loading...
اهل سنت ویکیپدیا
جهاندیده بازدید : 4 2013/07/30 نظرات (0)

اهمیت سخنرانی و نوشتن برای مبلغان

20100423354حضرت شیخ الحدیث مولانا سید محمّد یوسف حسین پور حفظه الله در افتتاحیه ی پانزدهمین دوره ی مسابقات سراسری مدارس وابسته به شورای هماهنگی مدارس علوم دینی اهل سنّت سیستان و بلوچستان ضمن خیر مقدم به شرکت کنندگان و ابراز خرسندی از میزبانی عین العلوم گشت، به زلزله ی اخیر منطقه اشاره کرد و فرمود:

با توجه به مهلکه‌ی شدیدی که اتفاق افتاد لطف الهی شامل حال قرار گرفت و ما از این مهلکه نجات یافتیم هر اندازه بخواهیم که در مقابل این نعمت بزرگ و عظیم کلمات تشکری و سپاسی به جای بیاوریم کم است:

بنده همان به که ز تقصیر خویش /٭/ عذر به درگاه خدای آورد

ورنه سزاوار خداوندیش /٭/ کس نتواند که به جای آورد

مشروح سخنان ایشان به شرح ذیل است:

در مرحله‌ی دوم باز هم ما شکر این نعمت را به جای بیاوریم که مدارس ملحق به شورا توانستند نوجوانان و جوانانی را تربیت نمایند که پیشوا و مقتدای آینده‌ی عالم قرار بگیرند؛ زیرا سالخوردگان به تدریج راهی جهانی دیگر می شوند و این جهان و جامعه را به امثال شما عزیزان می سپارند پس اگر مدارس دینی و حوزه های علمیه توانستند جانشینانی برای گذشتگان تربیت بفرمایند و استعدادهای ائمه و مقتداهای آینده را شکوفا کنند، زهی عزت و افتخار برای آن مدارس!

