loading...
اهل سنت ویکیپدیا
جهاندیده بازدید : 3 2013/07/30 نظرات (0)

با شروع نگارش قانون اساسی کنونی مصر، سازمان دیدبان حقوق بشر آمریکا، که در زمینه حقوق بشر فعالیت می‌کند، با ارسال نامه‌ای به کمیته‌ی تدوین قانون اساسی مصر توصیه کرد ماده‌ی ۳۶ قانون مزبور که مربوط به حقوق زنان است، با مبانی اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر در تعارض است و نیاز به اصلاح دارد؛ ماده‌ی فوق تصریح دارد که حقوق زنان تا آن‌گاه که با شریعت اسلامی سازگار باشد، مورد حمایت و ضمانت است.

گرچه بعدها شاید به سبب این‌گونه فشارهای سازمان‌های غربی و هم چنین با حمایت نیروهای سکولار مصر، این ماده از پیش‌نویس قانون مصر حذف شد، اما تحولی در نزاع غرب و شرق اسلامی بر سر نقش برتر زنان در جوامع اسلامی ایجاد نکرد؛ زیرا اعلامیه‌ی صادره از سوی سازمان همکاری اسلامی متشکل از ۵۷دولت در سال۱۹۹۰ تصریح دارد که مرجع بنیادین و انحصاری بسط حقوق و آزادی‌های مندرج در اسناد حقوق بشری، شریعت اسلامی است.

بدین‌گونه آنچه در مصر رخ داد، مسأله‌ی تمام کشورهای اسلامی است؛ اکنون پرسیدنی است که آیا مشروط کردن حقوق زن به قواعد شریعت اسلامی، مانع دست‌یابی بانوان به دستاوردهای مربوط به آنان در اسناد حقوق بشری است؟

برای رسیدن به پاسخ این پرسش و روشن‌تر شدن موضوع، ابتدا باید به یادآوری «کنوانسیون جهانی منع تبعیض علیه زنان» پرداخت که از سال۱۹۷۹ اجرایی شده و حاوی مجموعه‌ای اصول است که مراعات آن‌ها را ضامن دست‌یابی زن به تمام حقوق خویش در ابعاد گوناگون زندگی می‌داند.

چکیده‌ی حقوق مندرج در این کنوانسیون، عبارت است از؛ حق مشارکت سیاسی در هر دو زمینه‌ی انتخابات و تصدّی مناصب سیاسی و اداری، حق مالکیت و توابع آن از جمله پذیرش صلاحیت زن برای عقد قراردادها و تحمل حقوق تکالیف مربوطه و حق فعالیت و کسب آموزش و مهارت‌های لازم در این زمینه؛ این توافق‌نامه، همچنین بر ضرورت برابری زن و مرد در قوانین نهاد خانواده تأکید می‌کند به گونه‌ای که همسران در تمامی امور خانواده و از جمله سرپرستی کودکان و اداره‌ی امور منزل، حقوق و تکالیف یکسان داشته باشند.

امّا از آنجا که دولت‌ها کل حوزه اجتماعی و اقتصادی را اداره نمی‌کنند، بلکه در فعالیت‌های خصوصی اجتماعی و اقتصادی نیز به نوعی مشارکت دارند، بر دولت لازم است با  حمایت قانونی از بانوان، نگذارد که در اِعمال این حقوق مورد تبعیض قرار گیرند.

حال باید پرسید: اساساً چرا چنین کنوانسیونی تصویب شد و این کنوانسیون بیانگر چه چیزی در تاریخ اروپا و تاریخ بشر است و برای ما به عنوان مسلمان، چه اندازه مورد نیاز است؟

این کنوانسیون در واقع، نمایانگر دگرگونی وضع زن اروپایی در فاصله اواخر قرن۱۹ تا بخش عمده قرن۲۰ است؛ راست است که در تاریخ اروپا مواردی هست که زنانی بر تخت پادشاهی جلوس کرده باشند؛ امّا زن اروپایی پیش از این زمان، از حقوق سیاسی مانند رأی دادن در انتخابات و تصدی مناصب سیاسی و اداری محروم بودند و سابقه حق رأی زنان در انگلیس به سال۱۹۱۹، در آمریکا سال۱۹۲۰، در فرانسه۱۹۴۵ و در سوئیس به سال۱۹۷۱ برمی‌گردد.

هم‌چنین، وقتی پادشاه فرانسه در سال۱۷۸۹درخواست یک زن برای بهره‌مندی از حقوق سیاسی را به پارلمان انقلاب ارجاع داد، پاسخی جز خنده‌های پی‌در‌پی نمایندگان دریافت نکرد! در قانون اساسی آمریکا نیز همین‌گونه بود و حقوق سیاسی به مردان اختصاص داشت؛ چنان که در رأی دادگاه عالی آمریکا درباره‌ی دعوای ماینر بر ضدّ هابرست آمده است که قبول شهروندی زنان، به معنای اعطای حق مشارکت سیاسی به آنان نیست؛ حتی قانون اساسی فعلی آمریکا نیز، حق حمایت قانونی از زنان در بخش‌های غیردولتی را تضمین نکرده است؛ عین همین اوضاع در انگلیس نیز تکرار شد و آن‌گاه که جان استوارت میل، نویسنده و سیاست مدار انگلیسی، در سال۱۸۶۷ طی پیشنهادی شرم‌گینانه از پارلمان انگلستان درخواست کرد که واژه‌ی «مرد» در اصلاح قانون این کشور به «شخص» تبدیل شود تا زنان را نیز شامل شود، پاسخی جز نیشخند و تمسخر دریافت نکرد!»

ریشه این‌گونه مواضع، این است که در اندیشه‌ی سیاسی اروپا از دموکراسی آتن تا دموکراسی کنونی غرب و به‌ویژه در نگاه آنانی که عالمان روشن‌گری نامیده می‌شوند، نفی مشارکت سیاسی زن مورد اجماع بوده است؛ به عنوان نمونه، شارل لوی مونتسکیو، فیلسوف سیاسی بلندآوازه‌ی فرانسوی و صاحب نظریه‌ی تفکیک قوا، در فصل سوم کتابش «روح القوانین» در توجیه نفی مشارکت سیاسی زنان می‌گوید: یونانیان از گذشته‌های دور دریافته‌اند که زن فاقد شایستگی تصدّی مناصب عمومی است! ژان ژاک روسو، صاحب نظریه‌ی قرارداد اجتماعی نیز می‌گوید: فرمانبری زنان از مردان بخشی از قانون طبیعت است و درخواست آنان برای برابری با مردان خطایی فاجعه‌آمیز است و زنان با تلاش برای دستاندازی به حقوق مردان، ثابت می‌کنند که جایگاه فروتری از آنان دارند! زنان در اروپا تا قرن۱۹ که قانون انگلیس حق مالکیت زنان شوهردار را تصویب کرد، از حقوق مدنی و به‌ویژه حق مالکیت که مهم‌ترین آن‌هاست، بی‌بهره بودند و جز در چارچوب منزل، حق فعالیت نداشتند؛ برای مثال، در ماجرای مخالفت ایالت ایلی نوی آمریکا با درخواست یک زن برای تصدی شغل وکالت، قاضی جوزف برادلی در توجیه فرمان حکومت اظهار داشت که سرشت نرم و شرمگین زنان، اجازه‌ی تصدّی بسیاری از مناصب مدنی را که زمینه‌ساز آلودگی آنان به تباهی است نمی‌دهد و خانه‌داری تنها مهارتی است که با سرشت زن سازگار است! بدین‌گونه، زنان حق مهارت‌آموزی با هدف تصدّی مشاغل و مناصب را نداشتند و تنها اجازه داشتند در چارچوب سیاست مبارزه با بی‌سوادی آموزش‌های ابتدائی ببینند و برای تحصیلات بالاتر مانند ثبتنام در دانشگاه‌ها، موافقت پدر یا همسر لازم بود. در داخل خانواده نیز، زنان اروپا تحت سرپرستی شوهران بودند و فرمان‌برداری از شوهر بر آنان واجب بود و این نص ماده‌ی۲۱۷ قانون مدنی فرانسه مشهور به قانون ناپلئون در سال ۱۸۰۴م است که تا قرن بیستم برقرار بود و زن را مُلزَم می‌ساخت که در تمام امور مدنی خود تابع شوهرش باشد. ماده‌ی۱۲۷ قانون سابق کانتون زوریخ نیز عین همین حکم را بیان و الزام می‌کرد.

 اکنون سؤال مهم این است که: چگونه اروپا در این مدت کوتاه بر ضد خویش به پا خاست و برخلاف سیاستمداران و فلاسفه خود که بر ضرورت پاسداشت نقش مادری و همسری زن اجماع داشتند و آن را بخشی از قانون طبیعت می‌دانستند، به حقوق سیاسی و مدنی زن اعتراف کرد؟!

در واقع این خیزش، نه برخاسته از خواست و برنامه‌ریزی کسی، بلکه برآمده از شرایط اجتماعی-سیاسی آن روزگار بود؛ بدین‌گونه که جنگ داخلی آمریکا و جنگ‌های بزرگ اروپا باعث شد که مردان روانه رزم و پیکار شوند و بخش‌های اداری و تولیدی از حضورشان خالی شود؛ مدیران غربی نیز به ناچار زنان را جایگزین مردان کردند؛ زنان نیز برای تقویت کارایی خویش در مشاغل نوین، نیازمند آموزش‌ها و مهارت‌های لازم بودند و با دست‌یابی به تحصیلات دانشگاهی و فنّی و کارآزمودگی در حوزه‌ی عمومی، دریافتند که از مردان چیزی کم ندارند و لذا بسیاری از آنان بر نظام اجتماعی رایج غرب شوریدند و تغییر جایگاه زن در اجتماع را خواستار شدند.

بدین ترتیب، حقوق کنونی زن در اروپا، محصول یک تصادف تاریخی است و نه دستاورد یک تحول فکری یا انقلابی از نوع انقلاب‌های بزرگ تاریخ مانند انقلاب فرانسه، انقلاب بلشویکی روسیه و انقلاب‌های کنونی ممالک عربی که همگی واکنشی در برابر ستم‌های اجتماعی بوده‌اند؛ همه این انقلاب‌ها بر ضد سرچشمه‌ی ظلم صورت گرفته و هدف‌شان برقراری عدالت اجتماعی است؛ در حالی که جنبش زنان نه ضدّ مردان بلکه بر ضد نظام اجتماعی به پا خاسته است و هدفش عدالت اجتماعی نبوده است؛ بلکه هدفش بازسازی توازن در اجتماع از طریق باز تعریف نقش مرد و زن در زندگی و بازنگری حقوق و تکالیف به گونه‌ای است که قدرت میانی بین زن و دولت را که در اختیار مردان بود حذف نماید؛ گوهر جنبش زنان، برچیدن این قدرت میانی بوده است.

پیداست که نظام اجتماعی را مردان نمی‌سازند، هر چند که مردان بر آن کنترل دارند، بلکه همه اجتماع اعم و از مرد و زن آن را می‌سازند و برای هر یک از دو طرف، معایب و محاسنی دارد؛ به عنوان مثال، در نظام اجتماعی اروپای قدیم، وظیفه‌ی دفاع از کشور و جان سپردن در این راه تنها بر عهده مردان بود و زنان از این وظیفه معاف بودند.

ازاین‌رو، برابری میان زن و مرد صرفاً به معنای اعطای حقوق بیشتر به زنان نیست بلکه الزام زنان به تکالیف بیشتر را نیز دربردارد؛ به همین صورت، فقط سلب برخی حقوق از مردان نیست؛ بلکه معاف ساختن آنان از پاره‌ای تکالیف را دربرمی‌گیرد.

اکنون به آغاز بحث بازمی‌گردیم؛ در نگاه خردمندانه هدف گنجاندن شرط سازگاری حقوق زن در اسناد بین‌المللی با شریعت اسلامی به منظور لازم الإجرا شدن آن در شرق اسلامی، اِعمال این حقوق مطابق با فرهنگ و باورهای جامعه‌ی اسلامی است تا حقوق زن به عنوان ابزاری برای تخریب نهاد خانواده، که هسته‌ی جوامع شرقی است، درنیاید و با انگیزه‌ی فرار از التزام درباره‌ی زنان صورت نگرفته است؛ زیرا بر خلاف تصور سازمان‌های غربی، اسلام منکِر ارزش و حقوق زنان نیست و بر مبنای آیه‌ی۱۲ سوره‌ی ممتحنه درباره‌ی بیعت زنان، حقوق سیاسی زنان در [فرهنگ] جوامع ما مستند قرآنی دارد؛ حق مالکیت زنان نیز در قرآن به رسمیت شناخته شده است؛ حق فعالیت خارج از منزل نیز نیازی به شورش و خیزش ندارد؛ زیرا ام‌المؤمنین خدیجه بازرگان بود و تقدیر الهی چنان بود که با درآمد تجاری ایشان، اسلام ماندگار شود! زنان صحابی نیز در غزوات شرکت می‌کردند و به درمان زخمی‌ها می‌پرداختند؛ دانش‌اندوزی نیز بر زنان همچون مردان واجب بوده و آموزش آنان تکلیف جامعه اسلامی است؛ جایگاه زن در خانواده نیز چنان است که نام زن حذف نمی‌شود و حقوق سیاسی و مدنی و شخصی او به تملک شوهر درنمی‌آید؛ سرانجام این که بهره‌مندی یکسان زن و مرد از حمایت قانون، هیچ‌گاه محل تردید و نزاع مسلمانان نبوده است؛ اگر هم گه‌گاه در یکی از دولت‌های اسلامی حقوق زنان پایمال شده است، این انحراف تغییری در احکام و آموزه‌ای ثابت دین ایجاد نکرده و به چشم انحرافی در چارچوب همان کشور باقی مانده است.

 اما درباره‌ی نامه‌ی سازمان دیدبان حقوق بشر آمریکا پیرامون ماده‌ی۳۶ پیش‌نویس قانون اساسی مصر و اشاره آن به تعارض این ماده با مبانی قوانین جهانی، باید بگویم که از هر نظر به خطا رفته است؛ زیرا اعلامیه جهانی حقوق بشر دولت‌هایی را که این اعلامیه را امضا نکرده یا با تحفّظ آن را پذیرفته‌اند، به اجرای مفاد آن الزام نکرده است مگر این که موضوع مربوط به قاعده‌ای الزام‌کننده از قواعد عرفی جهانی باشد و این شرط بر حالت مورد بحث منطبق نیست.

اگر دیدبان حقوق بشر، توافق‌نامه منع تبعیض بر ضد زنان را مطالعه می‌کرد، درمی‌یافت که مصر نیز مانند عربستان سعودی، عراق، امارات، مالزی و دیگر ممالک اسلامی، این توافق‌نامه را با همان عبارات ماده‌ی۳۶ پیش‌نویس قانون اساسی مصر و به شرط سازگاری با قواعد شریعت اسلامی پذیرفته‌اند.

انتظار این است که دیدبان حقوق بشر، ابتدا دولت متبوع خویش، ایالات متحده آمریکا، را مجاب می‌ساخت تا کنوانسیون منع هر نوع تبعیض بر ضد زنان را که هنوز امضایش نکرده است، به رسمیت بشناسد و سپس به نصیحت دولت‌های مسلمانی می‌پرداخت که شریعت‌شان ۱۳قرن پیش حقوق زن را به رسمیت شناخته است!

*دکتر عمر ابراهیم ترابی: اصالت سودانی و تابعیت سوئیسی دارد و مقیم سوئیس است؛ دارای مدرک دکترا در قوانین بین‌المللی از دانشگاه پیرن سوئیس است؛ تا اواخر دهه‌ی۸۰ دیپلمات وزارت خارجه سودان و کنسول سابق ژنو بود؛ مدتی نیز مشاور سازمان ملل متحد و سازمان وحدت آفریقا بوده است و اکنون در حوزه‌ی مشاوره‌ی حقوقی و تدریس حقوق فعالیت می‌کند؛ ترابی کتاب‌ها و مقالات متعددی با زبان‌های انگلیسی، عربی و فرانسوی در موضوعات سیاسی و حقوق بشر دارد.

نوشته‌ی: دکتر عمر ترابی
ترجمه: جلیل بهرامی نیا
جهاندیده بازدید : 5 2013/07/29 نظرات (0)

امام ابوحنیفه -رحمه‌الله- و علم حدیث
عبدالعزیز نعمانی
    
در ادوار مختلف تاریخ اسلام، شخصیت‌ها و علمای زیادی پا به عرصه وجود نهاده‌اند که هر یک از آنها به منظور احیاء و تجدید دین ، گامهای مؤثری برداشته اند و کارنامه های علمی ارزنده ای را به نام خویش به ثبت رسانیده اند.
از این میان، محدثان و فقها را می توان نام برد که در جهت صیانت و حفاظت سنت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلماز حریم آن، پاسداری نمودند و با طی نمودن سفرهای طولانی و طاقت فرسا و تحمل آلام و رنجها، مجموعه احادیث پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وسلم‌ ، را برای هدایت امت اسلامی به ارمغان آوردند  و با استنباط از قرآن و احادیث رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلمو اجتهاد در مسائل نوین، پویایی دین مبین اسلام را آشکار نمودند تا غبار کهنگی و ارتجاع بر آن ننشیند و در هر عصر و زمان پاسخگوی نیازهای نوین جامعه بشری قرار گیرد .
یکی از این شخصیتهای بارز تاریخی امام ابوحنیفه رحمه‌الله  می‌باشد، وی نخستین کسی بود که  علم اصول فقه را تدوین کرد و بر اساس آن  به استنباط از کتاب‌الله و سنت و اجتهاد در مسائل جدید روی آورد؛ دیری نپایید که مذهب وی از شهرت خاصی برخوردار شد و به عنوان بزرگ‌ترین و پر طرفدارترین مذهب اسلامی قرار گرفت.
با وجود این برخی که با دید تعصب و حسادت به مذهب امام ابوحنیفه رحمه‌الله می‌نگریستند هر از چندگاهی اتهامات پوچ و ناروایی را به آن امام همام وعالی مقام نسبت داده اند که علما و اندیشمندان و نویسندگان اسلامی به دفاع از شخصیت علمی امام ابوحنیفه رحمه‌الله برخاسته‌اند.

نام و نسب
نعمان بن ثابت مشهور به امام ابوحنیفه در سال 80 هـ  دیده به جهان گشود و در سنین کودکی به تحصیل علم پرداخت و در حلقه درس بزرگترین فقیه عراق ، حماد بن أبی سلیمان، شرکت جست و در این دوران ده ها بار به بصره و مدینه سفر نمود و از سال 130 تا 136 هـ در مکه اقامت گزید و با علما و شخصیتهای مختلفی که برای ادای مراسم حج به آنجا می آمدند ، ملاقات نمود . (1)
امام شمس الدین ذهبی متوفی ( 748 هـ ) می گوید:
«امام ابوحنیفه به فراگیری علم حدیث همت گماشت و به این منظور سفر کرد .»(2)
دیری نپایید که امام ابوحنیفه  در علوم و فنون مختلف مهارت حاصل کرد ، به جای استادش، حماد بن أبی سلیمان، بر مسند تدریس نشست و به مدت سی سال در رأس یکی از مهمترین حلقه‌های فقه کوفه به تبیین نظرات و شیوه‌های استنباط خود در فروع فقهی پرداخت  وی که از استعداد فوق العاده و هوش سرشار برخوردار بود، به عنوان بزرگ ترین فقیه عراق شهرت یافت جذابیت حلقه درس او بسیاری از طالبان علم را از اقصی نقاط سرزمین‌های اسلامی به گرد وی آورد، به گونه ای  که محدثانی همچون؛ عبدالله بن مبارک و حفص بن غیاث و فقهایی همانند: ابو یوسف، امام محمد شیبانی، امام زفر و حسن بن زیاد و زاهدان و پارسایانی مثل : فضیل بن عیاض و داود طائی، به خیل شاگردان او پیوستند .
البته ابویوسف و محمد بن حسن شیبانی در میان این شاگردان منزلتی ممتاز داشتند و در واقع هم در انتقال تعالیم ابوحنیفه و هم در تدوین بسط آموزه‌های وی، نقش اساسی را ایفا نمودند.

کوفه مرکز علم ودانش
در آن زمان شهر کوفه یکی از مراکز بزرگ علمی جهان اسلام به شمار می آمد؛ زیرا این شهر در زمان خلافت خلیفه دوم حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه و به دستور وی تأسیس شد . به خاطر موقعیت جغرافیایی خوب  و آب و هوای مناسب، به سرعت ترقی کرد. در آن هنگام حضرت عمر، حضرت عمار بن یاسر و عبدالله ابن مسعود را به کوفه فرستاد و فرمود: «إننی قد بعثت إلیکم عمارا أمیرا، وابن مسعود معلما و وزیراً و هما من النجبآء من أصحاب محمد، من اهل بدر، فاسمعوا لهما و اقتدوا بهما و قد آثرتکم بعبدالله علی نفسی ‌» (3)
« ای اهل کوفه! من برایتان عمار را به عنوان امیر و ابن مسعود را به عنوان معلم وجانشین خویش فرستاده ام ؛ این دو، از یاران برگزیده محمد (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) و از اهل بدراند ، به فرمان آن دو گوش دهید و از آنان پیروی نمایید . من عبدالله بن مسعود را برایتان به جای خویش ترجیح داده ام . حضرت عبدالله بن مسعود از مقام علمی شامخی برخوردار بود و به همین دلیل حضرت عمر او را به جای خویش به کوفه فرستاد و فرمود : «کنیفٌ مُلی فقهاً آثرت به أهل القادسیه.»(4)«سرای است پر از علم و دانش که من او را برای اهل قادسیه ترجیح می‌دهم» .
حضرت عبدالله بن مسعود تا اواخر خلافت حضرت عثمان رضی الله عنه به تعلیم و تدریس پرداخت ، تا آنجا که شهر کوفه ، مرکز علما و فقها قرار گرفت ؛ هنگامی که حضرت علی رضی الله عنه به خلافت رسید، رسماً دارالخلافه را به کوفه منتقل ساخت  پس از آنکه در آنجا به عده زیادی از علما و فقها مواجه شد ، فرمود : «رحم الله ابن ام عبد قد ملأ هذه القریه علماً .» (5)
«خداوند بر ابن مسعود ترحم نماید که این قریه را از علم پر کرده است .»
در زمان خلافت حضرت علی رضی الله عنه ، کوفه به یکی از مراکز مهم علمی و تاریخی جهان اسلام تبدیل شد و محدثان و فقها از اطراف و اکناف عالم اسلام به آنجا روی می آوردند .
علامه عجلی می گویند : «بیش از هزار و پانصد تن از یاران پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم که در میانشان بیست و چهار نفر از اهل بدر بودند ؛ در شهر کوفه اقامت گزیدند»(6)
و به همین خاطر سفیان بن عینیه می فرمود : «خُذُوا المناسک عن أهل مکة و خذُوا القراءة  عن أهل المدینة و خذوا الحلال و الحرام عن أهل کوفة .»(7)
«مناسک حج را از اهل مکه بیاموزید و قرائت قرآن را از اهل مدینه و مسائل حلال و حرام را از اهل کوفه.»از این رو این مرکز علمی تأثیر بسزایی در رشد و شکوفایی مذهب امام ابوحنیفه داشت .

مقام امام ابوحنیفه در علم حدیث
بدون تردید امت اسلامی اتفاق نظر دارد که امام ابوحنیفه از ائمه مجتهدینی است که با آگاهی کامل از کتاب و سنت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم به استنباط مسائل پرداخته و مذهبش را بر اساس کتاب و سنت بنیان نهاده است ؛ زیرا یکی از شرایط اجتهاد، آن است که مجتهد بر احادیث احکام احاطه کامل داشته باشد؛ در صورتی که احادیث احکام به چندین هزار برآورد می شوند ، چگونه ممکن است که امام ابوحنیفه بدون آگاهی از مجموعه احادیث احکام به استنباط مسائل و اجتهاد ، دست یازد و چگونه مذهب وی به عنوان بزرگ ترین و گسترده ترین مذاهب جهان اسلام مورد قبول محدثان و فقها قرار می گیرد و بیش از سیزده قرن (8) سواد اعظم امت اسلامی از آن اتباع نمایند؟!
امام محمد بن یوسف صالحی شافعی در این باره می گوید: «امام ابوحنیفه از حافظان بزرگ حدیث و أعیان آن فن به شمار می آید و اگر او به حدیث اعتنا نمی کرد، استنباط فقهی بر او فراهم نمی شد و اینکه امام ذهبی نام او را در کتاب «طبقات الحفاظ» نقل کرده، به واقعیت عمل کرده است.
اما روایات حدیث امام ابوحنیفه با وجود حافظه قوی و هوش سرشار بدان جهت محدود است که وی به استنباط مسائل پرداخته است و به همین دلیل ، روایات امام مالک و امام شافعی نیز محدود می باشد؛  چنانکه روایات نقل شده از شخصیتهایی همانند : ابوبکر و عمر که از بزرگان صحابه اند، نسبت به صحابه دیگر بسیار اندک است» . (9)
اقوال و اظهار نظرهای محدثان بزرگ و ائمه جرح و تعدیل در مورد شخصیت امام ابوحنیفه نیز دلالت بر مقام شامخ علمی و تبحر وی در فن حدیث دارد . امام جرح و تعدیل ، یحیی بن معین می فرماید:«کان ابو حنیفة ثقة فی الحدیث» (10) « ابوحنیفه در روایت حدیث قابل اعتماد و موثق است»
ابو غسان می گوید من از اسرائیل بن یونس شنیدم که می فرمود : «کان نعم الرجل نعمان ، ما کان أحفظه لکل حدیث فیه فقه» (11)
« نعمان ( ابوحنیفه ) انسانی بزرگوار است ؛ چرا که وی  احادیث مسائل فقهی را به خوبی حفظ دارد .»
 امام ابو یوسف می فرماید : «کنت ربما ملت الی الحدیث ، و کان هو أبصر بالحدیث منی»
«من گاهی به حدیث رجوع می کردم،  اما ( امام ابوحنیفه ) در احادیث صحیح نسبت به من از آگاهی بیشتری برخوردار بود .»
علامه احمد بن حجر هیتمی مکی در کتاب «الخیرات الحسان فی مناقب ابی حنیفة النعمان»  چنین مرقوم می دارد:
«بر حذر باش از آنکه گمان ببری امام ابوحنیفه به غیر از علم فقه در سایر علوم آگاهی کامل نداشته ؛ منزه است خدای تعالی ، او در علوم شرعی اعم از تفسیر ، حدیث و علوم ادبی بسان دریایی بی کران و امام عالی مقام بود و قول برخی از دشمنان او بر خلاف واقعیت است و از روی حسد بوده است.»(12)
 مؤرخ شهیر اسلامی ، عبدالرحمن بن خلدون متوفی ( 808 هـ ) در این باره می گوید : «و گاهی برخی از متعصبان کجرو ، چنین می گویند که برخی از پیشوایان در حدیث کم بضاعت بوده اند ، از این رو ، روایت ایشان اندک بوده است ؛ در صورتی که چنین عقیده ای درباره پیشوایان بزرگ به هیچ رو مورد ندارد؛ زیرا شریعت حتماً از کتاب ( قرآن) و سنت استنباط می شود و کسی که در حدیث کم بضاعت باشد،  بر او لازم می شود که آن را بجوید و روایت کند و در این باره بکوشد و همواره آماده فرا گرفتن آن باشد تا بتواند دین را از اصول صحیح بدست آورد و احکام را از صاحب دین و کسی که از سوی خدا مبلغ آن است ، فرا گیرد و البته کسانی از پیشوایان ؛ کمتر روایت دارند که به سبب برخورد با نکوهشها در این راه و عللی که مایه قدح در طرق حدیث می شود ، روایات کمتری بر می گزینند . . . و امام ابوحنیفه از این رو کمتر روایت داشت که در شروط روایت و نقل و ضعف روایت حدیث یقینی ، هنگام معارضه آن با فعل نفسی سختگیری می کرد و بدین سبب، روایت او تقلیل یافت نه از این رو که روایت حدیث را فرو گذاشت و زینهار که وی به عمد حدیث را ترک گفته باشد؛ زیرا او از مجتهدان بزرگ در علم حدیث بود و شیوه او در میان عالمان ( حدیث ) مورد اعتماد و تکیه گاه به شمار می رفت و نظر وی در رد و قبول اعتبار داشت ، اما دیگر محدثان که اکثریت را تشکیل می دهند ، شروط حدیث را وسعت دادندودر نتیجه روایات ایشان افزایش یافت، و همه آنان مجتهداند و به حسب اجتهاد خویش، عمل می کنند و اصحاب ابوحنیفه که پس از وی شروط حدیث را وسعت دادند، روایات بسیار داشتند.»(13)
با این وجود برخی از پژوهشگران کتاب «الآثار» را تألیف امام ابوحنیفه می دانند . که امام محمد از شاگردان برجسته امام، آن را روایت کرده است ،  از این رو «الآثار» به امام محمد منسوب است ، کما اینکه امام محمد مؤطای امام مالک را از ایشان روایت کرده و به نام امام محمد شهرت یافته است . این گروه برای اثبات مدعای خویش به قول امام موفق مکی استناد می جویند که در مناقب امام ابوحنیفه مرقوم  می دارد : «انتخب ابوحنیفه الآثار من أربعین ألف حدیث»(14)«ابوحنیفه، کتاب‌الآثار را از میان چهل هزار حدیث برگزیده است».
در هر صورت محدثان و فقهای احناف در اعصار و قرون مختلف به بررسی دلایل و مستندات مذهب امام ابوحنیفه پرداخته اند و در تأیید و ترجیح مذهب وی کتابهای متعددی را تألیف نموده اند . که نام برخی از آنها عبارت است از :
1ـ کتاب الآثار و مؤطای امام محمد شیبانی(متوفی189هـ) از شاگردان برجسته امام ابوحنیفه؛
2ـ کتاب شرح معانی الآثاردرچهار جلد قطور، تألیف امام ابوجعفر طحاوی متوفی(321 هـ )؛
3ـ جامع المسانید ، تألیف امام ابو المؤید محمد بن محمد خوارزمی متوفی ( 665 هـ ) ؛
4ـ اللباب فی الجمع بین السنة و الکتاب،امام ابو محمدعلی بن زکریاالمنجی متوفی(686 هـ )؛
5ـ الجوهر النقی ، علامه علاء الدین بن علی بن عثمان ماردینی متوفی ( 745 هـ ) ؛
6ـ عقود الجواهر المنیفة فی أدلة الامام ابی حنیفة، سید محمد مرتضی زیبدی متوفی ( 1205 هـ )؛
7ـ آثار السنن، محمد بن علی نیموی متوفی ( 1322 هـ ) ؛
8ـ اعلاء السنن ، تألیف مولانا ظفر احمد عثمانی ، متوفی ( 1394 هـ ) کتاب مذکور در 18 جلد تدوین شده است و بزرگ ترین و جامع ترین کتابی است که در این باره نگاشته شده است .  علامه محمد زاهدی کوثری در مورد  این کتاب گرانسنگ می گوید : «من از تدوین و تحقیق آن شگفت زده شدم که چگونه به بررسی و تحقیق یکایک احادیث پرداخته است ، بدون آنکه در تأیید مذهبش تکلف نماید. من واقعاً به این اثر علمی غبطه می خورم .» (15)

اصحاب رأی و اصحاب حدیث
عصر نهضت فقهی و تأسیس مذاهب از ابتدای قرن دوم هجری شروع شد و تا نیمه قرن چهارم ادامه یافت . در این دوره فقه و تشریع از لحاظ اجتهاد و فروع مذهبی به اوج تکامل خود رسید و در نتیجه تحولاتی که در کشورهای مختلف اسلامی به وجود آمد و اقوام و ملتهای با فرهنگ و ادیان مختلفی تحت پوشش آن قرار گرفتند که هر کدام مسائل فراوانی را به دنبال داشت و از فقیه پاسخ می طلبیدند، مشکل اینجا بود که تنها به بخش کوچکی از این مسائل مستحدثه در سنت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم پاسخ داده شده بود؛ زیرا این سؤالات موضوعات جدیدی بودند و در عصر نبوت، نظراً و عملاً وجود نداشتند ، اما در این دوره  هم از لحاظ نظری و هم از لحاظ عملی پاسخ می خواستند ، از این رو فقها با مسایل و وقایع زیادی مواجه شدند تا جایی که برای مسئله واحدی،  آرای متعددی ابراز و برای هر اقلیمی،  احکام مخصوص تدوین می شد که دیگران بدان ملزم نبودند .(16)
بر این اساس ، دو نوع تفکر وارد میدان فقه و اجتهاد گردید : یکی تعمق در معانی نصوص و توجه به علل احکام و مراعات مصلحت و مقاصد شارع ، که صاحبان این طرز تفکر به «اصحاب رأی»  شهرت یافتند ؛ و دیگری توقف در حد نصوص کتاب و سنت ، که این گروه به«اصحاب حدیث»  شهرت یافتند .
اما برخی از معاندین و مستشرقین برآنند که : اصحاب حدیث و سنت بر کسانی اطلاق می‌گردد که از نصوص کتاب و سنت پیروی می‌کنند و اصحاب رأی به کسانی اطلاق می‌گردد که رأی  و نظرشان را بر نصوص کتاب و سنت ترجیح می دهند ، اما واقعیت بر خلاف این مدعاست؛ زیرا نه اصحاب حدیث ضرورت رأی و قیاس را انکار می‌ورزند و نه اصحاب رأی اولویت کتاب و سنت را بر رأی و قیاس منکرند.
با توجه به مشکلات عدیده ای که امت اسلامی با آن مواجه گردید . امام ابوحنیفه که از طلایه داران فقه اسلامی و اصحاب رأی به شمار می آمد ، به تدوین علم فقه و پاسخگویی مسایل جدید پرداخت .
علامه عبدالرحمن سیوطی در کتاب «تبییض الصحیفة فی مناقب أبی حنیفة» مرقوم می دارد: «ابوحنیفه نخستین کسی بود که به تدوین علم شریعت پرداخت و آن را به صورت ابواب مرتب نمود؛ چنانچه امام مالک نیز در تدوین مؤطآ از او تبعیت نمود ، تا آن زمان کسی از ابوحنیفه در این امر سبقت نگرفته بود؛ زیرا در عصر صحابه و تابعین ، کتابهای مدونی در علوم شریعت به معنای واقعی تألیف نشده بود . آنان در پاسخگویی مسائل از حافظه خود کمک می گرفتند . از این رو ، هنگامی که امام ابوحنیفه علم را پراکنده دید ، از ضایع شدن آن بیم برد و لذا آن را مرتب نمود.(17)
امام ابوحنیفه دامنه علم فقه را چنان وسعت بخشید که خطیب خوارزمی می گوید : «انه وضع ثلاثة آلاف و ثمانین ألف مسألة ، منها ثمانیة و ثلاثون الفاً فی العبادة و الباقی فی المعاملات »(18) «وی هشتاد و سه هزار مسأله تدوین نمود که سی و هشت هزار از آنها در مورد عبادات بود و بقیه در مورد داد و ستد .»
پذیرش اجتهادات و تئوری پردازیهای امام ابوحنیفه در مورد مسائل،  برای محدثین سختگیر و متشدد که معتقد بودند در پاسخگویی به مسائل نباید از قیاس و رأی استفاده کرد ، امری بسیار دشوار و سنگین بود ؛  چنانکه برخی به مخالفت با ابوحنیفه پرداختند . عبدالله بن مبارک می گوید: «در شام نزد امام اوزاعی رفتم ، پس از ملاقات ، از من پرسید : ای خراسانی ! شخص مبتدعی که در کوفه سکونت دارد و با کنیه ابوحنیفه شهرت دارد کیست ؟ عبدالله بن مبارک می گوید : من چیزی نگفتم و به خانه برگشتم و از میان کتابهای ابوحنیفه مسائل جدید و مهمی را جمع آوری کردم و پس از سه روز به مسجد امام اوزاعی رفتم ، امام اوزاعی از من پرسید : « این چه کتابی است ؟ » من کتاب را به او دادم و در آغاز هر مسأله نوشته بودم : « قال النعمان » امام اوزاعی پاره ای از کتاب را خواند و سپس کتاب را در آستین خود گذاشت و پس از ادای نماز باز کتاب را مورد مطالعه قرار داد و از من پرسید : « ای خراسانی ! نعمان بن ثابت کیست ؟ » من گفتم : «عالمی در عراق است » امام اوزاعی گفت : « عالم نجیب و شریفی است، نزد او برو و از او علم فرا بگیر .»
عبدالله بن مبارک می گوید : «من گفتم : نعمان بن ثابت همان ابوحنیفه است که تو مرا از او بر حذر داشتی !»(19)
نداشتن آگاهی از شخصیت و مذهب امام ابوحنیفه سبب شد تا برخی نسبت به او و مذهبش بدبین شوند و امام را شریعت ساز و نا آگاه از کتاب و سنت بدانند ، در حالی که امام ابوحنیفه در مورد اصول مذهب خویش می فرماید : «آخذ بکتاب الله ، فان لم اجد فبسنة رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم ، فان لم اجد فی کتاب الله و سنة رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم اخذت بقول اصحابه ، آخذ بقول من شئت منهم ، فلما انتهی الأمر إلی التابعین ، فقوم اجتهدوا ، فاجتهد کما اجتهدوا .» (20) «من ابتدا احکام را از قرآن أخذ می‌نمایم، اگر موردی از احکام در قرآن نباشد آنرا در احادیث پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلمجستجو می‌کنم  و اگر مسئله‌ای را در قرآن و احادیث نیابم در آنصورت از اقوال اصحاب پیامبر گزینش می‌کنم و اگر در مسئله‌ای به اقوال تابعین مراجعه کنم آنان را مجتهد می‌دانم و من نیز همانند آنان به اجتهاد می‌پردازم».
دکتر مصطفی سباعی در ذیل گفتار امام می نویسد : موارد فوق اصول مذهب امام ابوحنیفه هستند که در فقه و اجتهاد،آنها را مد نظر قرار داده است . همان گونه که می بییند، اصول مذهب امام ابوحنیفه با اصول مذاهب ائمه دیگر و خصوصا ائمه ثلاثه (امام مالک، امام شافعی و امام احمدبن حنبل) کاملا مطابقت دارد انصاف آن است که نام امام ابوحنیفه باید در تاریخ جاودان می شد و بر مقام ، مرتبه و خدمات ارزنده او برای اسلام اتفاق نظر می شد؛ زیرا او از اساطین فقه به شمار می آید و به جهان اسلام شاگردان ممتازی را تحویل داده است .
اما با کمال تأسف می بینیم که معاصران امام ابوحنیفه در مورد او غوغا به پا نموده اند؛ چنانکه اثرات سوء آن پس از وفات آن امام عالی قدر نیز محسوس می شود . (21)
در هر حال علما و اندیشمندان مذاهب اسلامی اتهامات منسوب به امام ابوحنیفه را پوچ و ناروا دانسته اند و آنها را تکذیب کرده اند .
 شیخ‌الاسلام ابن تیمیه حنبلی می فرماید : «و من ظن بأبی حنیفه أو غیره من أئمه المسلمین ، أنهم یتعمدون مخالفه الحدیث الصحیح لقیاس أو غیره فقد أخطأ علیهم و تکلم إما بظن و أما بهوی فهذا ابوحنیفه یعمل بحدیث التوضی بالنبیذ فی السفر مع مخالفته للقیاس ، و بحدیث القهقهه فی الصلاه مع مخالفته للقیاس ، لا عتقاده صحتهما و ان کان ائمه الحدیث لم یصححو هما .»(22)
«هر کس گمان کند که امام ابوحنیفه یا امام دیگری از ائمه مسلمین به عمد با حدیث صحیح مخالفت کرده است و قیاس را ترجیح داده اند ، بدون تردید آن کس سخت در اشتباه است و چنین سخنی را از روی گمان یا میل نفس خویش گفته است ؛ زیرا  ابوحنیفه به حدیث وضو گرفتن با نبیذ خرما در سفر عمل می کند و این خلاف قیاس است  و به حدیثی که خندیدن در نماز ، مفسد آن است عمل می کند در حالی که این حدیث بر خلاف قیاس است به خاطر آنکه امام ابوحنیفه آن دو حدیث را صحیح می دانسته ، اگر چه ائمه حدیث آن دو حدیث را ضعیف قرار داده اند .»
امام محمد بن ابی بکر مشهور به ابن قیم جوزیه ( متوفی 751 هـ ) شاگرد برجسته امام ابن تیمیه نیز می فرماید : «شاگردان ابوحنیفه اتفاق نظر دارند که در مذهب امام ابوحنیفه عمل به حدیث بر قیاس ترجیح دارد و امام نیز بر همین اصول، مذهب خویش را تدوین نموده است . . .»
اولویت حدیث ضعیف و آثار صحابه بر قیاس و رأی ، مذهب امام ابوحنیفه و مذهب امام احمد بن حنبل است . (23)
و امام ابن حزم ظاهری ( متوفی 456 هـ ) می فرماید :
همه شاگردان و پیروان ابوحنیفه اتفاق نظر دارند که در مذهب امام ابوحنیفه حدیث ضعیف بر قیاس و رأی ترجیح دارد . با این وجود،  برخی مسائل و اقوالی را نقل کرده اند و ادعا نموده اند که امام ابوحنیفه بر برخی موارد ، قیاس را بر حدیث ترجیح داده است . (24)
یکی از ناقلان،  احمد بن علی مشهور به خطیب بغدادی ( متوفی 463 هـ ) است که اقوالی را در جرح امام ابوحنیفه در تاریخ بغداد نقل کرده است که علما در اعصار مختلف به نقد و بررسی آن اقوال پرداخته اند از آن جمله کتابهای ذیل را می توان نام برد :         
1ـ السهم المصیب فی کبدالخطیب،تألیف:ابوالمظفرعیسی بن سیف الدین.(متوفی624 هـ)؛
2ـ الرد و انتصار لابی حنیفة امام فقهاء الامصار تالیف ابوالوجد محمد بن محمد عمادی کردری (متوفی 642هـ)
3ـ الإنتصارلائمة الامصار، علامه شمس الدین یوسف مشهوربه سبط ابن جوزی(متوفی654 هـ)
4ـ الدرر المنیفة فی الرد علی ابن ابی شیبة تالیف محمد ابن ابی الوفاء القرشی (متوفی 696 هـ)
5ـ تأنیب الخطیب علی ما ساقه فی ترجمة أبی حنیفة من الأکاذیب ، تألیف علامه محمد زاهد کوثری ( متوفی 1371 هـ )

ناقد دیگر مذهب امام ابوحنیفه، امام عبدالله بن محمد بن ابی شیبه است که در کتاب مصنف  خویش 125 مسأله را عنوان نموده و ادعا کرده که امام ابوحنیفه به آن احادیث عمل نکرده است .
کسانی نیز همانند: علامه محمد زاهد کوثری در کتابی به نام النکت الطریفة فی التحدث عن ردود ابن أبی شیبة علی أبی حنیفة  و دکتر محمد قاسم عبده الحارثی در کتاب «مکانة ابی حنیفة عند المحدثین»  به رد آراء و دیدگاههای امام عبدالله بن محمد بن ابی شیبه پرداخته اند .

---------------------------------------------------

پی نوشت ها :


1ـ سباعی، مصطفی السنة النبویة و مکانتها فی التشریع الاسلامی، ص401ـ 402، بیروت، المکتب الاسلامی، 1402هـ.
2ـ ذهبی ، سیر أعلام النبلاء ، ج  6 ص : 392 ، بیروت ،  مؤسسة الرسالة ، 1414 هـ 1994 م .
3- همان مرجع ،ج 1ص486
4ـ ابن سعد ، طبقات الکبری، ج 2 ، ص 344 ، بیروت ، 1405 هـ ، 1985 م.
5- کوثری، محمد زاهد، مقدمه نصب لرأیه للحافظ زیلعی، ج 1، ص 15 ،بیروت دار الکتب العلمیة، 1416 هـ 1996 م.
6ـ الدولابی ، کتاب الکنی و الأسماء ، ج 1 ، ص 174 ،حیدر آباد هند،  1322 هـ.
7ـ حموی ، یاقوت ، معجم البلدان ، ج 4 ص 493 .
8ـ مذهب امام ابوحنیفه در قرن دوم و سوم هجری تدوین شد .
9ـ السنة و مکانتها فی التشریع الاسلامی، ص 414 .
10ـ عسقلانی ، ابن حجر ، تهذیب التهذیب ، ج 10 ، ص 20 ،دار الکتب العلمیة،  1412 هـ 1994 م  .
11ـ بغدادی ، خطیب ، تاریخ بغداد ‍، ج 13 ص 339 ، المکتبة السلفیة مدینه منوره .
12ـ هیتمی ، احمد بن حجر ، الخیرات الحسان فی مناقب ابی حنیفة النعمان ،  ص 64 ،کراچی ، ایچ، ایم، سعید کمپنی،  1414 هـ.
13ـ ابن خلدون ، مقدمه ، ج 2  ، ص 905، ترجمه محمد پروین گنابادی ، تهران ،  شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ، 1366 هـ ش  .  
14ـ موفق مکی ، مناقب ابی حنیفه ، ج 1  ، ص 95 ، هند ، حیدرآباد دکن ،  1321 هـ.
15-کوثری ، محمد زاهد ، مقالات ، ص76-75 ، کراچی،  1375 هـ ،ـ 
16ـ زیدان ، عبدالکریم ، المدخل لدراسة الشریعة الاسلامیة ، ص 141، بغداد،  1388 هـ ، .
17ـ سیوطی ، جلال الدین ،تبییض الصحیفة فی مناقب أبی حنیفة ، ص 130 ، کراچی ،  اداره القرآن و العلوم الاسلامیة ، 1990 م  هـ  .
18ـ کردری ، امام محمد ، مناقب ابی حنیفة ، ص 162 ، بیروت ،  دار الکتب العربی ، 1401 هـ 1981 م.
19ـ تاریخ بغداد ، ج 13 ص 338 .
20ـ همان منبع ج 13،ص 368 .
21ـ السنة و مکانتها فی التشریع الاسلامی ، ص 403
22ـ ابن تیمیه ، مجموع الفتاوی ، ج 20 ، ص 304 ، ریاض  ، مطابق 1381 هـ ق.
23ـ ابن قیم الجوزیة ، إعلام الموقعین ، ج 1 ، ص 77 ،  مکتبة السعادة ، 1374 هـ ق  .
24ـ ابن حزم ظاهری ، الإحکام فی اصول الأحکام ، ج 7 ، ص 54 ، مکتبة المعارف ، 1342 هـ ق  .

جهاندیده بازدید : 4 2013/07/29 نظرات (0)

زندگانی امام بخاری- رحمه الله-

طبق قول راجح، امام بخاری- رحمه الله- در 13 شوال سال 194 هـ.ق بعد از نماز جمعه، متولد شد.
امام – رحمه الله- هنوز کودک بود که پدرش را از دست داد و مادرش پرورش او را به عهده گرفت. مادرش زنی بسیار عبادت گذار بود. امام بخاری در کودکی، بینایی‌اش را از دست داد که این امر سبب ناراحتی شدید مادرش شد. او در عالم غم و اندوه به پیش گاه خداوند متعال با گریه  و زاری، به دعا و نیایش پرداخت تا اینکه یک شب حضرت ابراهیم علیه السلام را در خواب دید. آن حضرت علیه السلام به او گفت:« دعایت قبول شد و بینایی جگر گوشه‌ات مجدداً به او برگردانیده شد».

 صبح که بیدار شد دید چشمان فرزندش بینا شده است.
مادر بزرگوار امام بخاری از آغاز کودکی او را به مکتب قرآن کریم جهت حفظ کلام الله مجید فرستاد. او- امام بخاری- خود می‌فرماید:« زمانی که در مکتب مشغول تعلم و حفظ قرآن مجید بودم، خداوند متعال در قلب من القاء فرمود که احادیث را نیز حفظ نمایم.»
ذکاوت و حافظه امام بخاری رحمه الله
امام بخاری رحمه الله پس از این که از درس مکتب فارغ شد، در سن ده- یازده سالگی در مجلس درس محدث مشهور بخارا، علامه "داخلی" رحمه الله و محدثان دیگر حضور پیدا کرد و دیری نپایید که در احادیث و اسانید آن، مهارت حاصل کرد.  
حاشدبن‌اسماعیل یکی از معاصران امام بخاری می‌فرماید: به همراه امام بخاری در محضر علما و مشایخ بصره رفته بودیم. ما شاگردان، احادیث و درس‌هایی که اساتید به ما املاء می‌کردند می‌نوشتیم اما امام بخاری رحمه الله نمی‌نوشت و فقط سماع می‌کرد. شاگردان به صورت طعنه و مسخره به ایشان گفتند: تو در هر صورت وقت خود را ضایع می‌کنی، چرا احادیث را نمی‌نویسی؟ امام رحمه الله خطاب به آنان گفت: نوشته‌هایتان را پیش خود نگه دارید و گوش کنید تا من همه احادیث را برایتان بخوانم. او همه احادیثی را که آنان نوشته بودند که  مجموعه آنها پانزده هزار حدیث بود، عیناً به همان ترتیبی که استاد بیان کرده بود، از حفظ خواند. شاگردان همه متحیر شدند و حتی در بعضی موارد دفتر‌های خودشان را طبق حفظ امام تصحیح کردند.{ تاریخ بغداد2‌‌‌‌\14-15}
سفر‌های امام بخاری برای فراگیری حدیث  
از حضرت ابراهیم بن ادهم منقول است که فرمودند:« به برکت سفر‌های اصحاب حدیث، خداوند متعال بلاها را از این امت دور می‌گرداند».
امام بخاری رحمه الله   نیز برای فراگیری علم حدیث، سفرهای متعددی انجام داد.
نخستین سفر علمی ایشان زمانی بود که  مادر محترمه‌ و برادر بزرگش در سال 210 هـ عازم سفر حج شدند  و امام بخاری را که کوچک بود نیز با خود بردند. پس از فارغ شدن از حج، مادر و برادرش به بخارا برگشتند و امام به قصد تحصیل علم در مکه مکرمه ماند.
حجاز مقدس در آن زمان مرکز علم حدیث بود و علما و مشایخ بزرگی در آن وجود داشتند. امام رحمه الله از اساتید و محدثان بزرگی همچون ابوالولید احمد بن محمد ازرقی، امام حُمیدی، حسان بن حسان بصری، خلادبن یحیی و ابوعبدالرحمن مُقری، علم حدیث کسب نمود.
امام رحمه الله در سن هجده سالگی در سال 212هـ. ق. به مدینه منوره سفر کرد و در آنجا نیز  از محضر محدثان مشهور، کسب فیض نمود. در همین سال بود که کتاب" قضایا الصحابة والتابعین" را به رشته تحریر درآورد و کتاب" التاریخ الکبیر" را در زیر نور ماه تالیف کرد.
ایشان علاوه بر استفاده از علما و محدثان بزرگ حجاز مقدس، به دیگر مراکز علمی بزرگ آن روزگار مانند: شام، مصر، الجزیره، کوفه، بغداد و.... نیز مسافرت نمود.
اساتید امام بخاری رحمه الله     
امام بخاری رحمه الله از محضر بیش از هزار نفر از علما و محدثان، کسب فیض کرده و علم حدیث را حاصل نمود که در اینجا مجال ذکر همه آنها نیست. امام بخاری رحمه الله فقط در حرمین شریفین، از محدثانی همچون ابوعبدالله بن زبیر، عبدالله بن یزید، ابوالولید احمدبن محمد ازرقی، اسماعیل بن سالم صائغ، عبدالعزیزبن‌عبدالله اویسی، ابراهیم‌بن‌منذر، مطرف بن عبدالله، ابوثابت محمد بن عبیدالله، و ابراهیم بن حمزه- رحمهم الله- و جمع کثیری از علما و محدثان دیگر بلاد اسلامی اخذ حدیث نموده است.
نکته دیگری که در این مورد قابل ذکر است این‌که؛ در لیست اساتید امام بخاری شخصیت‌های بزرگی  به چشم می‌خورد که آنها از شاگردان و پیروان مذهب امام ابوحنیفه رحمه الله بوده اند، که این خود دلالت بر جایگاه امام ابوحنیفه در علم حدیث نیز می‌کند. مشهورترین آنها عبارتند از:1- امام احمد ابوحفص کبیر2- امام عبدالله بن مبارک 3- یحیی قطان 4- معلی بن منصور5- ابوعاصم نبیل 6- محمد بن عبدالله بن مثنی انصاری 6- مکی بن ابراهیم 7- اسحاق بن راهویه  8- نعیم بن حماد 9- حسین بن ابراهیم اشکاب10- فضیل بن عیاض 11- یحیی بن معین 13- وکیع بن جراح 14- حفص بن غیاث 15- ابوبکربن عیاش 16- خالدبن سلیمان انصاری.[ برای تفصیل بیشتر به کتاب" لامع الدراری ج1 و "انوارالباری" ج1 مراجعه شود]0
شاگردان امام بخاری - رحمه الله-
هنگامی‌که امام- رحمه الله- تدریس حدیث را آغاز کرد پروانگان علم و دانش از هرطرف برای فراگیری و استماع احادیث نبوی اطراف ایشان را احاطه نمودند. تعداد دقیق کسانی که در مجلس امام بخاری کسب فیض نمودند مشخص نیست، امام فربری می‌فرماید: بیش از نودهزار نفر سماع حدیث را از امام بخاری رحمه لله نقل کرده‌اند.
ابتلا و آزمایشات امام بخاری و وفات ایشان
معمولا هنگامی ‌که یک شخص در علم و کمال به مرتبه بالایی می‌رسد، همان‌طور که هواداران و استفاده کنند‌گان از او زیاد می‌شوند، بدخواهان و حاسدان نیز زیاد می‌شوند.
امام بخاری - رحمه الله- نیز از این قانون مستثنی نبود. برای ایشان نیز واقعات تلخ و مشکلات و رنج‌‌های بسیاری پیش آمد که در مواردی باعث تبعید و جلاوطنی ایشان گردید. نویسنگان، این واقعات را به تفصیل نوشته‌اند که  برای نمونه به بیان یک واقعه که متعلق به اواخر عمر مبارک ایشان می‌باشد، بسنده می‌کنیم.
زمانی که امام بخاری رحمه‌الله وارد وطن خود- بخارا- شد، تدریس حدیث را آغاز نمود. پس از مدتی حاکم بخارا( خالد بن احمد ذهلی) از امام درخواست کرد که در کاخ شاهی بیاید و فرزندش را درس بدهد. امام بخاری امتناع ورزید و این را نوعی تحقیر و تذلیل علم  دانست که این امر و همچنین نسبت دادن موارد کذب از جانب حاسدان، باعث شد تا حاکم بخارا، حکم تبعید امام را صادر نماید.
هنگامی‌که امام از بخارا خارج شد مردم سمرقند از ایشان خواستند که به شهر آنان بیاید. ایشان به دعوت مردم سمرقند عازم آن شهر شد. در بین راه در روستای"خرتنگ" جهت استراحت مدتی را اقامت کرد. در همین ایام خبر رسید که مردم روستای خرتنگ نیز در مورد آمدن امام با یکدیگر اختلاف کرده‌اند. شنیدن این خبر امام را  بسیار ناراحت کرد. " غالب" میزبان امام در روستای خر‌تنگ می‌گوید: در هنگام تهجد از امام - رحمه‌الله- شنیدم که چنین دعا می‌کرد:« اللهم إنه قد ضاقت علی الأرض بما رحبت فاقبضنی إلیک»( خداوندا! زمین با وجود وسعت خود بر من تنگ آمده، پس مرا پیش خود بخوان).
یک ماه از این دعا نگذشته بود که امام در روز شنبه در سال 256هـ.ق. در شب عیذ فطر بعد از عمری خدمت به اسلام و جمع‌آوری احادیث نبوی جان به جان‌آفرین تسلیم کرد و در همان روستای خرتنگ دفن گردید. گفته شده تا چندین مدت از قبر ایشان بوی خوش به مشام می‌رسید و افراد زیادی از دیدن آن تائب می‌شدند. این بوی خوش، در واقع بوی اتباع شریعت و احیای سنت بوده‌است.
سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز                          مرده آنست که نامش به نکویی نبرند
نام صحیح بخاری و توضیح آن
امام بخاری- رحمه الله- که عمر خود را در خدمت به اسلام و احادیث ان‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم سپری نمود بعد از خود آثار گرانبهایی را به جای گذاشت که هر کدام از آنها در نوع خود برای نفع‌رسانی به جهان اسلام کم‌نظیر می‌باشند. اما ماندگارترین اثر امام بخاری- رحمه الله- کتابی است که در آن به جمع‌آوری احادیث گهربار رسول الکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم پرداخته که این کتاب در جهان اسلام از ارزش بسیار بالایی برخوردار بوده و اجماع امت بر معتبر بودن این اثر، بیانگر جایگاه این کتاب و گردآورنده آن دارد.
اسم این کتاب گرانبها "الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم و سننه و أیامه" است.
"جامع" در اصطلاح محدثین، به کتابی می‌گویند که درآن حد اقل هشت مورد از ابواب  احادیث تخریج و جمع آوری شود. و آن هشت ابواب عبارتند از:
1- سیر و مغاری2- آداب 3- تفسیر 4- عقاید 5- فتن 6- اشراط (علامات قیامت) 7- احکام 8- مناقب.
و آن را  به این سبب"مسند" گویند که به همراه سند متصل، روایات مرفوع، نقل شده‌است و آثار و غیره ضمناً و تبعاً آورده شده اند. "صحیح" یعنی صحت در آن التزام شده است. و منظور از "مختصر" این که تمام احادیث صحیح، درآن جمع آوری نشده اند. "سنن" هم اشاره به افعال و تقریرات آن حضرت و "ایام" اشاره به غزوات و واقعاتی که در عصر مبارک پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم به وقوع پیوسته اند، دارد.
سبب تألیف
در مورد سبب تألیف دونظریه وجود دارد:
یکی آن است که امام رحمه الله فرموده است: در مجلس درس استادمان «اسحاق بن راهویه» رحمه الله حضور داشتیم که ایشان به طور عموم خطاب فرمودند: «لو جمعتم مختصراً یصحح سنة رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم » (اگر در مورد سنت و احادیث رسول الله کتابی مختصر گرد آوری می کردید، خوب بود) به همین سبب، داعیه و انگیزه‌ تألیف این کتاب در قلب من به وجود آمد.
سخن دیگری نیز از خودش مروی است. می فرماید:« یک مرتبه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم
 را به خواب دیدم که کنارایشان نشسته‌ام و با بادبزنی مگس‌ها را از روی مبارک ایشان دور می کردم. معبران، خواب را این‌گونه تعبیر کردند که؛ «أنت تذبّ عنه الکذب» یعنی تو احادیث کذب و دروغینی که به آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم نسبت داده می‌شوند را دفع می‌کنی. همین خواب، باعث و مشوق من درتالیف این کتاب گردید».
البته میان این دو سبب، منافاتی وجود ندارد؛ چون ممکن است هر دو موضوع، سبب این امرشده باشد.
اطلاق "أصح الکتب بعد کتاب الله"
نزد علمای متأخرین صحیح‌ترین کتاب بعد از کتاب‌الله، کتاب صحیح بخاری است. قبل از به وجود آمدن صحیح بخاری، وصف "أصح الکتب" را بر  کتاب"المؤطاء" تألیف امام مالک-رحمه الله- اطلاق می‌کردند و بعد از آن صحیح بخاری این مقبولیت را به خود اختصاص داد.
البته مؤطاء امام مالک و صحیح مسلم نیز به اعتبار صحت، از جایگاه بالایی برخوردار هستند، اما نزد جمهور علما صحیح بخاری بر صحیح مسلم به چندین وجه، فوقیت و برتری دارد؛ همچنان که حافظ ابن حجر رحمه الله با تفصیل آن را به اثبات رسانده است.
برتری صحیح بخاری را بر مؤطای امام مالک به این وجوه و اسباب بیان کرده‌اند:
- تعداد روایات مرفوعه، در صحیح بخاری خیلی بسیار و روایات مرفوعه ی مؤطا، نسبت به صحیح بخاری بسیار اندک هستند.
- در مؤطا، احادیث مرفوع و موقوف هر دو، وجود دارد، ولی در کتاب صحیح بخاری احادیث مرفوع بیان ‌شده و احادیث موقوف بسیار اندک هستند و تعلیقات و غیره  فقط به طور استشهاد ‌آورده شده است.
- نزد امام مالک، مراسیل و منقطعات حجت هستند و انقطاع سند نزد او ایرادی ندارد، اما نزد امام بخاری، مراسیل حجت نیستند و انقطاع سند، صحت روایت را از بین می‌برد.
بعضی از علمای غرب (اندلس، مراکش و ...) گفته اند: صحیح مسلم بر صحیح بخاری برتری دارد. اما نه به این معنی که به اعتبار صحت افضل است، بلکه به این علت که امام مسلم- رحمه الله- بعد از مقدمه‌ی کتاب، فقط احادیث مرفوع آورده است و احادیث موقوف نیاورده است، ولی امام بخاری - رحمه الله- ا گرچه در داخل کتاب، احادیث مرفوع آورده است، اما در ترجمة الباب، تعلیقات و احادیث موقوف بسیار نقل کرده است.
همچنین به این دلیل که ترتیب صحیح مسلم، بسیار سهل و مطلوب است که در یک باب همه احادیثی را که متعلق به آن باب‌اند، می‌آورد اما امام بخاری این چیز را ملاحظه نکرده، بلکه مثلا یک حدیث را که طرق مختلف دارد، در جاهای متعددی از کتاب خود می‌آورد.
البته این مطلب باید گفته شود که این رویه از دقت نظر امام بخاری می‌باشد که در فهم هر کس نمی‌آید.
رفع یک اشتباه و غلط فهمی
از مطالب فوق، نباید اینگونه برداشت شود که همه احادیث صحیح بخاری بر صحیح مسلم یا دیگر کتب حدیث، تفوق و برتری دارند. بلکه صحت و افضلیتی که صحیح بخاری نسبت به دیگر کتب برخوردار است، به اعتبار کلی و مجموعی است. چه بسا احادیث و اسانیدی در کتب دیگر حدیثی می‌باشند که ازبعضی احادیث و اسانید صحیح بخاری قوی‌تر هستند.
مدار صحت احادیث بر این امرنیست که در صحیح بخاری یا صحیح مسلم و ... روایت شده باشد، بلکه معیار صحت هر حدیث، موجود بودن و یافت شدن شروط صحت حدیث در آن است.
علامه محقق قاسم بن قطلوبغا - رحمه الله- می‌فرماید: « قوة الحدیث إنما هی بالنظر إلی رجاله لا بالنظر إلی کونه فی کتاب کذا» (قوت و صحت حدیث به اعتبار رجال آن است نه به اعتبار این که در فلان کتاب وجود داشته باشد). [کشف الباری: 1/192-185و انعام الباری: 1/99و 103و 106و113]

جهاندیده بازدید : 2 2013/07/29 نظرات (0)

دعاهای قرآنی

Rajabاولین دعای قرآنی که در شبانه روز با تعهد به پیگیری آن طبق [« إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ » ((ای الله فقط آیات)  تو را بندگی کنیم  و (به طور مطلق فقط) از (آیات) تو (ای الله) کمک و یاری بخواهیم.] در خواست می شود، دعای مهم : « اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ » است برشرکت در آزمایشی طبق آیه « عنکبوت : ۲ و۳ » برشرط : « فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ » است؛ یعنی: شرط اجابت درخواست هر درخواست کننده (مانند پرکردن فرم تقاضانامه) پاسخ به (آیات) الله (همان چهار شرط سوره عصر) است که در آیه غافر : ۶۰: « وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ » (و پروردگارتان فرموده است، مرا بخوانید! تا شما را اجابت کنم. یقینًا کسانی که از بندگی (آیات) من سرپیچی می کنند، خوار و ذلیل به جهنم داخل خواهند شد) نیز یادآوری شده است که درخواست به راهنمائی آیه بقره : ۲۰۰-۲۰۲ در دو زمینه است :

۱-              درخواست دنیائی : « فَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ » [پس، از (بین) مردم کسانی می گویند، پروردگارا! به ما در (زندگی)  دنیا بده! (زیراوقتی برای آیات و سخنان الله و آخرت ندارندو برای ایشان مهم نیست  « اسراء : ۴۶ ») برای او در (زندگی) آخرت (هیچ) بهره ای از خیر و نیکی نیست] که جواب این درخواست کنندگان دنیائی به آیات زیر موکول شده است

الف : آیه اسراء : ۱۸ : مَّن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلَاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا ﴿۱۸﴾ : هر کس شایسته باشد که (فقط زندگی) دنیا را بـخواهد، برایش در دنیا پیش می فرستیم، آنچه بخواهیم، برای هر کس بخواهیم. سپس، (در  داوری) خوار شده و رانده شده، جهنم را، که در آن داخل شود، برای او، مقرر کرده ایم.

ب : آیه هود : ۱۵ و ۱۶ : « مَن کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لَا یُبْخَسُونَ ﴿۱۵﴾ أُولَـٰئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ ۖ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِیهَا وَبَاطِلٌ مَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿۱۶﴾ » هرکس شایسته باشد؛ که زندگی دنیا و زینتش را بخواهد، در دنیا به ایشان اعمالشان را به تمام وفا کنیم  و ایشان در آن کم داده نشوند. آنان کسانیند که برایشان در آخرت جز آتش (جهنم) نیست و آنچه در زندگی دنیا می ساختند؛ تباه شود  و آنچه عمل می کردند؛ باطل است.

ج : آیه شوری : ۲۰ « وَمَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِن نَّصِیبٍ ﴿۲۰﴾» هرکس شایسته باشد (بهره) کشتزار  (زندگی) آخرت را بخواهد، برای او در کشتزارش افزون کنیم و هرکس شایسته باشد (بهره) کشتزار (زندگی)  دنیا را بخواهد، از آن به او می دهیم و در آخرت برای او (هیچ) نصیبی نیست.

 

۲-              دعا برای درخواست دنیائی بر بهره گرفتن در آخرت : « وَمِنْهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿۲۰۱﴾ أُولَـٰئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِّمَّا کَسَبُوا ۚ وَاللَّـهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ ﴿۲۰۲﴾ » [ و از (بین) ایشان کسانی می گویند، پروردگار ما! به ما در دنیا نیکوئی بده! و در آخرت نیکوئی (بده!) و ما را از عذاب آتش نگهدار! آنانند، که برایشان نصیبی است از آنچه (در عکس العمل به آیات) به دست آورده اند و الله سریع الحساب است.]  و جواب این درخواست کنندگان به آیات زیر است :

 

الف : آیه اسراء : ۱۹ وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَىٰ لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَـٰئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُورًا ﴿۱۹﴾ : و هرکس آخرت را بخواهد و برای آن با تلاشش سعی نماید و (به شهادت  نامهء اعمال) او مؤمن (به قرآن) است. پس (بعد مرگ در مورد سابقون یا بعداز  داوری درمورد اصحاب یمین) آنان تلاششان مورد قدردانی است.

ب : شوری : ۲۰ « مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ » هرکس شایسته باشد (بهره) کشتزار (زندگی) آخرت را بخواهد، برای او در کشتزارش افزون کنیم.

 

۳-              الله از نعماتش هم به دنیا خواهان و هم به آخرت خواهان طبق خواست و برنامه اش اعطاء می فرماید : کُلًّا نُّمِدُّ هَـٰؤُلَاءِ وَهَـٰؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ ۚ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا ﴿۲۰﴾ کلاً، (همان) دنیا خواهان و آخرت خواهان را از بخشش پروردگارت (بر دست یابی به نعمات هدایتی و زیستی) مهلت می دهیم « مؤمنون : ۵۵ » و بخشش پروردگارت ممنوعِ حرام (بازداشتنی) نیست.

جهاندیده بازدید : 4 2013/07/29 نظرات (0)

molana_yosof                                                                                        

حضرت شیخ الحدیث: فلسفه‌ی روزه این است که ما مشابه با فرشتگان باشیم

molana_yosofسنّت آنلاین: حضرت شیخ الحدیث مولانا سید محمد یوسف حسین‌پور حفظه الله مدیریت عین العلوم و امام جمعه‌ی شهر گُشت خطبه‌های این هفته‌ی نماز جمعه (۳۰ شعبان ۱۴۳۳هـ) را با تلاوت آیه‌ی «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَنْ کَانَ مَرِیضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ» [البقرة: ۱۸۵] شروع نمودند و فرمودند: از آن‌جایی که خداوند متعال می‌خواهد بر بندگانش فضل، نوازش و احسان نماید، روش‌هایی را در زندگی انسان مقرر کرده که اگر انسان آن‌ها را اختیار کند، خداوند از وی راضی شده و در اثر خشنودی، نعمت‌های اخروی خود را بر بندگانش بذل و بخشش می‌کند و یکی از راه‌هایی که سبب خشنودی خداوند متعال می‌باشد، این است که انسان در شبانه‌روز پنج بار به خانه‌ی خدا بیاید و با به جا آوری نماز، به غلامی و بندگی خود در پیشگاه خداوند اقرار نماید.

مولانا حسین‌پور افزودند: از میان فرایض خداوندی نماز از همه بالاتر است؛ از این جهت الله تعالى آن را در شبانه‌روز پنج بار لازم قرار داده است. اگر شخصی ظاهراً کلمه‌ی لا إلٰه إلا الله را بر زبان می‌گوید، ولی عملاً بندگی خدا را به صورت نماز یا روزه و حج به جا نیاورد، اقرار زبانی‌اش اعتباری ندارد. در زمان پیامبر خدا صلى الله علیه وسلم بعضی به صورت منافقانه همین کلمه را
به زبان ادا می‌کردند ولی در دل باور نداشتند؛ خداوند متعال آن‌ها را از بندگی خود که ایمان‌دار باشند، خارج کرد. منافق در زبان عربی به کسی می‌گویند که سخن دلش دیگر و سخن زبانش دیگری باشد؛ مثلاً دل دل کفر جای گرفته، ولی به زبان کلمه‌ی
ایمان جاری است، در دل به دین و شریعت عقیده ندارد، ولی به زبان اقرار می‌کند که دین و شریعت را قبول دارم. پس اگر شخصی که مادر و پدرش مسلمان‌اند و خودش کلمه‌ی اسلامی را به زبان ادا می‌کند، ولی عقیده‌ای به فرضیت نماز ندارد، مؤمن به حساب نمی‌آید، بلکه از ایمان خارج است؛ اما اگر به علت سستی و تنبلی نماز را ادا نمی‌کند، فاسق و گنه‌کار است، کافر نیست.

مدیریت معظم عین العلوم در ادامه فرمودند: از جمله‌ی روش‌هایی که باید مسلمانان انجام دهند، این است که در یک ماه از دوازده ماه سال، خود را مشابه به فرشتگان نمایند آن هم در روز، نه در شب. حالت فرشتگان این است که از خورد و نوش و زناشویی پاک‌اند. خداوند متعال می‌فرماید: برای این‌که نفْس شما کشته شود و غرور و تکبر کنار برود، خود را گرسنه و تشنه نمایید و در روزهای ماه مبارک رمضان خود را با فرشتگان مشابه کنید و روزه بگیرید؛ روزه بدین معناست که انسان در دل این خیال را بیاورد که به خاطر رضای الله و اجرای دستور الٰهی خود را از خوردن، نوشیدن و عمل جنسی از صبح صادق تا غروب آفتاب کنار بگذارد که تقریباً امروزه ۱۴ ساعت می‌شود. پس همان طور که فرشتگان خورد و نوش ندارند، ما هم نمی‌خوریم و نمی‌نوشیم و فرشتگان از زنی و مردی پاک‌اند، ولی ما به خاطر تشابه با آن‌ها از همسران کناره می‌گیریم. بدین سبب به وسیله‌ی روزه، نفْسی که خود را بزرگ می‌پندارد، به خاطر گرسنگی و تحمل تشنگی ضعیف، پژمرده و عاجز می‌شود. خداوند این کیفیت بنده را خیلی دوست دارد تا جایی که می‌فرماید: «کُلُّ عَمَلِ ابْنِ آدَمَ یُضَاعَفُ الْحَسَنَةُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا إِلَى سَبْعِمِائَةِ ضِعْفٍ، إِلَّا الصَّوْمَ»؛ هر کار نیکی که انسان انجام دهد، در مقابل هر عمل نیکش یکی را به ده حساب می‌کنند؛ این پایین‌ترین درجه‌اش است و بالاتر از آن بستگی به اراده و نیک پاکی دارد که چه اندازه رابطه‌ی انسان با خدا مستحکم باشد، این درجات به بالا می‌روند تا جایی که به هفتصد می‌رسند و بلکه در قرآن آمده است که خدا بیش‌تر هم می‌دهد؛ «وَاللهُ یُضَاعِفُ لِمَنْ یَشَاءُ» [البقرة: ۲۶۱].

امام جمعه‌ی گُشت خاطر نشان کردند: خداوند متعال قانون روزه از قانون دیگر نیکی‌ها جدا قرار داده است؛ زیرا در دیگر نیکی‌ها احتمال ریا وجود دارد؛ مثلاً برای نماز در مسجد، ممکن است در دل شخصی این خیال بیاید که مردم مرا در حالت نماز می‌بینند، لذا به من بیش‌تر اعتماد می‌کنند. و در خیرات و صدقات در حدیث آمده است که پیامبر صلى الله علیه وسلم فرمودند: صدقه را چنان به دست راستتان بدهید که دست چپ باخبر نشود، اما با وجود این، همان شخص فقیر او را می‌بیند و در حجّ هم که هزاران نفر وی را می‌بینند؛ اما در روزه، همه‌ی مردم همراه نیستند، وقتی پیش می‌آید که من تنهای تنها باشم و به غیر از خدا کسی دیگر مرا نبیند،ولی با این وجود ترس خدا در دل بنده نشسته و حرکتی نمی‌کند که روزه‌اش خراب شود؛ لذا او روزه را به خاطر خدا نگه داشته است. به همین خاطر خداوند متعال می‌فرماید: «إِلَّا الصَّوْمَ، فَإِنَّهُ لِی، وَأَنَا أَجْزِی بِهِ»؛ روزه از من است و من جایزه‌اش را خواهم داد. این حدیث قدسی است که پیامبر صلى الله علیه وسلم آن را از طرف خداوند متعال نقل می‌فرماید. این امری بدیهی است که در موقع جایزه دادن، شخصیات بزرگ را برای اعطای جوایز فرا می‌خوانند؛ لذا بالاتر از خداوند کسی وجود ندارد، پس پاداش دیگر نیکی‌ها را فرشتگان تقسیم می‌نمایند، ولی وقتی که ثواب روزه‌دار می‌رسد، مستقیماً به بارگاه الٰهی برود. پس این بنده چه قدر افتخار می‌کند!

حضرت شیخ الحدیث در ادامه به حدیثی اشاره نمودند که روزی پیامبر صلى الله علیه وسلم از منبر بالا رفتند و در حین رفتن آمین می‌گفتند، بعد از اتمام نماز جمعه، صحابه علت آمین گفتن آن حضرت صلى الله علیه وسلم را پرسیدند. آن حضرت صلى الله علیه وسلم گفتند: جبرئیل این‌جا آمد و چنین دعا کرد: هلاک شود شخصی که پدر و مادرش یا یکی از آن دو را در حالت پیری دریابد و به خاطر خدمت به آن‌ها خود را بهشتی نگرداند، من گفتم: آمین. در این‌جا باید به این نکته توجه داشته باشیم که روزی رسول خدا صلى الله علیه وسلم به جبرئیل گفتند: دیر دیر به نزد ما می‌آیی، زودتر بیا تا بیش‌تر ملاقات داشته باشیم؛ جبرئیل جوابی نداد و کلام خداوندی را برایشان نقل کرد: «وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ» [مریم: ۶۴]، ما نمی‌توانیم بدون اجازه‌ی
پروردگار بیاییم. لذا پیامبر صلى الله علیه وسلم فرمودند: جبرئیل آمد و جبرئیل بدون اجازه‌ی رب قدم پیش نمی‌گذارد و او را خداوند فرستاده بود و پیامبر هم هر چه می‌گوید وحی خداوندی است؛ «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى» [النجم: ۳، ۴]، پس جبرئیل هم به دستور خدا می‌آید و پیامبر صلى الله علیه وسلم هم به دستور خدا آمین می‌گوید؛ پس این دعا هرگز رد نمی‌شود. لذا بیاییم و بنگریم که خدمت به پدر و مادر چه‌قدر ارزش دارد که اگر یک بار دل مادر و پدر از فرزند ناخوش شود، سعادت و خوش‌بختی از آن فرزند رخت بر می‌بندد. دعای دوم این بود که هر کس ماه مبارک رمضان را دریابد و خود را از گناهان پاک نگرداند، هلاک شود. پس این ماه، ماه شستشوی گناهان است؛ لذا سعی کنیم که این ماه مبارک به هدر نرود.

مولانا در بخش دیگری از سخنانشان نسبت به عدم رؤیت هلال ماه در کشور خبر دادند و این روز را یوم الشک اعلام فرمودند و طبق حدیث نبوی فرمودند: «فَإِنْ غُمَّ عَلَیْکُمْ فَأَکْمِلُوا عِدَّةَ شَعْبَانَ ثَلَاثِینَ».

ایشان در آخر نسبت به شرکت در نماز جماعت تراویح تأکید نمودند و فرمودند: پیامبر صلى الله علیه وسلم می‌فرمایند: «مَنْ قَامَ رَمَضَانَ إِیمَانًا وَاحْتِسَابًا غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ»؛ هر کسی که شب‌های ماه رمضان را از روی ایمان و به خاطر دریافت ثواب زنده نگه دارد، گناهان گذشته‌اش شسته می‌شوند. لذا برای نماز تراویح همت کنید چرا که نماز تراویح سنت است و پیامبر صلى الله علیه وسلم چند شبی به صورت جماعت، این نماز را خواندند و وقتی که مردم برای نماز هجوم آوردند، آن را ترک نمودند تا به علت پایبندی، فرض نگردد؛ اما صحابه‌ی کرام بنا به همین حدیث، شب‌ها خواب نداشتند. لذا باید ما هم به تراویح اهمیت بدهیم و حافظان قرآن هم باید قرآن را به خوبی در نماز تلاوت نمایند و از تند خوانی بپرهیزند. نباید مردم به دنبال مسجدی باشند که زودتر نماز تراویح تمام شود تا آن‌ها از برنامه‌های تلویزیونی عقب نمانند. آری! متأسفانه بسیار شب‌هایشان را زنده نگه می‌دارند اما با تلویزیون و ماهواره! خداوند به همه بیداری اسلامی نصیب بفرماید.

                                                 

جهاندیده بازدید : 5 2013/07/29 نظرات (0)
این پژوهشگر هلندی همچنین گفت: از نظر پزشکی برایم ثابت شد که حرف الف که کلمه «الله» با آن شروع می‌شود، از بخش بالایی سینه انسان خارج شده و باعث تنظیم تنفس می‌شود، به ویژه اگر تکرار شود و این تنظیم تنفس به انسان آرامش روحی می‌دهد. حرف لام که حرف دوم «الله» است نیز باعث برخورد سطح زبان با سطح فوقانی دهان می‌شود. تکرار شدن این حرکت که در کلمه«الله»تشدید دارد نیز در تنظیم و ترتیب تنفس تأثیرگذار است. اما حرف هاء حرکتی به ریه می‌دهد و بر دستگاه تنفسی و در نتیجه قلب تأثیر بسیار خوبی دارد و موجب تنظیم ضربان قلب می‌شود.
جهاندیده بازدید : 7 2013/07/29 نظرات (0)

1-خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود
بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟
2-خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباس‌هایی در کمد داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟
-3خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بود
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوش آمد گفتی؟
4-خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می‌کردی
بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟
5-خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟
6- خداوند از تو نخواهد پرسید میزان درآمد تو چقدر بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا فقیری را دستگیری نمودی؟
7- خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاوار آن بودی وآن را به بهترین نحو انجام دادی؟
8- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار می‌شدی
بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟
9-  خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی
بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.
10-
خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مطلب را برای دوستانت نخواندی
بلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی می‌کردی؟

جهاندیده بازدید : 8 2013/07/29 نظرات (0)

مولانا نعمت الله میر بلوچ فرزند عبدالعزیز در سال ۱۳۳۱ هـ . ش در روستای گوهرکوه ( گوهردشت ) از توابع زاهدان دیده به جهان گشودند . ایشان دوران دبستان را در روستای رحمت آباد گوهرکوه سپری کردند و تا کلاس ششم دبستان تحصیل نمودند … مولانا در

سن ۱۶ سالگی ( ۱۳۴۷ ) برای فراگیری علوم دینی به زاهدان تشریف آورده در مسجد عزیزی به مدت یک سال خدمت اساتید بزرگی همچون مولانا عبدالعزیز (رح) زانوی تلمذ زدند و به مشوره خود مولانا عبدالعزیز عازم پاکستان شدند ایشان بعد از عزیمت به پاکستان در جامعه بدرالعلوم رحیم یارخان مشغول به فراگیری علوم دینی شدند و یک سال قبل از فراغت به کراچی تشریف برده در جامعه فاروقیه کراچی ثبت نام کردند .ولی بعد از مدت کوتاهی به مشوره اساتید دوباره به رحیم یارخان مراجعت نموده در جامعه بدرالعلوم فارغ التحصیل شدند . ایشان در تمام دوران تحصیلات در دورة های تفسیر اساتید بزرگ خصوصاً مولانا جاجروی شرکت می کردند .مولانا بعد از برگشت از پاکستان ابتدا در روستای شوره چاه قلعه بید مشغول تدریس شدند و بعد از آن در مدرسه شورشادی در خدمت مولانا دین محمد بودند و از آن به بعد تا پایان عمر خویش در حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان تشنگان علوم دینی را سیراب نمودند .تا اینکه بالاخره روز دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۵ مطابق با ۱۱ ربیع الاول ۱۴۲۷ بر اثر سانحه تصادف در مسیر زاهدان ـ بم جام شهادت را نوش نموده به لقاء الله شتافتند . روحش شاد ، پادش گرامی و راهش پرره روان باد . از اساتید مولانا می توان : شیخ القرآن مولانا غلام الله خان (رح) ، مولانا عبدالغنی جاجروی (رح) ، شیخ المشایخ مولانا عبدالکریم بیرشریف ، مولانا منظور احمد نعمانی (رح) ، شیخ المجاهدین مولانا مفتی نظام الدین شامزی ، شیخ الحدیث مولانا سلیم الله خان ، مولانا محمّد یوسف رحیم یارخانی و … را نام برد .
__________
یادنامه مولانا نعمت الله به قلم مولوی حبیب الله مرجانی
همه باید از این جهان بروند و دست در دست پیک اجل دهند و خواسته یا ناخواسته جهان فانی و دنیای دون را ترک گویند و به سوی عالم عقبی روانه شوند . عده ای با اکراه و اجبارکشان کشان به عالم برزخ و جهان قبر برده می شوند که بعد از خود انباری از کرده های زشت و گناهان و جرم های شرم آور به جای می نهند و لعنت و بیزاری خلق را در پی دارند… ( و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء ولکن لا تشعرون )
آه ! یاران خدائی رفتند در روز جدائی رفتند
با عشق و صفایی رفتند با سوز و نوایی رفتند
دریاب مرا در غم هجران ای بار خدای پاک و منان
مردان خدا چه باصفا می میرند
جان داده و در راه خدا می میرند
از عشق خدا روی به عقبی دارند
از بهر خدا بهر رضا می میرند
کجائید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
کجا رفتید ای یاران دیرین
سبک بالان افلاک هوایی
همه باید از این جهان بروند و دست در دست پیک اجل دهند و خواسته یا ناخواسته جهان فانی و دنیای دون را ترک گویند و به سوی عالم عقبی روانه شوند . عده ای با اکراه و اجبارکشان کشان به عالم برزخ و جهان قبر برده می شوند که بعد از خود انباری از کرده های زشت و گناهان و جرم های شرم آور به جای
می نهند و لعنت و بیزاری خلق را در پی دارند … وعده ای هستند که در انتظار برادشتن پرده حیات مجازی دنیایند و در اشتیاق پرواز به سوی مولای بی همتایند و همچون قطراتی به پهنای مهربان دریای بی کرانه می پیوندند . و نغمه خوان و مستانه به سوی او زمزمه می کنند :
ای خوش آنروز کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم و زپی جانان بروم
( من احب لقاء الله احب الله لقاءه )
جزءها را روی ها سوی کل است
بلبلان را عشق با روی گل است
آنکه از دریاست دریا می رود
آنکه از بالاست ، بالامی رود
ما زدریائیم و دریا می رویم
ما زبالائیم و بالا می رویم
آه ! چه زیباست پرواز عاشقانه بلبلان خدایی به سوی گلستان عاشقان و چه فرح افزاست تجمع محبوبان و عاشقان در بزم جانانه حق .
آری ! مولانا نعمت الله رفت و چه زیبا رفت ، چه خالصانه و بی آلایش رفت . با طهارت درون و بیرون جام صبحگاهی را در حریم حضرت حق نوشید . او روزه داشت اما قبل از غروب بلکه همان اوائل صبح افطار کرد آنهم بر سفره محبوب . دست به دعا بر می دارم و می گویم ، بار الها نعمت را از ما گرفتی و چه زود گرفتی . بار الها بلبلت را از دیار ما به پرواز در آوردی و چه سریع پرواز کرد . محبوبت را به مهمانی فراخواندی و چه با عزت و کرامت فرا خواندی .
الهی ! او را چه خوب شناختی ، چه حکیمانه برگزیدی و چه نیکو انتخاب کردی آن گمنام مشهور را . به راستی که بندگانت را خوب می شناسی . شاید دیدی در این زندان دنیا دارد زجر می کشد و باید به سوی خودت فرایش خوانی . الهی ! ما گواهی می دهیم که بنده ات نعمت الله ، توحید تو را به ما رساند ، الهی ! گواهی می دهیم که بنده ات نعمت الله کلامت را بر ایمان تشریح کرد . گواهی می دهیم که در راهت عاشقانه فریاد لا اله الا الله را بلند کرد و بر آن استقامت کرد .
پس ای مولای بی همتا ! این هدیه را از حوزة دارالعلوم زاهدان بپذیر و او را در ردیف دوستانت و مجاهدان راهت و داعیان دینت و مبلغان رسالتت قرار بده و ما را بعد از او در فتنه نینداز و از پاداشش محروممان نفرما . « آمین »
مولوی نعمت الله ، مولوی عبدالحکیم ، مولوی عبدالله و حاج عزیزالله به رحمت خدا پیوستند آنان رفتند و ما ماندیم ، یقین می دانیم که در راه خدا بوده اند و آنان همان مومنانی هستند که عهد خدا را وفا کردند ( من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه ) و ما در پی آنان و در راه آنان در حرکتیم و منتظر تحقق وعدة خدایی هستیم .
( و منهم من ینتظر و مابدّلوا تبدیلا ) . ما همه عاشق شهادتیم و به مقام این عزیزان رشک می بریم . آرزو داریم که در راه خدا و در راه دعوت و جهاد و تعلیم توحید و رسالت و بر عقیده به آخرت به شرف شهادت نائل آئیم مولوی نعمت الله و مولوی عبدالحکیم و همراهانش نزد خداوند ارزش داشتند تا قبول شدند .
آنها به ما درس ایثار ، درس عشق و وفا ، درس جانفدایی در راه خدا ، درس شجاعت دادند . دین خدا را بدون هیچ ترس و واهمه ای تبلیغ کردند . به راستی که آنان مصداق واقعی ( الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احداً الا الله ) بودند . ما طلاب دارالعلوم زاهدان ، با آنان عهد و پیمان بسته ایم که در راه بیان حق از هیچ قدرتی و هیچ حکومتی و هیچ باطلی نهراسیم و تا لحظه ای که خون در رگهای مان جاری است از توحید الهی دفاع کنیم و شرک و بدعت را خرد کرده و در هم کوبیم و زیر پایمان دفن نمائیم .
مولوی نعمت الله رفت اما فریاد توحیدی اش و ندای قرآنی اش از مناره های مکی ، بلکه از فراز تمام بلندیهای ایران زمین گوش هر مسلمان موحد و خداپرستی را نوازش می دهد و کاخ هر ظالم و بیدادگر و بنیان هر نوع شرک و بدعت را به لرزه می اندازد . تا قرآن باقی است و تا ندای توحید در دنیا ظاهر است ، نام مولانا نعمت الله (رح) از یاد نخواهد رفت او به خاطر قرآن و توحید فدا شد و قرآن و توحید با نام زیبایش عجین شده و از هم جدا نخواهند شد .
مولانا عبدالحکیم رخت بر بست اما راهش همچنان ادامه دارد و به حول و قوة الهی نخواهیم گذاشت چراغ هائی که در مناطق محروم ، روشن کرده است خاموش شوند .
هر گاه به یادش می افتیم ، وجود خستگی ناپذیر و پیکر پر تلاشش جلوی چشمانمان مجسم می شود . همت و پشتکار ، مجاهده و تلاش ، جهاد و دعوت ، ایمان و غیرت ، درسهائی که هر طلاب و عالم دین را از خواب غفلت بیدار می کند .
مولوی عبدالله و حاج عزیزالله رفتند اما نامشان با تلاشهای دینی در جریدة تاریخ به ثبت رسید .خداوند بهترین پاداشها را از جانب امت محمدی ( علی صاحبها السلام ) به روحشان عنایت فرماید و ما را به حقیقت برساند و توفیق خیر عنایت فرماید .

جهاندیده بازدید : 7 2013/07/29 نظرات (0)

علامه محمد ابراهیم دامنی رحمه الله از علمای سرشناس وطرازاول بلوچستان بودند که همواره پروانه هائی از گوشه وکنار ایران گرد شمع محفل ایشان جمع شده واز نور علم وایمان یکه تاز میدان علم وعمل بهره می جستند. ایشان در روستایی از طوابع شهر

ایرانشهر متولد شده و در دارالعلوم زنگیان تحصیل کردند. مولانا دامنی که ازمحضر شخصیات علمی چون مولانا ظفراحمد عثمانی ومولانا عبدالغنی جاجروی کسب فیض نموده بودند.
یک سوم عمر پر برکتشان را در ایران پشت میله های زندان رژیم گذراندند ولی هرگز حاضرنشدند از موضع خود حتی یک قدم عقب نشینی کنند ویا ازحق گوئی باز آیند.
هنگامی که دسیسه گران از مقابله با کوه استقامت وپایمردی عاجز شدند طی یک برنامه ریزی مذموم وبزدلانه این عالم ربانی وحقانی را برای همیشه از جامعه اهل سنت ایران گرفتند. پیش ازنماز ظهر ۲۴ ربیع الثانی ۱۴۲۲ه.ق با خود خبر درگذشت مولانا دامنی ویکی از همسفرانش را به همراه داشت. خودروی حامل مولانا چگونه منحرف به چپ شد ودر جاده های پرپیچ وخم ودره های سرباز چه گذشت؟ کسی در اینمورد اطلاع دقیقی ندارد. اما آنچه دربیمارستان گذشت همه از آن در ایرانشهر خبر هستند.
به گفته افراد حاضر در بخش اورژانس بیمارستان مرکزی ایرانشهر علامه دامنی (رح) بعد از تصادف حالشان بسیار خوب بود وبه ظاهر اثر زخم وجراحتی نیز مشهود نبود. فقط جناب مولانا از درد جزئی وداخلی درناحیه سینه وشکم رنج می بردند که جهت مشخص نمودن وضعیت به بیمارستان خاتم الانبیاء منتقل می شوند. پس از انتقال به بیمارستان فامیل ها و دوستان نزدیکشان را هم اطلاع می دهند. وقتی دوستان وخویشاوندان علامه شهید دامنی دیوانه وار به بیمارستان می رسند می بینند حالشان رضایت بخش است ولی  ایشان آمپولی تزریق شود! بعد از تزریق آمپول وقتی معتمدین وبعضی از روحانیون ایرانشهر به اطاق باز می گردند متوجه می شوند مولانا دامنی به جای بهتر شدن حالشان خراب شده ولحظه به لحظه آثار بیماری خطرناک برچهره ایشان ظاهر می شود ومولانا دامنی مرتب کلمه شهادت را بر زبان می آورند و رنگ چهره شان سیاه گشته است. پس از چند لحظه بزرگترین مبارز جامعه اهل سنت ومولف ومترجم چندین کتاب وسخنور شجاع در کمال مظلومیت از این جهان رخت سفر می بندند. ومحبان دل سوخته شان را با چشمانی اشک بار ودلهائی شکسته پشت سر می گذراند.

تعداد صفحات : 5

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 45
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1
  • بازدید ماه : 22
  • بازدید سال : 34
  • بازدید کلی : 631