ذوالقرنین؛ الگوی فرمانروایان
عبدالحکیم سیدزاده
«وَیَسْأَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْرًا ٭ إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا ٭ فَأَتْبَعَ سَبَبًا ٭ حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِنْدَهَا قَوْمًا قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا ٭ قَالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُکْرًا ٭ وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْرًا ٭ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ٭ حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِهَا سِتْرًا ٭ کَذَلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْرًا ٭ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ٭ حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمَا قَوْمًا لَا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا ٭ قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَى أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا ٭ قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْمًا ٭ آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْرًا ٭ فَمَا اسْطَاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا ٭ قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا» [سورهی کهف، آیات ۸۳ - ۹۸]
ترجمه: (ای پیغمبر!) از تو درباره (سرگذشت) ذوالقرنین میپرسند. بگو: گوشهای از سرگذشت او را برایتان بازگو خواهم کرد.
ما به او در زمین قدرت و حکومت دادیم و وسائل هر چیزی را در اختیارش نهادیم.
او هم سامانی را پیگیری کرد (و از وسائل خداداد استفاده نمود).
تا وقتی که به غروبگاه خورشید رسید، به نظرش آمد که آفتاب (انگار) در چشمه گِلآلودِ تیره رنگی فرو میرود، و در آنجا گروهی (متمرّد کافر) را یافت. گفتیم: ای ذوالقرنین! (یکی از دو کار، درباره ایشان روا دار:) یا آنان را عذاب میدهی، و یا این که نسبت بدیشان خوبی میکنی.
(ذوالقرنین) گفت: امّا کسانی که (بر کفر بمانند و بدین وسیله به خود) ستم کنند، آنان را مجازات خواهم کرد، سپس در آخرت به سوی پروردگارشان برگردانده میشوند و ایشان را به عذاب شدیدی گرفتار خواهد کرد.
و امّا کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند، پاداش نیکو خواهند داشت، و ما دستور سهل و سادهای در حق ایشان صادر مینمائیم (و تکالیف طاقتفرسا و مالیات سنگین بر دوششان نمیگذاریم).
او هم سامانی را پیگیری کرد (و از وسائل خداداد استفاده نمود).
تا وقتی که به محلّ طلوع خورشید رسید. دید که آفتاب بر مردمانی میتابد که برای حفظ خود از آن، ما پوششی (به نام جامه، یا سرپناهی به نام خانه) بهرهی ایشان نکرده بودیم (و آنان همچون انسانهای اوّلیّه، لخت و عریان در بیابان گرم و سوزان زندگی میکردند).
همان گونه (در حق مردمان مشرِق زمین رفتار کرد که درباره مردمان مغرب زمین رفتار کرده بود) و ما از آنچه میکرد، کاملاً مطّلع بودیم.
سپس از وسیله (و ابزار ممکن) سود جست.
تا آن گاه که به میان دو کوه رسید، و در فراسوی آن دو کوه گروهی را یافت که هیچ سخنی را نمیفهمیدند.
(مردمان آنجا) گفتند: ای ذوالقرنین! یأجوج و مأجوج در این سرزمین تباهکارند؛ آیا برای تو هزینهای معیّن داریم که میان ما و ایشان سدّ بزرگ و محکمی بسازی؟
(ذوالقرنین) گفت: آنچه پروردگارم از ثروت و قدرت در اختیار من نهاده است، بهتر است (از آنچه پیشنهاد میکنید. ما برای اندوختن اموال نیامدهایم) پس مرا با زور بازو یاری کنید، تا میان شما و ایشان سدّ محکمی بسازم.
(سپس شروع به کار کرد و گفت:) قطعات بزرگ آهن را برای من بیاورید. (آن گاه دستور چیدن آنها را بر روی یکدیگر صادر کرد) تا کاملاً میان دو طرف دو کوه را برابر کرد؛ (فرمان داد که آتش بیفروزید، و) گفت: بدان بدمید؛ تا وقتی که قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد (و قطعات به هم جوش خورد. سپس) گفت: مس ذوب شده برای من بیاورید تا (آن را) بر این (سدّ) بریزم.
(سدّ به قدری بلند و ستبر شد که حملهورانِ یأجوج و مأجوج) اصلاً نتوانستند از آن بالا روند، و به هیچ وجه نتوانستند نقبی در آن ایجاد کنند.
(هنگامی که بنای سدّ به پایان رسید، ذوالقرنین شاکرانه) گفت: این (سدّ) از مرحمت پروردگار من است (و پابرجا میماند تا خدا بخواهد) و هرگاه وعده خدا فرا رسد، آن را با زمین یکسان میکند، و وعده پروردگار من حق است.