از اینجاست که پیغمبر اسلام صلىٰ الله علیه وسلم فرمود: «فَلْیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ مِنْکُمُ الغَائِبَ»؛ بایستی حاضران به غایبان برسانند؛ زیرا بسا اوقات چنین بر می آید که مبلِّغ ضعیف‌تر باشد و مبلَّغ قوی‌تر، استاد، رهنما باشد، اما شاگرد نابغه در آید. حضرت امام محمد بن سیرین رضی الله عنه می فرمود: «صدق رسول الله صلىٰ الله علیه وسلم»، چرا؟ زیرا دید که بعد از وفات پیامبر اکرم صلىٰ الله علیه وسلم جهت حفظ و نگهداری دین، بعدی‌ها کارنامه‌هایی از خود به جا گذاشتند که در صدر اسلام بنا به عللی آن گونه کارنامه پیاده نشد؛ تدوین فقه و تدوین حدیث کارنامه های بسیار شایسته و بزرگی بودند که پس از گذشت قرن صحابه و تابعین انجام گرفتند. لذا علما همیشه در این فکر قرار گرفته اند که برای نسل‌های آینده نونهالان، نوجوانان و جوانانی را باید تربیت کرد که آنها بتوانند در آینده مقتدا و پیشوای جامعه قرار بگیرند؛ زیرا وقتی که جناب محمد صلىٰ الله علیه وسلم مبعوث گشت، عنوان بعثت او این قرار گرفت که او نبی آخر الزمان و به عبارتی دیگر خاتم النبیین قرار گیرد، او به تنهایی نبی زمان آخر است و بعد از او تا قیامت پیامبر دیگری نخواهد آمد. الله تعالىٰ می فرماید: «مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِکُمْ وَلٰکِنْ رَّسُولَ اللهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ». در گذشته ها، پیش از اسلام وقتی الله تعالی پیامبری را مبعوث می کرد، آن پیامبر وظیفه ای را که به دوش گرفته بود، انجام می داد و بر حسب مقتضای طبع بشری اجلش را پشت سر می گذاشت و از این جهان تشریف می برد. الله تعالىٰ برای هدایت جهانیان پیامبر دیگری را مبعوث می کرد؛ باز هم بعثت عمومی نبود؛ بلکه به گونه ای بود که پیامبر مختص به یک قوم یا مختص به یک منطقه و کشوری باشد؛ از این جهت در یک زمان می توانست چندین پیامبر با هم در اقوام مختلف و مناطق گوناگون مبعوث گردند. اما وقتی که بعثت نبی آخر الزمان فرا رسید، این بعثت عمومی قرار گرفت؛ از ویژگی و خصوصیت خارج شد؛ نه این که تنها پیامبر مبعوث گشت، بلکه امتش نیز مبعوث گشت. بعثت نبوی به دو گونه متشکل گردید: بعثت بلا واسطه و بعثت بالواسطه. بعثت بلا واسطه‌ی محمدی علىٰ صاحبها الصلاة والسلام مدتش کوتاه و تأثیرش هم محدود است، اما بعثت ایشان که بالواسطه قرار گرفت تاثیرش گسترده و زمانش لا محدود می باشد. جناب نبی اکرم صلىٰ الله علیه وسلم که در سال ۵۷۰ م. متولد شد، بعد از گذراندن ۴۰ سال از عمر مبارکش به مقام نبوت رسید، سپس به مدت ۲۳ سال آن خدمت و وظیفه ای را که الله تعالی به دوشش گذاشته بود، انجام داد، سپس به ملاقات خداوندی راهی آخرت قرار گرفت. می گویند در آخرین حجی که آن حضرت صلىٰ الله علیه وسلم در سال ۱۰ هـ. انجام داد مجموعه ی امت محمدی ۱۲۴۰۰۰ نفر کم و بیش بود و آن حضرت صلىٰ الله علیه وسلم بعد از برگشت از حج در هشتاد و دومین روز از این جهان رحلت نمود. در زمان حیات ایشان به اعتبار منطقه تنها جزیرة العرب در قبضه ی اسلام در آمد، پس به اعتبار منطقه دار الاسلام جزیرة العرب قرار گرفت، به اعتبار نفرات ۱۲۴۰۰۰ نفر دور و برِ آن حضرت صلىٰ الله علیه وسلم بود؛ اما زمانی که بعثت بالواسطه ی آن حضرت صلىٰ الله علیه وسلم آغاز گردید و تا هنوز هم دارد پیش می رود؛ زیرا نفوذش محدود نیست، الان مشاهده می‌گردد که در دور ترین نقطه‌های جهان هیچ خانه ی گلی و پلاسی ای وجود ندارد مگر اینکه اسلام در آنجا نفوذ کرده به هر گوشه و کناره ی جهان و حتی در کشور های کفر سخن از اسلام است. آن به وسیله ی خلفای پیامبر و جانشینان ایشان که علما و شما طلاب عزیز باشید، انجام گرفته و شما آن افرادی هستید که مبعوث گردیده و از جانب الله تعالىٰ مقرر شده اید که دین اسلام را پیش ببرید. پیامبر اکرم صلىٰ الله علیه وسلم فرمودند: «بُعِثْتُمْ مُیَسِّرِینَ»؛ ای امت محمدی! شما از جانب الله تعالىٰ مبعوث شده اید که یُسر و سهولت را به جهان و جهانیان نشان بدهید، «وَلَمْ تُبْعَثُوا مُعَسِّرِینَ». انبیای گذشته خود مبعوث بودند، امتشان مبعوث نبود؛ اما جناب محمّد صلىٰ الله علیه وسلم هم خودش مبعوث بود هم امتش؛ زیرا الله تعالىٰ می فرماید: «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ»؛ شما نسبت به امتهای گذشته بهترین امت قرار گرفته اید که الله تعالىٰ شما را به خاطر نفع رسانی به جهانیان و مردم در آورده است. اما همان گونه که جناب نبی اکرم صلىٰ الله علیه وسلم ظرف ۲۳ سال خون جگر خورد و ۱۲۴۰۰۰ نفر را تربیت کرد به گونه ای که آنان همه چیز را فدای دین کردند که اسلام پیش برود نه از دادن جان دریغ کردند نه از دادن مال و نه از دادن وقت.

وارثان آن پیامبر شما قرار گرفتید؛ گویا جناب نبی اکرم صلىٰ الله علیه وسلم قولاً و عملاً من و شما را در این میدان قرار داد که آن چه من انجام داده ام شما نیز انجام دهید؛ «فَلْیُبَلِّغْ»؛ هر کسی که در محاضر، مجالس، مدارس و مساجد علم را فرا می گیرد، باید آن را به آنانی که علم فرا نگرفته اند، برساند؛ شاید از میان آن‌ها نابغه ها پدید آید.

راه رساندن علم به دیگران دو صورت دارد: یکی تقریر، دوم تحریر، و طلاب عزیز دارند در این دو تا شعبه مشق و تمرینی به جا می آورند تا افرادی را تربیت کنند که در آینده، بتوانند در میدان تقریر و تحریر از خود کمالی نشان دهند که این جلسه هم نمونه ‌ای از آن است. لذا شما فکر نکنید که تنها درس خواندن کافی است و هم چنین اساتذه‌ی محترم هم نباید چنین فکر کرده باشند که تنها تدریس کافی است، بلکه لازم است که روش‌های ابلاغی و تبلیغی را به مقتضای زمان و به مقتضای احوال انجام بدهند؛ بسا اوقات می شود که عزیزی از عهده‌ی تدریس نمی‌تواند بر بیاید، اما می‌تواند از عهده‌ی تقریر بر بیاید، لذا نسبت به تقسیم کار ما باید این گونه علمایی داشته باشیم که بعضی بتوانند آن وظیفه را انجام بدهند و بعضی این را.

لذا شعبه‌ی تدریس دیگری است و شعبه‌ی سخنرانی و تقریر دیگر؛ بعضی عزیزانی هستند که ممکن است نتوانند تدریس و تقریر نمایند، اما می توانند مطالبی را با عبارات فصیح و بلیغ طوری بیان کنند که خواننده را تحت تأثیر قرار بدهد. لذا ما به اعتبار مجموع هم باید مدرس باشیم، هم باید مقرِّر باشیم و هم باید محرِّر باشیم؛ اما همه‌ی این‌ها نیاز به تریبت دارد. پس، از این جاست که علمای محترم، مسئولین حوزه‌ها و هم‌چنین طلاب آگاه متوجه این امر شده‌اند که نوجوانان و جوانان را در این سه شعبه تربیت کنند و سپس از آن‌‌ها آزمونی به عمل آید.

این حرکت شما را مبارک باد می‌گویم؛ شما هر اندازه سخنرانی را پیشرفت دهید، ارزش دارد؛ اما مهم‌تر تحریر است؛ لذا در میدان مقاله نویسی، مضمون نگاری و قلم فرسایی هم قدم ها را برداشته پیش بروید.

و آخر دعوانا أن الحمدلله رب العالمین

 

جهاندیده بازدید : 4 2013/07/30 نظرات (0)

ازدواج با عروسِ بهشتی

timthumb.phpآسمان، دست از بارش باز داشته بود، زراعت خشکیده بود، حیوانات از میان رفته بودند و قحطی، چنگال هایش را در سینه ی زمین و زمینیان فرو برده بود.

مردم، گروه گروه، پیش خلیفه ی پیامبر خدا، ابوبکر، گرد هم آمدند و با تأسف و غصه، در حالی که گرسنگی رنگ از رویشان برده بود، به وی گفتند:

آسمان نمی بارد، زمین نمی رویاند و مردم در تنگنای سختی هستند!

ابوبکر با صدایی که سرشار از امید و توکل به خدا بود، جواب داد:

برگردید و صبر پیشه کنید که ان شاءالله به شب نرسیده، خداوند بخشنده، گشایش و فرجی در کار شما خواهد فرمود.

ساعت های زیادی از این گفتگو نگذشته بود که اجیران عثمان بن عفان از شام سر رسیدند و به وی مژده دادند که صد حیوان باریِ وی، با بارهای گندم و غذا به مدینه رسیده اند.

مردم و تاجران، به خانه ی عثمان هجوم بردند و در زدند. عثمان بیرون آمد. مردم به او گفتند:

زمانه ی قحطی است، باران نمی بارد، زمین چیزی نمی رویاند، مردم در تنگنای شدیدی هستند و به ما خبر رسیده شما خوراک زیادی نزد خود دارید؛ حال آن را به ما بفروشید تا ما به دست نیازمندان مسلمان برسانیم!

عثمان، با روی گشاده گفت:

با کمال علاقه و احترام! بفرمایید داخل شوید و بخرید!

بازرگانان، وارد خانه شدند و بارها را دیدند که در خانه گذاشته شده بود. عثمان لبخند زنان گفت:

ای تاجران برای این باری که من از شام خریده و آورده ام، چه قدر سود به من می پردازید؟

گفتند:

دوازده در مقابل ده! ( یعنی ما دو درهم بیشتر از پولی که تو برای خرید آن ها داده ای، به تو می پردازیم…)

عثمان گفت:

او بیشتر می دهد!

گفتند:

پس چهارده در برابر ده!

عثمان گفت:

او بیشتر می دهد!

گقتند: پس پانزده به ده!

عثمان باز هم گفت:

نه، او مبلغ بیشتری به من می دهد!

تاجران با تعجب گفتند:

ای ابو عمرو! در مدینه غیر از ما تاجر دیگری وجود ندارد، چه کسی مبلغ بیشتری به تو می دهد؟!

عثمان – که آثار خضوع و تواضع در چهره اش آشکار شده و اشک رضایت در چشمانش حلقه زده بود- گفت:

خداوند تبارک و تعالی برای هر درهم ده برابر به من می دهد، آیا شما بیشتر از این می پردازید؟

تاجران که سخنان صادقانه و مخلصانه ی عثمان آن را به خود آورده بود گفتند:

نه والله! ما چنین مبلغی نداریم!

و عثمان در حالی که لبخندش از راز دل او پرده بر می داشت، با دلی شاکر و چهره ای گشاده، گفت:

پس من خدا را شاهد می گیرم که همه ی این غذاها را صدقه ی فقرای مسلمان قرار داده ام!

همان شب، عبدالله ابن عباس، پیامبر صلی الله علیه و سلم را در خواب دید که عجله داشتند و بر اسب یا مرکب دیگری سوار بودند، مرکبی که زین و نعل هایی از نور داشت. عبدالله به پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:

ای رسول الله! اشتیاق من به دیدار و گفتار شما به درازا کشیده است! اکنون کجا دارید می روید؟

پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند:

ای ابن عباس! عثمان صدقه ی بزرگی داده، خداوند هم آن را از وی پذیرفته و عروس بهشتی ای به ازدواج او در آورده است، ما به عروسی عثمان دعوت شده ایم!

منبع: کتاب داستان هایی از زندگانی خلفای راشد (این داستان به نقل از کتاب الرقة و البکاء از ابن قدامه المقدسی است)

نوشته ی: استاد محمد صدیق منشاوی

ترجمه ی عثمان نقشبندی

جهاندیده بازدید : 6 2013/07/30 نظرات (0)

آسیب‌شناسی روابط زناشویی

zawjiyatمشکلاتی که در این قرن دامنگیر روابط زناشویی شده و بنیان خانواده را متزلزل ساخته، بحرانی است که ما قصد داریم در این مقاله به آن بپردازیم، و این بحرانی است که نباید از نگاه تیز مصلحان و دعوتگران امروز دور بماند و حتی لازم است که در اولویت کار دعوت و ارشاد قرار گیرد؛ زیرا خانواده‌ی بیمار و بحران‌زده نمی‌تواند عضو مفیدی برای جامعه و جهان باشد. آنچه ما را متأثر کرد و سبب شد که در حد توان، خواهران و برادران مسلمان‌مان را حسب وظیفه‌ی شرعی متوجه این بحران نماییم، آمار لجام‌گسیخته‌ی طلاق و جدایی‌ها و متلاشی شدن خانواده‌ها است. البته جای بسی تعجب است که بعضی تحت تأثیر تبلیغات مغرضانه‌ی دشمنان اسلام، به‌جای قبول مسؤلیت‌ این قبیل مشکلات، انگشت اتهام را به‌سوی اسلام بلند می‌کنند که اسلام دروازه‌ی محبت در نظام زناشویی را بسته و به این امر توجه کافی نمی‌کند و فقط به مرد توجه می‌کند و نقش زن در نظام اسلامی حذف شده است و… این همان اتهامی است که جوامع لجام‌گسیخته امروز آن را علَم نموده‌اند که البته ساحت اسلام از چنین اتهاماتی پاک و مبراست و بارها و به کرات اسلام در آیات متعدد و در سنّت خاتم پیامبران از این اتهامات تبری جسته است.

بدون شک، خوشبخت‌ترین خانواده‌ها از میان مسلمانان آنهایی هستند که از یک زندگی موفق زناشویی بهره‌مند شده باشند؛ زندگی‌ای که معطر به بوی خوش محبت، مهربانی نسبت به هم، درک یکدیگر، وفا به یکدیگر و اشتیاق مشترک در رسیدن به سعادت است.

