‌­شود به این دلیل است که پیامبر صَلَّی­ اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ خطاب به عبدالله بن مسعود  می‌­فرماید: «اتلُ علی القرآن»: بر من قرآن بخوان،

ابن مسعود گفت: آیا من قرآن را بر تو بخوانم در حالی که بر  تو نازل شده است؟!

فرمود: «إنی أحب أن اسمعه من غیری» : من دوست دارم آن را از کسی دیگر بشنوم.

ابن مسعود می­‌گوید: سوره­‌ی نساء را بر ایشان تلاوت کردم تا به این آیه رسیدم که خداوند می‌­فرماید: «فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلاَءِ شَهِیداً * یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَعَصَوْا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمْ الأَرْضُ وَلاَ یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثاً»: ‏ (ای محمّد! حال اینان) چگونه خواهد بود بدان گاه که از هر ملّتی گواهی (از پیغمبران برای شهادت بر قوم خود) بیاوریم و تو را (نیز به عنوان) شاهدی بر (قوم خود، از جمله) اینان (یعنی تنگ‌چشمان و نافرمایان) بیاوریم‌؟ ‏ ‏در آن روز (که چنین کارهائی به وقوع پیوندد ) کسانی که کفر را برگزیده و از فرمان پیغمبر سر بر تافته‌اند ، دوست می‌دارند که کاش ( همان گونه که مردگان را در خاک دفن می‌کنند و خاک بر پیکرشان می‌ریزند ، ایشان را نیز در دل خاک دفن می‌کردند و) زمین (مزار ایشان) را بر روی آنان صاف می‌کردند (و هم‌چون مردگان در خاک پنهان می‌شدند و چنین شرمندگی و درد و رنجی را نمی‌دیدند. (در آن روز آنان) نمی‌توانند (کردار یا) گفتاری را از خدا پنهان سازند . [نساء: ۴۲-۴۱ ]

پیامبر به من گفت: «کافی است»، نگاه کردم که از چشمان مبارکش اشک سرازیر است.  پیامبر صَلَّی­ اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ کامل­‌ترین مردم از جهت خشوع در برابر کتاب خداوند بود، ‏در نماز ظهر قرآن تلاوت می­‌کرد تا جایی که صدایی همانند صدای جوشیدن دیک از سینه­‌اش شنیده می‌­شد. سلف صالح از میان صحابه – خداوند از آنان راضی باد – در مقابل کتاب خداوند خاشع و فروتن بودند، هر یک از آنان در مقابل کتاب خداوند قلبی فروتن و خاشع و سینه­ای گشاده و فراخ داشت. چه بسا یکی از آنان در حالتی از خشم و عصبانیت قرار داشت اما هرگاه آیه‌­ای از قرآن بر ایشان تلاوت می­‌شد قلبش شکسته و فروتن می‌­گردید، چه بسا دنیایی از ثروت و دارایی در دست یکی از آنان بود، هرگاه مقداری از قرآن را تلاوت می­‌کرد، آن سرمایه را در راه خداوند انفاق می­‌کرد. پس کسی که به دنبال سعادت و خوشبختی کامل با قلبی نرم و اوضاعی شایسته باشد، باید کتاب خداوند را در جلوی خویش به عنوان امام و پیشوایی در همه­‌ی امور خیر و نیکی قرار دهد.

و از جمله بزرگ‌ترین سبب­‌هایی که قلب را نرم می­‌کند، دعا است، این­‌که قلبی فروتن را از خداوند در خواست و از سختی قلب به خداوند پناه ببرد و از خداوند بخواهد که فتنه‌­ها و دشواری­‌هایی که قلب را دچار سختی می‌­کند، از او دور کند.

نیکی با والدین یکی دیگر از سبب‌­های نرم و لطیف شدن قلب است: بنابراین هرکس با والدینش نیکی کند، و رفتار و برخورد نیکوتری با آنان داشته باشد و آنان را خوش‌حال کند، خداوند سینه­‌ی او را خواهد گشود و قلب او را نورانی و نرم خواهد کرد، در نتیجه جزو اهل بهشت می‌­شود یعنی کسانی که دل آنان به وسیله­‌ی هر کار نیکی نرم شده و سینه‌­شان با انجام هرگونه عبادت و کار خوب گشاد و فراخ می­‌گردد. خوش‌بخت چه کسی است؟! کسی که با والدینش نیکی کرده است، با مادرش نیکی می‌نماید و فضیلت و برتری او را  فراموش نمی‌­کند و با پدر نیکوکارش نیک رفتار می­‌کند و فضیلت و بزرگی او را فراموش نمی­‌نماید. او را چنین می‌­بینی که هرگاه از حضور پدر و مادرش بیرون می­‌رود آنان پشت سر او  دست‌هایشان را بالا برده و برای او دعاهای شایسته می­‌نمایند در نتیجه رحمت­‌های پروردگار او را فرا می‌­گیرد، او را می‌­بینی که نرم‌­ترین مردم از جهت قلب و شایسته­‌ترین آنان از جهت حال است، و عکس این اعمال نتیجه­‌ی عکس این را دارد. از جمله بزرگ­‌ترین اسباب قساوت دل : نافرمانی والدین است، از خداوند می­‌خواهیم که ما را از آن محفوظ بدارد.

یکی دیگر از اسباب نرم شدن قلب: انجام صله­‌ی رحم و دید و بازدید از نزدیکان می­‌باشد، در این مورد شخص باید به زیارت عموها، عمه­‌ها، خاله‌­ها و دایی‌­هایش برود هرچند که لازم باشد مسیر طولانی را طی کند تا به فرزندانش بفهماند که چگونه صله­‌ی رحم به جا می­‌آورد و چگونه به عمو، عمه، دایی و خاله­ا‌ش سر می‌­زند و با آنان نیکی می­‌کند و صله­‌ی رحم را به جا می­‌آورد، و در این زمینه­ تقوای الهی را  رعایت می­‌کند و خداوند او را به صله‌­ی خود وصل می­‌کند، خداوند رحمن است و رحمت را آفریده است و یکی از اسم‌های خویش را از آن مشتق کرده  است، هر کس رحم را وصل کند (صله­‌ی رحم را به جار آورد) خداوند نیز او را وصل می­‌کند، و هرکس آن را قطع کند خداوند نیز برکات و رحمت­‌های خویش را از او قطع می­‌کند هرگاه صله­‌ی رحم را به جا آورد خداوند نیز ارتباط او با خویش را وصل خواهد کرد که در نتیجه نرم‌­ترین مردم از جهت قلب خواهد بود، و کم‌تر قطع­ کننده‌­ی رحم را می‌­یابی که قلبی نرم داشته باشد. سلامت و عافیت را از خداوند می­‌طلبیم.

یکی دیگر از آنچه که سبب رقت و نرمی قلب می‌­شود: محبت و دوستی با علما و شایستگان  و دعای خیر برای زندگان و مردگان­شان می‌­باشد. انسان باید علما را دوست داشته باشد و دوست بدارد که در مجالس آنان شرکت کند و به سخنان ایشان گوش فرا گیرد، زیرا آنان اهل خداوند و اهل ولایت و دوستی و فرمان‌برداری از خداوند می­‌باشند که امر به معروف و نهی از منکر می­‌نمایند. خداوند آنان را بر بندگان خویش برتری داده است و آنان را امانتداران وحی خویش قرار داده بخصوص ائمه سلف و تدوین­ کنندگان علم و دانش از صحابه و تابعین و تابع تابعین ایشان به شیوه­‌ی نیکو، لذا باید از آنان به نیکی یاد کند، برای ایشان از خداوند طلب رحمت کند و فضایل و نیکی­‌های آنان را ذکر  و از آنان تجلیل و تمجید نماید. اما در ارتباط با دانشمندانی که هنوز در قید حیات هستند، باید به زیارتشان برود و برای ایشان دعای خیر کند و از خداوند برای ایشان درخواست خیر نماید چنان­ که برای خود دوست دارد، زیرا می­‌داند که برای امت چه چیزی نفع و خیر دارد.

هم­‌چنین از جمله آنچه که بر رقت و نرمی قلب دلات می­‌کند، نیکی با مساکین و فقرا است. خداوند می‌­فرماید: «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ * وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ *فَکُّ رَقَبَةٍ* أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ * یَتِیماً ذَا مَقْرَبَةٍ *أَوْ مِسْکِیناً ذَا مَتْرَبَةٍ * ثُمَّ کَانَ مِنْ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ» او خویشتن را به گردنه (ی رهائی از شقاوت و رسیدن به سعادت) نمی‌زند. ‏ تو چه می‌دانی آن گردنه چیست‌؟ ‏ ‏ آزاد کردن برده و بنده است. ‏ ‏یا خوراک دادن در زمان گرسنگی (قحطی و خشک‌سالی) است. ‏ ‏(خاصّه) به یتیمی خویشاوند. ‏ ‏یا به مستمندی خاک‌نشین. ‏علاوه بر  این‌ها، او باید از زمره‌ی کسانی باشد که ایمان می‌آورند و هم‌دیگر را به صبر و شکیبایی توصیه می‌کنند، و به ترحّم و مهربانی سفارش می‌نمایند. بنگر چگونه ممکن است؟ بعد از نزول این آیه: «ثُمَّ کَانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ» انسان دارای قلب رقیق و نرم کسی است که توصیه به ترحم و مهربانی می­‌کند، ولی چه زمانی؟ زمانی که خود را به گردنه می‌­زند، گردنه چیست؟ گردنه چیز سختی است که انسان نمی‌­تواند به آن برسد مگر بعد از ‏ آزاد کردن بردگان،‏  [خوراک دادن به یتیم و مستمندان خاک نشین] بزرگ‌تر از آزاد کردن بردگان و جاریه­‌ها است؛ زیرا سبب سرور و خوش‌حالی آنان می­‌شود ‏«أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ *یَتِیماً ذَا مَقْرَبَةٍ *أَوْ مِسْکِیناً ذَا مَتْرَبَةٍ»

بیوه‌­زنی از بیوه زنان مسلمان را در نظر بگیر که او را در حالی می‌­بینی که بر سر محل ریختن خاک‌روبه و زباله ایستاده یا بر سر راهی ایستاده و برای فرزندان خود طلب غذا می­‌کند، اگر آنچه را که نیاز دارد و چه بسا برای فرزندان یتیمش طلب می­‌کند، به او بدهی، قلبت چقدر شاد ، سرور و خوش‌حال می‌­شود.

 قسم به خداوند کم است اموری که دانشمندان به آن وصیت کنند و پیش صالحان تجربه شده باشد، از جمله عجیب‌­ترین چیزی که در حسن عاقبت بنده می‌­یابی، احسان و نیکی با زنان ضعیف و بی پناه باشد.  زیرا بیوه زنی را می‌­بینی که در وضعیتی سخت از جمله بدهکاری و نیازمندی قرار دارد که در این حالت نیاز و حاجت او را برطرف می­کنی، هنوز از جایت تکان نخورده­ای که احساس می­کنی قلبت رقیق و نرم شده و در برابر خداوند خاشع گردیده است. خداوند به خشوع قلب دانا و آگاه است و مردم در درجات مختلف قرار دارند، چه بسیارند بنده­هایی که بر اثر دعای بیوه­زنی در تاریکی شب یا روشنایی روز به سعادت و خوشبختی رسیده­اند. پیامبر فرمود: «الساعی على الأرملة والیتیم کالقائم الذی لا یفتر ، والصائم الذی لا یفطر» کسی که برای بیوه­زنان و یتیمان تلاش می­کند مانند کسی است که شبها به شب زنده­داری مشغول است و هرگز سست نمی­شود و روزها روزه می­گیرد و افطار نمی­کند.

از خداوند پروردگار عرش عظیم می­خواهیم که رقت و نرمی قلب را نصیب ما نماید و َآخِرُ دَعْوَانَا أَنِ الحمَـْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمیْنَ وصلَّى اللَّهُ وسلَّم وبارک على عبده ونبیّه محمد وعلى آله وصحبه أجمعیــــــــــن.

ترجمه: خالد ایوبی نیا

جهاندیده بازدید : 6 2013/07/30 نظرات (0)

هر که دست از جان بشوید، هرچه در دل آید بگوید

4764d894-9635-4132-ab37-7d9cc2ff4d01حضرت سعدی در امر ادب و تعلیم به عبارت ساده در آموزش و پرورش دانشمند کم نظیری است، و دو کتاب گلستان و بوستان این متفکر و مبتکرِ فارسی در کتابخانه و کتابخوانیِ جهان جایگاه خاصی دارد. در نخستین حکایت گلستان می خوانیم:

پادشاهی راشنیدم به کشتن اسیری اشارت کرد[۱] بیچاره درآن حالتِ ‌نومیدی ملِک را دشنام دادن گرفت و سقط‌ گفتن که گفته اند: هر که دست از جان بشوید، هرچه در دل آید بگوید.

وقت ضرورت چونماندگریز       دست بگیرد، سرشمشیرتیز

اِذَایَئِسَ الإنسانُ‌طالَ لِسانُهُ          کَسِنَّوْرٍمَغْلُوبٌ‌یَصُولُ‌علَی‌الکَلْبِ[۲]

ملک‌ پرسید: چه می گوید؟ یکی از وزرای نیک محضرگفت: ای خداوند! همی‌گوید: وَالکاظِمِینَ الغَیْظَ والعافینَ عَنِ النّاسِ.

ملک را رحمت آمد و ازسرخون او درگذشت. وزیر دیگر که ضد او بود گفت: ابنای جنس ما را نشاید در محضر پادشاهان جز به راستی سخن گفتن، این ملک را دشنام داد و ناسزا گفت.

ملک روی از این سخن درهم آورد و گفت: آن دروغ‌ وَی پسندیده ترآمد مرا از این راست که توگفتی، که روی آن در مصلحتی بود و بنای این در خُبثی، خردمندان گفته اند: دروغی مصلحت‌آمیز به که راستی فتنه‌انگیز.

هرکه شاه آن کندکه اوگوید[۳]                 حیف باشد که جز نکوگوید.

برطاق ایوان فریدون نبشته بود:

جهان‌ای برادر نماندبکَس دل‌اندرجهان‌آفرین بند وبس

مکن تکیه برملْکِ دنیا وپشت[۴]     که بسیارکس چون توپروردوکشت.

چوآهنگ‌رفتن کندجان‌پاک         چه برتخت مردن چه بروی خاک

انتخاب و توضیح: مولانا عبدالواحد قلندرزهی

[۱]  دراین جمله شیخ صاحب بجز از واژه‌ی «اسیری» در همه کلمات حرف«ش» را به کاربرد و این به خودی خود یک آرایه ادبی است، البته اگر در همه واژگان جمله«ش» می برد، مسلّماً سنگین ‌هم می بود ، علامه‌شیرازی سه نقطه را ازحرف « ش» برداشت وآن کلمه اسیری «س» شد و همانند داس سنگینی جمله را درو  کرد و هرزه‌ای دل‌آزار را برداشت، یعنی واژه «اسیری» جاده خاکی را اسفالته و دنده‌های خشک واژگان را گریس کاری کرد و آن‌را ملایم ساخت. لطفاً تکرار کنید: پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری اشارت کرد.

[۲] هرگاه انسان  نا‌امید باشد، لب‌گشایی می کند، همانند گربه‌ مغلوب که بر سگ حمله می کند.

[۳] شاه به گفته کسی اعتماد کرده و آن را اِجرا می‌کند.

[۴] پُشتوانه‌ی کشوری و لشکری.

 

جهاندیده بازدید : 3 2013/07/30 نظرات (0)

نوکین دنیا

nokkindonyaچہ واجہ مولانا ابوالحسنءِ ندویءِ کتاب «کاروان مدینه»

مترجم عبدالواحد قلندرزهی

مردماں دنیائے عمرء باز گُشنت. بلے اِے دنیا باز واب جتگ ءُ پدا آگاه بوتگ ءُ چنت بر مرتگ ءُ پدا زندگ بوتگ. آخری وهد که آئی اِش موتے واب آگاه بوت ءُ و عقل ءُ سانائیءِ چمّانءَ پَچ کرت ءُ چارتی، آ روچی ات که مہ عبدالمطّلبءِ لۏگ آئیءِ نماسگ چہ مات بوت. آئی کہ چہ مات بوت سیوگءُ چورئی اَت، بلے دنیاءَ نۏکېن زندگیءِ دات و آئیءِ سرپرستی کرت. چہ آ عُمرے کہ مہ واب بگوزیت و آ زندگی‌ئے که مہ وت کُشی بگوزیت چہ فایده؟ پہ اے خاطر اگہ راستېں جُستءَ کنېت، اے دنیائی عمر چہ هزار و چارصد سال گېشتر نہنت.

ششمی قرن مسیحی انسانیتءَ ماشیں گاڑی پہ سر یک چپّءُ چۏٹېں راہے کپتگ‌ات. تہاری گېشتر و ره سِل‌تر ءُ ماشینءِ رواج تیزترءُ بوت. مہ اے ماشیں انسانیتءِ دُرَہېں قافلہ و آدمءِ پہکېں کارواں سوارت. هزاراں سالءِ تہذیب و هزاراں مردمے زحمت مہ اے گاڑی‌ات. ماشینءِ سواراں وابءَتِنت، یا پہ وشترېں جاہے گِرَگ گۏں یک و دگہ میلءَتنت. وهدے کہ چہ یک دگہ هلاس بوتنت، هر یکے دېما یک کرّے کرت و نِشت. لہتے گۏں کسترېناں حاکمی کرت، لہتے گۏں ورگءُ چرگ گُلائېش‌اَت، چیزوکے پہ سازءُ رَباب، سرودءُ ٹنبورگ جَنَگءِ خاطرءَ کمر زانوانش بستگ‌ات. بلے کسے چمّانءَ پچ نکرتءُ و نچارتی کہ ماشیں گور چۏنېں گاڑی روگ‌انت ءُ چین‌قدر نزدیک انت. انسانیتءِ جسم ترءُ تازه‌یت، بلے دِلی خشک ءُ ذهنی دَم برتگ‌ات، گلائېش‌ات کہ زندگیءِ رگی خشک ببیت. چَمّانی در لپاش‌تگت. مدتےءَ بوت کہ انسانیت چہ ایمانءُ یقینءِ میوه‌یاں بے بہر بوتگ‌ات. چۏوا انساں وتء وتْ بَزَّگءُ بېچارگ کرتگ‌ات. انساں پہ دېم وتی چاکرءُ غلاماں دست بستگءُ وتی سری جهل کرتءُ بہ غیر چہ یک خدائے دگہ هر چیزے عبادتیءَ کرت. حرام آئیءِ ورگءُ چرگ‌ات. پادشاهاں پہ دگرانی خۏناں رُستگ‌تنت؛ آیانءِ کچَکانءِ لاپ سېرءُ بنی آدم پہ دانگ خرما تلگءَ جت. زندگیءِ حد ءُ حدوداں سک برزءَتنت. مہ اے معاشرہ مہ اے هلکاں زندگیءِ کرتن باز باز گران‌ات. کسے کہ بہ اے حدّ مرستېں گڈا آئی وشېں انسانے حساب کنَگءَ نہ بوت. چہ بازېں مالیاتی گِرَگ، دهگانءُ مالدارءِ سرېں پُرُشتت. پہ کسانۏکېں خبرے مُلکاں مہ هلاکیءِ جنگءُ چۏپ کشت ءُ کشتار اېشانی بازی‌ات. درستاں مہ دنیائے فکرء گرفتارءُ گۏں ظلمش بگرءُ بدارات. مہ کلېں دنیا اللهءِ یک چۏشېں بنده‌اے در نہ کپت کہ آئی وتی ادّ کنوکءِ خُشنودیءِ فکرءَ بکنت ءُ تچکېں راہے پٹءُ لۏٹ بکنت. هاں! اېشی نامہ‌اے زندگی‌ات، بلے حقیقت وت کُشی‌ات. دنیاءِ انسانانءِ اصلاح کنگ چه حدّ گوستگ‌ات. فسادءِ رۏهانگی آپ چہ پونز گوستگ‌ات. خبر تہنا یک ملکءِ آزاتی و یک قومءِ ترقی نہَت. انسانیتءِ جسمءُ و جاں داغ داغ ءُ آئیءِ جامگ دِرّ دِرّاَت. پہ خاطر اصلاح هچ کس دېما نہ کنزت. مہ مېدانءَ فلسفیءُ حکیم، شاعرءُ ادیب، زانتکارءُ کاواس دَور کرتءَ نکرت. پہکاں مہ اے وباماں ترّتگت‌انت. مریضْ مریضءُ چۏنکا علاج بکنت؟ کسے کہ وتیءَ یقیں نیست، دگرانءُ چہ ڈَول یقیں بدنت؟ کسے که وت تُنَّگ‌انت، دگرانءِ تُنّگیءَ چہ پَیمءَ گار بکنت؟

سرءِ انسانیتءِ قسمت یک گرانېں کبلے لگّتتءُ آئیءِ کلِیت هم گاراَت. زندگیءِ چِیلِّک (ساد) گانڈءُ گونڈات. آئیءِ سر گندگءَ نہ بوت.

اے دنیاءِ واجهءَ اے طریقہ پسند نہ بوت. آخر کار آئی چہ عرب سادهءُ آزاتېں قوم، یکیا پہ پیغمبری گچېں کرت. دگہ کسے بېد چہ پیغمبرءَ، تالانءُ شنگېں دنیاءَ سارت نہ کرت. اے پیغمبرءِ مزں‌شانېں نام مُحمّد بن عبدالله‌انت ـ پہ آئی اللهءِ هزاراں درودءُ سلام ببیت ـ. زندگیءِ هر چیز سلامت، بلے بے ترتیب، زندگی سوارے پہ رواج‌ات، بلے پہ خرابېں راہے، اصل خرابی چی‌اَت؟ خرابیءُ بنیاد اېشی‌اَت کہ انساں وتی پیدا کنۏکءَ جاه نیاورت، چہ آئیءِ غلامی در یَهتگَتنتءُ آخرتءِ زندگیءِ یقین‌اش چہ دستءَ داتگ‌ات.

واجه صلى الله علیه وسلم زندگیءَ برزېں مقامے دات. بلے وتی زندگیءُ خاندانءِ زندگیءَ مہ خطره دَور داتءُ وتی هر چیزءَ قرباں کرت. واجه صلى الله علیه وسلم پہ اے مقصدءِ خاطر پادشاهیءِ تاج، مالءُ دولتءِ ٹوه ٹوهېں پېشنهادانءَ رد کرت. ناز گُلېں وطنءَ یلاگ دات. چہ گُژنگی بہ لاپی سنگءَ بست. هچ بر تہ سیری نوارت. وتی چکانءَ مہ گژنگی تُنّگی گۏں وت هۏر کرت. مہ دنیایءِ هر قربانی هر خطره چہ پہکاں دیمایت. چہ دنیاءِ هر فائده ءُ لذت دوراَت. بلے چہ دنیا تا وهدے نرفت که آئیءَ رو براه نہ کرت. مدتءِ ۲۳ سال دنیا سارَگ بوت. دنیاءِ دل زندگ بوت. نیکی جاه یارگ بوت. وشیءُ سِلّیءِ فرق زانگ بوت. پہ خدائے بندگی ره پچ بوت. انسانءَ شرمءُ ننگ محسوس بوت کہ بہ دېمءِ دگہ انسانے سرا جهل بکنت. کسانیءُ مزنی پَشت نکپت. قومیءُ نسلیءِ ٹَہل شاں پُرُشت. زالبولانءَ حقءُ کم‌زورانءُ بےوسانءَ کمک رَست. بہ هر حال، دنیا بَدل بوت. مہ دنیائے کہ یک خداتُرسے گندگءَ نہ بوت، اۏداں هزاراں چۏشېں انساں پیداگ بوت کہ مہ تہاریءُ رۏژنائی چہ خدایش تُرستءُ چہ یقینءِ میوه‌یاں بہره‌مند بوتنت. گۏں دژمن‌اش انصافءَ کرت. حقءِ بابت چُکانی پرواهش نکرت. وتی خلاف‌اش هم گواهیءَ دات. پہ دگرانی آرام رسېنگءِ خاطرءَ مصیبت‌اش برداشتءَ کرت بدلءِ طاقتوران کمزۏرانش در چِت. شپے عبادت‌گزارءُ رۏچءِ اسپ‌سوارتنت. سَرِ دولت، حکومت، طاقت، خواهشاتْ حاکمءُ غالبتنت. تہنا یک خدائے بندهءُ یک خدائے محکومءَتنت. آیاں اے دنیاءَ چہ علم، یقیں، امں، تہذیب روحانیتءُ خدائی ذکر پُر کرت. زمانگءِ چہره ٹگَلِت. نہ تہنا انساں، بلکہ جہاں بدل بوت؛ زمینءُ آسمان بدل بوت‌انت. اے مزنېں انقلابْ پیغمبرءِ کۏشستءُ آئیءِ تعلیماتءِ ثمره‌ات.

چہ بنی آدم هچ کس این‌قدَر احساں سرِ انساں نکرتہ کہ محمّد رسول الله صلى الله علیه وسلم سر دنیائے انساں کرتہ. اگر محمّد رسول الله صلى الله علیه وسلمءِ داتگېں بخششءُ سوغات گِرَگ ببیت، گُڈا انسانی تہذیب هزاراں سال پُشتا رۏتءُ کپیتءُ اېشی چہ وتی محبوبېں چیزاں محرومءَ بیت. رسولءِ چہ مات بوتنءِ رۏچ پر چہ پر برکت مہ بیت ءُ دنیاءِ مبارکترېں انساں پېداگ بوت. دنیاءَ نۏکېں ایمانءُ نۏکېں زندگی دات.

 

جهاندیده بازدید : 2 2013/07/30 نظرات (0)

5645645645644بزرگترین مسجد آفریقای جنوبی به زمین ورزشی و مدرسه تعالیم اسلامی و کلینیک درمانی مجهز است.

 

 مسجد نظامیه،بزرگترین مسجد آفریقای جنوبی به زمین ورزشی و مدرسه تعالیم اسلامی و کلینیک درمانی مجهز است این کلینیک به سفارش اکید نلسون ماندلا، رئیس جمهور سابق آفریقای جنوبی ساخته شده است.
کلینیک درمانی که قرار است از میانه سال ۲۰۱۳ فعال شود برای درمان افراد نیازمند و ناتوان در پرداخت هزینه های درمانی فعالیت می کند.
مسجد جامع آفریقای جنوبی قابلیت پذیرش ۶ هزار نمازگزار را دارد و کلاس های آن می تواند ۸۰۰ دانش آموز را پذیرا باشد.
مسجد نظامیه از معماری عثمانی بهره مند است و ساختار آن برگرفته از مسجد سلیمیه ترکیه است که در قن ۱۶ میلادی ساخته شده است.
از منظر رئیس جمهوری آفریقای جنوبی ساخت این مسجد به تعامل ارتباطات دو جانبه این کشور با ترکیه کمک می کند و بخش اقتصادی و توریستی آفریقای جنوبی را تقویت می کند.
مسجد نظامیه در تاریخ ۴ اکتبر ۲۰۱۲ به دست جاکوب زوما، رئیس جمهوری وقت کشور و یک نماینده ترکیه افتتاح شده است؛هزینه ۲۴ میلیون دلاری ساخت این مسجد را یک تاجر ترک تقبل کرده است.
مسجد نظامیه در «میدراند» بین پایتخت سیاسی «پرتوریا» و پایتخت اقتصادی «جوهانسبورگ» آفریقای جنوبی بنا شده است.
ساخت مسجد نظامیه سه سال به طول انجامیده و علاوه بر زمین ورزشی، کلینیک درمانی و کلاس های آموزشی از یک مرکز تجاری نیز بهره مند است.

 

جهاندیده بازدید : 3 2013/07/30 نظرات (0)

با شروع نگارش قانون اساسی کنونی مصر، سازمان دیدبان حقوق بشر آمریکا، که در زمینه حقوق بشر فعالیت می‌کند، با ارسال نامه‌ای به کمیته‌ی تدوین قانون اساسی مصر توصیه کرد ماده‌ی ۳۶ قانون مزبور که مربوط به حقوق زنان است، با مبانی اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر در تعارض است و نیاز به اصلاح دارد؛ ماده‌ی فوق تصریح دارد که حقوق زنان تا آن‌گاه که با شریعت اسلامی سازگار باشد، مورد حمایت و ضمانت است.

گرچه بعدها شاید به سبب این‌گونه فشارهای سازمان‌های غربی و هم چنین با حمایت نیروهای سکولار مصر، این ماده از پیش‌نویس قانون مصر حذف شد، اما تحولی در نزاع غرب و شرق اسلامی بر سر نقش برتر زنان در جوامع اسلامی ایجاد نکرد؛ زیرا اعلامیه‌ی صادره از سوی سازمان همکاری اسلامی متشکل از ۵۷دولت در سال۱۹۹۰ تصریح دارد که مرجع بنیادین و انحصاری بسط حقوق و آزادی‌های مندرج در اسناد حقوق بشری، شریعت اسلامی است.

بدین‌گونه آنچه در مصر رخ داد، مسأله‌ی تمام کشورهای اسلامی است؛ اکنون پرسیدنی است که آیا مشروط کردن حقوق زن به قواعد شریعت اسلامی، مانع دست‌یابی بانوان به دستاوردهای مربوط به آنان در اسناد حقوق بشری است؟

برای رسیدن به پاسخ این پرسش و روشن‌تر شدن موضوع، ابتدا باید به یادآوری «کنوانسیون جهانی منع تبعیض علیه زنان» پرداخت که از سال۱۹۷۹ اجرایی شده و حاوی مجموعه‌ای اصول است که مراعات آن‌ها را ضامن دست‌یابی زن به تمام حقوق خویش در ابعاد گوناگون زندگی می‌داند.

چکیده‌ی حقوق مندرج در این کنوانسیون، عبارت است از؛ حق مشارکت سیاسی در هر دو زمینه‌ی انتخابات و تصدّی مناصب سیاسی و اداری، حق مالکیت و توابع آن از جمله پذیرش صلاحیت زن برای عقد قراردادها و تحمل حقوق تکالیف مربوطه و حق فعالیت و کسب آموزش و مهارت‌های لازم در این زمینه؛ این توافق‌نامه، همچنین بر ضرورت برابری زن و مرد در قوانین نهاد خانواده تأکید می‌کند به گونه‌ای که همسران در تمامی امور خانواده و از جمله سرپرستی کودکان و اداره‌ی امور منزل، حقوق و تکالیف یکسان داشته باشند.