ذوالقرنین کیست
ذوالقرنین کی بود؟ و سد او کجاست؟ و یأجوج و مأجوج چه کسانی بودهاند؟ و اینک کجایند؟ و…
اینها پرسشهایی هستند که دقیقاً نمیتوان به آنها پاسخ پژوهشگرانه داد؛ وحی الهی بخشهای مهم و سازنده و درسهای آموزنده از داستانهای گذشتگان را برایمان بازگو کرده و آنچه مهم نبوده، آنها را مسکوت عنه گذاشته است؛ لذا بهتر این است که به همان مقدار که در قرآن و حدیث صحیح آمده، بسنده کنیم تا از پیامهای قرآنی دور نمانیم!
وظایف دولتمردان، و درسهای آموزنده از آیات فوق
۱٫ فرمانروا باید شایسته و بایسته باشد تا خدای تعالى به او منزلت و مکانت دهد و وسایل لازم را برای او آماده سازد و در سورهی نور فرموده: «وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آَمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾ [۵۵].
۲٫ حکومت و سیاست جدا از دین نیستند.
۳٫ دینداری به معنای ترک وسایل و اسباب نیست.
۴٫ فرمانروای مسلمان باید به تبلیغ دین و در صورت لزوم به جهاد اقدام کند و خود شخصاً فرماندهی کند تا اینکه مشرق و مغرب را فتح نماید.
۵٫ فروانروا باید به جای خوشگذرانی در پایتخت، به تمام مملکت بالخصوص مناطق محروم سفر کند، نه برای آنکه او را تعظیم کنند! بلکه تا مشکلات مردم را حل کند.
۶٫ فتوحات را وسیلهی غنیمت مادی و تاراج اموال قرار ندهد و فتح و ظفر را مایهی استثمار افراد، احزاب و مملکتها نسازد و با اهالی کشورهای فتح شده همچون بردگان رفتار نکند.
۷٫ فرمانروا همچون سایر انسانها مختار است و مجبور به نیکی یا بدی نیست؛ «إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا».
۸٫ در حق مردم باید قانون خدا را اجرا کند و مستبد بالرأی نباشد؛ «قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا».
۹٫ فرمانروا در قوانین اختیاری بهترین را اجرا کند؛ چنانکه اوّل ذوالقرنین مردم را به دین حق دعوت داد و سپس مشرکان را تعذیب و مؤمنان را اکرام کرد.
۱۰٫ فرمانروا باید ظالمان را ـ که سر لوحهی آنان مشرکاناند ـ مجازات کند.
۱۱٫ مؤمنان باید در پیش حاکم و فرمانروا، عزت، سخنان محبت آمیز، آسایش و پاداش زیبا بیابند، هر چند که افکار و مذاهبشان متفاوت باشد؛ وگرنه نظم و نظام حکومت اسلامی به هرج و مرج و تباهکاری تبدیل میگردد.
۱۲٫ دولت باید قوانین آسان برای مردم وضع کند.
۱۳٫ حکومت باید نیازهای مناطق محروم را برطرف کند و به اصلاح امور ملتهای عقب افتاده بپردازد هر چند که برای حکومت نفعی نداشته باشند و هر چند که همزبان و همعقیدهی دولتمردان نباشند.
۱۴٫ حکومت باید برای مردم و بالخصوص مردم ضعیف امنیت را فراهم کند و مزاحمان را سرکوب کند.
۱۵٫ در صورت نیاز، مفسدان را زندان کند؛ و سد ذوالقرنین نمونهای از زندان است.
۱۶٫ در صورتی که حکومت به کمکهای مردمی نیاز ندارد، نباید با دسیسههای گوناگون چون مالیات و… خون مردم را بمکد؛ بلکه در فکر خرج کردن بر مردم باشد نه انباشتن مالیات! حضرت سلیمان علیه السلام فرمودند: «أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آَتَانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آَتَاکُمْ» [نمل: ۳۶].
۱۷٫ در صورت نیاز به مشارکت مردمی، ملت باید با نیروی بدنی خود به یاری حکومت بشتابند.
۱۸٫ مردم باید از فرمانروای صالح و عادل تبعیت کنند و او را با القاب نیک یاد کنند.
۱۹٫ حکومت باید آهن و سایر فلزات را که از مواد اساسی صلح و جنگاند، تهیه کند.
۲۰٫ حکومت باید در برنامههای خود محکمکاری کند و کارهای اساسی، پایدار و دراز مدت انجام دهد هر چند که پرزحمت باشد.
۲۱٫ دولتمردان هر گونه خیر و کارهای نیکی را که خدا به وسیلهی آنها جاری و پیاده کرده به لطف و مرحمت و فضل خدا نسبت دهند و نگویند که این همه از برکات دولت کریمه و انقلاب و حکومت ماست؛ بلکه در اوج شوکت و عظمت خود، قدرت و
جبروت خدا را از یاد نبرند و دائماً به یاد داشته باشند که به سوی خدای تعالى بر میگردنند.
وصلى الله تعالى على محمّد وآله.[۱]
“`
[۱] منابع:
تفسیر قرطبی، امام قرطبی؛
الأساس فی التفسیر، سعید حوى؛
تفسیر سوره کهف، ابن عثیمین؛
تفسیر فی ظلال القرآن، سید قطب؛
تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی.