نعت حضرت رسول اکرم صلى الله علىه وسلم
شاعر: مولانا عبدالکریم حسینپور
ای رسول هاشمی تو بی نظیری در جهان |
سرور هر دو جهانی برتر از هر انس و جان |
شاعر: مولانا عبدالکریم حسینپور
ای رسول هاشمی تو بی نظیری در جهان |
سرور هر دو جهانی برتر از هر انس و جان |
نوشتهی: حضرت شیخ الحدیث علامه سیدمحمد یوسف حسینپور حفظه الله
تعریف ایمان
ایمان در لغت به معنای تصدیق و باور داشتن است، هر چند گاهی به معنای وثوق و اطمینان نیز به کار میرود؛ اما در اصطلاح شرعی عبارت است از: «تصدیق و جزم به مسایل ضروری دین»، از این رو تصدیق مسایل ظنی و اجتهادی که موجب علم ضروری نمیشود، در پیدایش ایمان کافی نیست، و انکار آن نیز موجب کفر نمیشود.
بساطت و ترکیب ایمان
در این مسأله دیدگاههـا مختلف است؛ گـروهـی ایمـان را مرکب از سه رکن دانستهاند:
۱٫ تصدیق قلبی؛
۲٫ اقرار زبانی؛
۳٫ عمل جوارحی.
محدثان میگویند: عمل صالح رکن ایمان است، اما رکن از دو قسم تشکیل میگردد، اصلی و فرعی، و عمل از ارکان فرعی به شمار میآید. نظیر شاخه درخت که با جدا شدن، نام درخت بر او صدق میکند. معتزله و خوارج نیز از کسانی هستند که ایمان را از سه امر فوق مرکب دانستهاند به گونهای که با فقدان یکی از آنها ایمان نیز از بین میرود؛ زیرا قاعدهی عقلی بر آن است که مرکب با بعضی از اجزا منتفی میشود.
البته بین معتزله و خوارج در یک نکته اختلاف است و آن اینکه معتزله میگویند: با ترک عمل صالح یا ارتکاب گناه کبیره، نه مؤمن بر او صدق میکند و نه کافر، بلکه فرد سومی است؛ یعنی فاسق. اما خوارج میگویند: چنین شخصی از ایمان بیرون رفته و کافر میشود.
محققان از فقها و متکلمان، ایمان را بسیط دانسته و میگویند: ایمان تصدیق قلبی است اما اقرار زبانی و عمل جوارحی شرط لازم آن میباشد. اقرار زبانی را از آن جهت شرط دانستهاند تا کسانی را که در دل یقین و معرفت دارند، اما در ظاهر و با زبان اقرار نمیکنند، خارج سازند. از این رو اقرار را در برابر جحود قرار
دادهاند؛ «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا» [نحل: ۱۴]؛ «با آنکه در پیش خود یقین داشتند، از کبر و نخوت و ستمگری انکار کردند.»
البته اقرار در صورتی شرط است که عذر و مانعی وجود نداشته باشد؛ زیرا اقرار زبانی در موارد ترس و اکراه ساقط میشود، چنانکه در قرآن کریم میفرماید: «إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ» [نحل: ۱۰۶]؛ «جز آنکه از روی اجبار به زبان کافر شود و دلش در ایمان ثابت باشد.»
بنابراین اگر کسی در غیر موارد ضرورت شهادتین را به زبان نگوید، کافر است. چنانکه اگر کسی التزام به اسلام نداشته باشد و از کفر برائت نجوید ـ مانند هرقل ـ نیز مسلمان نیست.
مراتب ایمان
در این مسأله نیز علما دیدگاههای مختلف دارند کسانی که ایمان را مرکب دانستهاند، زیاده و نقیضه ایمان را پذیرفتهاند، در برابر کسانی که به بساطت ایمان معتقد هستند.
محدثان برای ایمان دو مرتبه ذکر کردهاند:
۱٫ مرتبهی نخست، تصدیق قلبی است. اثر این مرتبه نجات از آتش دوزخ است هر چند مدتی در آتش بماند.
۲٫ مرحلهی کاملتر عبارت است از تصدیق به قلب، اقرار به زبان و عمل به جوارح، که باعث ورود به بهشت میشود. بر این اساس اگر عمل صالح نباشد ایمان محفوظ است.
از این رو منافق چون از مرتبهی نخست، یعنی تصدیق قلبی بیبهره است، جزو مؤمنین به شمار نمیآید؛ چنانکه در قرآن میفرماید: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آَمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْیَوْمِ الْآَخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ» [بقره: ۸].
اما فقها و متکلمان که ایمان را بسیط دانستهاند، عمل صالح را شرط اجرای احکام و باعث زینت و انبساط و نور میدانند.
کفر و اقسام آن
کفر بر دو قسم است: حقیقی و حکمی.
کفر حقیقی عبارت است از: انکار یکی از ضروریات دین و دارای چهار قسم است:
۱٫ کفر انکاری؛ یعنی انکار توحید به قلب و زبان.
۲٫ کفر جحودی؛ یعنی خدا را میشناسد اما با زبان اقرار نمیکند؛ نظیر شیطان.
۳٫ کفر عناد و لجاجت؛ یعنی خداوند بزرگ را شناخته و اقرار زبانی نیز دارد، اما از پذیرش ایمان سر باز میزند؛ مانند هرقل.
۴٫ کفر نفاق؛ یعنی در ظاهر اقرار دارد، اما در دل کفر میورزد؛ مانند منافقان.
کفر حکمی، کفری است که یکی از شعارها و نشانههای کفار را ملتزم باشد؛ زیرا التزام داشتن به شعارهای کفر نشانهی تکذیب اسلام است؛ چنانکه در شرح مواقف بدین مطلب اشاره شده است.
در حاشیهی فیض الباری پیرامون اقسام کفر چنین آمده است: «اگر کسی اقرار و اذعان ظاهری و باطنی به اسلام نداشته باشد، کافر است و اگر اعتراف زبانی دارد، اما در قلب، کفر را پنهان نماید، منافق است. اگر اعتراف زبانی و قلبی داشته باشد، اما بعضی از ضروریات دین را بر خلاف اجماع امت تفسیر نماید، این شخص زندیق است، نظیر اینکه بگوید: آنچه در قرآن نسبت به بهشت و دوزخ آمده، حق است؛ اما بهشت و دوزخ در خارج وجود ندارد، بلکه مقصود از بهشت، ابتهاج و خوشحالی است که در پرتو ملکات پسندیده پیدا میشود و مقصود از آتش، ندامت و پشیمانی است که به وسیلهی ملکات ناپسند حاصل میگردد.»
موجبات ارتداد
مقصود از ارتداد، بازگشت از ایمان به کفر است. اگر مسلمانی یکی از ضروریات دین را انکار نماید ـ خواه با صراحت یا کنایه ـ مرتد میگردد. بنابراین انکار آنچه موجب تحقق ایمان میشود، کفر و ارتداد است.
دوشنبهَی روچ، هژده روچ چه شعبان 1345 گوَستَت که مَه ملاّیَی لوگے په اے نام "مولوی یحیی" یکے چه چهبارَی هلکاں (باهوکلات) مردیں چُکّے چه مات بوت. مولوی یحییء همیشه وهد اے ارمان و واهگ هستت که اگه مردیں چکی بوتّ آیّیَ وش تریں سبک جاهاں دیم بدنت و ٹوهیں عالم و زانتکارے ببوُت و بتوانت وتی راج و جامعیَه چه بی سواتی و نازانتی ببچّینِت.
قاضی یحیی وتی پُسّگَی نامَ محمد عبدالله نات. چه کسانِی آیَّی مجگ په وانگ و زانگ تیار بُوانَت و آیَّی لوگ اولی مدرسه و سبک جاهَت که پاکیں قرآن و لهتے چه کتاباں وانینَگ بوت.
1371 ه.ق سالَ که ورنایے بوتّت و آ دور و زمانیانَی علم و وانگانِی سکّتت، پاکستانَی ملک په "کراچی" که آ وَهد ٹوه تریں علمی و دینی دانش جاهَت، راهش دات. رند چه دو سال که وتی وانگانی پوره کرت، وتی وطن و ملک واتَرِّت. لهتی چه مولانایی استاذ و وانینوکاں ایشنت: (هدامرز مولانا غلام مصطفی قاسمی، مولانا محمد علی سندی؛ علامه اقبالَی وانینوک، مولانا حافظ احمد، مولانا قاری رعایت الله و مولانا عبدالحلیم).
کمُّکی بعد چه یایگا، آیَّی پِت مکّه یَی مُهیم شُت و بعد چه حجّ نادراه بوت و چه دگنیا شت و مدینیَی پاکیں هاکَی تها کَلّ کنَگ بوت. مولانا روانبد وش تریں کسِیَت که توانتی وتی پتَی هالیگیں جاگاهَ پُرّ بکنت و پیش نمازی و قضاوتَی مزنیں کار و مسئولیتی زُرت.
1380ءِ سال دولتی سبک جاهَی تها گوں وانینگ دلگوش بوت. 1388ء سال دینی سبک جاهے (تعلیم القرآن) پیم کرت و ابید چه تدریس و وانینگ دولتی سبک جاهانَی تها، اﮮ دینی سبک جاهَی تها تلّاش و کوشستی کرت و نازانتی و بی سواتی و نوک یاری(بدعت) و شرک و خرافاتی خلاف لانکیگی بست و چِست بوت و آیَّی تلّاش و زهمتاں هما کار دات. هنچوش په گهتر کرتنِ مادّی ملک مردمانی وضع و زند بازی کوشست کرت و وتی زورمندیں کلم و زبانَ پَ اﮮ کاران کاربند کرت.
مولوی روانبدَ باززیں مِهر و دوستیے گوں اللهی نبی هستت و اِشیَی گواه و دلیل جتا چه شی که آیَّی لچه و غزلانَی تها یهته، ایشنت که وتی مبارکیں عمرَی تها ده بَر پَ کعبه شریف و نبیَّی روضه یَی زیارت رپته. اگاں بربری نادراهیانَی پتراهنگ آیّ بی واکَ کرت و نهشتی که پَ حجَّی مهیم بروت، بی حد ملورَ بوتّ.
1407ء سالل گوں شی که چه بیماریان و نادراهیاں نرکّتت و لوگیان و سنگتاں آیَّ مَنِه کرت، بلَی کعبه و روضیَی شوق آیَّ آرام نهِشت و اﮮ مهیمَی راهی دیم گِپت و چه اماراتَی راه شت و یهت. ایدگه سال دهمین و آهریں پدیَت که دیم په اللهی لوگ و آیَّی نبیَّی گلزاریں هاکَ شت. بگُوَی لوﭨتی که پیامبر(ص) و آیَّی پتَی کِرّا وتَ آرام بکنت و اودان بوپسِت. حج کنگَی بعد گوں وتی همراهاں گلایشتنت چه قطر و عربستانَی مرز اماراتَ رونت و چه اوداں وتی ملکَ واتر کننت که آیانی موﭨر چپّی بوتّ و چنتی و باد مولانایَی روح دیم پَ اللهی گندگ و لقا بال کرت و قطرَی هاکَ گوں وتی مبارکیں جسَد شرپ دار کرت.
اﮮ روچَی تاریک 23ذی الحجه 1404 ه.ق برابر گوں 16 مرداد 1367 اَت که پَ مُچ مردماں هاسّ پ زبان و ادب دوستاں سوُگَی روچیَت پچی که مولانایَی شعر و لچیاں هامی و ملّایَی سینگی تها جاه کرتت و ﭨوه و کساں، جنین و مردینانی هلوَت(زمزمه) بوتیتنت و مچّاں آیَّ چه وتَ زانت. مولانا روانبد گوں مردم رُست و آیانی کرّا گوں پهکیں درد و مشکلاں منت و تاں که پانَی وتی ربَّی دیدار لوﭨگ بوتّ، آیانی هزمتَ کرت و ملک و وطنی دیمرویا جد و جُهدی کرت.
تاں هنون و نه پیسر چه آیی چشیں واکداریں لچه کارﮮ بلوچانی تها نیهته. مولانایَ چه کسانی شعرَی هنر و ذوقی هستت و توانیں بگویں روانبد بلوچی لچه و شعرَ په کمال رسینت. زیاتی(اغراق) نهنت که آِّیَّ بلوچستانَی سعدی زاننت.
گوں بازیں زانتکاری که چه بلوچی، پارسی و عربی زبانی هستت، کمتر گندیں که سهت و نامفهومیں لبزانَ کاربند بکنت. مولانا نظم و نثرَی تها واکمند و استادَت و ایشی چه آیَّی دست نوشتاں جاه ییت. مولانایَی شعری تخلص ایشاننت: روانبد، انیس، عبیدالله، عبدالله، جامی و نظامی.
مولانا روانبد ابید چه دین و شریتَی زانتکاری، پَ اللهی جاه یارگَی راها(عرفان و تصوف) پاد ایر کرت و مولوی عبدالله درخواستی، قاضی محمد حسن کسر کندی و صوفی خان محمد ایرافشانی مدظله العالی ای راهَی تها مولانایی پیر و مرشدانتنت.
بیکاریَی وهد هاسّ کماشیَی دوره وتی کیمتی وهدَ په لکّتں گوازینت. آیَّی ﭨوه تریں پد و اثر آیّی دیواناننت که یکّی پارسی و عربی و یکی دگه بلوچینت. تجریدالتجوید، عروج الفرائض، النهر الفائض، نظم القواعد و الفوائد، قطوف دانیه فی انواع ثمانیه، النهر الصافی فی العروض و القوافی، تاریخ بلوچستان، مجموعه فقاوا و ... هنچوش لهتی رجانکی هم چه اﮮ واجه پشت کپته.
مولانا روانبد وتی کیمتی زندی تها سَی بر سانگ کرت و هژده چکّ-نه جنین و نه مردیں- اﮮ سورانِی ثمرنت. آیَّی زهگاں گیشتر ادب دوست، عالم و زانتکار و حافظ قرآن و شریتنت و لهتے هم لچه کاریَی طبع و ذوقش هست. مولانایی مزنین زهگ مولوی مفتی نظام الدین هنون وتی پتََی جاه منند شرعی و اجتماعی کاران و هنچوش پیشینی پیشنماز و وتی پتی سبک جاهَی مسترنت.
مولانایَ دو برات هستنت که هنوں زند گوازیننت و ﭨوهیں بلوچی لچه کاراننت و مولانایی شاگرد و وانندهاں بوتینت؛ مولانا عبدالمجید و ملا محمد روانبد.
"هدا آیَّ وتی نبیَّی کرّا جاه بدنت و گوں نیکیں بندیاں حشر و نشر بکنت"
منابع:
تذکره شعرای بلوچستان، نورالله کرد، پویان فرنگار،تهران،1386
دیوان روانبد، تصحیح عبدالغفور جهاندیده، بام دنیا، زاهدان، 1384
شعر بلوچ، غلامحسین جهانتیغ، نشر خرّم، قم، 1381.
روزی عمر بن خطاب با جمعی از صحابه رضی الله عنهم در یکی از خانه های مدینه نشسته بودند، که (عمر رضی الله عنه) به ایشان گفت: (چیزی را) آرزو کنید، بعضی گفتند: آرزو می کنم تمام این خانه پر از نقره شود تا در راه خدا انفاق نمایم، دیگری گفت: آرزو می کنم تمام این خانه پر از طلا شود تا در راه خدا انفاق نمایم، یکی دیگر گفت: من شمشیر و نیزه هایی را آرزو می کنم تا به وسیله ی آن ها به مجاهدین کمک نمایم. اما عُمَر، که از نیاز دعوت ها و نهضت ها بسی آگاهی داشت فرمود: ولی من آرزو می کنم تمام این خانه پر از مردانی هم چون ابوعبیدة بن جرّاح، سالم مولی ابوحذیفه (سالم آزاد کننده ی ابوحذیفه است، به همین خاطر مولی ابوحذیفه نامیده شده است) و معاذ بن جبل شود تا در راه اطاعت از الله از آن ها استفاده نمایم.
اگر امروز برای ما نیز این مجال فراهم شود که چیزی را برای این امت عربی و اسلامی آرزو نماییم، آرزو می کنیم این امت صاحب مردانی هم چون آنان شود، چرا امت عرب در جایی زندگی می کنند که حاصل خیزترین سرزمین، معتدل ترین و بهترین آب و هوا و صاف ترین آفتاب را دارد و از جایگاهی بسیار مناسب برخوردار است و بیش ترین معادن و ثروت ها را داراست، اما چیزی وجود دارد که از تمام این ها مهم تر است، معدنی گران بها که از دیگر معادن و از نفت مهم تر می باشد، معدن مردان؛ چرا که مردان اکسیر زندگی، اساس راه اصلاح، ستون نهضت ها و روح دعوت ها هستند. هر چه قدر لایحه و قانون می خواهی وضع نما، تا زمانی که مردانی پیدا نشوند که آن را به اجرا برسانند، بیش از جوهری بر روی کاغذ چیز دیگری نیستند . . . هر چه می خواهی برنامه های تربیتی و آموزشی تصویب کن، تا زمانی که مردانی پیدا نشوند که آن را تدریس نمایند ثمره ای نخواهند داد . . . هر چه قدر می خواهی اسلحه بساز و ذخیره نما، تا زمانی که مردانی جنگجو پیدا نشوند، این اسلحه ها، نقش شان را ایفا نخواهند کرد، چرا که قدرت به اندازه ای که در دل سرباز نهفته شده، در تیزی سلاح نهادینه نشده است و تربیت به قدری که در روح معلم وجود دارد، در صفحه های کتاب نخواهد بود و عدالت را به اندازه ای که در وجود قاضی می توان پیدا کرد، در نوشته کتاب قانون نمی توان به دست آورد.
روایت شده که عمرو بن عاص با سپاهی کوچک آمده بود تا مصر را فتح کند و امپراطوری رومانی را از این کشور بیرون نماید. این سپاه شامل چهار هزار سرباز بود. عمرو بن عاص پیکی را به عمر فاروق فرستاد تا در خواست کمک نماید. او چهار هزار مرد را به سمت عمر بن عاص فرستاد که چهار مرد ریاست آن ها را به عهده داشتند و عمر هر کدام از این چهار نفر را هزار نفر به حساب آورده بود تا سپاه دوازده هزار نفری اش دیگر شکست نخورد . . . اما سؤال این جاست که مرد کیست؟ آیا مرد همان موجود مذکر بالغ بنی بشر است؟ اگر این طور باشد، تعداد مردان چقدر زیاد است!
مردانگی به سن بالاتر نیست چرا که بی شمارند پیرمردانی که هفتاد ساله اند اما دلی هفده ساله دارند و نسبت به چیزهای بیهوده ای خوشحال می شوند، از چیزهای بس کوچکی ناراحت می گردند، از چیزی که در آن مالکیتی ندارند برمی دارند و آن چه دارند را سخت نگه می کنند تا کسی با ایشان شریک نشود؛ پس در واقع آن ها کودکانی خردسال هستند اما ریش و سبیل دارند . . . و چه نوجوانان کم سن و سالی هستند که مردانگی زودهنگام را در گفتار و کردار و اخلاق و اندیشه شان می توانی پیدا کنی.
روزی هیئتی، نزد یکی از خلفاء آمد. آن ها پسرک بالغی را پیش قدم کردند که با زبان ایشان صحبت می کرد. خلیفه گفت: کسی که سن و سالش بیش تر از توست جلو بیاید. او گفت: ای امیر مؤمنان اگر به سن و سال بود، در این امت کسانی وجود داشتند که در خلافت از تو سزاوارتر بودند، ولیکن اگر خداوند به شخصی زبانی سخنور و دلی نگهدار داده باشد پس او سزاوار است که پیش قدم شود و صحبت نماید . . .
مردانگی همچنین به بزرگی هیکل نیست. قرآن کریم درباره ی جماعت منافقان برای ما می گویند: “و إذا رأیتهم تعجبک أجسامهم” (هنگامی که ایشان را میبینی، پیکر، و سیمایشان تو را به شگفتی میآورد). همچنین در حدیثی گرانقدر چنین آمده: مردی بزرگ هیکل را می آورند، پس نزد خداوند پر پشه ای وزن ندارد و اگر می خواهید این گفته ی الله متعال را بخوانید: “فلا نقیم لهم یوم القیامة وزنا” (و در روز رستاخیز ارزشی برای ایشان قائل نمیشویم). (روایت بخاری در تفسیر)
عبدالله ابن مسعود نیز کوتاه قامت و لاغر اندام بود. روزی جمعی از صحابه، دو ساق پای او را دیدند در حالی که ضعیف و لاغر بودند و به آن خندیدند. پیامبر (ص) فرمودند: به چه می خندید؟ گفتند: به نازکی دو ساق پایش. پیامبر (ص) فرمودند: قسم به کسی که نفس من در دستان اوست این دو (این دو ساق پا) در میزان (خداوند) از (کوه) احد سنگین تر هستند. (روایت احمد)
همچنین مردانگی به ظاهر نیست. “پس همانا خداوند به صورت های شما نمی نگرد بلکه به دل هایتان نگاه می کند. (روایت مسلم)” . . . شاید ژولیده ای که از در خانه ها رانده شده است، اگر به خداوند قسم خورد، خداوند به او نیکی روا می دارد.
همچنین مردانگی به مال و ثروت نیست. چه بسا شخصی در چشم ما ثروتمند است اما فقیر می باشد و شخصی فقیر می نماید و ثروتمند است. و نباید فراموش کرد که ثروت در داشتن هر چه بیش تر مال دنیا نیست، بلکه ثروت واقعی غنای نفس است.
مردانگی به جاه و مقام نیز نیست. چه بسیارند مردمانی که منصب های بزرگی دارند، کارهایی را اداره می کنند، ریاست کارخانه هایی را به عهده دارند و وزارتخانه هایی در دست شان می باشد، اما تمام این ها مانع آن نشده که قامت شان را در راه به دست آوردن درجه ای بالاتر خم نکنند و کرامت شان را برای کسب منصب و مالی قربانی ننمایند. مقام شان بالا رفته و نفس و همت شان ذلیل گشته است.
برادران و خواهران مسلمانم! پس مردانگی چیست و مردان چه کسانی هستند؟ . . . .
منبع: ینابیع تربویة
مترجم: تابش
یک شـپے چنـدے هم حیالیں یار
هـمدل و هـمصدق و سخن سینگار
دل پر از مهرءُ قومی هـمدردی
آتک انت په قصـد گندک و دیـدار
وقتے که دور هـمـدگر نشـت انت
گله اِش اے رنگ ءَ کتـگ اظـهار
تو نگندَۓ که شپ شتگ، سیاهیـں
شنگتگ بام و تو نہ بَـئے بیـدار
مَے گـلگ دیریں مــدتے وپتــگ
بیتگ چه بازیں وپسگاں بیـزار
داں جـــرس آواز نکنت کــوچ ءِ
مهـری ماں راه ءَ نه بنت کـتّار
قافـله چـون چـون کپیت کشـک ءَ
سـر مکـشّیـت داں قـافله سـالار
بـے شپانک ءَ که روت رمگ ڈنّ ءَ
تو بزان وت که سوب کنت هپتار
ما را هـم حـقے هست هـمے ملک ءَ
هچ کس مَـۓ حـق ءَ نه کنت انـکار
حق نه انت چیزے که رسیت مُپت ءَ
باید انت حق ءَ پد بـه جنت حقدار
مَـے بلوچستان جزو ایران انت
پرچیا کپتگ وار و بے گموار
آ که گموار انت دست اش کوتاه انت
آ که سردست انت خائن و غـدّار
مَے جوان جٹّ و جاهل و تنبل
بے وت و رسوا بر سر بازار
علـم و فرهنگ و دانش ءَ مـحروم
تـخته مشـق انت حیله و آزار
دکتر و دار و گواچن انت دروگیں
هر گور ءَ نال انت بزّگیـں بیمار
ونڈے که نام گپت انت بلوچانی
راه ءِ نیم ءَ کَپت یکبر ءَ بیت گار
گشنگیـں مردم چه شد ءَ چَنگ انت
پر گلے کندیت میتگ ءِ سردار
آکه همشام انت لاپ اش هالیگ انت
پُرّ انت چه پول ءَ کیسه ءِ زردار
لاگریں حـمّال ءِ کوڑہاں ریش انت
گوں تـجوری ءَ وشدل انت تجار
دهکان که جانشود انت وتی هیداں
چہ آیی مـحصول ءَ کٹ کنت هـپتار
آخر اے تبعیض ءِ دوا چی انت
کندگ انت میر و گریوگ انت پاکار
هـمَّتے کن که وقت فریاد انت
آستیگاں لانچ و هـمبلاں شاکار
من جواب داتگ که چون کناں بیلاں
در قفس شاهیـن نکنت هنزار
من کجا اے کاراں کپاں بارین
روچ و شپ مثل اشتـر ءَ بیگار
شپ کدی انگت کـُٹـتِـگ سیاهیـں
جُنجُرے آسـمان ءَ نـه جنت استار
ظلـم و ظلـمات ءَ پوشتگ دنیا
چیری چت عدل و هــمت و ایثار
زور ءِ چم کور و گوش سیه چُپت انت
حق ءَ په آسانی نکنت اقرار
جَو ترا دنت و پیش کنت گندیم
گوں زبان دراجی کنت ترا بیوار
ظلـم و نادانی فطرت انت خلق ءِ
فطرت ءِ سندگ باز بیت دشوار
دایم ءَ دنیای ءِ رواج ایش انت
کج رواجیں چرخ ءِ گردش و رفتار
هست اَت یک سَیّاسے هنبق نامیں
اشتر و اسپی داشتگ اَت بسیار
فربهاں کاه و دانی دات دایم
لاغرینانی هچ نکت تیمار
یکی ءَ جست کت ای چه اَسرارے؟
تو بگوش چے انت حکمت اے کار؟
چو جواب داتگ مرد سیّاس ءَ
من نیاں هوڈے بے مت و بے سار
لاغر و لیٹاں کناں دلگوش
فربه و شرّیناں کناں انگار
اے سیاست چه بُندر ءَ گون انت
پر هــمے رهبند ءَ رونت عیار
فربه چه اسپُست و جو ءَ سیر انت
لاغریں سُهتگ پنجگی پیتار
ارسے په هابیل ءَ نریچیت کس
اوشتنت ماں قابیلی کش ءَ مکّار
گوں کیا فریاد کناں بارین
هچ کسی گوشاں نروت کوکار
گِله چه در قوماں کناں پرچے
مَے وتی برات که نہ اشکننت گفتار
من ننالاں چه دست ڈنیگاں
ٹپ منا مان انت اِز وتی کاٹار
سنگ و شیشگ چه بندر ءَ سیاد انت
پروشتگ اے سنگ ءَ شیشه آبدار
آس هــمے ڈکان ءِ چراگیگ انت
سوتکگی واهند ءِ وتی انبار
سرباز داں سرحد و سراوان ءَ
پهره و پنوچ و گِه و لاشار
هُنگ و بمپُشت داں حد میناب ءَ
بنت و بشکرد و زرگوریں چهبار
کل بلوچ یکّیں لوگ ءِ فرزند انت
گوں هــمے یکّیں جامگ و شلوار
نے که ما ایرانی بلوچ تهنا
بلکین داں حبّ و سیبی و خُضدار
چاکر و گوهرام ءِ یلیں پُسّگ
نَیلنت ماں لانکبند ءِ بُش ءَ لیگار
چون بلوچاں اے شات بیت پر وت
نامی بیت دُزّ و رهزن و اشرار
رهزنی سانڈانی گور ءَ عیب انت
دُزّی په بهداریں بلوچاں عار
بے حیا که پٹیت مات ءِ پندول ءَ
کشّیت چه برات ءِ کیسّگ ءَ کلدار
دستـی په سیاد ءِ زگرگیں هوناں
سهر انت داں سروشاں رستریں هونوار
چوڑا ماں دیواناں نچنڈینیت
گوں دپ ءِ پهراں نبیت تامدار
دایم ماں راجانی تها موٹ انت
مانیت داں هپت پشت ءَ شگان سربار
چو نه انت رسم و دود بلوچانی
قومی مردانی کارپد و کردار
اژدها کوهاں گور بوریننت
لوگی دپ چٹنت کیپک و کٹار
کَے پرا نامرد ءَ دل ءَ بندیت
جنت وتی لوگ ءِ پرتکاں آوار
نَے دپ ءَ لبز و نَے حیا چماں
نَے دل ءَ رحم و نَے سرا اوپار
زار پما کلپ و کوٹکیں چُکّ ءَ
کنت پت ءِ پاگ ءَ سِلّ و بے پَلگار
هرکس که اسلام ءَ ببیت منکر
بلّی ماں دریای ءَ کپیت گمسار
ره چُشیں قوم ءِ گار و بیگواه انت
چون گیشّیت پلپل پُٹءِ گیوار
بگّی جڑ سوت و برّ و بے گومسیں
دیرسریں پنداں نکشیت بار
بار هــما جوگین لیڑو زیر انت
کار نه انت کوارّوکیں کواٹی کار
مَے دوا سوچگ و ساچگ و صبر انت
باز برءَ داگ ءَ دراه بیت بیمار
بلکنا روچے لیٹ کنت گردون
گوش کنت روچ از گوشه ءِ کُهسار
داں هــما حد ءَ کنیں صبر ءَ
بر بدنت وشّیں ، کچّلیں ڈیڈار
کوه و کنڈگ اے رهسر ءَ باز انت
چیلّ و آبدِرّ و گریشگ انت پُر خار
پشت اے کوهاں ڈنّ کیت پراهیں
تچک بیت آخر راه ناهــموار
تنگ و زین تازی کُرّگاں کجیت
مادنیں راه ءِ چننت رهوار
روچ نبیت چیر جمبراں پنهان
شال مدام هــم نرخ نبیت گوں شار
ظلـم روت برزا و پدا ترّیت
ایر کپے هست انت سرکپ ءَ ناچار
هر وقت که نوبت چک جنت زور ءِ
ترسیت چه لنگیں موری ءَ سیه مار
پوڑے که شانکی دنت جنوزامے
قدر یک بمب هسته ای کنت کار
ده گدا بازار ءَ جننت فریاد
گنگ بیت جواب ءَ توپ آتشبار
کد کدی بیت که جه بجنت استین
ژند بکنت کوه و کوچگاں سرگوار
سَندگ و بیٹ و کهچر و زیداں
یکبر ءَ هــمدست ءَ بملّیت هار
آدرویں کیلّگ مَے پدا ترکّنت
پُلّ بنت ولّ و گبّ بنت تیجار
بیرّ بنت کورانی کُنر سبزیں
مِنج بنت سول و شاخ جنت لیوار
تپت روت وشکوشیـں بهارے کیت
بیت جهان سبز و خُرّم و گلزار
پر هــما وشّیں روچ ءِ امید ءَ
توکل په ربّ واحدالقهار
حق ءِ آواز انت گوانک عبدالله
تو اگر وابینگ نـئـے گوشدار
ابـــــاد و سبــــــز و میــــــــزران
هـــر وقت کـــه تی ناما گـــــران
تــی بـو چـــو مسکـا بیــــت زران
تــی دلجـــمیـــــن گــــت و گران
سیـــــــــه بنـــــد و برزن تیهـران
گـپ جــــــــنـنت گــــون جنبـران
تــی ســرشــــم درنـــگ و دران
درِّ و سیـــــــــــادی ســـنگــران
تـــی کلــــــــگ و تی اپ سـران
سبــــز یـن گــونـگ گـون زامران
خــــوشبــوتـرنت از زعفـــــــران
کــولـگ گـــون شیر کمبین تران
کـــور دپ گـــون داز کیلـــــرطان
تـی کـوچـّگ و تـی کــــهـچـران
دانیچک گــون شمش و کلپران
اشـــــکان مــیشر و پنپــــــران
گــــر نچن پچنت چو تپّــــــران
دطولـک گــــــون زحم اسپـران
سولین کهیر گون شنگـــــران
جگـــــر و کلیــــــر و کـــونران
شیریـــن ترنت از شکّـــــران
کیلگ چو نیلین خیبــــــــران
گواش و گیابین کورســـران
ول گون شکّــر تامین بـران
پر ماش و ماش گون باجران
چیتنت و ساتنت لاغـــــران
گورم گون بگ و باهــــــران
جوهان گون وندط و بوهـران
مــــــرّان ستنت بیکــــــران
دادٍ سخاوت گستــــــــران
سهرط بخش و حاتم دروران
بهر کننت گواپ و گـــــوران
عیــدٍ په برهـــک و بیــدران
جو پاگ پلی بی بنـــــدران
برنج رون و مُرائی شامگـــران
نشتگ دنی چو گونــــــــران
دستور دنت په چاکـــــــران
کشّنت په سر بار گــــــران
گرامانی چیرا تتّـــــــــــران
پندط وک من گواپان پشکران
داس رون و شامیگا گـــران
هوش چننت کرّ و گـــــوران
کت کننت چو تاجــــــــــران
کــــــندنت گـــــو زالا ادران
لاپ درین جت امــــــــبران
مچ گو ن گرک و کوکــــران
گر گونگ گون گرانین سربران
درینپاچ ونرمین سیمّـــــــــران
روکین گترانک چو هنگــــــران
هامین گون پلّیـــــن پتّـــــــران
بانجیگ بهرٍٍ بــــــز گـــــــــــران
انسان و مرغ و رستـــــــــران
گنجی په وار و لنگــــــــــــران
کاینت و نندنت شهر گـــــوران
بندنت برونک و کاپــــــــران
لنجین شگز گـــون دط نگـــران
سیرنت گریب چو میجـــران
سُند گواپ گون جاک جلّـــران
رمب و اوا چک و الگــــــران
گپّ و گهین خوش محضـــران
تی سوهوین صنعت گــــران
سینی شلیت گون سانسران
کپّو گون گردین چپـــــران
دهقان گون تورا شیکوران
برزین گرطیلانی ســــران
گورشان چو شنیکی تُکرّان
ایوند چو مارا شیپگـــــــران
دیــــــوان کتـــــگ ازاوران
پون چن چو مورا سُر سُران
گون پات و کپات و کنبـــــران
لوطدی گون تیه و تمبــــــران
مولد گون ناز نیک و سُـــــــران
تیمبک گون طدهل و طدکـــــــران
ناچی گون صوت و زیمــــــران
شاده کتــــگ روشاوران
تی لنجین تیاب و دروران
بوجیگ گون لوحین ننگــــــران
نول کننت پا سینجــــران
مچو گونا ماهی گــــــــران
کاینت چه نیلبوئین زران
گون سارم و تگرم و لوجــــــران
کاشک گون وشین کولگـــــران
گور گون مزن کالگین کــــــــران
دلسوک بند خرماخوران
تی زید و چراگین سولدران
بگ گون نلدطین اُشتـــــران
برّی کلم گوشین خـــــران
اسپ و هزاری گرهبـــــران
بزگل گون میش و میهرطان
مهری گون پُلّ و پاکدطان
لیدطو گـــــون پیلی باهـــــدطان
دطاچی گون بی گو مسین جرطان
کاینت چه جیدا زنزران
پُراپ گون تاب و تاهران
گامیش گون دیهی دطدطران
ساندط چو هما جانا وران
ناهنجمین کریگـــــــران
گوننت شریک ونوکــــــران
جاکٍ مدام تی جُنبــــــران
تی سربلندین مهتـــــــران
راج کماشین سروران
گردنکشین نام اوران
صاحبدلین دین پروران
شیر همتین سلطانفـــــران
تی مان میاتکین کنگــــــران
جنگول و سرکومسین نران
نوجوان گون شیری تیتــــران
هرانز گرنت چو اشکــــــران
پُشتا نکنزنت تکّـــــــــران
تی مهربانیــــن مادران
شیر دینت شیر گلرطان
بلکین کپنت روچی گدطان
بخشنت سرا په برادران
تی مه لقائین دختـــــران
اهو رواجین درمب گوران
پاکنت چو اپی گوهــــران
چیرنت ز چشم اختـران
تی گل کندگین مه پیکران
لجّانی نازین کوتــــــران
وش چاملین منجو سران
گون پشک و سریگ و چادران
سنگو گون زرّین زیزران
بیکّان درنزنت عنطـــران
مسک و زباد و عنبـــــران
عهدش کتگ گون شوهران
موری نه دطکیت ماپران
ای مکـــــران ای مکـــــــران
دائم په تی عهدا زران
تی مت نهین مازندران
تی وصفا کنان دن دمبــــــران
إنَّ الْحَمْدَ لِلَّهِ نَحْمَدُهُ وَنَسْتَعِینُهُ وَنَسْتَغْفِرُهُ وَنَعُوذُ بِاللهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا وَمِنْ سَیِّئَاتِ أَعْمَالِنَا مَنْ یَهْدِ اللهُ فَلَا مُضِلَّ لَهُ وَمَنْ یُضْلِلْ فَلَا هَادِیَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ » (آل عمران: ۱۰۲)
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَنِسَاءً ۚ وَاتَّقُوا اللَّـهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبًا» (نساء: ۱)
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ ۗ وَمَن یُطِعِ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِیمًا» (احزاب: ۷۰-۷۱)
اما بعد
بهراستی بدست آوردن قلوب مردم به گونهای که آنان را دوستدار دعوت اسلامی، و یاری دهندهی سربازان کار دعوت نماید، از موضوعات مهمی است که متولیان این امر مهم عنایت و اهتمام ویژه به آن داشته باشند و باید برای انجام این وظیفه سنگین طرح و فکر داشته باشند. اهمیت این موضوع را میتوان از جوانب مختلفی بررسی نمود:
الف) بدست آوردن دل مردم، راهی و وسیلهای است برای اقبال آنان بسوی حق، و اینکه میبینیم بعضی از مردم اعتراض میکنند به خاطر این است که داعی در نتیجه بعضی تصرفات اشتباهش «در دین» منسجم نیست.
از رسول خدا (ص) ثبت شده است که میفرماید:
أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ مِنْکُمْ مُنَفِّرِینَ، ای مردم از شما کسانی هستند که مردم را (از حق) متنفر میکنند.
ب) برخی از دعوتگران هستند که به تعامل با مردم و اینکه مردم درباره او چه موضعی دارند اهمیت نمیدهند برای همین است بین او مردم شکاف بزرگی ایجاد شده و این شکاف مانعی شده برای تبلیغ بسوی خدا. این در حالی است که بعضی از ما صاحبان افکار منحرف برای افکارشان پیروان و کسانی را پیدا کردهاند و برای اهدافشان سربازان و انصاری را بدست آوردهاند زیرا با مردم تعامل پیدا کردهاند و دل آنان را رام کردهاند و احساسات آنان را بسوی افکار باطل خود تحریک کردهاند.
پ) زمانی که دعوتگران توانستند در دلها نفوذ کنند گویی همه جهد و تلاش دشمنان را به باد دادهاند بنابراین آنان هر نیرنگی را بکار میبرند و برای تشویش داعیان با شایعات و دروغها در صدا و سیما و رسانهها و انواع وسایلی که برای مبارزه با اسلام و داعی بکار میبرند با تمام وجود تلاش میکنند. پس تعامل داعی با مردم باید مثل پدری دلسوز و مهربان باشد که هر آنچه رابرای خود دوست دارد برای آنان نیز دوست بدارد به گونهای که این تعامل و رابطه همه درها را به روی اهل باطل ببندد و نتوانند شبهاتی پیرامون داعی درست کنند.
د) لازم است ما دعوتگران در کار مردم، همراه آنان باشیم. وما در این امر نمیتوانیم به مطلوب برسیم مگر اینکه روشهای گوناگونی که رسول خدا (ص) آن را بیان کرده است عملی نماییم. در حدیثی از ابن عمر رسول خدا (ص) میفرماید: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ الَّذِی یُخَالِطُ النَّاسَ وَیَصْبِرُ عَلَى أَذَاهُمْ أَعْظَمُ أَجْرًا مِنَ الْمُؤْمِنِ الَّذِی لاَ یُخَالِطُ النَّاسَ ، وَلاَ یَصْبِرُ عَلَى أَذَاهُمْ» مؤمنی که همراه مردم و در درون مردم است و بر اذیت مردم صبر میکند بهتر است از مؤمنی که همراه آنان نیست و اذیت و آزار آنان را تحمل میکند.
ه) استوار بودن دعوتگران برای بدست آوردن دلهای مردم اطرافشان، ارتباط مسلمانان را زیاد میکند و آنان را دلسوز یکدیگر میسازد و این خواست شریعت است: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِینَ فِى تَوَادِّهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَکَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى» مؤمنان نسبت به یکدیگر در محبت و مهربانی با هم مانند یک جسم هستند اگر یک عضو درد کند همه به درد آید و برای بهبودى آن آرام ندارند.
همه این امور در بحث مهمی تحت عنوان (چطور دل مردم را بدست آوریم) قرار میگیرد. ما این موضوع را با استفاده از وسایلی که رسول خدا (ص) برای کسب دل مخلوقات به کار برده بیان کردهایم و بدنبال آن بعضی از منفرات را که مردم را از داعی بیزار میکنند و مانعی میشود برای استجابه دعوت، بیان کردهایم.
در پایان از خداوند عز وجل خواستاریم این عملم را خالص بگرداند و به دیگران نفع برساند.
انه ولی ذلک و القادر علیه
و صلی الله علی نبینا محمد و علی آله وصحبه اجمعین.
وسایل رسول خدا (ص) برای به دست آوردن دل انسانها:
وسیلهی اول: خدمت کردن به مردم و برآورده کردن نیازهایشان
انسانها به دوستی کسانی که به آنان احسان کردهاند جلب میشوند و به کسانی که برای برآوردن نیازهایشان کوشیدهاند تمایل پیدا میکنند از این رو:
احسن إلى الناس تستعبد قلوبهم فطالما استعبد الإنسان إحسان
با مردم نیکی کن تا دلهای آنان برده شوند همانا انسان همواره برده نیکی بوده، در بین مردم برای بدست آوردن دلشان. خانواده و اقوام در اولویت هستند که دلشان را بدست بیاورید، به همین دلیل رسول خدا (ص) فرمودند: «خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لأَهْلِهِ وَأَنَا خَیْرُکُمْ لأَهْلِى»به این معنا که بهترین شما کسانی هستند که برای خانوادهی خود بهتر باشد و من بهترین شماها هستم برای خانوادهام. وقتی از عایشه (رضی الله عنها) سوال شد: رسول خدا (ص) در خانه کارش چه بود؟ گفتند در خدمت خانوادهاش بود و وقتی وقت نماز میآمد وضو میگرفت و برای نماز میرفت.
بدیهی است وقتی در میان ما کسی باشد که به جذب دل نزدیکانش، مانند: پدر، مادر، همسر، اقربا و فامیل، اهمیتی ندهد نزدیکانش نسبت به او آزرده میشوند و در دل کینه دارند زیرا در حقشان کوتاهی شده و داعی وقتی برای انجام وظیفهاش نسبت به آنان نگذاشته بود.
از دیگر اصناف مردم که بایستی دلشان را بدست آوریم و آنان هم برتری دارند همسایه است. زیرا رسول خدا (ص) فرمودهاند: «مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِالله وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَلْیُکْرِمْ جَارَهُ»؛ یعنی کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد باید احترام همسایهاش را بگیرد.
و چه احترام و اکرامی برتر از اینکه آنان را بسوی هدایت و تقوا دعوت کنی و نیز رسول خدا (ص) – بهترین صلات و سلام خدا بر او باد- فرموده است: «لَا یُؤْمِنُ أَحَدُکُمْ حَتَّى یُحِبَّ لِأَخِیهِ أَوْ لِجَارِهِ مَا یُحِبُّ لِنَفْسِهِ» یعنی اینکه هیچ کس از شما ایمان ندارد مگر اینکه آنچه را برای خود دوست دارد، برای برادرش یا فرمود همسایهاش نیز دوست بدارد.
برای همین لازم است با همسایه رفتار محبت آمیزی داشته باشیم با سلام کردن شروع کنیم، به هنگام مریضی به عیادتش برویم، در مصیبتش او را دلجویی کنیم و شادیهایش را به او تبریک بگوییم، از اشتباهاتش بگذریم، به دنبال معایب او نباشیم، اگر عیبی از او نمایان شد آن را بپوشانیم، با هدیه دادن و زیارتش به او اهمیت بدهیم، در کار معروف با او همکاری کنیم و از کارهایی که موجب آزار او میشود بپرهیزیم، زیرا رسول خدا (ص) ایمان کامل را از کسانی که همسایهشان را اذیت میکنند نفی فرمود: «لاَ یُؤْمِنُ وَاللَّهِ لاَ یُؤْمِنُ وَاللَّهِ لاَ یُؤْمِنُ وَاللَّهِ مَنْ لاَ یَأْمَنُ جَارُهُ بَوَائِقَهُ قَالُوا: یَا رَسُولَ اللهِ ، مَا بَوَائِقُهُ»، سه بار رسول خدا (ص) سوگند خورد به خدا که ایمان ندارد! یکی گفت: ای رسول خدا چه کسی؟ گفت آنکس که همسایهاش از اذیت و شر او در امان نباشد.
از دیگر اصناف مردم که باید آنان را به همکاری خود بیاورید و دل آنان را بدست بیاورید کسانیاند که به شما نیاز دارند اگر پزشکی دل مریضت را بدست بیار، اگر معلم یا مدرس هستی دل شاگردانت را بدست بیار و اگر کارمند هستی دل مراجعینت را بدست بیار، لازم است برای بدست آوردن دل آنان بیشترین تلاش و نهایت خدمت را بکنید و کارهایشان را خیلی زود انجام داده و به تأخیر نیاندازید چه بسیار میشنویم کارمندانی که نفرین میشوند زیرا کار مردم را به تأخیر میاندازند و وظیفهشان را انجام نمیدهند. امام ترمذی و ابوداوود با سندی صحیح از رسول خدا (ص) روایت میکنند که فرموده: «مَنْ وَلاَّهُ اللهُ شَیْئاً مِنْ أُمُورِ المُسْلِمِینَ، فَاحْتَجَبَ دُونَ حَاجَتِهِمْ وَخَلَّتِهِمْ وَفَقْرِهِمْ، احْتَجَبَ اللهُ دُونَ حَاجَتِهِ وَخَلَّتِهِ وَفَقْرِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» کسی که خداوند کاری از امور مسلمین را به او بسپارد و او برای اینکه نیاز آنان را برآورده نکند خود را پنهان کند و آنان را رها کند و آنان را فقیر کند، وقتی او به خدا احتیاج دارد خدا از او خود را پنهان میکند و او را تنها و فقیر در روز قیامت میگذارد.
مقصود ما این است مسئولیتها فرصتی برای بدست آوردن دلهای مردم و تبلیغ و دعوت بسوی خدا است.
علت اینکه این سه گروه از مردم را برگزیدیم – خانواده، فامیل و همسایهها و کسانی که در انجام کارها به آنان میرسیم_ به دو سبب بوده: ۱. ملاقات بیشتر ۲. کوتاهی بیشتر نسبت به آنان و یا نادیده گرفتن حقوقشان سبب رویگرداندن آنان از چیزی که به سوی آن دعوتشان میکنیم میشود.
پس مسلمان – صرف نظر از اینکه داعی است یا نه – لازم است همهی مردم اخلاق و فداکاریهایش را بپذیرند و به همین خاطر خدیجه اینطور رسول خدا (ص) را وصف کرد: «شما صله رحم میکنید، بار دیگران را بر میدارید، به مستمندان کمک میکنید، خدمت مهمانان را بجا میآورید و کسانی را که در راه حق دچار مصایب و مشکلات میشوند یاری میدهید.»
وسیلهی دوم: بردباری و فرونشاندن خشم و غضب
بعضی اوقات مردم در مورد شما اشتباه میکنند، وعده میدهند و خلف وعده میکنند یا تأخیر میکنند و یا زخم زبان دارند لازم است برای بدست آوردن دلها بردبار باشید و خشم و غضب خو را فرو نشانید و تحمل کنید زیرا شما دارای هدف و غایتی هستید که میخواهید به آن برسید، پس لازم است بهترین برخورد را داشته باشی و خداوند این گروه از داعیان را میستاید و میفرماید: «الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّـهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ »﴿آل عمران: ١٣۴﴾
«کسانی که در راحت و رنج انفاق میکنند و خشم خود را فرو میخورند و از مردمان در میگذرند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد. »
انس (رض) میفرماید من پشت سر رسول خدا (ص) او را همراهی میکردم و بر تن رسول خدا (ص) عبا یا ردای حاشیهدار محکمی بود که عربی بادیهنشین، ایشان را دید و خود را به ایشان رسانید و محکم به سمت خود کشید و تند تکان داد تا عبای رسول خدا (ص) از روی شانههایش پایین آمد و اثر کشیدن بر جسم مبارک رسول خدا (ص) دیده میشد. و گفت: ای محمد دستور بده از مال خدا که در دست داری چیزی به من بدهند! رسول خدا (ص) به او نگاه کرد و خندید و دستور داد به او چیزی بدهند و عطا کنند.
این موضعگیری و برخورد سید مخلوقات است – که بهترین درود وسلام براو باد- نیازی به تحلیل نیست و چیزی بگوییم غیر از اینکه آنکه حق تعالی در وصف او بیان نموده: «وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ» ﴿القلم: ۴﴾
وسیلهی سوم: مهربان بودن و چشم پوشی در معامله
رسول خدا (ص) اصول معاملات را بگونهای بیان میکند که مسلمانان از این راه به دلها نفوذ کنند و دوستی و محبت بدست بیاورند: «رَحِمَ اللهُ رَجُلاً سَمْحاً إِذَا بَاعَ وَإِذَا اشْتَرَى وَإِذَا اقْتَضَى»، رحمت خداوند مشمول کسی میشود که وقتی میفروشد دست و دل باز باشد و وقتی میخرد دست و دل باز باشد، وقتی حق خود را درخواست میکند مهربان باشد.
مهربانی در معامله این است که سختگیر و خسیس نباشد و در کالایی که دارد میفروشد بر نفع و سود آن زیاده روی نکند، در معامله با مردم بدخو نباشد. مهربانی خریدار این است با فروشنده زیاد چانه نزند بلکه نفس سخاوتمندی داشته باشد بخصوص وقتی که خریدار غنی باشد و فروشنده فقیر و ندار باشد؛ و مهربانی در تقاضای حق یعنی وقتی کسی حق خود را میخواهد و یا قرضش را میخواهد با نرمی و مهربانی حق خود را بطلبد و وقتی که میبیند کسی تنگدست و ندار است از حق خود بگذرد و یا به او مهلت دهد. در حدیثی مرفوع از ابوهریره روایت شده است مردی به مردم قرض میداد و وقتی میدید که طرفش ناتوان است به شاگردانش میگفت از او بگذرید تا خداوند از ما بگذرد و خداوند او را مورد گذشت خود قرار داد.
و مهربانی در ادای حق دیگران: یعنی وفاداری به تمام حقوقی که دیگران به گردن او دارند – اعم از قرض یا هر حق دیگری- به بهترین وجه و در وقت مقرر پرداخت نماید. ببینید رسول خدا (ص) چطور به قلب طلبکارش نفوذ کرد که امام بخاری داستان آنرا در صحیح خود از ابوهریره روایت میکند:
مردی پیش رسول خدا (ص) آمد در طلب حق خود زیادی سخت گرفت اصحاب خواستند او را بگیرند رسول خدا (ص) فرمود: او را رها کنید زیراصاحب حق باید حرفش را بزند سپس گفت به او همانند قرضش را بدهید گفتند چیزی نداریم مگر اینکه بهتر از قرضش باشد رسول خدا (ص) فرمود همان را به او بدهید، براستی بهترین شما کسی است که حق دیگران را بهتر ادا کند. و آن مرد در حق من وفا کرد، خدا در حق شما وفا کند.
اخلاق بد اعمال را فاسد میکند حداقل لبخند و گشاده رویی، حق برادر مسلمان توست و در راه پیدا کردن بسوی دلها اثر دارد، برای همین است رسول خدا (ص) میفرماید «لَا تَحْقِرَنَّ مِنْ اَلْمَعْرُوفِ شَیْئًا وَلَوْ أَنْ تَلْقَى أَخَاکَ بِوَجْهٍ طَلْقٍ» هیچ چیزی از معروف و کارهای نیک را حقیر مدانید حتی اینکه با برادر خود گشاده رو باشید. «وجه طلق» این است که با برادرت سر حال و خندان باشید.
عبدالله پسر حارث میگوید، هیچکس را ندیدم به اندازه رسول خدا (ص) لبخند بزند و تبسم کند و جریر میگوید رسول خدا (ص) از وقتی که مسلمان شدم چیزی را از من پنهان نکرد، هرگاه مرا میدید لبخند میزد.
رسول خدا (ص) با آغوش باز با بزرگ وکوچک برخورد میکرد به آنان لطف میکرد و شوخی میکرد و شوخی میکرد و او همیشه حق میگفت.
دو نمونه از شوخیهای رسول خدا (ص) برای بدست آوردن دل اصحاب:
شوخی اول که امام احمد از انس روایت میکند: مردی بادیه نشین و بدقیافه که نامش زاهر بود و رسول خدا (ص) او را دوست میداشت، روزی رسول خدا (ص) آمد و او مشغول فروختن بود، رسول خدا (ص) از پشت او را در آغوش گرفت زاهر رسول خدا (ص) را ندید و گفت مرا رها کن. وقتی متوجه شد که رسول خدا (ص) است پشتش را به سینه مبارک رسول خدا (ص) چسپاند. رسول خدا (ص) گفت کی این بنده را از من میخرد؟ آن مرد گفت: ای رسول خدا (ص) به خدا روی دستت میمانم و بیمشتری میشوی. رسول خدا (ص) فرمود: شما نزد خدا بیمشتری نیستی.
شوخی دوم: رسول خدا (ص) با بچهها شوخی میکرد و سبب خوشحالی آنان میشد. امام بخاری از انس حدیثی را روایت که میگوید در میان مردم رسول خدا (ص) بهترین اخلاق را داشت، برادری داشتم از شیر گرفته شده بود او را (ابا عمیر) مینامیدند ابا عمیر پرنده مریضی داشت که نام آنرا نغیر گذاشته بود
رسول خدا (ص) با آن بچهی کوچک شوخی میکرد و میگفت: ای اباعمیر نغیر چه کرد؟
بدینسان برادر دعوتگرم، رسول خدا (ص) راهی را ترک نکرد تا به دلها نفوذ کند مگر آن راه، حرام باشد و وقتی حرام بود دورترین از آن بود.
وسیلهی چهارم: احترام به مسلمانان
رسول خدا (ص) احترام کسی را که براو وارد میشد میگرفت. و عبای خود را برای او پهن میکرد و او را بر خود برتری میداد. بالش خود را به او میداد واگر او نمینشست به او اصرار میورزید که او را برهمان جا بنشاند. منزلت مردم را درک میکرد و به هر که در جای خود احترام میگذاشت و حرمت کسانی را که دارایشان اجتماعی بودند نگه میداشت مثلاً: در روز فتح مکه فرمود: کسی که وارد خانه ابو سفیان شود در امنیت میباشد و فرمود: «لَیْسَ مِنْ أُمَّتِى مَنْ لَمْ یُجِلَّ کَبِیرَنَا، وَیَرْحَمْ صَغِیرَنَا وَیَعْرِفْ لِعَالِمِنَا حَقَّهُ»؛ «یعنی کسی که احترام بزرگانمان را نگیرد و به کوچکانمان رحم نکند و شأن دانشمندانمان را نگه ندارد از ما نیست»
در اینجا نکته دیگری که لازم است بدان توجه شود احترام گذاشتن به رأی کسی است که با تو – در مسائلی که اجازه اختلاف نظرات در آنان داده شده است – مخالف است. در این موارد بایستی با وسعت نظر او را متهم به جهل و کم دانشی نکنیم و وی را مورد سوء ظن قرار ندهیم و در ظاهر سالم باشد و برای باطن او قضاوت نکنیم.
از مسائل دیگر، لزوم احترام گذاشتن به کسی که در حال سخن است و عدم قطع سخن وی است. ابن کثیر (رح) میگوید: رسول خدا (ص) هرزمانی که با کسی سخن میگفت با تمام وجود به او توجه میکرد و کاملاً به او گوش میداد و سخن او را قطع نمیکرد تا سخنش تمام گردد.
وسیلهی پنجم: کلام شیوا و زیبا
رسول خدا (ص) دیگران را تشویق میکرد که سخن طیب و کلام زیبا بر زبان بیاورند، چنانکه فرموده است: «أَلْکَلِمَةُ الطَّیِّبَةُ صَدَقَةٌ» کلام درست و پاک صدقه است. زیرا گفتار نیک در همبستگی دلها و پاک شدن نفوس تأثیر دارد. البته گفتار نیک فقط این نیست که حقیقت را به دیگران برسانید بلکه مهمتر از آن، شیوهای است که برای بیان آن حقیقت به کار میگیرد. رسول خدا (ص) میفرماید: «زَیِّنُوا الْقُرْآنَ بِأَصْوَاتِکُمْ» وَفِی رِوَایَةٍ: «حَسِّنُوا الْقُرْآنُ بِأَصْوَاتِکُمْ، فَإِنَّ الصَّوْتَ الْحَسَنَ یَزِیدُ الْقُرْآنَ حُسْنًا». قرآن را با صداهایتان آراسته کنید براستی صدای زیبا، به زیبایی قرآن میافزاید.
پس به طریق اولی باید به دعوتگران بگوییم: دعوت را به کلام زیبا آراسته نمایید براستی کلام زیبا به دعوت و جذابیت آن میافزاید… به ویژه به هنگام نصیحت کردن؛ براستی نصیحت داروی تلخی است با کلام شیرین آنرا همراه کنید و از کسانی باشید که به حق عمل میکنند و به مخلوق رحم، بشنوید از یحیی بن معاذ که میگوید:
«بهترین چیز، کلام مهربانی است که از دریای عمیق (دانش) و از زبان مردی مهربان در بیابد» و چقدر کلام بد و ناشایست که صاحبش آن راگفته و هیچ توجهی به نتیجه آن و تبعات آن نکرده که دلها را از هم جدا کرده و صفها را به هم زده و حقد و بغض را به ارمغان آورده و تیرگی و دشمنی ایجاد کرده است.
رسول خدا (ص) میفرماید: «إِنَّ الْعَبْدَ لَیَتَکَلَّمُ بِالْکَلِمَةِ مَا یُتَبِّنُ فِیهَا یَزِلُّ بِهَا فِى النَّارِ أَبْعَدَ مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِب» براستی بنده سخنی را بر زبان میآورد که در معنا و محتوای آن دقت نمیکند به واسطه آن به آتشی سقوط میکند که (فاصله ابتدا و انتهای آن) دورتر از بین مشرق و مغرب است.
برادر بزرگوار این وسیله را با این نکته تربیتی خاتمه میدهم که بین رسول خدا (ص) و مادر مؤمنان عایشه (رض) رخ داده است. عایشه (رض) میفرماید جماعتی بر رسول خدا (ص) داخل شدند و گفتند: «السَّامُ عَلَیْکَ»! عایشه (رض) میگوید فهمیدم چه گفتند و من گفتم: «بَلْ عَلَیْکُمْ السَّامُ وَاللَّعْنَةُ»! رسول خدا (ص) گفت: آرام ای عایشه و گفتم ای رسول خدا (ص) نشنیدی؟ رسول خدا (ص) در جواب آنان گفتم: «وَعَلَیْکُمْ » از این رو لازم است با دقت در شیوه کلام رسول خدا (ص) با اهل فجور، فسوق و کفر بیندیشیم و با دید بصیرت و حکمت از آن درس بگیریم.
وسیلهی ششم: تواضع و نرمخویی
براستی رسول خدا (ص) با تواضع و نرمخویی که داشت توانست که دل مردمانی که در اطرافش بودند را کسب کند. انس در بیان تواضع رسول خدا (ص) میگوید که زنی کم عقل نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت من پیش تو حاجتی دارم و رسول خدا (ص) گفت: بنشین ای ام فلان و در هر راهی بخواهی مینشینم و با تو مینشینم تا حاجتت را انجام دهم و رسول خدا (ص) نشست تا حاجتش را انجام داد. در صحیح بخاری آمده که میگوید: هرگاه کنیزی از کنیزان مدینه میخواست دست رسول خدا (ص) را میگرفت به هر جای او را با خود میبرد تا حاجتش را انجام میداد.
روزی مردی بر رسول خدا (ص) وارد شد از هیبت حضرت رسول خدا (ص) لرزه گرفت رسول خدا (ص) به او گفت راحت باش زیرا که من پادشاه نیستم بلکه پسر زنی از قریش هستم. و با این روش فروتن و نرمخوی بود به درون دلها نفوذ میکرد و اطرافیان را جذب خود کرد. و اما ظاهر شدن بعنوان استاد و به دید حقارت به دیگر مسلمانان نگاه کردن، از صفات شیطانی است که غیر از بغض و قطع رابطه چیزی را به ارمغان نمیآورد. که شیطان گفت: «أَنَا خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ» ﴿الأعراف: ١٢﴾ من از او (آدم) بهترم زیرا مرا از آتش خلق کردی و آدم را از گل. و رسول خدا (ص) فرمود: « مَنْ کَانَ هَیِّنًا لَیِّنًا سَهْلًا قَرِیبًا حَرَّمَهُ اللهُ عَلَى النَّارِ»؛ کسی که آسانگیر و نرمخو باشد خدا او را بر آتش حرام میکند (آتش او را نمیسوزاند).
وسیلهی هفتم: جود و بخشش است
بدان ای برادر محبوبم که این سخاوت و بخشش است که دلها را اسیر میکند و نفوس را پاک. انس (رضی الله عنه) میگوید: مردی پیش رسول خدا (ص) آمد و از او چیزی خواست، رسول خدا (ص) گوسفندان میان کوه را به او بخشید او به شهرش باز گشت و گفت: اسلام بیاورید براستی محمد (ص) طوری میبخشدکه از تنگدستی نمیترسد. خدا موفقت کند نگاه کن! این سخاوت در قلب این مرد به اذن خدا چه تأثیری داشت، اینطور او را که دشمن اسلام بود متحول کرد به گونهای که برای اسلام دعوت میکرد.
جابر بن عبدالله میگوید: از رسول خدا (ص) هرگز چیزی خواسته نشد که بگوید نه. هدیه دادن از نشانههای سخاوت است، رسول خدا (ص) میفرماید: «تَهَادُوا تَحَابُّوا» یعنی هدیه بدهید تا یکدیگر را دوست بدارید. هدیه درگاهی از درگاههای کسب قلوب و رشد الفت بین دلها است.
وسیلهی هشتم: خوش رفتاری کردن است
در روایتی از مادر مؤمنان عایشه (رض) رسول خدا (ص) میفرماید: «إنَّ اللهَ رفیقٌ یُحِبُّ الرِّفْقَ فِی الأَمْرِ کُلِّه» یعنی خداوند مهربان و خوش رفتار است و مهربانی و خوش رفتاری در همه امور را دوست دارد.
خوش رفتاری بر بسیاری اخلاقها برتری داده شده است و خدا به خوش رفتار و مهربان، خوشنامی در دنیا و پاداش بیکران در آخرت عطا میکند که به غیر این صفت نمیدهد. رسول خدا (ص) میفرماید: «یَا عَائِشَةَ، إِنَّ اللَّهَ رَفِیقٌ یُحِبُّ الرِّفْقَ، وَیُعْطِی عَلَى الرِّفْقِ مَا لَا یُعْطِی عَلَى الْعُنْفِ، وَمَا لَا یُعْطِی عَلَى مَا سِوَاهُ»؛ عائشه! خداوند مهربان است و مهربانی را دوست دارد و به مهربان چیزهایی میدهد که به سنگدل و سختگیر نمیدهد و به غیر از مهربان نمیدهد.
از جاهایی که حتماً باید با مهربانی عمل شود جایی است که جاهلی اشتباهی میکند و شما میخواهید او را راهنمایی کنید. به این روش برای اصلاح اشخاص وقتی اشتباه میکنند نگاه کن که پر است از مهربانی و رحمت:
معاویه بن حکم سلمی میگوید پشت سر رسول خدا (ص) نماز میخواندم مردی عطسه کرد گفتم: یرحمک الله و همه با چشمهایشان به من نگاه کردند، گفتم مادرتان بر شماها گریه و زاری کند! چه شده است که این طوری به من نگاه میکنید؟ و شروع کردند بر سرران خود زدن و میخواستند مرا ساکت کنند، من ساکت شدم وقتی رسول خدا (ص) نمازش را تمام کرد – مادر و پدرم به قربانش – هیچ معلمی را ندیدم نه قبل از او و نه بعد از او که از او بهتر باشد، قسم به خدا نه اذیتم کرد و نه مرا زد و نه چیز بدی گفت و فرمود:ای معاویه این نماز است درست نیست چیزی از کلام انسان وارد آن بشود، و تنها تسبیح و تکبیر و قرائت قرآن است. گفتم به خدا سوگند، من مردی هستم که تازه از جاهلیت رهایی پیدا کردهام و اسلام آوردهام و در بین ما کسانی هستند که پیش کاهنان میروند، رسول خدا (ص) گفت نروید؛ گفتم و کسانی هم در بین ماست که دیگران را شوم و بد یمن مینامند و رسول خدا (ص) گفت اینها چیزهایی است که در سینهها درست میشود به آن مشغول نشوید. از این نمونهها زیاد است مانند حدیث اعرابی که در مسجد ادرار کرد و برخورد رسول با جوانی که اجازه زنا میخواست و گفت حاضر هستید با نزدیکان خود این عمل انجام بشود واو را قانع کرد.
خلاصه کلام براستی آن کسی متوجه تمام وسائلی باشد که ذکر کردیم همه از دایره اخلاق خارج نمیشوند، ملتزم بودن به این وسایل ملتزم بودن به اخلاق نیک است که رسول خدا (ص) میفرماید:
« أَکْمَلُ الْمُؤْمِنِینَ إِیمَانًا أَحْسَنُهُمْ خُلُقًا»؛ کاملترین مؤمنان از جهت ایمان کسانی هستند که بهترین اخلاق را اشته باشند.
و سرانجام لازم است بیان کنیم که ملاک همه اخلاقهای نیکو و وسائل نیکو، بسوی خدارفتن است به سوی پروردگار دلها است و رسیدن به محبت او. زیرا ابو هریره حدیثی را روایت میکند که رسول خدا (ص) میفرماید: «إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْدًا نَادَى جِبْرِیلَ: إِنِّی قَدْ أَحْبَبْتُ فُلاَنًا فَأَحِبَّهُ، قَالَ: فَیُنَادِی فِی السَّمَاءِ، ثُمَّ تَنْزِلُ لَهُ الْمَحَبَّةُ فِی أَهْلِ الأَرْضِ وَإِذَا أَبْغَضَ اللَّهُ عَبْدًا نَادَى جِبْرِیلَ: إِنِّی قَدْ أَبْغَضْتُ فُلاَنًا، فَیُنَادِی فِی السَّمَاءِ ثُمَّ تَنْزِلُ لَهُ البَغْضَاءُ فِی الأَرْضِ»؛
وقتی خداوند کسی را دوست بدارد جبرییل را صدا میکند (و میفرماید) خداوند فلان را دوست دارد تو نیز او را دوست بدار! پس جبرییل نیز او را دوست میدارد و جبرییل به اهل آسمان ندا میدهد که خداوند فلان را محبوب خود میداند و شماها نیز او را محبوب خود بدانید، اهل آسمان نیز آنرا محبوب خود میدانند، سپس مقبولیت او در زمین رقم میخورد و مقبول اهل زمین میشود. ابن حجر میفرماید از قبول این است که دلها اورا با محبت قبول کنند و به سمت او تمایل پیدا کنند و از او راضی شوند.
امام مسلم این حدیث را با عبارات بیشتری روایت میکند: هرگاه خداوند عبدی را مورد خشم خود قرار بدهد، جبرییل را صدا میکند و میفرماید من فلان را مورد خشم خود قرار دادهام تو نیز او را مورد خشم خود قرار ده! و جبرییل نیز او را مورد خشم خود قرار میدهد، سپس جبرییل اهل آسمان را ندا میکند خداوند فلان را مورد خشم خود قرار داده شماها هم او را مورد خشم خود قرار بدهید واهل آسمان اور امورد خشم خود قرار میدهند تا در سرزمین مورد خشم قرار میگیرد – العیاذ بالله –
متنفرکنندهها
بدون شک اخلاقهای بد به طور عموم از بدترین چیزهایی است که مردم را از داعی بیزار میکنند آشکار است وقتی داعی یکی از اخلاقهای بد را داشته باشد تنها میماند. ما در اینجا بعضی از آنان که اثر زیادی در نفرت را دارد بیان میکنیم:
۱- درک نکردن حال مردم و شرایط آنان.
رسول خدا (ص) ما را به این امر مهم آگاه ساخته و به دعوتگران فرمود: «إِذَا صَلَّى أَحَدُکُمْ بِالنَّاسِ فَلْیُخَفِّفْ، فَإِنَّ فِیهِمُ السَّقِیمَ وَالضَّعِیفَ وَالْکَبِیرَ وَإِذَا صَلَّى أَحَدُکُمْ لِنَفْسِهِ فَلْیُطَوِّلْ مَا شَاءَ» هرگاه یکی از شما امام نماز دیگران شد آنرا خفیف بخواند (رعایت حال دیگران را بکند) زیرا که در بین نماز گزاران اشخاص مریض، ضعیف و پیر نیز هستند، هرگاه به تنهایی نماز خواند آنرا به دلخواه خود طول دهد. این وصیتی است برای همه دعوتگران از بزرگترین این امت که رسول خدا (ص) است.
در جایی که رعایت کردن احوال مردم در رکنی از ارکان اسلام (مانند نماز) از ضروریات است پس رعایت احوال آنان در عبادات پایینتر از این و در معاملات در باب اولی میباشد.
حدیثی را برایتان نقل میکنم تا نشان دهم که وقتی در رعایت این وصیت اغفال شود و آنرا جدی نگیریم موجب میشود که مردم نفرت پیدا کنند و یا سبب ترک اعمال صالح باشد و یا در انجام اعمال صالحه تأخیر کنند:
معاذ همراه رسول خدا (ص) نماز میخواند و سپس میآمد برای قومش امامت میکرد، شبی با رسول خدا (ص) نماز خواند و آمد برای قومش امام شد و شروع کرد به خواندن سوره بقره!
یکی از مأمومین از جماعت جدا شد و به تنهایی نماز خواند! به او گفتند: فلانی منافق شدی؟ نه قسم به خدا، پیش رسول خدا (ص) میروم تا این خبر را به او بدهم، نزد رسول خدا (ص) آمد و به ایشان گفت: ما روز مشغول کار و آبیاری هستیم و معاذ با شما نماز عشا خواند و آمد برای ما امامت کند و شروع کرد به خواندن سوره بقره! حضرت روی مبارکش را به معاذ کرد و گفت: شما میخواهید فتنه جویی کنید بروید فلان سوره را بخوانید! و در روایتی آمده است سه بار فرمودند شما فتان هستید یعنی فتنهگر هستید، بروید و سوره شمس و سوره ضحی و سوره اعلی را بخوانید و یا مانند آنان منظور طولانی نخوان و از سورههای کوتاه استفاده کن.
۲. دلبستگی زیاد به دنیا و متاع آن:
به این دلیل این را منفرات میدانیم که حدیثی از پیامبر وجود دارد که میفرماید: «از دنیا چشم پوشی کن، خدا تو را دوست میدارد و از آنچه در دست مردم است چشم پوشی کن مردم تو را دوست میدارند.» رسول خدا (ص) به ما نشان میدهد چطور مردم داری کنیم و محبت مردم را به دست بیاوریم و این با چشم پوشی از آنچه در دستشان است میسر میشود زیرا وقتی ما آنچه را آنان دوست دارند برایشان رها کردیم آنان ما را دوست میدارند. قلب اکثر مردم جلب و به دنبال دنیاست و کسی که با محبوب دیگران در نزاع باشد از او بیزاری میکنند و کسی که با محبوبشان در نزاع نباشد او را دوست میدارند و او را انتخاب میکنند. حسن بصری میگوید مرد مورد احترام و اکرام دیگران است تا طمع نکند به آنچه در دست دارند در غیر این صورت او را سبک میبینند، و سخن او را مکروه میدانند و از او خشم دارند. مردی اعرابی از اهل بصره سوال کرد کی بزرگ شماست؟ گفتند: حسن. و گفت به واسطه چی بزرگ شماها شد؟ گفتند مردم نیاز و احتیاج به علم او دارند و او بینیاز از دنیای مردم است، اعرابی گفت: این چه خوب است یعنی کسی بدون هیچ چشم داشتی برای خدمت و نجات من و شما شبانه روز تلاش کند چه خوب است.
۳. سختگیری و اخم کردن:
بدلیل این آیه که خداوند به بزرگ و سید دعوتگران میفرماید: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّـهِ لِنتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ ۖ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّـهِ ۚ إِنَّ اللَّـهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ ﴿آل عمران: ۱۵۹﴾؛ به لطف رحمت الهی با آنان نرمخویی کردی، و اگر درشتخوی سختدل بودی بیشک از پیرامون تو پراکنده میشدند، پس از ایشان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در [این] کار با آنان مشورت کن، و چون عزمت را جزم کردی بر خداوند توکل کن، که خدا اهل توکل را دوست دارد. »
هیچ چیز به اندازه سخت بودن و بد اخلاق بودن مردم را از حق متنفر نمیکند. تلاش بعضی از دعوتگران مخلص به دلیل روش اشتباهی که به کار برده بودهاند تباه شد و موفق نشدند آنچه از حقایق میدانستند به مسلمانان و غیر مسلمانان انتقال بدهند، روش آنان روشی نبود که دلها برای آن در باز کند و عقلها را قانع کند پس ناخواسته وارد جدل و خشونت شدهاند و مجبور به سختگیری و تند خویی شدهاند و مغلوب ماندهاند.
۴. یکی نبودن قول و عمل: هیچ چیزی به این اندازه داعی را مورد خشم دیگران قرار نمیدهد که اعمالش مخالف اقوالش باشد. خداوند این صفت پلید را گناهی بزرگ نامیده و فرموده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّـهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴿جمعه: ۲-۳﴾؛ ای مؤمنان چرا چیزی میگویید که انجام نمیدهید (۲) نزد خداوند بس منفور است که چیزی را بگویید که انجام نمیدهید »
و خداوند اقوامی را انکار نموده است که دیگران را به احسان و نیکی امر میکنند، ولی خود را رها میکنند وخود به بیراهه بروند. « أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ» ﴿بقره: ۴۴﴾
آیا مردم را به نیکوکاری فرمان میدهید (و از ایشان میخواهید که بیشتر به طاعت و نیکیها بپردازند و از گناهان دست بردارند) و خود را فراموش میکنید (و به آنچه به دیگران میگوئید، خودتان عمل نمیکنید؟) در حالی که شما کتاب میخوانید (و تورات را در اختیار دارید و در آن تهدید خدا را دربارهی آن که کردارش مخالف گفتار است، مطالعه میکنید؟). آیا نمیفهمید (و عقل ندارید تا شما را از این کردار زشت بازدارد؟).
به همین خاطر بود حضرت شعیب به قومش گفت: «وَمَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلَىٰ مَا أَنْهَاکُمْ عَنْهُ ۚ إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ؛ و من نمیخواهم با شما، در آنچه شما را از آن باز داشتهام مخالفت کنم [و خود مرتکب آن شوم] تا آنجا که بتوانم جز اصلاح نمیخواهم » و من نمیخواهم شما را از چیزی نهی کنم و خودم مرتکب آن شوم من تا آنجا میتوانم جز اصلاح چیزی نمیخواهم. لکن در اینجا لازم است جوابی برای شبههای که مردم مدام تکرار میکنند بدهیم آیا داعی باید امر به معروف و نهی از منکر را ترک کند تا وقتی که خود آن را انجام ندهد؟ امام ابن کثیر میفرماید: بر اساس اصح اقوال علمای سلف و خلف امر به معروف و انجام آن از واجبات است و هیچکدام با انجام ندادن دیگری ساقط نمیشود. بعضی این راه انتخاب کردهاند که مرتکب گناه نمیتواند دیگران را نهی کند و این قول ضعیف است. صحیح این است که عالم، امر به معروف کند با وجود اینکه خود انجام ندهد و نهی از منکر میکند حتی اگر خود مرتکب آن شده باشد.
سعید بن جبیر میگوید: اگر آدم امر به معروف و نهی از منکر نکند تا بعد از اینکه خود آنان را عملی نماید هیچ کس امر به معروف و نهی از منکر نخواهد کرد.
من میگویم به گوینده این قول (ابن کثیر) این حالت ترک طاعت و انجام معصیت برای عالم مذموم است چون عالم به اجر طاعت و سزای گناه آگاه است و کسی که میداند با کسی که نمیداند مساوی نیست.
۵. در تنگنا قرار دادن مردم و دشوار کردن امورات: بعضی از داعیان هستند که همواره به دنبال سختگیری و دشواری هستند تا آن را به مردم تقدیم نماید و بگوید اسلام، این است، بدون اینکه رعایت آسانیهای اسلام بکنند و حرج و دشواری را از مردم برانند و این بر خلاف آنچه است که حضرت (ص) بوده است. عایشه (رض) از او میگوید که رسول خدا (ص) بین هیچ دو امری مخیر نمیشد مگر آنکه آسانترین آنان را انتخاب میکرد مادام گناه نبود واگر گناه بود دورترین مردم از آن میبود. بدلیل اینکه آسانگیری – در حد شرعی – در همبستگی مردم تأثیر دارد، رسول خدا (ص) داعیان را فرمود: آسان بگیرید و سخت نگیرید، مژده بدهید و نفرت ایجاد نکنید.
خاتمه
بدیهی است بدست آوردن دل مردم آسان نیست مگر برای کسانی که خدا برای آنان آن را آسان کرده باشد: برای همین است که باید زیاد اصرار و دعا کنیم که خدا دلهای ما و آنان را برای پذیرفتن حق باز کند و ما وآنان را در زمرهی انصار دین خود و حاملین دعوتش قرار دهد. البته علاوه بر این دعا اسبابی هم لازم است تا به اذن خدا ما را به دلهای آواره و سرگردان برساند.
امید است با عمل به آنچه از وسایل ذکر کردیم و اجتناب از منفرات خدا ما را کمک کند تا دلهای آواره و سرگردان را به راه هدایت باز گردانیم. و در پایان از خداوند خواستارم دین خود را یاری کند و اعلای کلمهاش کند و ما را از هدایت شدگان و هدایت کنندگان بگرداند و ما را از گمراهان و گمراه کنندگان نگرداند و صلی الله علی نبینا محمد و علی آله و صحبه اجمعین.
السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته،،،
دوستان خدایی من!
این سؤال در ارتباط با سببهای نرم شدن قلب و جواب آن از شیخ دکتر محمدبن محمد المختار الشنقیطی مدرس حرم نبوی و استاد دانشگاه اسلامی در مدینه منوره میباشد.
قلب انسان با چه چیزهایی نرم میشود؟
جواب: بزرگترین سبب از میان اسبابی که موجب نرم شدن قلب میشود تلاوت قرآن میباشد، قلب انسان با هیچ چیزی همانند کلام خداوند نرم و متأثر نمیشود، زیرا قرآن کتابیست که عجایب آن پایان ناپذیر است، و شگفتیهای آن از بین نمیرود، هرگاه انسانی در آن به تفکر و تأمل بپردازد و از آن پند و نصیحت بگیرد قلب او در برابر خداوند نرم میشود. «کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُوا الأَلْبَابِ»: (ای محمّد ! این قرآن) کتاب پرخیر و برکتی است و آن را برای تو فرو فرستادهایم تا دربارهی آیههایش بیندیشند، و خردمندان پند گیرند. [ص: ۲۹]
از جمله بزرگترین نعمتهای خداوند بر بندهاش که بر نرم شدن قلب و خشوع وی در مقابل خداوند کمک میکند تلاوت فراوان قرآن است، تلاوتی با تدبر و تحت تأثیر قرار گرفتن، خداوند میفرماید: «وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ»: بیگمان کتاب بزرگی (به نام قرآن) را برای ایشان فرستادهایم که با آگاهی (کامل و شامل خدایانهی خود از فطرت انسان و سرشت جهان، احکام و معانی) آن را توضیح داده و تبیین کردهایم تا مایهی هدایت (ایشان به سوی سعادت) و رحمت (خدا در هر دو سرا) برای کسانی باشد که مؤمنین (بدان) باشند.
از میان مردم قلب کسی نرمتر است که هرگاه آیات قرآن را تلاوت میکند، دلش به لرزه میافتد و خاشع میگردد و سینهاش گشاده و فراخ میشود، تلاوت آیات خداوند او را از تنگی دنیا به سوی گستردگی آخرت وعدهی خداوند خارج میکند که از خوشحال شدن به وعدهی رحمت خداوند پرواز میکند و همچنین او را به سوی تهدید میکشاند، مثل اینکه صدای ناشی از بازدم و نفَس بازپس دادنِ جهنم در جلوی گوشش قرار دارد، در نتیجه دل او در مقابل خداوند شکسته میشود و قلبش به لرزه میافتد.
با سعادتترین مردمان در این جهان کسی است که خداوند قرآن را بهار دل او، نور سینهاش، بر طرف کنندهی ناراحتیاش و از بین برندهی هم و غمش قرار داده باشد، به این خاطر میبینی اهل قرآن دلشان از همهی مردم نرمتر است، زیرا خداوند قلب آنان را با موعظههای قرآن شکسته است، چنانکه میفرماید: «قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ»: ای مردمان! از سوی پروردگارتان برای شما اندرزی (جهت رهنمود زندگی) و درمانی برای چیزهائی که در سینهها است (همچون کفر و نفاق و کینه و ستم و دشمنی با حق و حقیقت) آمده است (که قرآن نام دارد) . [یونس :۵۸] قسوت، بیماری است.
خداوند شهادت میدهد که شفای بیماری در قرآن است، قلب بنده با هیچ چیز همانند کتاب خداوند نرم نمیشود به این دلیل است که پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ خطاب به عبدالله بن مسعود میفرماید: «اتلُ علی القرآن»: بر من قرآن بخوان،
ابن مسعود گفت: آیا من قرآن را بر تو بخوانم در حالی که بر تو نازل شده است؟!
فرمود: «إنی أحب أن اسمعه من غیری» : من دوست دارم آن را از کسی دیگر بشنوم.
ابن مسعود میگوید: سورهی نساء را بر ایشان تلاوت کردم تا به این آیه رسیدم که خداوند میفرماید: «فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلاَءِ شَهِیداً * یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَعَصَوْا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمْ الأَرْضُ وَلاَ یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثاً»: (ای محمّد! حال اینان) چگونه خواهد بود بدان گاه که از هر ملّتی گواهی (از پیغمبران برای شهادت بر قوم خود) بیاوریم و تو را (نیز به عنوان) شاهدی بر (قوم خود، از جمله) اینان (یعنی تنگچشمان و نافرمایان) بیاوریم؟ در آن روز (که چنین کارهائی به وقوع پیوندد ) کسانی که کفر را برگزیده و از فرمان پیغمبر سر بر تافتهاند ، دوست میدارند که کاش ( همان گونه که مردگان را در خاک دفن میکنند و خاک بر پیکرشان میریزند ، ایشان را نیز در دل خاک دفن میکردند و) زمین (مزار ایشان) را بر روی آنان صاف میکردند (و همچون مردگان در خاک پنهان میشدند و چنین شرمندگی و درد و رنجی را نمیدیدند. (در آن روز آنان) نمیتوانند (کردار یا) گفتاری را از خدا پنهان سازند . [نساء: ۴۲-۴۱ ]
پیامبر به من گفت: «کافی است»، نگاه کردم که از چشمان مبارکش اشک سرازیر است. پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ کاملترین مردم از جهت خشوع در برابر کتاب خداوند بود، در نماز ظهر قرآن تلاوت میکرد تا جایی که صدایی همانند صدای جوشیدن دیک از سینهاش شنیده میشد. سلف صالح از میان صحابه – خداوند از آنان راضی باد – در مقابل کتاب خداوند خاشع و فروتن بودند، هر یک از آنان در مقابل کتاب خداوند قلبی فروتن و خاشع و سینهای گشاده و فراخ داشت. چه بسا یکی از آنان در حالتی از خشم و عصبانیت قرار داشت اما هرگاه آیهای از قرآن بر ایشان تلاوت میشد قلبش شکسته و فروتن میگردید، چه بسا دنیایی از ثروت و دارایی در دست یکی از آنان بود، هرگاه مقداری از قرآن را تلاوت میکرد، آن سرمایه را در راه خداوند انفاق میکرد. پس کسی که به دنبال سعادت و خوشبختی کامل با قلبی نرم و اوضاعی شایسته باشد، باید کتاب خداوند را در جلوی خویش به عنوان امام و پیشوایی در همهی امور خیر و نیکی قرار دهد.
و از جمله بزرگترین سببهایی که قلب را نرم میکند، دعا است، اینکه قلبی فروتن را از خداوند در خواست و از سختی قلب به خداوند پناه ببرد و از خداوند بخواهد که فتنهها و دشواریهایی که قلب را دچار سختی میکند، از او دور کند.
نیکی با والدین یکی دیگر از سببهای نرم و لطیف شدن قلب است: بنابراین هرکس با والدینش نیکی کند، و رفتار و برخورد نیکوتری با آنان داشته باشد و آنان را خوشحال کند، خداوند سینهی او را خواهد گشود و قلب او را نورانی و نرم خواهد کرد، در نتیجه جزو اهل بهشت میشود یعنی کسانی که دل آنان به وسیلهی هر کار نیکی نرم شده و سینهشان با انجام هرگونه عبادت و کار خوب گشاد و فراخ میگردد. خوشبخت چه کسی است؟! کسی که با والدینش نیکی کرده است، با مادرش نیکی مینماید و فضیلت و برتری او را فراموش نمیکند و با پدر نیکوکارش نیک رفتار میکند و فضیلت و بزرگی او را فراموش نمینماید. او را چنین میبینی که هرگاه از حضور پدر و مادرش بیرون میرود آنان پشت سر او دستهایشان را بالا برده و برای او دعاهای شایسته مینمایند در نتیجه رحمتهای پروردگار او را فرا میگیرد، او را میبینی که نرمترین مردم از جهت قلب و شایستهترین آنان از جهت حال است، و عکس این اعمال نتیجهی عکس این را دارد. از جمله بزرگترین اسباب قساوت دل : نافرمانی والدین است، از خداوند میخواهیم که ما را از آن محفوظ بدارد.
یکی دیگر از اسباب نرم شدن قلب: انجام صلهی رحم و دید و بازدید از نزدیکان میباشد، در این مورد شخص باید به زیارت عموها، عمهها، خالهها و داییهایش برود هرچند که لازم باشد مسیر طولانی را طی کند تا به فرزندانش بفهماند که چگونه صلهی رحم به جا میآورد و چگونه به عمو، عمه، دایی و خالهاش سر میزند و با آنان نیکی میکند و صلهی رحم را به جا میآورد، و در این زمینه تقوای الهی را رعایت میکند و خداوند او را به صلهی خود وصل میکند، خداوند رحمن است و رحمت را آفریده است و یکی از اسمهای خویش را از آن مشتق کرده است، هر کس رحم را وصل کند (صلهی رحم را به جار آورد) خداوند نیز او را وصل میکند، و هرکس آن را قطع کند خداوند نیز برکات و رحمتهای خویش را از او قطع میکند هرگاه صلهی رحم را به جا آورد خداوند نیز ارتباط او با خویش را وصل خواهد کرد که در نتیجه نرمترین مردم از جهت قلب خواهد بود، و کمتر قطع کنندهی رحم را مییابی که قلبی نرم داشته باشد. سلامت و عافیت را از خداوند میطلبیم.
یکی دیگر از آنچه که سبب رقت و نرمی قلب میشود: محبت و دوستی با علما و شایستگان و دعای خیر برای زندگان و مردگانشان میباشد. انسان باید علما را دوست داشته باشد و دوست بدارد که در مجالس آنان شرکت کند و به سخنان ایشان گوش فرا گیرد، زیرا آنان اهل خداوند و اهل ولایت و دوستی و فرمانبرداری از خداوند میباشند که امر به معروف و نهی از منکر مینمایند. خداوند آنان را بر بندگان خویش برتری داده است و آنان را امانتداران وحی خویش قرار داده بخصوص ائمه سلف و تدوین کنندگان علم و دانش از صحابه و تابعین و تابع تابعین ایشان به شیوهی نیکو، لذا باید از آنان به نیکی یاد کند، برای ایشان از خداوند طلب رحمت کند و فضایل و نیکیهای آنان را ذکر و از آنان تجلیل و تمجید نماید. اما در ارتباط با دانشمندانی که هنوز در قید حیات هستند، باید به زیارتشان برود و برای ایشان دعای خیر کند و از خداوند برای ایشان درخواست خیر نماید چنان که برای خود دوست دارد، زیرا میداند که برای امت چه چیزی نفع و خیر دارد.
همچنین از جمله آنچه که بر رقت و نرمی قلب دلات میکند، نیکی با مساکین و فقرا است. خداوند میفرماید: «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ * وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ *فَکُّ رَقَبَةٍ* أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ * یَتِیماً ذَا مَقْرَبَةٍ *أَوْ مِسْکِیناً ذَا مَتْرَبَةٍ * ثُمَّ کَانَ مِنْ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ» او خویشتن را به گردنه (ی رهائی از شقاوت و رسیدن به سعادت) نمیزند. تو چه میدانی آن گردنه چیست؟ آزاد کردن برده و بنده است. یا خوراک دادن در زمان گرسنگی (قحطی و خشکسالی) است. (خاصّه) به یتیمی خویشاوند. یا به مستمندی خاکنشین. علاوه بر اینها، او باید از زمرهی کسانی باشد که ایمان میآورند و همدیگر را به صبر و شکیبایی توصیه میکنند، و به ترحّم و مهربانی سفارش مینمایند. بنگر چگونه ممکن است؟ بعد از نزول این آیه: «ثُمَّ کَانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ» انسان دارای قلب رقیق و نرم کسی است که توصیه به ترحم و مهربانی میکند، ولی چه زمانی؟ زمانی که خود را به گردنه میزند، گردنه چیست؟ گردنه چیز سختی است که انسان نمیتواند به آن برسد مگر بعد از آزاد کردن بردگان، [خوراک دادن به یتیم و مستمندان خاک نشین] بزرگتر از آزاد کردن بردگان و جاریهها است؛ زیرا سبب سرور و خوشحالی آنان میشود «أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ *یَتِیماً ذَا مَقْرَبَةٍ *أَوْ مِسْکِیناً ذَا مَتْرَبَةٍ»
بیوهزنی از بیوه زنان مسلمان را در نظر بگیر که او را در حالی میبینی که بر سر محل ریختن خاکروبه و زباله ایستاده یا بر سر راهی ایستاده و برای فرزندان خود طلب غذا میکند، اگر آنچه را که نیاز دارد و چه بسا برای فرزندان یتیمش طلب میکند، به او بدهی، قلبت چقدر شاد ، سرور و خوشحال میشود.
قسم به خداوند کم است اموری که دانشمندان به آن وصیت کنند و پیش صالحان تجربه شده باشد، از جمله عجیبترین چیزی که در حسن عاقبت بنده مییابی، احسان و نیکی با زنان ضعیف و بی پناه باشد. زیرا بیوه زنی را میبینی که در وضعیتی سخت از جمله بدهکاری و نیازمندی قرار دارد که در این حالت نیاز و حاجت او را برطرف میکنی، هنوز از جایت تکان نخوردهای که احساس میکنی قلبت رقیق و نرم شده و در برابر خداوند خاشع گردیده است. خداوند به خشوع قلب دانا و آگاه است و مردم در درجات مختلف قرار دارند، چه بسیارند بندههایی که بر اثر دعای بیوهزنی در تاریکی شب یا روشنایی روز به سعادت و خوشبختی رسیدهاند. پیامبر فرمود: «الساعی على الأرملة والیتیم کالقائم الذی لا یفتر ، والصائم الذی لا یفطر» کسی که برای بیوهزنان و یتیمان تلاش میکند مانند کسی است که شبها به شب زندهداری مشغول است و هرگز سست نمیشود و روزها روزه میگیرد و افطار نمیکند.
از خداوند پروردگار عرش عظیم میخواهیم که رقت و نرمی قلب را نصیب ما نماید و َآخِرُ دَعْوَانَا أَنِ الحمَـْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمیْنَ وصلَّى اللَّهُ وسلَّم وبارک على عبده ونبیّه محمد وعلى آله وصحبه أجمعیــــــــــن.
ترجمه: خالد ایوبی نیا
حضرت سعدی در امر ادب و تعلیم به عبارت ساده در آموزش و پرورش دانشمند کم نظیری است، و دو کتاب گلستان و بوستان این متفکر و مبتکرِ فارسی در کتابخانه و کتابخوانیِ جهان جایگاه خاصی دارد. در نخستین حکایت گلستان می خوانیم:
پادشاهی راشنیدم به کشتن اسیری اشارت کرد[۱] بیچاره درآن حالتِ نومیدی ملِک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن که گفته اند: هر که دست از جان بشوید، هرچه در دل آید بگوید.
وقت ضرورت چونماندگریز دست بگیرد، سرشمشیرتیز
اِذَایَئِسَ الإنسانُطالَ لِسانُهُ کَسِنَّوْرٍمَغْلُوبٌیَصُولُعلَیالکَلْبِ[۲]
ملک پرسید: چه می گوید؟ یکی از وزرای نیک محضرگفت: ای خداوند! همیگوید: وَالکاظِمِینَ الغَیْظَ والعافینَ عَنِ النّاسِ.
ملک را رحمت آمد و ازسرخون او درگذشت. وزیر دیگر که ضد او بود گفت: ابنای جنس ما را نشاید در محضر پادشاهان جز به راستی سخن گفتن، این ملک را دشنام داد و ناسزا گفت.