امّا از آنجا که دولت‌ها کل حوزه اجتماعی و اقتصادی را اداره نمی‌کنند، بلکه در فعالیت‌های خصوصی اجتماعی و اقتصادی نیز به نوعی مشارکت دارند، بر دولت لازم است با  حمایت قانونی از بانوان، نگذارد که در اِعمال این حقوق مورد تبعیض قرار گیرند.

حال باید پرسید: اساساً چرا چنین کنوانسیونی تصویب شد و این کنوانسیون بیانگر چه چیزی در تاریخ اروپا و تاریخ بشر است و برای ما به عنوان مسلمان، چه اندازه مورد نیاز است؟

این کنوانسیون در واقع، نمایانگر دگرگونی وضع زن اروپایی در فاصله اواخر قرن۱۹ تا بخش عمده قرن۲۰ است؛ راست است که در تاریخ اروپا مواردی هست که زنانی بر تخت پادشاهی جلوس کرده باشند؛ امّا زن اروپایی پیش از این زمان، از حقوق سیاسی مانند رأی دادن در انتخابات و تصدی مناصب سیاسی و اداری محروم بودند و سابقه حق رأی زنان در انگلیس به سال۱۹۱۹، در آمریکا سال۱۹۲۰، در فرانسه۱۹۴۵ و در سوئیس به سال۱۹۷۱ برمی‌گردد.

هم‌چنین، وقتی پادشاه فرانسه در سال۱۷۸۹درخواست یک زن برای بهره‌مندی از حقوق سیاسی را به پارلمان انقلاب ارجاع داد، پاسخی جز خنده‌های پی‌در‌پی نمایندگان دریافت نکرد! در قانون اساسی آمریکا نیز همین‌گونه بود و حقوق سیاسی به مردان اختصاص داشت؛ چنان که در رأی دادگاه عالی آمریکا درباره‌ی دعوای ماینر بر ضدّ هابرست آمده است که قبول شهروندی زنان، به معنای اعطای حق مشارکت سیاسی به آنان نیست؛ حتی قانون اساسی فعلی آمریکا نیز، حق حمایت قانونی از زنان در بخش‌های غیردولتی را تضمین نکرده است؛ عین همین اوضاع در انگلیس نیز تکرار شد و آن‌گاه که جان استوارت میل، نویسنده و سیاست مدار انگلیسی، در سال۱۸۶۷ طی پیشنهادی شرم‌گینانه از پارلمان انگلستان درخواست کرد که واژه‌ی «مرد» در اصلاح قانون این کشور به «شخص» تبدیل شود تا زنان را نیز شامل شود، پاسخی جز نیشخند و تمسخر دریافت نکرد!»

ریشه این‌گونه مواضع، این است که در اندیشه‌ی سیاسی اروپا از دموکراسی آتن تا دموکراسی کنونی غرب و به‌ویژه در نگاه آنانی که عالمان روشن‌گری نامیده می‌شوند، نفی مشارکت سیاسی زن مورد اجماع بوده است؛ به عنوان نمونه، شارل لوی مونتسکیو، فیلسوف سیاسی بلندآوازه‌ی فرانسوی و صاحب نظریه‌ی تفکیک قوا، در فصل سوم کتابش «روح القوانین» در توجیه نفی مشارکت سیاسی زنان می‌گوید: یونانیان از گذشته‌های دور دریافته‌اند که زن فاقد شایستگی تصدّی مناصب عمومی است! ژان ژاک روسو، صاحب نظریه‌ی قرارداد اجتماعی نیز می‌گوید: فرمانبری زنان از مردان بخشی از قانون طبیعت است و درخواست آنان برای برابری با مردان خطایی فاجعه‌آمیز است و زنان با تلاش برای دستاندازی به حقوق مردان، ثابت می‌کنند که جایگاه فروتری از آنان دارند! زنان در اروپا تا قرن۱۹ که قانون انگلیس حق مالکیت زنان شوهردار را تصویب کرد، از حقوق مدنی و به‌ویژه حق مالکیت که مهم‌ترین آن‌هاست، بی‌بهره بودند و جز در چارچوب منزل، حق فعالیت نداشتند؛ برای مثال، در ماجرای مخالفت ایالت ایلی نوی آمریکا با درخواست یک زن برای تصدی شغل وکالت، قاضی جوزف برادلی در توجیه فرمان حکومت اظهار داشت که سرشت نرم و شرمگین زنان، اجازه‌ی تصدّی بسیاری از مناصب مدنی را که زمینه‌ساز آلودگی آنان به تباهی است نمی‌دهد و خانه‌داری تنها مهارتی است که با سرشت زن سازگار است! بدین‌گونه، زنان حق مهارت‌آموزی با هدف تصدّی مشاغل و مناصب را نداشتند و تنها اجازه داشتند در چارچوب سیاست مبارزه با بی‌سوادی آموزش‌های ابتدائی ببینند و برای تحصیلات بالاتر مانند ثبتنام در دانشگاه‌ها، موافقت پدر یا همسر لازم بود. در داخل خانواده نیز، زنان اروپا تحت سرپرستی شوهران بودند و فرمان‌برداری از شوهر بر آنان واجب بود و این نص ماده‌ی۲۱۷ قانون مدنی فرانسه مشهور به قانون ناپلئون در سال ۱۸۰۴م است که تا قرن بیستم برقرار بود و زن را مُلزَم می‌ساخت که در تمام امور مدنی خود تابع شوهرش باشد. ماده‌ی۱۲۷ قانون سابق کانتون زوریخ نیز عین همین حکم را بیان و الزام می‌کرد.

 اکنون سؤال مهم این است که: چگونه اروپا در این مدت کوتاه بر ضد خویش به پا خاست و برخلاف سیاستمداران و فلاسفه خود که بر ضرورت پاسداشت نقش مادری و همسری زن اجماع داشتند و آن را بخشی از قانون طبیعت می‌دانستند، به حقوق سیاسی و مدنی زن اعتراف کرد؟!

در واقع این خیزش، نه برخاسته از خواست و برنامه‌ریزی کسی، بلکه برآمده از شرایط اجتماعی-سیاسی آن روزگار بود؛ بدین‌گونه که جنگ داخلی آمریکا و جنگ‌های بزرگ اروپا باعث شد که مردان روانه رزم و پیکار شوند و بخش‌های اداری و تولیدی از حضورشان خالی شود؛ مدیران غربی نیز به ناچار زنان را جایگزین مردان کردند؛ زنان نیز برای تقویت کارایی خویش در مشاغل نوین، نیازمند آموزش‌ها و مهارت‌های لازم بودند و با دست‌یابی به تحصیلات دانشگاهی و فنّی و کارآزمودگی در حوزه‌ی عمومی، دریافتند که از مردان چیزی کم ندارند و لذا بسیاری از آنان بر نظام اجتماعی رایج غرب شوریدند و تغییر جایگاه زن در اجتماع را خواستار شدند.

بدین ترتیب، حقوق کنونی زن در اروپا، محصول یک تصادف تاریخی است و نه دستاورد یک تحول فکری یا انقلابی از نوع انقلاب‌های بزرگ تاریخ مانند انقلاب فرانسه، انقلاب بلشویکی روسیه و انقلاب‌های کنونی ممالک عربی که همگی واکنشی در برابر ستم‌های اجتماعی بوده‌اند؛ همه این انقلاب‌ها بر ضد سرچشمه‌ی ظلم صورت گرفته و هدف‌شان برقراری عدالت اجتماعی است؛ در حالی که جنبش زنان نه ضدّ مردان بلکه بر ضد نظام اجتماعی به پا خاسته است و هدفش عدالت اجتماعی نبوده است؛ بلکه هدفش بازسازی توازن در اجتماع از طریق باز تعریف نقش مرد و زن در زندگی و بازنگری حقوق و تکالیف به گونه‌ای است که قدرت میانی بین زن و دولت را که در اختیار مردان بود حذف نماید؛ گوهر جنبش زنان، برچیدن این قدرت میانی بوده است.

پیداست که نظام اجتماعی را مردان نمی‌سازند، هر چند که مردان بر آن کنترل دارند، بلکه همه اجتماع اعم و از مرد و زن آن را می‌سازند و برای هر یک از دو طرف، معایب و محاسنی دارد؛ به عنوان مثال، در نظام اجتماعی اروپای قدیم، وظیفه‌ی دفاع از کشور و جان سپردن در این راه تنها بر عهده مردان بود و زنان از این وظیفه معاف بودند.

ازاین‌رو، برابری میان زن و مرد صرفاً به معنای اعطای حقوق بیشتر به زنان نیست بلکه الزام زنان به تکالیف بیشتر را نیز دربردارد؛ به همین صورت، فقط سلب برخی حقوق از مردان نیست؛ بلکه معاف ساختن آنان از پاره‌ای تکالیف را دربرمی‌گیرد.

اکنون به آغاز بحث بازمی‌گردیم؛ در نگاه خردمندانه هدف گنجاندن شرط سازگاری حقوق زن در اسناد بین‌المللی با شریعت اسلامی به منظور لازم الإجرا شدن آن در شرق اسلامی، اِعمال این حقوق مطابق با فرهنگ و باورهای جامعه‌ی اسلامی است تا حقوق زن به عنوان ابزاری برای تخریب نهاد خانواده، که هسته‌ی جوامع شرقی است، درنیاید و با انگیزه‌ی فرار از التزام درباره‌ی زنان صورت نگرفته است؛ زیرا بر خلاف تصور سازمان‌های غربی، اسلام منکِر ارزش و حقوق زنان نیست و بر مبنای آیه‌ی۱۲ سوره‌ی ممتحنه درباره‌ی بیعت زنان، حقوق سیاسی زنان در [فرهنگ] جوامع ما مستند قرآنی دارد؛ حق مالکیت زنان نیز در قرآن به رسمیت شناخته شده است؛ حق فعالیت خارج از منزل نیز نیازی به شورش و خیزش ندارد؛ زیرا ام‌المؤمنین خدیجه بازرگان بود و تقدیر الهی چنان بود که با درآمد تجاری ایشان، اسلام ماندگار شود! زنان صحابی نیز در غزوات شرکت می‌کردند و به درمان زخمی‌ها می‌پرداختند؛ دانش‌اندوزی نیز بر زنان همچون مردان واجب بوده و آموزش آنان تکلیف جامعه اسلامی است؛ جایگاه زن در خانواده نیز چنان است که نام زن حذف نمی‌شود و حقوق سیاسی و مدنی و شخصی او به تملک شوهر درنمی‌آید؛ سرانجام این که بهره‌مندی یکسان زن و مرد از حمایت قانون، هیچ‌گاه محل تردید و نزاع مسلمانان نبوده است؛ اگر هم گه‌گاه در یکی از دولت‌های اسلامی حقوق زنان پایمال شده است، این انحراف تغییری در احکام و آموزه‌ای ثابت دین ایجاد نکرده و به چشم انحرافی در چارچوب همان کشور باقی مانده است.

 اما درباره‌ی نامه‌ی سازمان دیدبان حقوق بشر آمریکا پیرامون ماده‌ی۳۶ پیش‌نویس قانون اساسی مصر و اشاره آن به تعارض این ماده با مبانی قوانین جهانی، باید بگویم که از هر نظر به خطا رفته است؛ زیرا اعلامیه جهانی حقوق بشر دولت‌هایی را که این اعلامیه را امضا نکرده یا با تحفّظ آن را پذیرفته‌اند، به اجرای مفاد آن الزام نکرده است مگر این که موضوع مربوط به قاعده‌ای الزام‌کننده از قواعد عرفی جهانی باشد و این شرط بر حالت مورد بحث منطبق نیست.

اگر دیدبان حقوق بشر، توافق‌نامه منع تبعیض بر ضد زنان را مطالعه می‌کرد، درمی‌یافت که مصر نیز مانند عربستان سعودی، عراق، امارات، مالزی و دیگر ممالک اسلامی، این توافق‌نامه را با همان عبارات ماده‌ی۳۶ پیش‌نویس قانون اساسی مصر و به شرط سازگاری با قواعد شریعت اسلامی پذیرفته‌اند.

انتظار این است که دیدبان حقوق بشر، ابتدا دولت متبوع خویش، ایالات متحده آمریکا، را مجاب می‌ساخت تا کنوانسیون منع هر نوع تبعیض بر ضد زنان را که هنوز امضایش نکرده است، به رسمیت بشناسد و سپس به نصیحت دولت‌های مسلمانی می‌پرداخت که شریعت‌شان ۱۳قرن پیش حقوق زن را به رسمیت شناخته است!

*دکتر عمر ابراهیم ترابی: اصالت سودانی و تابعیت سوئیسی دارد و مقیم سوئیس است؛ دارای مدرک دکترا در قوانین بین‌المللی از دانشگاه پیرن سوئیس است؛ تا اواخر دهه‌ی۸۰ دیپلمات وزارت خارجه سودان و کنسول سابق ژنو بود؛ مدتی نیز مشاور سازمان ملل متحد و سازمان وحدت آفریقا بوده است و اکنون در حوزه‌ی مشاوره‌ی حقوقی و تدریس حقوق فعالیت می‌کند؛ ترابی کتاب‌ها و مقالات متعددی با زبان‌های انگلیسی، عربی و فرانسوی در موضوعات سیاسی و حقوق بشر دارد.

نوشته‌ی: دکتر عمر ترابی
ترجمه: جلیل بهرامی نیا
جهاندیده بازدید : 5 2013/07/29 نظرات (0)

امام ابوحنیفه -رحمه‌الله- و علم حدیث
عبدالعزیز نعمانی
    
در ادوار مختلف تاریخ اسلام، شخصیت‌ها و علمای زیادی پا به عرصه وجود نهاده‌اند که هر یک از آنها به منظور احیاء و تجدید دین ، گامهای مؤثری برداشته اند و کارنامه های علمی ارزنده ای را به نام خویش به ثبت رسانیده اند.
از این میان، محدثان و فقها را می توان نام برد که در جهت صیانت و حفاظت سنت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلماز حریم آن، پاسداری نمودند و با طی نمودن سفرهای طولانی و طاقت فرسا و تحمل آلام و رنجها، مجموعه احادیث پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وسلم‌ ، را برای هدایت امت اسلامی به ارمغان آوردند  و با استنباط از قرآن و احادیث رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلمو اجتهاد در مسائل نوین، پویایی دین مبین اسلام را آشکار نمودند تا غبار کهنگی و ارتجاع بر آن ننشیند و در هر عصر و زمان پاسخگوی نیازهای نوین جامعه بشری قرار گیرد .
یکی از این شخصیتهای بارز تاریخی امام ابوحنیفه رحمه‌الله  می‌باشد، وی نخستین کسی بود که  علم اصول فقه را تدوین کرد و بر اساس آن  به استنباط از کتاب‌الله و سنت و اجتهاد در مسائل جدید روی آورد؛ دیری نپایید که مذهب وی از شهرت خاصی برخوردار شد و به عنوان بزرگ‌ترین و پر طرفدارترین مذهب اسلامی قرار گرفت.
با وجود این برخی که با دید تعصب و حسادت به مذهب امام ابوحنیفه رحمه‌الله می‌نگریستند هر از چندگاهی اتهامات پوچ و ناروایی را به آن امام همام وعالی مقام نسبت داده اند که علما و اندیشمندان و نویسندگان اسلامی به دفاع از شخصیت علمی امام ابوحنیفه رحمه‌الله برخاسته‌اند.