 

عدم تحمل خطا و لغزش از یکدیگر

از جمله مشکلاتی که رابطه‌ی افراد یک خانواده را خدشه‌دار کرده و می‌کند، عدم تحمل خطا و لغزش از دیگران است؛ گویی ما فرشتگانی هستیم که هیچ‌گاه به خطا نرفته و معصوم و پاک بر زمین راه می‌رویم. چنین بینشی در زندگی، مخالف با واقعیت و طبیعت آدمی‌ست؛ لازم است افراد خانواده مخصوصاً زوجین بخشش، گذشت، ایثار، پذیرش حق، و تحمل خطا و لغزش از یکدیگر را سرلوحه‌ی زندگی‌شان قرار دهند، تا کشتی زندگی زناشویی، آرام به مسیر درست خود حرکت نماید. بدون تردید فرد موفق در زندگی کسی‌ست که خداوند متعال او را در شناخت کاستی‌هایش و اصلاح آنها و نیفتادن در ورطه‌ی غرور و لجاجت، موفق بگرداند.

من ذا الذی تُرضیٰ سجایاه کلّها /٭/ کفیٰ بالمرء نبلاً أن تُعدَّ معایبه

کیست که تمام خصلت‌هایش مورد رضایت دیگران باشد؛ برای شرف آدمی همین کافی‌ست که عیب‌هایش در جلویش شمرده شوند.

زنی در شکایت از همسرش چنین می‌گوید: به نیکی با من رفتار نمی‌کند، مرا گرامی نمی‌دارد و احترامی برایم قائل نیست، تا آنجا که این احساس را در من به‌وجود می‌آورد که موجودی بیهوده و کالایی بی‌ارزش هستم.

خداوند متعال و رسول گرامی اسلام، صلّیٰ‌الله‌علیه‌وسلّم، توصیه‌های فراوانی در داشتن رفتار نیکو و پسندیده با زنان و چشم‌پوشی از برخی اشتباهات آنها نموده‌اند، که همه این توصیه‌ها لبریز از عطوفت و رحمت و توجه و عنایت به زنان است؛ همین کافی‌ست که خداوند متعال خلقت زن را آیتی از آیات الهی، و آفرینش او را منّتی بر مرد قلمداد نموده و محبت و مهربانی و صفا و صمیمیت را زیربنای پیوند میان آن دو قرار داده است؛ آنجا که می‌فرماید: «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون»‏؛ و باز یکى از آیات [لطف] او آن است که براى شما از [جنس] خودتان همسرانى آفرید که در کنار آنها آرامش یافته و با هم انس گیرید و بین شما دوستى و مهربانى برقرار نمود. بى‌گمان در این [کار] براى گروهى که مى‌اندیشند مایه‌هاى عبرتى است.(روم:۲۱)

در مسأله‌ی همزیستی و رفتار شایسته با زنان، آیه‌ای بزرگ و جامع در قرآن کریم موجود است که همواره پارسایان با تلاوتش و عمل به آن، به خدای خویش تقرب می‌جویند: «وَ عاشِرُوهُنَّ بِالمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسىٰ‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیرا»؛ و با آنان به شایستگى رفتار کنید. اگر آنان را خوش ندارید [بدانید که] چه‌بسا چیزى را خوش نمى‌دارید و خداوند در آن خیر بسیار قرار دهد.(نساء:۱۹)

به راستی کیست که این آیه را بشنود، سپس به همسر خویش ستم نماید و او را ناراحت و غمگین کند؟

«بالمعروف»؛ یعنی کاری که شریعت و انسانیت فرد آن را انکار نکند و مقصود از آن در اینجا، انصاف و رعایت عدالت در تقسیم نوبت شب‌گزاری و نفقه دادن میان همسران و داشتن سخن و کردار زیبا و شایسته با آنان است.

در مورد عبارت «وَ عاشِرُوهُنَّ بِالمَعْرُوف»، قرطبی می‌گوید: مفهوم چنین معاشرتی این است که شوهر حق همسرش را در مهریه و نفقه به تمام‌وکمال بدهد و بی‌جهت بر او اخم ننماید و به نرمی و آرامی و بدون خشم و تندخویی با او سخن بگوید و میل و اشتیاق خود را به زنی دیگر غیر از او در برابرش آشکار نکند.(الجامع‌لأحکام‌القرآن:۵/۹۷)

ابن‌کثیر می‌گوید: «وَ عاشِرُوهُنَّ بِالمَعْرُوف»؛ یعنی به نیکی با زنان سخن بگویید و به اندازة توانایی خود، کردار و رفتار و سیمای خویش را شایسته گردانید، همان‌گونه‌که می‌پسندید همسرتان چنین باشد، خود نیز آن را رعایت نمایید؛ چنان‌که خداوند متعال می‌فرماید: «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالمَعْرُوف»؛ و زنان از همچون حقى که [شوهران] به‌طور شایسته بر آنان دارند، برخوردارند.(بقره:۲۲۸)

اما در مورد «فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسىٰ‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیرا»(نساء:۱۹)، قرطبی می‌گوید: یعنی هنگام زیبا نبودن همسر، بهتر است که شوهر امیدوار باشد که در آینده، خداوند متعال فرزندان صالحی به وی ببخشد. مشابه مفهوم این آیه، روایتی است از ابوهریره که رسول خدا، صلّیٰ‌الله‌علیه‌وسلّم، فرمود: «لاَیَفْرَکْ مُؤْمِنٌ مُؤْمِنَةً، إِنْ کَرِهَ مِنْهَا خُلُقاً رَضِیَ مِنْهَا خُلُقاً آخَرَ أَوْ قَالَ: غَیْره»؛ نباید مرد مؤمن با همسرش بغض بورزد؛ اگر خصلتی از او را نپسندد، خصلتی دیگر مورد پسندش واقع می‌شود.(مسلم) یعنی شایسته‌ی مؤمن نیست که کلاً از همسرش متنفر و بیزار شود، به‌حدی که باعث جدایی از او شود، بلکه زیبنده‌ی مؤمن این است که به‌خاطر خوبی‌های همسرش از بدی‌هایش بگذرد و آنچه از او می‌پسندد، موجب شود تا از امور ناخوشایند او چشم‌پوشی نماید.

 ابن‌عربی با سند خود از ابوعبدالرحمٰن نقل می‌کند: ابومحمّدبن‌ابی‌زید که از جایگاه و منزلت والایی در علم و دینداری برخوردار بود، همسری بد رفتار داشت که در ادای حقوق شوهرش کوتاهی می‌کرد و با زبانش او را آزار می‌داد؛ دیگران این رفتار ناپسند همسرش را به وی گوشزد می‌کردند و بر صبر و شکیبایی‌اش در برابر آزار زن، او را سرزنش می‌نمودند؛ وی در پاسخ مردم می‌گفت: من مردی هستم که خداوند متعال با بخشیدن سلامتی و علم و معرفت بسیار، نعمتش را بر من کامل گردانیده است و شاید همسری که اکنون دارم، مجازاتی از طرف خداوند به‌خاطر ارتکاب گناهی از طرف من باشد و می‌ترسم که اگر او را طلاق دهم، مجازاتی سخت‌تر و شدیدتر بر من فرود آید. 

عالمان شریعت می‌گویند: در این آیه و احادیثی که بیان شد، دلیلی بر این است که طلاق همسر با وجود مباح بودن آن، مکروه و ناخوشایند است.(الجامع‌لأحکام‌القرآن:۵/۹۸)

علامه آلوسی در مورد مفهوم این آیه چنین می‌‌گوید: اگر از آنها تنها از روی طبع نفرت دارید، پس بردبار باشید و تنها به‌خاطر ناخوشایندی طبعی آنها را طلاق ندهید؛ زیرا چه‌بسا که در ورای آنچه از آن نفرت دارید، خیری بسیار باشد؛ چون نفس آدمی چه‌بسا از آنچه به سود اوست، دوری بجوید و برعکس به آنچه‌که به زیانش باشد، اظهار تمایل نماید؛ ازاین‌رو باید نگاه انسان به خیر و صلاح خود باشد و نه به آرزوهای نفسانی و تمایلاتی درونی. علت نکره آمدن واژه‌ی «شیئاً» و نیز واژه‌ی «خیراً» با آن صفتی که برایش آمده است، بیانگر مبالغه‌ای در واداشتن مرد به صرف نظر کردن از طلاق،  و نیز عمومیتی در نصیحت و ارشاد است، به این‌خاطر در موضوع مکروه بودن طلاق از همین آیه استدلال می‌شود.(روح‌المعانی:۲/۲۴۳)

از ابن‌عباس، رضی‌الله‌عنه، در تفسیر »یَجْعَلَ اللهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیرا«، آمده است که گفت: خیر فراوان در این است که مرد بر همسرش مهربانی ورزد، پس خداوند به وی فرزندانی را ارزانی دارد و خیر و برکت بسیاری را در این فرزندان قرار دهد.

 ابن‌منذر از ضحاک نقل کرده است که گفت: هرگاه بین مرد و همسرش مشاجره‌ای درگرفت، نباید مرد در طلاق دادن او شتاب کند، بلکه باید تأملی نماید و صبر پیشه کند که شاید خداوند متعال امری مورد پسند و خوشایند او را به او بنمایاند. عبدبن‌حمید از قتاده در مورد این آیه آورده است: چه‌بسا مرد با وجود کراهت طبعی از همسرش او را در نزد خود نگه دارد و خداوند نیز برکت زیادی در آن قرار دهد.(الدرالمنثور:۲/۱۳۳)

ابن‌جوزی می‌گوید: این آیه بر ادامه‌ی زندگی با زن با وجود نفرت و کراهت طبعی مرد از او، ترغیب و تشویق می‌کند و به دو نکته گوشزد می‌کند:

 نکته‌ی اول: انسان از راه‌های خیر و صلاح خود بی‌خبر است و چه‌بسا امری ناپسند، خوشایند او باشد و امری پسندیده، ناپسند او باشد.

نکته‌ی دوم: انسان در بسیاری از موارد نمی‌تواند چیز خوشایندی را بیابد که از برخی اوصاف آن بیزار نباشد، پس به‌خاطر آنچه‌که دوست دارد، باید بر اوصاف ناپسند آن شکیبایی ورزد.

در این‌باره سروده‌اند: 

و من لم یُغمِّض عینَه عن صدیقه /٭/ و عن بعض ما فیه یَمُت و هو عاتِب

و من یتتبَّع جاهداً کل عَثرةٍ /٭/ یجدها و لا یسلم له الدهر صاحب

هر که از اشتباهات دوستانش چشم‌پوشی نکند، سرزنش‌‌کنان می‌میرد. و هر که به دنبال لغزش‌های دیگران برود و در پی نقص‌های دیگران باشد، روزگار برایش دوست و رفیقی را باقی نمی‌گذارد.(زادالمسیر:۲/۴۲)

 

مواردی از بدرفتاری مرد با همسر

۱ـ شک و گمان بد نسبت به همسر؛

مردانی هستند که همسر خویش را در اموال خود امین نمی‌دانند؛ گاهی بدگمانی نسبت به زن چنان افزایش می‌یابد که حتی موجب سوء‌‌ظن مرد به اخلاق و عفت او می‌گردد. چه‌بسا این سوء‌ظن‌ها بدون هیچ دلیل و مدرکی صورت می‌گیرد و تنها به‌خاطر وسوسه‌های شیطانی در میان برخی انسان‌های ضعیف‌القلب رخ می‌دهد؛ چه بسیار قتل‌ها، طلاق‌ها و یا آزار و اذیت‌هایی که تنها به دلیل همین بدگمانی شوهر اتفاق می‌افتد. ازاین‌رو بر هر مردی واجب است که خود را اسیر اوهام و گمان‌های باطل ننماید و بدون دلیل قطعی، درون خود را لبریز از وسوسه‌های بی‌مورد نکند، بلکه شایسته است تا نسبت به همسرش که ارتباط متقابل و بدون اجباری با یکدیگر دارند، گمان نیک و پسندیده‌ای ببرد و بصیرت و شکیبایی را حفظ نماید. باید آگاه بود که انسان‌های شیطان‌صفتی در این میان وجود دارند که به دنبال ویران ساختن آرامش یک خانواده هستند.

البته داشتن گمان نیک به زن، به‌معنای بی‌غیرتی مرد نسبت به او و عدم سرپرستی و تربیت شایسته‌ی او نیست؛ شوهر نباید از فرجام بد برخی از امور غافل باشد. البته نباید راه افراط و سخت‌گیری را در بدگمانی نسبت به همسرش اختیار کند، به نحوی که هم خود و هم تمام خانواده را نابود کند.