ملک روی از این سخن درهم آورد و گفت: آن دروغ وَی پسندیده ترآمد مرا از این راست که توگفتی، که روی آن در مصلحتی بود و بنای این در خُبثی، خردمندان گفته اند: دروغی مصلحتآمیز به که راستی فتنهانگیز.
هرکه شاه آن کندکه اوگوید[۳] حیف باشد که جز نکوگوید.
برطاق ایوان فریدون نبشته بود:
جهانای برادر نماندبکَس دلاندرجهانآفرین بند وبس
مکن تکیه برملْکِ دنیا وپشت[۴] که بسیارکس چون توپروردوکشت.
چوآهنگرفتن کندجانپاک چه برتخت مردن چه بروی خاک
[۱] دراین جمله شیخ صاحب بجز از واژهی «اسیری» در همه کلمات حرف«ش» را به کاربرد و این به خودی خود یک آرایه ادبی است، البته اگر در همه واژگان جمله«ش» می برد، مسلّماً سنگین هم می بود ، علامهشیرازی سه نقطه را ازحرف « ش» برداشت وآن کلمه اسیری «س» شد و همانند داس سنگینی جمله را درو کرد و هرزهای دلآزار را برداشت، یعنی واژه «اسیری» جاده خاکی را اسفالته و دندههای خشک واژگان را گریس کاری کرد و آنرا ملایم ساخت. لطفاً تکرار کنید: پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری اشارت کرد.
[۲] هرگاه انسان ناامید باشد، لبگشایی می کند، همانند گربه مغلوب که بر سگ حمله می کند.
[۳] شاه به گفته کسی اعتماد کرده و آن را اِجرا میکند.
[۴] پُشتوانهی کشوری و لشکری.
چہ واجہ مولانا ابوالحسنءِ ندویءِ کتاب «کاروان مدینه»
مترجم عبدالواحد قلندرزهی
مردماں دنیائے عمرء باز گُشنت. بلے اِے دنیا باز واب جتگ ءُ پدا آگاه بوتگ ءُ چنت بر مرتگ ءُ پدا زندگ بوتگ. آخری وهد که آئی اِش موتے واب آگاه بوت ءُ و عقل ءُ سانائیءِ چمّانءَ پَچ کرت ءُ چارتی، آ روچی ات که مہ عبدالمطّلبءِ لۏگ آئیءِ نماسگ چہ مات بوت. آئی کہ چہ مات بوت سیوگءُ چورئی اَت، بلے دنیاءَ نۏکېن زندگیءِ دات و آئیءِ سرپرستی کرت. چہ آ عُمرے کہ مہ واب بگوزیت و آ زندگیئے که مہ وت کُشی بگوزیت چہ فایده؟ پہ اے خاطر اگہ راستېں جُستءَ کنېت، اے دنیائی عمر چہ هزار و چارصد سال گېشتر نہنت.
ششمی قرن مسیحی انسانیتءَ ماشیں گاڑی پہ سر یک چپّءُ چۏٹېں راہے کپتگات. تہاری گېشتر و ره سِلتر ءُ ماشینءِ رواج تیزترءُ بوت. مہ اے ماشیں انسانیتءِ دُرَہېں قافلہ و آدمءِ پہکېں کارواں سوارت. هزاراں سالءِ تہذیب و هزاراں مردمے زحمت مہ اے گاڑیات. ماشینءِ سواراں وابءَتِنت، یا پہ وشترېں جاہے گِرَگ گۏں یک و دگہ میلءَتنت. وهدے کہ چہ یک دگہ هلاس بوتنت، هر یکے دېما یک کرّے کرت و نِشت. لہتے گۏں کسترېناں حاکمی کرت، لہتے گۏں ورگءُ چرگ گُلائېشاَت، چیزوکے پہ سازءُ رَباب، سرودءُ ٹنبورگ جَنَگءِ خاطرءَ کمر زانوانش بستگات. بلے کسے چمّانءَ پچ نکرتءُ و نچارتی کہ ماشیں گور چۏنېں گاڑی روگانت ءُ چینقدر نزدیک انت. انسانیتءِ جسم ترءُ تازهیت، بلے دِلی خشک ءُ ذهنی دَم برتگات، گلائېشات کہ زندگیءِ رگی خشک ببیت. چَمّانی در لپاشتگت. مدتےءَ بوت کہ انسانیت چہ ایمانءُ یقینءِ میوهیاں بے بہر بوتگات. چۏوا انساں وتء وتْ بَزَّگءُ بېچارگ کرتگات. انساں پہ دېم وتی چاکرءُ غلاماں دست بستگءُ وتی سری جهل کرتءُ بہ غیر چہ یک خدائے دگہ هر چیزے عبادتیءَ کرت. حرام آئیءِ ورگءُ چرگات. پادشاهاں پہ دگرانی خۏناں رُستگتنت؛ آیانءِ کچَکانءِ لاپ سېرءُ بنی آدم پہ دانگ خرما تلگءَ جت. زندگیءِ حد ءُ حدوداں سک برزءَتنت. مہ اے معاشرہ مہ اے هلکاں زندگیءِ کرتن باز باز گرانات. کسے کہ بہ اے حدّ مرستېں گڈا آئی وشېں انسانے حساب کنَگءَ نہ بوت. چہ بازېں مالیاتی گِرَگ، دهگانءُ مالدارءِ سرېں پُرُشتت. پہ کسانۏکېں خبرے مُلکاں مہ هلاکیءِ جنگءُ چۏپ کشت ءُ کشتار اېشانی بازیات. درستاں مہ دنیائے فکرء گرفتارءُ گۏں ظلمش بگرءُ بدارات. مہ کلېں دنیا اللهءِ یک چۏشېں بندهاے در نہ کپت کہ آئی وتی ادّ کنوکءِ خُشنودیءِ فکرءَ بکنت ءُ تچکېں راہے پٹءُ لۏٹ بکنت. هاں! اېشی نامہاے زندگیات، بلے حقیقت وت کُشیات. دنیاءِ انسانانءِ اصلاح کنگ چه حدّ گوستگات. فسادءِ رۏهانگی آپ چہ پونز گوستگات. خبر تہنا یک ملکءِ آزاتی و یک قومءِ ترقی نہَت. انسانیتءِ جسمءُ و جاں داغ داغ ءُ آئیءِ جامگ دِرّ دِرّاَت. پہ خاطر اصلاح هچ کس دېما نہ کنزت. مہ مېدانءَ فلسفیءُ حکیم، شاعرءُ ادیب، زانتکارءُ کاواس دَور کرتءَ نکرت. پہکاں مہ اے وباماں ترّتگتانت. مریضْ مریضءُ چۏنکا علاج بکنت؟ کسے کہ وتیءَ یقیں نیست، دگرانءُ چہ ڈَول یقیں بدنت؟ کسے که وت تُنَّگانت، دگرانءِ تُنّگیءَ چہ پَیمءَ گار بکنت؟
سرءِ انسانیتءِ قسمت یک گرانېں کبلے لگّتتءُ آئیءِ کلِیت هم گاراَت. زندگیءِ چِیلِّک (ساد) گانڈءُ گونڈات. آئیءِ سر گندگءَ نہ بوت.
اے دنیاءِ واجهءَ اے طریقہ پسند نہ بوت. آخر کار آئی چہ عرب سادهءُ آزاتېں قوم، یکیا پہ پیغمبری گچېں کرت. دگہ کسے بېد چہ پیغمبرءَ، تالانءُ شنگېں دنیاءَ سارت نہ کرت. اے پیغمبرءِ مزںشانېں نام مُحمّد بن عبداللهانت ـ پہ آئی اللهءِ هزاراں درودءُ سلام ببیت ـ. زندگیءِ هر چیز سلامت، بلے بے ترتیب، زندگی سوارے پہ رواجات، بلے پہ خرابېں راہے، اصل خرابی چیاَت؟ خرابیءُ بنیاد اېشیاَت کہ انساں وتی پیدا کنۏکءَ جاه نیاورت، چہ آئیءِ غلامی در یَهتگَتنتءُ آخرتءِ زندگیءِ یقیناش چہ دستءَ داتگات.
واجه صلى الله علیه وسلم زندگیءَ برزېں مقامے دات. بلے وتی زندگیءُ خاندانءِ زندگیءَ مہ خطره دَور داتءُ وتی هر چیزءَ قرباں کرت. واجه صلى الله علیه وسلم پہ اے مقصدءِ خاطر پادشاهیءِ تاج، مالءُ دولتءِ ٹوه ٹوهېں پېشنهادانءَ رد کرت. ناز گُلېں وطنءَ یلاگ دات. چہ گُژنگی بہ لاپی سنگءَ بست. هچ بر تہ سیری نوارت. وتی چکانءَ مہ گژنگی تُنّگی گۏں وت هۏر کرت. مہ دنیایءِ هر قربانی هر خطره چہ پہکاں دیمایت. چہ دنیاءِ هر فائده ءُ لذت دوراَت. بلے چہ دنیا تا وهدے نرفت که آئیءَ رو براه نہ کرت. مدتءِ ۲۳ سال دنیا سارَگ بوت. دنیاءِ دل زندگ بوت. نیکی جاه یارگ بوت. وشیءُ سِلّیءِ فرق زانگ بوت. پہ خدائے بندگی ره پچ بوت. انسانءَ شرمءُ ننگ محسوس بوت کہ بہ دېمءِ دگہ انسانے سرا جهل بکنت. کسانیءُ مزنی پَشت نکپت. قومیءُ نسلیءِ ٹَہل شاں پُرُشت. زالبولانءَ حقءُ کمزورانءُ بےوسانءَ کمک رَست. بہ هر حال، دنیا بَدل بوت. مہ دنیائے کہ یک خداتُرسے گندگءَ نہ بوت، اۏداں هزاراں چۏشېں انساں پیداگ بوت کہ مہ تہاریءُ رۏژنائی چہ خدایش تُرستءُ چہ یقینءِ میوهیاں بہرهمند بوتنت. گۏں دژمناش انصافءَ کرت. حقءِ بابت چُکانی پرواهش نکرت. وتی خلافاش هم گواهیءَ دات. پہ دگرانی آرام رسېنگءِ خاطرءَ مصیبتاش برداشتءَ کرت بدلءِ طاقتوران کمزۏرانش در چِت. شپے عبادتگزارءُ رۏچءِ اسپسوارتنت. سَرِ دولت، حکومت، طاقت، خواهشاتْ حاکمءُ غالبتنت. تہنا یک خدائے بندهءُ یک خدائے محکومءَتنت. آیاں اے دنیاءَ چہ علم، یقیں، امں، تہذیب روحانیتءُ خدائی ذکر پُر کرت. زمانگءِ چہره ٹگَلِت. نہ تہنا انساں، بلکہ جہاں بدل بوت؛ زمینءُ آسمان بدل بوتانت. اے مزنېں انقلابْ پیغمبرءِ کۏشستءُ آئیءِ تعلیماتءِ ثمرهات.
چہ بنی آدم هچ کس اینقدَر احساں سرِ انساں نکرتہ کہ محمّد رسول الله صلى الله علیه وسلم سر دنیائے انساں کرتہ. اگر محمّد رسول الله صلى الله علیه وسلمءِ داتگېں بخششءُ سوغات گِرَگ ببیت، گُڈا انسانی تہذیب هزاراں سال پُشتا رۏتءُ کپیتءُ اېشی چہ وتی محبوبېں چیزاں محرومءَ بیت. رسولءِ چہ مات بوتنءِ رۏچ پر چہ پر برکت مہ بیت ءُ دنیاءِ مبارکترېں انساں پېداگ بوت. دنیاءَ نۏکېں ایمانءُ نۏکېں زندگی دات.
بزرگترین مسجد آفریقای جنوبی به زمین ورزشی و مدرسه تعالیم اسلامی و کلینیک درمانی مجهز است.
مسجد نظامیه،بزرگترین مسجد آفریقای جنوبی به زمین ورزشی و مدرسه تعالیم اسلامی و کلینیک درمانی مجهز است این کلینیک به سفارش اکید نلسون ماندلا، رئیس جمهور سابق آفریقای جنوبی ساخته شده است.
کلینیک درمانی که قرار است از میانه سال ۲۰۱۳ فعال شود برای درمان افراد نیازمند و ناتوان در پرداخت هزینه های درمانی فعالیت می کند.
مسجد جامع آفریقای جنوبی قابلیت پذیرش ۶ هزار نمازگزار را دارد و کلاس های آن می تواند ۸۰۰ دانش آموز را پذیرا باشد.
مسجد نظامیه از معماری عثمانی بهره مند است و ساختار آن برگرفته از مسجد سلیمیه ترکیه است که در قن ۱۶ میلادی ساخته شده است.
از منظر رئیس جمهوری آفریقای جنوبی ساخت این مسجد به تعامل ارتباطات دو جانبه این کشور با ترکیه کمک می کند و بخش اقتصادی و توریستی آفریقای جنوبی را تقویت می کند.
مسجد نظامیه در تاریخ ۴ اکتبر ۲۰۱۲ به دست جاکوب زوما، رئیس جمهوری وقت کشور و یک نماینده ترکیه افتتاح شده است؛هزینه ۲۴ میلیون دلاری ساخت این مسجد را یک تاجر ترک تقبل کرده است.
مسجد نظامیه در «میدراند» بین پایتخت سیاسی «پرتوریا» و پایتخت اقتصادی «جوهانسبورگ» آفریقای جنوبی بنا شده است.
ساخت مسجد نظامیه سه سال به طول انجامیده و علاوه بر زمین ورزشی، کلینیک درمانی و کلاس های آموزشی از یک مرکز تجاری نیز بهره مند است.
تعداد صفحات : 5