نام و نسب
نعمان بن ثابت مشهور به امام ابوحنیفه در سال 80 هـ  دیده به جهان گشود و در سنین کودکی به تحصیل علم پرداخت و در حلقه درس بزرگترین فقیه عراق ، حماد بن أبی سلیمان، شرکت جست و در این دوران ده ها بار به بصره و مدینه سفر نمود و از سال 130 تا 136 هـ در مکه اقامت گزید و با علما و شخصیتهای مختلفی که برای ادای مراسم حج به آنجا می آمدند ، ملاقات نمود . (1)
امام شمس الدین ذهبی متوفی ( 748 هـ ) می گوید:
«امام ابوحنیفه به فراگیری علم حدیث همت گماشت و به این منظور سفر کرد .»(2)
دیری نپایید که امام ابوحنیفه  در علوم و فنون مختلف مهارت حاصل کرد ، به جای استادش، حماد بن أبی سلیمان، بر مسند تدریس نشست و به مدت سی سال در رأس یکی از مهمترین حلقه‌های فقه کوفه به تبیین نظرات و شیوه‌های استنباط خود در فروع فقهی پرداخت  وی که از استعداد فوق العاده و هوش سرشار برخوردار بود، به عنوان بزرگ ترین فقیه عراق شهرت یافت جذابیت حلقه درس او بسیاری از طالبان علم را از اقصی نقاط سرزمین‌های اسلامی به گرد وی آورد، به گونه ای  که محدثانی همچون؛ عبدالله بن مبارک و حفص بن غیاث و فقهایی همانند: ابو یوسف، امام محمد شیبانی، امام زفر و حسن بن زیاد و زاهدان و پارسایانی مثل : فضیل بن عیاض و داود طائی، به خیل شاگردان او پیوستند .
البته ابویوسف و محمد بن حسن شیبانی در میان این شاگردان منزلتی ممتاز داشتند و در واقع هم در انتقال تعالیم ابوحنیفه و هم در تدوین بسط آموزه‌های وی، نقش اساسی را ایفا نمودند.

کوفه مرکز علم ودانش
در آن زمان شهر کوفه یکی از مراکز بزرگ علمی جهان اسلام به شمار می آمد؛ زیرا این شهر در زمان خلافت خلیفه دوم حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه و به دستور وی تأسیس شد . به خاطر موقعیت جغرافیایی خوب  و آب و هوای مناسب، به سرعت ترقی کرد. در آن هنگام حضرت عمر، حضرت عمار بن یاسر و عبدالله ابن مسعود را به کوفه فرستاد و فرمود: «إننی قد بعثت إلیکم عمارا أمیرا، وابن مسعود معلما و وزیراً و هما من النجبآء من أصحاب محمد، من اهل بدر، فاسمعوا لهما و اقتدوا بهما و قد آثرتکم بعبدالله علی نفسی ‌» (3)
« ای اهل کوفه! من برایتان عمار را به عنوان امیر و ابن مسعود را به عنوان معلم وجانشین خویش فرستاده ام ؛ این دو، از یاران برگزیده محمد (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) و از اهل بدراند ، به فرمان آن دو گوش دهید و از آنان پیروی نمایید . من عبدالله بن مسعود را برایتان به جای خویش ترجیح داده ام . حضرت عبدالله بن مسعود از مقام علمی شامخی برخوردار بود و به همین دلیل حضرت عمر او را به جای خویش به کوفه فرستاد و فرمود : «کنیفٌ مُلی فقهاً آثرت به أهل القادسیه.»(4)«سرای است پر از علم و دانش که من او را برای اهل قادسیه ترجیح می‌دهم» .
حضرت عبدالله بن مسعود تا اواخر خلافت حضرت عثمان رضی الله عنه به تعلیم و تدریس پرداخت ، تا آنجا که شهر کوفه ، مرکز علما و فقها قرار گرفت ؛ هنگامی که حضرت علی رضی الله عنه به خلافت رسید، رسماً دارالخلافه را به کوفه منتقل ساخت  پس از آنکه در آنجا به عده زیادی از علما و فقها مواجه شد ، فرمود : «رحم الله ابن ام عبد قد ملأ هذه القریه علماً .» (5)
«خداوند بر ابن مسعود ترحم نماید که این قریه را از علم پر کرده است .»
در زمان خلافت حضرت علی رضی الله عنه ، کوفه به یکی از مراکز مهم علمی و تاریخی جهان اسلام تبدیل شد و محدثان و فقها از اطراف و اکناف عالم اسلام به آنجا روی می آوردند .
علامه عجلی می گویند : «بیش از هزار و پانصد تن از یاران پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم که در میانشان بیست و چهار نفر از اهل بدر بودند ؛ در شهر کوفه اقامت گزیدند»(6)
و به همین خاطر سفیان بن عینیه می فرمود : «خُذُوا المناسک عن أهل مکة و خذُوا القراءة  عن أهل المدینة و خذوا الحلال و الحرام عن أهل کوفة .»(7)
«مناسک حج را از اهل مکه بیاموزید و قرائت قرآن را از اهل مدینه و مسائل حلال و حرام را از اهل کوفه.»از این رو این مرکز علمی تأثیر بسزایی در رشد و شکوفایی مذهب امام ابوحنیفه داشت .

مقام امام ابوحنیفه در علم حدیث
بدون تردید امت اسلامی اتفاق نظر دارد که امام ابوحنیفه از ائمه مجتهدینی است که با آگاهی کامل از کتاب و سنت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم به استنباط مسائل پرداخته و مذهبش را بر اساس کتاب و سنت بنیان نهاده است ؛ زیرا یکی از شرایط اجتهاد، آن است که مجتهد بر احادیث احکام احاطه کامل داشته باشد؛ در صورتی که احادیث احکام به چندین هزار برآورد می شوند ، چگونه ممکن است که امام ابوحنیفه بدون آگاهی از مجموعه احادیث احکام به استنباط مسائل و اجتهاد ، دست یازد و چگونه مذهب وی به عنوان بزرگ ترین و گسترده ترین مذاهب جهان اسلام مورد قبول محدثان و فقها قرار می گیرد و بیش از سیزده قرن (8) سواد اعظم امت اسلامی از آن اتباع نمایند؟!
امام محمد بن یوسف صالحی شافعی در این باره می گوید: «امام ابوحنیفه از حافظان بزرگ حدیث و أعیان آن فن به شمار می آید و اگر او به حدیث اعتنا نمی کرد، استنباط فقهی بر او فراهم نمی شد و اینکه امام ذهبی نام او را در کتاب «طبقات الحفاظ» نقل کرده، به واقعیت عمل کرده است.
اما روایات حدیث امام ابوحنیفه با وجود حافظه قوی و هوش سرشار بدان جهت محدود است که وی به استنباط مسائل پرداخته است و به همین دلیل ، روایات امام مالک و امام شافعی نیز محدود می باشد؛  چنانکه روایات نقل شده از شخصیتهایی همانند : ابوبکر و عمر که از بزرگان صحابه اند، نسبت به صحابه دیگر بسیار اندک است» . (9)
اقوال و اظهار نظرهای محدثان بزرگ و ائمه جرح و تعدیل در مورد شخصیت امام ابوحنیفه نیز دلالت بر مقام شامخ علمی و تبحر وی در فن حدیث دارد . امام جرح و تعدیل ، یحیی بن معین می فرماید:«کان ابو حنیفة ثقة فی الحدیث» (10) « ابوحنیفه در روایت حدیث قابل اعتماد و موثق است»
ابو غسان می گوید من از اسرائیل بن یونس شنیدم که می فرمود : «کان نعم الرجل نعمان ، ما کان أحفظه لکل حدیث فیه فقه» (11)
« نعمان ( ابوحنیفه ) انسانی بزرگوار است ؛ چرا که وی  احادیث مسائل فقهی را به خوبی حفظ دارد .»
 امام ابو یوسف می فرماید : «کنت ربما ملت الی الحدیث ، و کان هو أبصر بالحدیث منی»
«من گاهی به حدیث رجوع می کردم،  اما ( امام ابوحنیفه ) در احادیث صحیح نسبت به من از آگاهی بیشتری برخوردار بود .»
علامه احمد بن حجر هیتمی مکی در کتاب «الخیرات الحسان فی مناقب ابی حنیفة النعمان»  چنین مرقوم می دارد:
«بر حذر باش از آنکه گمان ببری امام ابوحنیفه به غیر از علم فقه در سایر علوم آگاهی کامل نداشته ؛ منزه است خدای تعالی ، او در علوم شرعی اعم از تفسیر ، حدیث و علوم ادبی بسان دریایی بی کران و امام عالی مقام بود و قول برخی از دشمنان او بر خلاف واقعیت است و از روی حسد بوده است.»(12)
 مؤرخ شهیر اسلامی ، عبدالرحمن بن خلدون متوفی ( 808 هـ ) در این باره می گوید : «و گاهی برخی از متعصبان کجرو ، چنین می گویند که برخی از پیشوایان در حدیث کم بضاعت بوده اند ، از این رو ، روایت ایشان اندک بوده است ؛ در صورتی که چنین عقیده ای درباره پیشوایان بزرگ به هیچ رو مورد ندارد؛ زیرا شریعت حتماً از کتاب ( قرآن) و سنت استنباط می شود و کسی که در حدیث کم بضاعت باشد،  بر او لازم می شود که آن را بجوید و روایت کند و در این باره بکوشد و همواره آماده فرا گرفتن آن باشد تا بتواند دین را از اصول صحیح بدست آورد و احکام را از صاحب دین و کسی که از سوی خدا مبلغ آن است ، فرا گیرد و البته کسانی از پیشوایان ؛ کمتر روایت دارند که به سبب برخورد با نکوهشها در این راه و عللی که مایه قدح در طرق حدیث می شود ، روایات کمتری بر می گزینند . . . و امام ابوحنیفه از این رو کمتر روایت داشت که در شروط روایت و نقل و ضعف روایت حدیث یقینی ، هنگام معارضه آن با فعل نفسی سختگیری می کرد و بدین سبب، روایت او تقلیل یافت نه از این رو که روایت حدیث را فرو گذاشت و زینهار که وی به عمد حدیث را ترک گفته باشد؛ زیرا او از مجتهدان بزرگ در علم حدیث بود و شیوه او در میان عالمان ( حدیث ) مورد اعتماد و تکیه گاه به شمار می رفت و نظر وی در رد و قبول اعتبار داشت ، اما دیگر محدثان که اکثریت را تشکیل می دهند ، شروط حدیث را وسعت دادندودر نتیجه روایات ایشان افزایش یافت، و همه آنان مجتهداند و به حسب اجتهاد خویش، عمل می کنند و اصحاب ابوحنیفه که پس از وی شروط حدیث را وسعت دادند، روایات بسیار داشتند.»(13)
با این وجود برخی از پژوهشگران کتاب «الآثار» را تألیف امام ابوحنیفه می دانند . که امام محمد از شاگردان برجسته امام، آن را روایت کرده است ،  از این رو «الآثار» به امام محمد منسوب است ، کما اینکه امام محمد مؤطای امام مالک را از ایشان روایت کرده و به نام امام محمد شهرت یافته است . این گروه برای اثبات مدعای خویش به قول امام موفق مکی استناد می جویند که در مناقب امام ابوحنیفه مرقوم  می دارد : «انتخب ابوحنیفه الآثار من أربعین ألف حدیث»(14)«ابوحنیفه، کتاب‌الآثار را از میان چهل هزار حدیث برگزیده است».
در هر صورت محدثان و فقهای احناف در اعصار و قرون مختلف به بررسی دلایل و مستندات مذهب امام ابوحنیفه پرداخته اند و در تأیید و ترجیح مذهب وی کتابهای متعددی را تألیف نموده اند . که نام برخی از آنها عبارت است از :
1ـ کتاب الآثار و مؤطای امام محمد شیبانی(متوفی189هـ) از شاگردان برجسته امام ابوحنیفه؛
2ـ کتاب شرح معانی الآثاردرچهار جلد قطور، تألیف امام ابوجعفر طحاوی متوفی(321 هـ )؛
3ـ جامع المسانید ، تألیف امام ابو المؤید محمد بن محمد خوارزمی متوفی ( 665 هـ ) ؛
4ـ اللباب فی الجمع بین السنة و الکتاب،امام ابو محمدعلی بن زکریاالمنجی متوفی(686 هـ )؛
5ـ الجوهر النقی ، علامه علاء الدین بن علی بن عثمان ماردینی متوفی ( 745 هـ ) ؛
6ـ عقود الجواهر المنیفة فی أدلة الامام ابی حنیفة، سید محمد مرتضی زیبدی متوفی ( 1205 هـ )؛
7ـ آثار السنن، محمد بن علی نیموی متوفی ( 1322 هـ ) ؛
8ـ اعلاء السنن ، تألیف مولانا ظفر احمد عثمانی ، متوفی ( 1394 هـ ) کتاب مذکور در 18 جلد تدوین شده است و بزرگ ترین و جامع ترین کتابی است که در این باره نگاشته شده است .  علامه محمد زاهدی کوثری در مورد  این کتاب گرانسنگ می گوید : «من از تدوین و تحقیق آن شگفت زده شدم که چگونه به بررسی و تحقیق یکایک احادیث پرداخته است ، بدون آنکه در تأیید مذهبش تکلف نماید. من واقعاً به این اثر علمی غبطه می خورم .» (15)

اصحاب رأی و اصحاب حدیث
عصر نهضت فقهی و تأسیس مذاهب از ابتدای قرن دوم هجری شروع شد و تا نیمه قرن چهارم ادامه یافت . در این دوره فقه و تشریع از لحاظ اجتهاد و فروع مذهبی به اوج تکامل خود رسید و در نتیجه تحولاتی که در کشورهای مختلف اسلامی به وجود آمد و اقوام و ملتهای با فرهنگ و ادیان مختلفی تحت پوشش آن قرار گرفتند که هر کدام مسائل فراوانی را به دنبال داشت و از فقیه پاسخ می طلبیدند، مشکل اینجا بود که تنها به بخش کوچکی از این مسائل مستحدثه در سنت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم پاسخ داده شده بود؛ زیرا این سؤالات موضوعات جدیدی بودند و در عصر نبوت، نظراً و عملاً وجود نداشتند ، اما در این دوره  هم از لحاظ نظری و هم از لحاظ عملی پاسخ می خواستند ، از این رو فقها با مسایل و وقایع زیادی مواجه شدند تا جایی که برای مسئله واحدی،  آرای متعددی ابراز و برای هر اقلیمی،  احکام مخصوص تدوین می شد که دیگران بدان ملزم نبودند .(16)
بر این اساس ، دو نوع تفکر وارد میدان فقه و اجتهاد گردید : یکی تعمق در معانی نصوص و توجه به علل احکام و مراعات مصلحت و مقاصد شارع ، که صاحبان این طرز تفکر به «اصحاب رأی»  شهرت یافتند ؛ و دیگری توقف در حد نصوص کتاب و سنت ، که این گروه به«اصحاب حدیث»  شهرت یافتند .
اما برخی از معاندین و مستشرقین برآنند که : اصحاب حدیث و سنت بر کسانی اطلاق می‌گردد که از نصوص کتاب و سنت پیروی می‌کنند و اصحاب رأی به کسانی اطلاق می‌گردد که رأی  و نظرشان را بر نصوص کتاب و سنت ترجیح می دهند ، اما واقعیت بر خلاف این مدعاست؛ زیرا نه اصحاب حدیث ضرورت رأی و قیاس را انکار می‌ورزند و نه اصحاب رأی اولویت کتاب و سنت را بر رأی و قیاس منکرند.
با توجه به مشکلات عدیده ای که امت اسلامی با آن مواجه گردید . امام ابوحنیفه که از طلایه داران فقه اسلامی و اصحاب رأی به شمار می آمد ، به تدوین علم فقه و پاسخگویی مسایل جدید پرداخت .
علامه عبدالرحمن سیوطی در کتاب «تبییض الصحیفة فی مناقب أبی حنیفة» مرقوم می دارد: «ابوحنیفه نخستین کسی بود که به تدوین علم شریعت پرداخت و آن را به صورت ابواب مرتب نمود؛ چنانچه امام مالک نیز در تدوین مؤطآ از او تبعیت نمود ، تا آن زمان کسی از ابوحنیفه در این امر سبقت نگرفته بود؛ زیرا در عصر صحابه و تابعین ، کتابهای مدونی در علوم شریعت به معنای واقعی تألیف نشده بود . آنان در پاسخگویی مسائل از حافظه خود کمک می گرفتند . از این رو ، هنگامی که امام ابوحنیفه علم را پراکنده دید ، از ضایع شدن آن بیم برد و لذا آن را مرتب نمود.(17)
امام ابوحنیفه دامنه علم فقه را چنان وسعت بخشید که خطیب خوارزمی می گوید : «انه وضع ثلاثة آلاف و ثمانین ألف مسألة ، منها ثمانیة و ثلاثون الفاً فی العبادة و الباقی فی المعاملات »(18) «وی هشتاد و سه هزار مسأله تدوین نمود که سی و هشت هزار از آنها در مورد عبادات بود و بقیه در مورد داد و ستد .»
پذیرش اجتهادات و تئوری پردازیهای امام ابوحنیفه در مورد مسائل،  برای محدثین سختگیر و متشدد که معتقد بودند در پاسخگویی به مسائل نباید از قیاس و رأی استفاده کرد ، امری بسیار دشوار و سنگین بود ؛  چنانکه برخی به مخالفت با ابوحنیفه پرداختند . عبدالله بن مبارک می گوید: «در شام نزد امام اوزاعی رفتم ، پس از ملاقات ، از من پرسید : ای خراسانی ! شخص مبتدعی که در کوفه سکونت دارد و با کنیه ابوحنیفه شهرت دارد کیست ؟ عبدالله بن مبارک می گوید : من چیزی نگفتم و به خانه برگشتم و از میان کتابهای ابوحنیفه مسائل جدید و مهمی را جمع آوری کردم و پس از سه روز به مسجد امام اوزاعی رفتم ، امام اوزاعی از من پرسید : « این چه کتابی است ؟ » من کتاب را به او دادم و در آغاز هر مسأله نوشته بودم : « قال النعمان » امام اوزاعی پاره ای از کتاب را خواند و سپس کتاب را در آستین خود گذاشت و پس از ادای نماز باز کتاب را مورد مطالعه قرار داد و از من پرسید : « ای خراسانی ! نعمان بن ثابت کیست ؟ » من گفتم : «عالمی در عراق است » امام اوزاعی گفت : « عالم نجیب و شریفی است، نزد او برو و از او علم فرا بگیر .»
عبدالله بن مبارک می گوید : «من گفتم : نعمان بن ثابت همان ابوحنیفه است که تو مرا از او بر حذر داشتی !»(19)
نداشتن آگاهی از شخصیت و مذهب امام ابوحنیفه سبب شد تا برخی نسبت به او و مذهبش بدبین شوند و امام را شریعت ساز و نا آگاه از کتاب و سنت بدانند ، در حالی که امام ابوحنیفه در مورد اصول مذهب خویش می فرماید : «آخذ بکتاب الله ، فان لم اجد فبسنة رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم ، فان لم اجد فی کتاب الله و سنة رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم اخذت بقول اصحابه ، آخذ بقول من شئت منهم ، فلما انتهی الأمر إلی التابعین ، فقوم اجتهدوا ، فاجتهد کما اجتهدوا .» (20) «من ابتدا احکام را از قرآن أخذ می‌نمایم، اگر موردی از احکام در قرآن نباشد آنرا در احادیث پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلمجستجو می‌کنم  و اگر مسئله‌ای را در قرآن و احادیث نیابم در آنصورت از اقوال اصحاب پیامبر گزینش می‌کنم و اگر در مسئله‌ای به اقوال تابعین مراجعه کنم آنان را مجتهد می‌دانم و من نیز همانند آنان به اجتهاد می‌پردازم».
دکتر مصطفی سباعی در ذیل گفتار امام می نویسد : موارد فوق اصول مذهب امام ابوحنیفه هستند که در فقه و اجتهاد،آنها را مد نظر قرار داده است . همان گونه که می بییند، اصول مذهب امام ابوحنیفه با اصول مذاهب ائمه دیگر و خصوصا ائمه ثلاثه (امام مالک، امام شافعی و امام احمدبن حنبل) کاملا مطابقت دارد انصاف آن است که نام امام ابوحنیفه باید در تاریخ جاودان می شد و بر مقام ، مرتبه و خدمات ارزنده او برای اسلام اتفاق نظر می شد؛ زیرا او از اساطین فقه به شمار می آید و به جهان اسلام شاگردان ممتازی را تحویل داده است .
اما با کمال تأسف می بینیم که معاصران امام ابوحنیفه در مورد او غوغا به پا نموده اند؛ چنانکه اثرات سوء آن پس از وفات آن امام عالی قدر نیز محسوس می شود . (21)
در هر حال علما و اندیشمندان مذاهب اسلامی اتهامات منسوب به امام ابوحنیفه را پوچ و ناروا دانسته اند و آنها را تکذیب کرده اند .
 شیخ‌الاسلام ابن تیمیه حنبلی می فرماید : «و من ظن بأبی حنیفه أو غیره من أئمه المسلمین ، أنهم یتعمدون مخالفه الحدیث الصحیح لقیاس أو غیره فقد أخطأ علیهم و تکلم إما بظن و أما بهوی فهذا ابوحنیفه یعمل بحدیث التوضی بالنبیذ فی السفر مع مخالفته للقیاس ، و بحدیث القهقهه فی الصلاه مع مخالفته للقیاس ، لا عتقاده صحتهما و ان کان ائمه الحدیث لم یصححو هما .»(22)
«هر کس گمان کند که امام ابوحنیفه یا امام دیگری از ائمه مسلمین به عمد با حدیث صحیح مخالفت کرده است و قیاس را ترجیح داده اند ، بدون تردید آن کس سخت در اشتباه است و چنین سخنی را از روی گمان یا میل نفس خویش گفته است ؛ زیرا  ابوحنیفه به حدیث وضو گرفتن با نبیذ خرما در سفر عمل می کند و این خلاف قیاس است  و به حدیثی که خندیدن در نماز ، مفسد آن است عمل می کند در حالی که این حدیث بر خلاف قیاس است به خاطر آنکه امام ابوحنیفه آن دو حدیث را صحیح می دانسته ، اگر چه ائمه حدیث آن دو حدیث را ضعیف قرار داده اند .»
امام محمد بن ابی بکر مشهور به ابن قیم جوزیه ( متوفی 751 هـ ) شاگرد برجسته امام ابن تیمیه نیز می فرماید : «شاگردان ابوحنیفه اتفاق نظر دارند که در مذهب امام ابوحنیفه عمل به حدیث بر قیاس ترجیح دارد و امام نیز بر همین اصول، مذهب خویش را تدوین نموده است . . .»
اولویت حدیث ضعیف و آثار صحابه بر قیاس و رأی ، مذهب امام ابوحنیفه و مذهب امام احمد بن حنبل است . (23)
و امام ابن حزم ظاهری ( متوفی 456 هـ ) می فرماید :
همه شاگردان و پیروان ابوحنیفه اتفاق نظر دارند که در مذهب امام ابوحنیفه حدیث ضعیف بر قیاس و رأی ترجیح دارد . با این وجود،  برخی مسائل و اقوالی را نقل کرده اند و ادعا نموده اند که امام ابوحنیفه بر برخی موارد ، قیاس را بر حدیث ترجیح داده است . (24)
یکی از ناقلان،  احمد بن علی مشهور به خطیب بغدادی ( متوفی 463 هـ ) است که اقوالی را در جرح امام ابوحنیفه در تاریخ بغداد نقل کرده است که علما در اعصار مختلف به نقد و بررسی آن اقوال پرداخته اند از آن جمله کتابهای ذیل را می توان نام برد :         
1ـ السهم المصیب فی کبدالخطیب،تألیف:ابوالمظفرعیسی بن سیف الدین.(متوفی624 هـ)؛
2ـ الرد و انتصار لابی حنیفة امام فقهاء الامصار تالیف ابوالوجد محمد بن محمد عمادی کردری (متوفی 642هـ)
3ـ الإنتصارلائمة الامصار، علامه شمس الدین یوسف مشهوربه سبط ابن جوزی(متوفی654 هـ)
4ـ الدرر المنیفة فی الرد علی ابن ابی شیبة تالیف محمد ابن ابی الوفاء القرشی (متوفی 696 هـ)
5ـ تأنیب الخطیب علی ما ساقه فی ترجمة أبی حنیفة من الأکاذیب ، تألیف علامه محمد زاهد کوثری ( متوفی 1371 هـ )

ناقد دیگر مذهب امام ابوحنیفه، امام عبدالله بن محمد بن ابی شیبه است که در کتاب مصنف  خویش 125 مسأله را عنوان نموده و ادعا کرده که امام ابوحنیفه به آن احادیث عمل نکرده است .
کسانی نیز همانند: علامه محمد زاهد کوثری در کتابی به نام النکت الطریفة فی التحدث عن ردود ابن أبی شیبة علی أبی حنیفة  و دکتر محمد قاسم عبده الحارثی در کتاب «مکانة ابی حنیفة عند المحدثین»  به رد آراء و دیدگاههای امام عبدالله بن محمد بن ابی شیبه پرداخته اند .

---------------------------------------------------

پی نوشت ها :


1ـ سباعی، مصطفی السنة النبویة و مکانتها فی التشریع الاسلامی، ص401ـ 402، بیروت، المکتب الاسلامی، 1402هـ.
2ـ ذهبی ، سیر أعلام النبلاء ، ج  6 ص : 392 ، بیروت ،  مؤسسة الرسالة ، 1414 هـ 1994 م .
3- همان مرجع ،ج 1ص486
4ـ ابن سعد ، طبقات الکبری، ج 2 ، ص 344 ، بیروت ، 1405 هـ ، 1985 م.
5- کوثری، محمد زاهد، مقدمه نصب لرأیه للحافظ زیلعی، ج 1، ص 15 ،بیروت دار الکتب العلمیة، 1416 هـ 1996 م.
6ـ الدولابی ، کتاب الکنی و الأسماء ، ج 1 ، ص 174 ،حیدر آباد هند،  1322 هـ.
7ـ حموی ، یاقوت ، معجم البلدان ، ج 4 ص 493 .
8ـ مذهب امام ابوحنیفه در قرن دوم و سوم هجری تدوین شد .
9ـ السنة و مکانتها فی التشریع الاسلامی، ص 414 .
10ـ عسقلانی ، ابن حجر ، تهذیب التهذیب ، ج 10 ، ص 20 ،دار الکتب العلمیة،  1412 هـ 1994 م  .
11ـ بغدادی ، خطیب ، تاریخ بغداد ‍، ج 13 ص 339 ، المکتبة السلفیة مدینه منوره .
12ـ هیتمی ، احمد بن حجر ، الخیرات الحسان فی مناقب ابی حنیفة النعمان ،  ص 64 ،کراچی ، ایچ، ایم، سعید کمپنی،  1414 هـ.
13ـ ابن خلدون ، مقدمه ، ج 2  ، ص 905، ترجمه محمد پروین گنابادی ، تهران ،  شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ، 1366 هـ ش  .  
14ـ موفق مکی ، مناقب ابی حنیفه ، ج 1  ، ص 95 ، هند ، حیدرآباد دکن ،  1321 هـ.
15-کوثری ، محمد زاهد ، مقالات ، ص76-75 ، کراچی،  1375 هـ ،ـ 
16ـ زیدان ، عبدالکریم ، المدخل لدراسة الشریعة الاسلامیة ، ص 141، بغداد،  1388 هـ ، .
17ـ سیوطی ، جلال الدین ،تبییض الصحیفة فی مناقب أبی حنیفة ، ص 130 ، کراچی ،  اداره القرآن و العلوم الاسلامیة ، 1990 م  هـ  .
18ـ کردری ، امام محمد ، مناقب ابی حنیفة ، ص 162 ، بیروت ،  دار الکتب العربی ، 1401 هـ 1981 م.
19ـ تاریخ بغداد ، ج 13 ص 338 .
20ـ همان منبع ج 13،ص 368 .
21ـ السنة و مکانتها فی التشریع الاسلامی ، ص 403
22ـ ابن تیمیه ، مجموع الفتاوی ، ج 20 ، ص 304 ، ریاض  ، مطابق 1381 هـ ق.
23ـ ابن قیم الجوزیة ، إعلام الموقعین ، ج 1 ، ص 77 ،  مکتبة السعادة ، 1374 هـ ق  .
24ـ ابن حزم ظاهری ، الإحکام فی اصول الأحکام ، ج 7 ، ص 54 ، مکتبة المعارف ، 1342 هـ ق  .

جهاندیده بازدید : 4 2013/07/29 نظرات (0)

زندگانی امام بخاری- رحمه الله-

طبق قول راجح، امام بخاری- رحمه الله- در 13 شوال سال 194 هـ.ق بعد از نماز جمعه، متولد شد.
امام – رحمه الله- هنوز کودک بود که پدرش را از دست داد و مادرش پرورش او را به عهده گرفت. مادرش زنی بسیار عبادت گذار بود. امام بخاری در کودکی، بینایی‌اش را از دست داد که این امر سبب ناراحتی شدید مادرش شد. او در عالم غم و اندوه به پیش گاه خداوند متعال با گریه  و زاری، به دعا و نیایش پرداخت تا اینکه یک شب حضرت ابراهیم علیه السلام را در خواب دید. آن حضرت علیه السلام به او گفت:« دعایت قبول شد و بینایی جگر گوشه‌ات مجدداً به او برگردانیده شد».

 صبح که بیدار شد دید چشمان فرزندش بینا شده است.
مادر بزرگوار امام بخاری از آغاز کودکی او را به مکتب قرآن کریم جهت حفظ کلام الله مجید فرستاد. او- امام بخاری- خود می‌فرماید:« زمانی که در مکتب مشغول تعلم و حفظ قرآن مجید بودم، خداوند متعال در قلب من القاء فرمود که احادیث را نیز حفظ نمایم.»
ذکاوت و حافظه امام بخاری رحمه الله
امام بخاری رحمه الله پس از این که از درس مکتب فارغ شد، در سن ده- یازده سالگی در مجلس درس محدث مشهور بخارا، علامه "داخلی" رحمه الله و محدثان دیگر حضور پیدا کرد و دیری نپایید که در احادیث و اسانید آن، مهارت حاصل کرد.  
حاشدبن‌اسماعیل یکی از معاصران امام بخاری می‌فرماید: به همراه امام بخاری در محضر علما و مشایخ بصره رفته بودیم. ما شاگردان، احادیث و درس‌هایی که اساتید به ما املاء می‌کردند می‌نوشتیم اما امام بخاری رحمه الله نمی‌نوشت و فقط سماع می‌کرد. شاگردان به صورت طعنه و مسخره به ایشان گفتند: تو در هر صورت وقت خود را ضایع می‌کنی، چرا احادیث را نمی‌نویسی؟ امام رحمه الله خطاب به آنان گفت: نوشته‌هایتان را پیش خود نگه دارید و گوش کنید تا من همه احادیث را برایتان بخوانم. او همه احادیثی را که آنان نوشته بودند که  مجموعه آنها پانزده هزار حدیث بود، عیناً به همان ترتیبی که استاد بیان کرده بود، از حفظ خواند. شاگردان همه متحیر شدند و حتی در بعضی موارد دفتر‌های خودشان را طبق حفظ امام تصحیح کردند.{ تاریخ بغداد2‌‌‌‌\14-15}
سفر‌های امام بخاری برای فراگیری حدیث  
از حضرت ابراهیم بن ادهم منقول است که فرمودند:« به برکت سفر‌های اصحاب حدیث، خداوند متعال بلاها را از این امت دور می‌گرداند».
امام بخاری رحمه الله   نیز برای فراگیری علم حدیث، سفرهای متعددی انجام داد.
نخستین سفر علمی ایشان زمانی بود که  مادر محترمه‌ و برادر بزرگش در سال 210 هـ عازم سفر حج شدند  و امام بخاری را که کوچک بود نیز با خود بردند. پس از فارغ شدن از حج، مادر و برادرش به بخارا برگشتند و امام به قصد تحصیل علم در مکه مکرمه ماند.
حجاز مقدس در آن زمان مرکز علم حدیث بود و علما و مشایخ بزرگی در آن وجود داشتند. امام رحمه الله از اساتید و محدثان بزرگی همچون ابوالولید احمد بن محمد ازرقی، امام حُمیدی، حسان بن حسان بصری، خلادبن یحیی و ابوعبدالرحمن مُقری، علم حدیث کسب نمود.
امام رحمه الله در سن هجده سالگی در سال 212هـ. ق. به مدینه منوره سفر کرد و در آنجا نیز  از محضر محدثان مشهور، کسب فیض نمود. در همین سال بود که کتاب" قضایا الصحابة والتابعین" را به رشته تحریر درآورد و کتاب" التاریخ الکبیر" را در زیر نور ماه تالیف کرد.
ایشان علاوه بر استفاده از علما و محدثان بزرگ حجاز مقدس، به دیگر مراکز علمی بزرگ آن روزگار مانند: شام، مصر، الجزیره، کوفه، بغداد و.... نیز مسافرت نمود.
اساتید امام بخاری رحمه الله     
امام بخاری رحمه الله از محضر بیش از هزار نفر از علما و محدثان، کسب فیض کرده و علم حدیث را حاصل نمود که در اینجا مجال ذکر همه آنها نیست. امام بخاری رحمه الله فقط در حرمین شریفین، از محدثانی همچون ابوعبدالله بن زبیر، عبدالله بن یزید، ابوالولید احمدبن محمد ازرقی، اسماعیل بن سالم صائغ، عبدالعزیزبن‌عبدالله اویسی، ابراهیم‌بن‌منذر، مطرف بن عبدالله، ابوثابت محمد بن عبیدالله، و ابراهیم بن حمزه- رحمهم الله- و جمع کثیری از علما و محدثان دیگر بلاد اسلامی اخذ حدیث نموده است.
نکته دیگری که در این مورد قابل ذکر است این‌که؛ در لیست اساتید امام بخاری شخصیت‌های بزرگی  به چشم می‌خورد که آنها از شاگردان و پیروان مذهب امام ابوحنیفه رحمه الله بوده اند، که این خود دلالت بر جایگاه امام ابوحنیفه در علم حدیث نیز می‌کند. مشهورترین آنها عبارتند از:1- امام احمد ابوحفص کبیر2- امام عبدالله بن مبارک 3- یحیی قطان 4- معلی بن منصور5- ابوعاصم نبیل 6- محمد بن عبدالله بن مثنی انصاری 6- مکی بن ابراهیم 7- اسحاق بن راهویه  8- نعیم بن حماد 9- حسین بن ابراهیم اشکاب10- فضیل بن عیاض 11- یحیی بن معین 13- وکیع بن جراح 14- حفص بن غیاث 15- ابوبکربن عیاش 16- خالدبن سلیمان انصاری.[ برای تفصیل بیشتر به کتاب" لامع الدراری ج1 و "انوارالباری" ج1 مراجعه شود]0
شاگردان امام بخاری - رحمه الله-
هنگامی‌که امام- رحمه الله- تدریس حدیث را آغاز کرد پروانگان علم و دانش از هرطرف برای فراگیری و استماع احادیث نبوی اطراف ایشان را احاطه نمودند. تعداد دقیق کسانی که در مجلس امام بخاری کسب فیض نمودند مشخص نیست، امام فربری می‌فرماید: بیش از نودهزار نفر سماع حدیث را از امام بخاری رحمه لله نقل کرده‌اند.
ابتلا و آزمایشات امام بخاری و وفات ایشان
معمولا هنگامی ‌که یک شخص در علم و کمال به مرتبه بالایی می‌رسد، همان‌طور که هواداران و استفاده کنند‌گان از او زیاد می‌شوند، بدخواهان و حاسدان نیز زیاد می‌شوند.
امام بخاری - رحمه الله- نیز از این قانون مستثنی نبود. برای ایشان نیز واقعات تلخ و مشکلات و رنج‌‌های بسیاری پیش آمد که در مواردی باعث تبعید و جلاوطنی ایشان گردید. نویسنگان، این واقعات را به تفصیل نوشته‌اند که  برای نمونه به بیان یک واقعه که متعلق به اواخر عمر مبارک ایشان می‌باشد، بسنده می‌کنیم.
زمانی که امام بخاری رحمه‌الله وارد وطن خود- بخارا- شد، تدریس حدیث را آغاز نمود. پس از مدتی حاکم بخارا( خالد بن احمد ذهلی) از امام درخواست کرد که در کاخ شاهی بیاید و فرزندش را درس بدهد. امام بخاری امتناع ورزید و این را نوعی تحقیر و تذلیل علم  دانست که این امر و همچنین نسبت دادن موارد کذب از جانب حاسدان، باعث شد تا حاکم بخارا، حکم تبعید امام را صادر نماید.
هنگامی‌که امام از بخارا خارج شد مردم سمرقند از ایشان خواستند که به شهر آنان بیاید. ایشان به دعوت مردم سمرقند عازم آن شهر شد. در بین راه در روستای"خرتنگ" جهت استراحت مدتی را اقامت کرد. در همین ایام خبر رسید که مردم روستای خرتنگ نیز در مورد آمدن امام با یکدیگر اختلاف کرده‌اند. شنیدن این خبر امام را  بسیار ناراحت کرد. " غالب" میزبان امام در روستای خر‌تنگ می‌گوید: در هنگام تهجد از امام - رحمه‌الله- شنیدم که چنین دعا می‌کرد:« اللهم إنه قد ضاقت علی الأرض بما رحبت فاقبضنی إلیک»( خداوندا! زمین با وجود وسعت خود بر من تنگ آمده، پس مرا پیش خود بخوان).
یک ماه از این دعا نگذشته بود که امام در روز شنبه در سال 256هـ.ق. در شب عیذ فطر بعد از عمری خدمت به اسلام و جمع‌آوری احادیث نبوی جان به جان‌آفرین تسلیم کرد و در همان روستای خرتنگ دفن گردید. گفته شده تا چندین مدت از قبر ایشان بوی خوش به مشام می‌رسید و افراد زیادی از دیدن آن تائب می‌شدند. این بوی خوش، در واقع بوی اتباع شریعت و احیای سنت بوده‌است.
سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز                          مرده آنست که نامش به نکویی نبرند
نام صحیح بخاری و توضیح آن
امام بخاری- رحمه الله- که عمر خود را در خدمت به اسلام و احادیث ان‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم سپری نمود بعد از خود آثار گرانبهایی را به جای گذاشت که هر کدام از آنها در نوع خود برای نفع‌رسانی به جهان اسلام کم‌نظیر می‌باشند. اما ماندگارترین اثر امام بخاری- رحمه الله- کتابی است که در آن به جمع‌آوری احادیث گهربار رسول الکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم پرداخته که این کتاب در جهان اسلام از ارزش بسیار بالایی برخوردار بوده و اجماع امت بر معتبر بودن این اثر، بیانگر جایگاه این کتاب و گردآورنده آن دارد.
اسم این کتاب گرانبها "الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم و سننه و أیامه" است.
"جامع" در اصطلاح محدثین، به کتابی می‌گویند که درآن حد اقل هشت مورد از ابواب  احادیث تخریج و جمع آوری شود. و آن هشت ابواب عبارتند از:
1- سیر و مغاری2- آداب 3- تفسیر 4- عقاید 5- فتن 6- اشراط (علامات قیامت) 7- احکام 8- مناقب.
و آن را  به این سبب"مسند" گویند که به همراه سند متصل، روایات مرفوع، نقل شده‌است و آثار و غیره ضمناً و تبعاً آورده شده اند. "صحیح" یعنی صحت در آن التزام شده است. و منظور از "مختصر" این که تمام احادیث صحیح، درآن جمع آوری نشده اند. "سنن" هم اشاره به افعال و تقریرات آن حضرت و "ایام" اشاره به غزوات و واقعاتی که در عصر مبارک پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم به وقوع پیوسته اند، دارد.
سبب تألیف
در مورد سبب تألیف دونظریه وجود دارد:
یکی آن است که امام رحمه الله فرموده است: در مجلس درس استادمان «اسحاق بن راهویه» رحمه الله حضور داشتیم که ایشان به طور عموم خطاب فرمودند: «لو جمعتم مختصراً یصحح سنة رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم » (اگر در مورد سنت و احادیث رسول الله کتابی مختصر گرد آوری می کردید، خوب بود) به همین سبب، داعیه و انگیزه‌ تألیف این کتاب در قلب من به وجود آمد.
سخن دیگری نیز از خودش مروی است. می فرماید:« یک مرتبه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم
 را به خواب دیدم که کنارایشان نشسته‌ام و با بادبزنی مگس‌ها را از روی مبارک ایشان دور می کردم. معبران، خواب را این‌گونه تعبیر کردند که؛ «أنت تذبّ عنه الکذب» یعنی تو احادیث کذب و دروغینی که به آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم نسبت داده می‌شوند را دفع می‌کنی. همین خواب، باعث و مشوق من درتالیف این کتاب گردید».
البته میان این دو سبب، منافاتی وجود ندارد؛ چون ممکن است هر دو موضوع، سبب این امرشده باشد.
اطلاق "أصح الکتب بعد کتاب الله"
نزد علمای متأخرین صحیح‌ترین کتاب بعد از کتاب‌الله، کتاب صحیح بخاری است. قبل از به وجود آمدن صحیح بخاری، وصف "أصح الکتب" را بر  کتاب"المؤطاء" تألیف امام مالک-رحمه الله- اطلاق می‌کردند و بعد از آن صحیح بخاری این مقبولیت را به خود اختصاص داد.
البته مؤطاء امام مالک و صحیح مسلم نیز به اعتبار صحت، از جایگاه بالایی برخوردار هستند، اما نزد جمهور علما صحیح بخاری بر صحیح مسلم به چندین وجه، فوقیت و برتری دارد؛ همچنان که حافظ ابن حجر رحمه الله با تفصیل آن را به اثبات رسانده است.
برتری صحیح بخاری را بر مؤطای امام مالک به این وجوه و اسباب بیان کرده‌اند:
- تعداد روایات مرفوعه، در صحیح بخاری خیلی بسیار و روایات مرفوعه ی مؤطا، نسبت به صحیح بخاری بسیار اندک هستند.
- در مؤطا، احادیث مرفوع و موقوف هر دو، وجود دارد، ولی در کتاب صحیح بخاری احادیث مرفوع بیان ‌شده و احادیث موقوف بسیار اندک هستند و تعلیقات و غیره  فقط به طور استشهاد ‌آورده شده است.
- نزد امام مالک، مراسیل و منقطعات حجت هستند و انقطاع سند نزد او ایرادی ندارد، اما نزد امام بخاری، مراسیل حجت نیستند و انقطاع سند، صحت روایت را از بین می‌برد.
بعضی از علمای غرب (اندلس، مراکش و ...) گفته اند: صحیح مسلم بر صحیح بخاری برتری دارد. اما نه به این معنی که به اعتبار صحت افضل است، بلکه به این علت که امام مسلم- رحمه الله- بعد از مقدمه‌ی کتاب، فقط احادیث مرفوع آورده است و احادیث موقوف نیاورده است، ولی امام بخاری - رحمه الله- ا گرچه در داخل کتاب، احادیث مرفوع آورده است، اما در ترجمة الباب، تعلیقات و احادیث موقوف بسیار نقل کرده است.
همچنین به این دلیل که ترتیب صحیح مسلم، بسیار سهل و مطلوب است که در یک باب همه احادیثی را که متعلق به آن باب‌اند، می‌آورد اما امام بخاری این چیز را ملاحظه نکرده، بلکه مثلا یک حدیث را که طرق مختلف دارد، در جاهای متعددی از کتاب خود می‌آورد.
البته این مطلب باید گفته شود که این رویه از دقت نظر امام بخاری می‌باشد که در فهم هر کس نمی‌آید.
رفع یک اشتباه و غلط فهمی
از مطالب فوق، نباید اینگونه برداشت شود که همه احادیث صحیح بخاری بر صحیح مسلم یا دیگر کتب حدیث، تفوق و برتری دارند. بلکه صحت و افضلیتی که صحیح بخاری نسبت به دیگر کتب برخوردار است، به اعتبار کلی و مجموعی است. چه بسا احادیث و اسانیدی در کتب دیگر حدیثی می‌باشند که ازبعضی احادیث و اسانید صحیح بخاری قوی‌تر هستند.
مدار صحت احادیث بر این امرنیست که در صحیح بخاری یا صحیح مسلم و ... روایت شده باشد، بلکه معیار صحت هر حدیث، موجود بودن و یافت شدن شروط صحت حدیث در آن است.
علامه محقق قاسم بن قطلوبغا - رحمه الله- می‌فرماید: « قوة الحدیث إنما هی بالنظر إلی رجاله لا بالنظر إلی کونه فی کتاب کذا» (قوت و صحت حدیث به اعتبار رجال آن است نه به اعتبار این که در فلان کتاب وجود داشته باشد). [کشف الباری: 1/192-185و انعام الباری: 1/99و 103و 106و113]

جهاندیده بازدید : 2 2013/07/29 نظرات (0)

دعاهای قرآنی

Rajabاولین دعای قرآنی که در شبانه روز با تعهد به پیگیری آن طبق [« إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ » ((ای الله فقط آیات)  تو را بندگی کنیم  و (به طور مطلق فقط) از (آیات) تو (ای الله) کمک و یاری بخواهیم.] در خواست می شود، دعای مهم : « اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ » است برشرکت در آزمایشی طبق آیه « عنکبوت : ۲ و۳ » برشرط : « فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ » است؛ یعنی: شرط اجابت درخواست هر درخواست کننده (مانند پرکردن فرم تقاضانامه) پاسخ به (آیات) الله (همان چهار شرط سوره عصر) است که در آیه غافر : ۶۰: « وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ » (و پروردگارتان فرموده است، مرا بخوانید! تا شما را اجابت کنم. یقینًا کسانی که از بندگی (آیات) من سرپیچی می کنند، خوار و ذلیل به جهنم داخل خواهند شد) نیز یادآوری شده است که درخواست به راهنمائی آیه بقره : ۲۰۰-۲۰۲ در دو زمینه است :

۱-              درخواست دنیائی : « فَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ » [پس، از (بین) مردم کسانی می گویند، پروردگارا! به ما در (زندگی)  دنیا بده! (زیراوقتی برای آیات و سخنان الله و آخرت ندارندو برای ایشان مهم نیست  « اسراء : ۴۶ ») برای او در (زندگی) آخرت (هیچ) بهره ای از خیر و نیکی نیست] که جواب این درخواست کنندگان دنیائی به آیات زیر موکول شده است

الف : آیه اسراء : ۱۸ : مَّن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلَاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا ﴿۱۸﴾ : هر کس شایسته باشد که (فقط زندگی) دنیا را بـخواهد، برایش در دنیا پیش می فرستیم، آنچه بخواهیم، برای هر کس بخواهیم. سپس، (در  داوری) خوار شده و رانده شده، جهنم را، که در آن داخل شود، برای او، مقرر کرده ایم.

ب : آیه هود : ۱۵ و ۱۶ : « مَن کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لَا یُبْخَسُونَ ﴿۱۵﴾ أُولَـٰئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ ۖ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِیهَا وَبَاطِلٌ مَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿۱۶﴾ » هرکس شایسته باشد؛ که زندگی دنیا و زینتش را بخواهد، در دنیا به ایشان اعمالشان را به تمام وفا کنیم  و ایشان در آن کم داده نشوند. آنان کسانیند که برایشان در آخرت جز آتش (جهنم) نیست و آنچه در زندگی دنیا می ساختند؛ تباه شود  و آنچه عمل می کردند؛ باطل است.

ج : آیه شوری : ۲۰ « وَمَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِن نَّصِیبٍ ﴿۲۰﴾» هرکس شایسته باشد (بهره) کشتزار  (زندگی) آخرت را بخواهد، برای او در کشتزارش افزون کنیم و هرکس شایسته باشد (بهره) کشتزار (زندگی)  دنیا را بخواهد، از آن به او می دهیم و در آخرت برای او (هیچ) نصیبی نیست.

 

۲-              دعا برای درخواست دنیائی بر بهره گرفتن در آخرت : « وَمِنْهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿۲۰۱﴾ أُولَـٰئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِّمَّا کَسَبُوا ۚ وَاللَّـهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ ﴿۲۰۲﴾ » [ و از (بین) ایشان کسانی می گویند، پروردگار ما! به ما در دنیا نیکوئی بده! و در آخرت نیکوئی (بده!) و ما را از عذاب آتش نگهدار! آنانند، که برایشان نصیبی است از آنچه (در عکس العمل به آیات) به دست آورده اند و الله سریع الحساب است.]  و جواب این درخواست کنندگان به آیات زیر است :

 

الف : آیه اسراء : ۱۹ وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَىٰ لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَـٰئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُورًا ﴿۱۹﴾ : و هرکس آخرت را بخواهد و برای آن با تلاشش سعی نماید و (به شهادت  نامهء اعمال) او مؤمن (به قرآن) است. پس (بعد مرگ در مورد سابقون یا بعداز  داوری درمورد اصحاب یمین) آنان تلاششان مورد قدردانی است.

ب : شوری : ۲۰ « مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ » هرکس شایسته باشد (بهره) کشتزار (زندگی) آخرت را بخواهد، برای او در کشتزارش افزون کنیم.

 

۳-              الله از نعماتش هم به دنیا خواهان و هم به آخرت خواهان طبق خواست و برنامه اش اعطاء می فرماید : کُلًّا نُّمِدُّ هَـٰؤُلَاءِ وَهَـٰؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ ۚ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا ﴿۲۰﴾ کلاً، (همان) دنیا خواهان و آخرت خواهان را از بخشش پروردگارت (بر دست یابی به نعمات هدایتی و زیستی) مهلت می دهیم « مؤمنون : ۵۵ » و بخشش پروردگارت ممنوعِ حرام (بازداشتنی) نیست.

جهاندیده بازدید : 4 2013/07/29 نظرات (0)

molana_yosof                                                                                        

حضرت شیخ الحدیث: فلسفه‌ی روزه این است که ما مشابه با فرشتگان باشیم

molana_yosofسنّت آنلاین: حضرت شیخ الحدیث مولانا سید محمد یوسف حسین‌پور حفظه الله مدیریت عین العلوم و امام جمعه‌ی شهر گُشت خطبه‌های این هفته‌ی نماز جمعه (۳۰ شعبان ۱۴۳۳هـ) را با تلاوت آیه‌ی «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَنْ کَانَ مَرِیضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ» [البقرة: ۱۸۵] شروع نمودند و فرمودند: از آن‌جایی که خداوند متعال می‌خواهد بر بندگانش فضل، نوازش و احسان نماید، روش‌هایی را در زندگی انسان مقرر کرده که اگر انسان آن‌ها را اختیار کند، خداوند از وی راضی شده و در اثر خشنودی، نعمت‌های اخروی خود را بر بندگانش بذل و بخشش می‌کند و یکی از راه‌هایی که سبب خشنودی خداوند متعال می‌باشد، این است که انسان در شبانه‌روز پنج بار به خانه‌ی خدا بیاید و با به جا آوری نماز، به غلامی و بندگی خود در پیشگاه خداوند اقرار نماید.

مولانا حسین‌پور افزودند: از میان فرایض خداوندی نماز از همه بالاتر است؛ از این جهت الله تعالى آن را در شبانه‌روز پنج بار لازم قرار داده است. اگر شخصی ظاهراً کلمه‌ی لا إلٰه إلا الله را بر زبان می‌گوید، ولی عملاً بندگی خدا را به صورت نماز یا روزه و حج به جا نیاورد، اقرار زبانی‌اش اعتباری ندارد. در زمان پیامبر خدا صلى الله علیه وسلم بعضی به صورت منافقانه همین کلمه را
به زبان ادا می‌کردند ولی در دل باور نداشتند؛ خداوند متعال آن‌ها را از بندگی خود که ایمان‌دار باشند، خارج کرد. منافق در زبان عربی به کسی می‌گویند که سخن دلش دیگر و سخن زبانش دیگری باشد؛ مثلاً دل دل کفر جای گرفته، ولی به زبان کلمه‌ی
ایمان جاری است، در دل به دین و شریعت عقیده ندارد، ولی به زبان اقرار می‌کند که دین و شریعت را قبول دارم. پس اگر شخصی که مادر و پدرش مسلمان‌اند و خودش کلمه‌ی اسلامی را به زبان ادا می‌کند، ولی عقیده‌ای به فرضیت نماز ندارد، مؤمن به حساب نمی‌آید، بلکه از ایمان خارج است؛ اما اگر به علت سستی و تنبلی نماز را ادا نمی‌کند، فاسق و گنه‌کار است، کافر نیست.

مدیریت معظم عین العلوم در ادامه فرمودند: از جمله‌ی روش‌هایی که باید مسلمانان انجام دهند، این است که در یک ماه از دوازده ماه سال، خود را مشابه به فرشتگان نمایند آن هم در روز، نه در شب. حالت فرشتگان این است که از خورد و نوش و زناشویی پاک‌اند. خداوند متعال می‌فرماید: برای این‌که نفْس شما کشته شود و غرور و تکبر کنار برود، خود را گرسنه و تشنه نمایید و در روزهای ماه مبارک رمضان خود را با فرشتگان مشابه کنید و روزه بگیرید؛ روزه بدین معناست که انسان در دل این خیال را بیاورد که به خاطر رضای الله و اجرای دستور الٰهی خود را از خوردن، نوشیدن و عمل جنسی از صبح صادق تا غروب آفتاب کنار بگذارد که تقریباً امروزه ۱۴ ساعت می‌شود. پس همان طور که فرشتگان خورد و نوش ندارند، ما هم نمی‌خوریم و نمی‌نوشیم و فرشتگان از زنی و مردی پاک‌اند، ولی ما به خاطر تشابه با آن‌ها از همسران کناره می‌گیریم. بدین سبب به وسیله‌ی روزه، نفْسی که خود را بزرگ می‌پندارد، به خاطر گرسنگی و تحمل تشنگی ضعیف، پژمرده و عاجز می‌شود. خداوند این کیفیت بنده را خیلی دوست دارد تا جایی که می‌فرماید: «کُلُّ عَمَلِ ابْنِ آدَمَ یُضَاعَفُ الْحَسَنَةُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا إِلَى سَبْعِمِائَةِ ضِعْفٍ، إِلَّا الصَّوْمَ»؛ هر کار نیکی که انسان انجام دهد، در مقابل هر عمل نیکش یکی را به ده حساب می‌کنند؛ این پایین‌ترین درجه‌اش است و بالاتر از آن بستگی به اراده و نیک پاکی دارد که چه اندازه رابطه‌ی انسان با خدا مستحکم باشد، این درجات به بالا می‌روند تا جایی که به هفتصد می‌رسند و بلکه در قرآن آمده است که خدا بیش‌تر هم می‌دهد؛ «وَاللهُ یُضَاعِفُ لِمَنْ یَشَاءُ» [البقرة: ۲۶۱].

امام جمعه‌ی گُشت خاطر نشان کردند: خداوند متعال قانون روزه از قانون دیگر نیکی‌ها جدا قرار داده است؛ زیرا در دیگر نیکی‌ها احتمال ریا وجود دارد؛ مثلاً برای نماز در مسجد، ممکن است در دل شخصی این خیال بیاید که مردم مرا در حالت نماز می‌بینند، لذا به من بیش‌تر اعتماد می‌کنند. و در خیرات و صدقات در حدیث آمده است که پیامبر صلى الله علیه وسلم فرمودند: صدقه را چنان به دست راستتان بدهید که دست چپ باخبر نشود، اما با وجود این، همان شخص فقیر او را می‌بیند و در حجّ هم که هزاران نفر وی را می‌بینند؛ اما در روزه، همه‌ی مردم همراه نیستند، وقتی پیش می‌آید که من تنهای تنها باشم و به غیر از خدا کسی دیگر مرا نبیند،ولی با این وجود ترس خدا در دل بنده نشسته و حرکتی نمی‌کند که روزه‌اش خراب شود؛ لذا او روزه را به خاطر خدا نگه داشته است. به همین خاطر خداوند متعال می‌فرماید: «إِلَّا الصَّوْمَ، فَإِنَّهُ لِی، وَأَنَا أَجْزِی بِهِ»؛ روزه از من است و من جایزه‌اش را خواهم داد. این حدیث قدسی است که پیامبر صلى الله علیه وسلم آن را از طرف خداوند متعال نقل می‌فرماید. این امری بدیهی است که در موقع جایزه دادن، شخصیات بزرگ را برای اعطای جوایز فرا می‌خوانند؛ لذا بالاتر از خداوند کسی وجود ندارد، پس پاداش دیگر نیکی‌ها را فرشتگان تقسیم می‌نمایند، ولی وقتی که ثواب روزه‌دار می‌رسد، مستقیماً به بارگاه الٰهی برود. پس این بنده چه قدر افتخار می‌کند!

حضرت شیخ الحدیث در ادامه به حدیثی اشاره نمودند که روزی پیامبر صلى الله علیه وسلم از منبر بالا رفتند و در حین رفتن آمین می‌گفتند، بعد از اتمام نماز جمعه، صحابه علت آمین گفتن آن حضرت صلى الله علیه وسلم را پرسیدند. آن حضرت صلى الله علیه وسلم گفتند: جبرئیل این‌جا آمد و چنین دعا کرد: هلاک شود شخصی که پدر و مادرش یا یکی از آن دو را در حالت پیری دریابد و به خاطر خدمت به آن‌ها خود را بهشتی نگرداند، من گفتم: آمین. در این‌جا باید به این نکته توجه داشته باشیم که روزی رسول خدا صلى الله علیه وسلم به جبرئیل گفتند: دیر دیر به نزد ما می‌آیی، زودتر بیا تا بیش‌تر ملاقات داشته باشیم؛ جبرئیل جوابی نداد و کلام خداوندی را برایشان نقل کرد: «وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ» [مریم: ۶۴]، ما نمی‌توانیم بدون اجازه‌ی
پروردگار بیاییم. لذا پیامبر صلى الله علیه وسلم فرمودند: جبرئیل آمد و جبرئیل بدون اجازه‌ی رب قدم پیش نمی‌گذارد و او را خداوند فرستاده بود و پیامبر هم هر چه می‌گوید وحی خداوندی است؛ «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى» [النجم: ۳، ۴]، پس جبرئیل هم به دستور خدا می‌آید و پیامبر صلى الله علیه وسلم هم به دستور خدا آمین می‌گوید؛ پس این دعا هرگز رد نمی‌شود. لذا بیاییم و بنگریم که خدمت به پدر و مادر چه‌قدر ارزش دارد که اگر یک بار دل مادر و پدر از فرزند ناخوش شود، سعادت و خوش‌بختی از آن فرزند رخت بر می‌بندد. دعای دوم این بود که هر کس ماه مبارک رمضان را دریابد و خود را از گناهان پاک نگرداند، هلاک شود. پس این ماه، ماه شستشوی گناهان است؛ لذا سعی کنیم که این ماه مبارک به هدر نرود.

مولانا در بخش دیگری از سخنانشان نسبت به عدم رؤیت هلال ماه در کشور خبر دادند و این روز را یوم الشک اعلام فرمودند و طبق حدیث نبوی فرمودند: «فَإِنْ غُمَّ عَلَیْکُمْ فَأَکْمِلُوا عِدَّةَ شَعْبَانَ ثَلَاثِینَ».

ایشان در آخر نسبت به شرکت در نماز جماعت تراویح تأکید نمودند و فرمودند: پیامبر صلى الله علیه وسلم می‌فرمایند: «مَنْ قَامَ رَمَضَانَ إِیمَانًا وَاحْتِسَابًا غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ»؛ هر کسی که شب‌های ماه رمضان را از روی ایمان و به خاطر دریافت ثواب زنده نگه دارد، گناهان گذشته‌اش شسته می‌شوند. لذا برای نماز تراویح همت کنید چرا که نماز تراویح سنت است و پیامبر صلى الله علیه وسلم چند شبی به صورت جماعت، این نماز را خواندند و وقتی که مردم برای نماز هجوم آوردند، آن را ترک نمودند تا به علت پایبندی، فرض نگردد؛ اما صحابه‌ی کرام بنا به همین حدیث، شب‌ها خواب نداشتند. لذا باید ما هم به تراویح اهمیت بدهیم و حافظان قرآن هم باید قرآن را به خوبی در نماز تلاوت نمایند و از تند خوانی بپرهیزند. نباید مردم به دنبال مسجدی باشند که زودتر نماز تراویح تمام شود تا آن‌ها از برنامه‌های تلویزیونی عقب نمانند. آری! متأسفانه بسیار شب‌هایشان را زنده نگه می‌دارند اما با تلویزیون و ماهواره! خداوند به همه بیداری اسلامی نصیب بفرماید.

                                                 

جهاندیده بازدید : 6 2013/07/29 نظرات (0)
این پژوهشگر هلندی همچنین گفت: از نظر پزشکی برایم ثابت شد که حرف الف که کلمه «الله» با آن شروع می‌شود، از بخش بالایی سینه انسان خارج شده و باعث تنظیم تنفس می‌شود، به ویژه اگر تکرار شود و این تنظیم تنفس به انسان آرامش روحی می‌دهد. حرف لام که حرف دوم «الله» است نیز باعث برخورد سطح زبان با سطح فوقانی دهان می‌شود. تکرار شدن این حرکت که در کلمه«الله»تشدید دارد نیز در تنظیم و ترتیب تنفس تأثیرگذار است. اما حرف هاء حرکتی به ریه می‌دهد و بر دستگاه تنفسی و در نتیجه قلب تأثیر بسیار خوبی دارد و موجب تنظیم ضربان قلب می‌شود.
جهاندیده بازدید : 7 2013/07/29 نظرات (0)

1-خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود
بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟
2-خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباس‌هایی در کمد داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟
-3خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بود
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوش آمد گفتی؟
4-خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می‌کردی
بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟
5-خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟
6- خداوند از تو نخواهد پرسید میزان درآمد تو چقدر بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا فقیری را دستگیری نمودی؟
7- خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاوار آن بودی وآن را به بهترین نحو انجام دادی؟
8- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار می‌شدی
بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟
9-  خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی
بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.
10-
خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مطلب را برای دوستانت نخواندی
بلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی می‌کردی؟

جهاندیده بازدید : 9 2013/07/29 نظرات (0)

مولانا نعمت الله میر بلوچ فرزند عبدالعزیز در سال ۱۳۳۱ هـ . ش در روستای گوهرکوه ( گوهردشت ) از توابع زاهدان دیده به جهان گشودند . ایشان دوران دبستان را در روستای رحمت آباد گوهرکوه سپری کردند و تا کلاس ششم دبستان تحصیل نمودند … مولانا در

سن ۱۶ سالگی ( ۱۳۴۷ ) برای فراگیری علوم دینی به زاهدان تشریف آورده در مسجد عزیزی به مدت یک سال خدمت اساتید بزرگی همچون مولانا عبدالعزیز (رح) زانوی تلمذ زدند و به مشوره خود مولانا عبدالعزیز عازم پاکستان شدند ایشان بعد از عزیمت به پاکستان در جامعه بدرالعلوم رحیم یارخان مشغول به فراگیری علوم دینی شدند و یک سال قبل از فراغت به کراچی تشریف برده در جامعه فاروقیه کراچی ثبت نام کردند .ولی بعد از مدت کوتاهی به مشوره اساتید دوباره به رحیم یارخان مراجعت نموده در جامعه بدرالعلوم فارغ التحصیل شدند . ایشان در تمام دوران تحصیلات در دورة های تفسیر اساتید بزرگ خصوصاً مولانا جاجروی شرکت می کردند .مولانا بعد از برگشت از پاکستان ابتدا در روستای شوره چاه قلعه بید مشغول تدریس شدند و بعد از آن در مدرسه شورشادی در خدمت مولانا دین محمد بودند و از آن به بعد تا پایان عمر خویش در حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان تشنگان علوم دینی را سیراب نمودند .تا اینکه بالاخره روز دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۵ مطابق با ۱۱ ربیع الاول ۱۴۲۷ بر اثر سانحه تصادف در مسیر زاهدان ـ بم جام شهادت را نوش نموده به لقاء الله شتافتند . روحش شاد ، پادش گرامی و راهش پرره روان باد . از اساتید مولانا می توان : شیخ القرآن مولانا غلام الله خان (رح) ، مولانا عبدالغنی جاجروی (رح) ، شیخ المشایخ مولانا عبدالکریم بیرشریف ، مولانا منظور احمد نعمانی (رح) ، شیخ المجاهدین مولانا مفتی نظام الدین شامزی ، شیخ الحدیث مولانا سلیم الله خان ، مولانا محمّد یوسف رحیم یارخانی و … را نام برد .
__________
یادنامه مولانا نعمت الله به قلم مولوی حبیب الله مرجانی
همه باید از این جهان بروند و دست در دست پیک اجل دهند و خواسته یا ناخواسته جهان فانی و دنیای دون را ترک گویند و به سوی عالم عقبی روانه شوند . عده ای با اکراه و اجبارکشان کشان به عالم برزخ و جهان قبر برده می شوند که بعد از خود انباری از کرده های زشت و گناهان و جرم های شرم آور به جای می نهند و لعنت و بیزاری خلق را در پی دارند… ( و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء ولکن لا تشعرون )
آه ! یاران خدائی رفتند در روز جدائی رفتند
با عشق و صفایی رفتند با سوز و نوایی رفتند
دریاب مرا در غم هجران ای بار خدای پاک و منان
مردان خدا چه باصفا می میرند
جان داده و در راه خدا می میرند
از عشق خدا روی به عقبی دارند
از بهر خدا بهر رضا می میرند
کجائید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
کجا رفتید ای یاران دیرین
سبک بالان افلاک هوایی
همه باید از این جهان بروند و دست در دست پیک اجل دهند و خواسته یا ناخواسته جهان فانی و دنیای دون را ترک گویند و به سوی عالم عقبی روانه شوند . عده ای با اکراه و اجبارکشان کشان به عالم برزخ و جهان قبر برده می شوند که بعد از خود انباری از کرده های زشت و گناهان و جرم های شرم آور به جای
می نهند و لعنت و بیزاری خلق را در پی دارند … وعده ای هستند که در انتظار برادشتن پرده حیات مجازی دنیایند و در اشتیاق پرواز به سوی مولای بی همتایند و همچون قطراتی به پهنای مهربان دریای بی کرانه می پیوندند . و نغمه خوان و مستانه به سوی او زمزمه می کنند :
ای خوش آنروز کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم و زپی جانان بروم
( من احب لقاء الله احب الله لقاءه )
جزءها را روی ها سوی کل است
بلبلان را عشق با روی گل است
آنکه از دریاست دریا می رود
آنکه از بالاست ، بالامی رود
ما زدریائیم و دریا می رویم
ما زبالائیم و بالا می رویم
آه ! چه زیباست پرواز عاشقانه بلبلان خدایی به سوی گلستان عاشقان و چه فرح افزاست تجمع محبوبان و عاشقان در بزم جانانه حق .
آری ! مولانا نعمت الله رفت و چه زیبا رفت ، چه خالصانه و بی آلایش رفت . با طهارت درون و بیرون جام صبحگاهی را در حریم حضرت حق نوشید . او روزه داشت اما قبل از غروب بلکه همان اوائل صبح افطار کرد آنهم بر سفره محبوب . دست به دعا بر می دارم و می گویم ، بار الها نعمت را از ما گرفتی و چه زود گرفتی . بار الها بلبلت را از دیار ما به پرواز در آوردی و چه سریع پرواز کرد . محبوبت را به مهمانی فراخواندی و چه با عزت و کرامت فرا خواندی .
الهی ! او را چه خوب شناختی ، چه حکیمانه برگزیدی و چه نیکو انتخاب کردی آن گمنام مشهور را . به راستی که بندگانت را خوب می شناسی . شاید دیدی در این زندان دنیا دارد زجر می کشد و باید به سوی خودت فرایش خوانی . الهی ! ما گواهی می دهیم که بنده ات نعمت الله ، توحید تو را به ما رساند ، الهی ! گواهی می دهیم که بنده ات نعمت الله کلامت را بر ایمان تشریح کرد . گواهی می دهیم که در راهت عاشقانه فریاد لا اله الا الله را بلند کرد و بر آن استقامت کرد .
پس ای مولای بی همتا ! این هدیه را از حوزة دارالعلوم زاهدان بپذیر و او را در ردیف دوستانت و مجاهدان راهت و داعیان دینت و مبلغان رسالتت قرار بده و ما را بعد از او در فتنه نینداز و از پاداشش محروممان نفرما . « آمین »
مولوی نعمت الله ، مولوی عبدالحکیم ، مولوی عبدالله و حاج عزیزالله به رحمت خدا پیوستند آنان رفتند و ما ماندیم ، یقین می دانیم که در راه خدا بوده اند و آنان همان مومنانی هستند که عهد خدا را وفا کردند ( من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه ) و ما در پی آنان و در راه آنان در حرکتیم و منتظر تحقق وعدة خدایی هستیم .
( و منهم من ینتظر و مابدّلوا تبدیلا ) . ما همه عاشق شهادتیم و به مقام این عزیزان رشک می بریم . آرزو داریم که در راه خدا و در راه دعوت و جهاد و تعلیم توحید و رسالت و بر عقیده به آخرت به شرف شهادت نائل آئیم مولوی نعمت الله و مولوی عبدالحکیم و همراهانش نزد خداوند ارزش داشتند تا قبول شدند .
آنها به ما درس ایثار ، درس عشق و وفا ، درس جانفدایی در راه خدا ، درس شجاعت دادند . دین خدا را بدون هیچ ترس و واهمه ای تبلیغ کردند . به راستی که آنان مصداق واقعی ( الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احداً الا الله ) بودند . ما طلاب دارالعلوم زاهدان ، با آنان عهد و پیمان بسته ایم که در راه بیان حق از هیچ قدرتی و هیچ حکومتی و هیچ باطلی نهراسیم و تا لحظه ای که خون در رگهای مان جاری است از توحید الهی دفاع کنیم و شرک و بدعت را خرد کرده و در هم کوبیم و زیر پایمان دفن نمائیم .
مولوی نعمت الله رفت اما فریاد توحیدی اش و ندای قرآنی اش از مناره های مکی ، بلکه از فراز تمام بلندیهای ایران زمین گوش هر مسلمان موحد و خداپرستی را نوازش می دهد و کاخ هر ظالم و بیدادگر و بنیان هر نوع شرک و بدعت را به لرزه می اندازد . تا قرآن باقی است و تا ندای توحید در دنیا ظاهر است ، نام مولانا نعمت الله (رح) از یاد نخواهد رفت او به خاطر قرآن و توحید فدا شد و قرآن و توحید با نام زیبایش عجین شده و از هم جدا نخواهند شد .
مولانا عبدالحکیم رخت بر بست اما راهش همچنان ادامه دارد و به حول و قوة الهی نخواهیم گذاشت چراغ هائی که در مناطق محروم ، روشن کرده است خاموش شوند .
هر گاه به یادش می افتیم ، وجود خستگی ناپذیر و پیکر پر تلاشش جلوی چشمانمان مجسم می شود . همت و پشتکار ، مجاهده و تلاش ، جهاد و دعوت ، ایمان و غیرت ، درسهائی که هر طلاب و عالم دین را از خواب غفلت بیدار می کند .
مولوی عبدالله و حاج عزیزالله رفتند اما نامشان با تلاشهای دینی در جریدة تاریخ به ثبت رسید .خداوند بهترین پاداشها را از جانب امت محمدی ( علی صاحبها السلام ) به روحشان عنایت فرماید و ما را به حقیقت برساند و توفیق خیر عنایت فرماید .

جهاندیده بازدید : 8 2013/07/29 نظرات (0)

علامه محمد ابراهیم دامنی رحمه الله از علمای سرشناس وطرازاول بلوچستان بودند که همواره پروانه هائی از گوشه وکنار ایران گرد شمع محفل ایشان جمع شده واز نور علم وایمان یکه تاز میدان علم وعمل بهره می جستند. ایشان در روستایی از طوابع شهر

ایرانشهر متولد شده و در دارالعلوم زنگیان تحصیل کردند. مولانا دامنی که ازمحضر شخصیات علمی چون مولانا ظفراحمد عثمانی ومولانا عبدالغنی جاجروی کسب فیض نموده بودند.
یک سوم عمر پر برکتشان را در ایران پشت میله های زندان رژیم گذراندند ولی هرگز حاضرنشدند از موضع خود حتی یک قدم عقب نشینی کنند ویا ازحق گوئی باز آیند.
هنگامی که دسیسه گران از مقابله با کوه استقامت وپایمردی عاجز شدند طی یک برنامه ریزی مذموم وبزدلانه این عالم ربانی وحقانی را برای همیشه از جامعه اهل سنت ایران گرفتند. پیش ازنماز ظهر ۲۴ ربیع الثانی ۱۴۲۲ه.ق با خود خبر درگذشت مولانا دامنی ویکی از همسفرانش را به همراه داشت. خودروی حامل مولانا چگونه منحرف به چپ شد ودر جاده های پرپیچ وخم ودره های سرباز چه گذشت؟ کسی در اینمورد اطلاع دقیقی ندارد. اما آنچه دربیمارستان گذشت همه از آن در ایرانشهر خبر هستند.
به گفته افراد حاضر در بخش اورژانس بیمارستان مرکزی ایرانشهر علامه دامنی (رح) بعد از تصادف حالشان بسیار خوب بود وبه ظاهر اثر زخم وجراحتی نیز مشهود نبود. فقط جناب مولانا از درد جزئی وداخلی درناحیه سینه وشکم رنج می بردند که جهت مشخص نمودن وضعیت به بیمارستان خاتم الانبیاء منتقل می شوند. پس از انتقال به بیمارستان فامیل ها و دوستان نزدیکشان را هم اطلاع می دهند. وقتی دوستان وخویشاوندان علامه شهید دامنی دیوانه وار به بیمارستان می رسند می بینند حالشان رضایت بخش است ولی  ایشان آمپولی تزریق شود! بعد از تزریق آمپول وقتی معتمدین وبعضی از روحانیون ایرانشهر به اطاق باز می گردند متوجه می شوند مولانا دامنی به جای بهتر شدن حالشان خراب شده ولحظه به لحظه آثار بیماری خطرناک برچهره ایشان ظاهر می شود ومولانا دامنی مرتب کلمه شهادت را بر زبان می آورند و رنگ چهره شان سیاه گشته است. پس از چند لحظه بزرگترین مبارز جامعه اهل سنت ومولف ومترجم چندین کتاب وسخنور شجاع در کمال مظلومیت از این جهان رخت سفر می بندند. ومحبان دل سوخته شان را با چشمانی اشک بار ودلهائی شکسته پشت سر می گذراند.

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 45
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 49
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 41
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 41
  • بازدید ماه : 62
  • بازدید سال : 74
  • بازدید کلی : 671