۲ـ بی‌غیرتی نسبت به همسر؛

مردانی هستند که غیرت و مردانگی‌شان نسبت به همسرشان از بین رفته است؛ چنین مردانی را می بینی که از اختلاط همسر خود با مردان نامحرم ابایی ندارند و چنین کاری را به این دلیل که آنها برادران و یا خویشاوندان و یا همکاران همسرشان هستند، توجیه می‌کنند و بدین‌گونه مردان بیگانه مورد اطمینان صددرصد آقای خانه قرار می‌گیرند! 

برخی از این شوهران در مورد این‌که نباید بدن همسر و آنچه مشمول حجاب است، در برابر مردان بیگانه هویدا گردد، اهمیتی نمی‌دهند و چه‌بسا زنانی که در خارج از خانه‌ی خویش با حجاب هستند، ولی در خانه در برابر نزدیکان نامحرم، حجاب و پوشش خود را برمی‌دارند! 

مردانی هستند که همسر خود را در میان مردان نامحرم رها می‌سازند تا همسرش با آنان دست دهد، بخندد و گفت‌وشنود داشته باشد. هیچ تردیدی نیست که چنین سهل‌انگاری از طرف مرد نسبت به همسرش، نشانگر بی‌غیرتی و بی‌مردانگی وی و بیانگر ضعف دینداری اوست.

 امام بخاری از مغیره، رضی‌الله‌عنه، روایت می‌کند که سعدبن‌عباده گفت: اگر مرد بیگانه‌ای را با زنم ببینم، آن مرد را بدون هیچ‌گونه گذشتی با شمشیرم خواهم زد. وقتی این خبر به رسول اکرم، صلّیٰ‌الله‌علیه‌وسلّم، رسید، فرمود: «أَتَعْجَبُونَ مِنْ غَیْرَةِ سَعْدٍ؟ فَوَاللهِ لأَنَا أَغْیَرُ مِنْهُ، وَاللهُ أَغْیَرُ مِنِّی»؛ آیا از غیرت سعد تعجب می‌کنید. سوگند به‌خدا! من از وی باغیرت‌تر و خداوند از من باغیرت‌تر است.(بخاری)

پس نباید مرد بدون دلیل و توجیهی، غیرت بی‌مورد داشته باشد و همچنین نباید به‌طور کلی از غیرت خالی باشد؛ بلکه غیرتی که شایسته‌ی مرد است در خود پیدا کند. البته غیرتی که از حدود خود خارج گردد، به‌طور قطع از غیرت‌های ناپسندی خواهد بود که رسول خدا ما را از آن نهی فرموده است؛ چنان‌که می‌فرماید: «إن من الغیرة غیرة یبغضها الله وهی غیرة الرجل علىٰ أهله من غیر ریبة»؛ نوعی از غیرت است که خداوند از آن نفرت دارد و آن غیرتی است که مرد بدون دلیل و بی‌جهت بر همسر خود دارد.(ابوداود) 

۳ـ تحقیر همسر و بی‌احترامی به او؛

مردی که گمان می‌برد یک زندگی سعادتمند و تفاهم‌آمیزی با همسرش دارد، ولی او را خوار می‌شمارد و برای او احترامی قائل نیست؛ سخت در اشتباه است.

خوشبختی یک زندگی زناشویی همیشه گرداگرد خانواده‌ای می‌چرخد که هر یک از زوجین، احترام متقابل به یکدیگر داشته باشند و ضمن قدردانی و سپاسگزاری از زحمات یکدیگر، به‌طرف مقابل به دیدة تحقیرآمیز ننگرند. ولی مردی که در مسیر بی‌احترامی و بی‌توجهی به همسرش گام بر می‌دارد، همواره یک زندگی نابه‌هنجار خواهد داشت و متأسفانه خود نمی‌داند که نگاه تحقیرآمیز وی به همسرش، عامل چنین وضعیت نابسامانی شده است.

شوهرانی هستند که توجهی به سخنان همسران خویش ندارند و هیچ‌گاه در موضوعی با آنها مشورت نمی‌کنند و اگر همسرشان نظری بدهد، به آن اهمیتی نمی‌دهند، چراکه نظر آنها را همیشه به دور از درستی و صواب می‌بینند!

یکی از صورت‌های خوار شمردن زن و اهانت به او، دشنام دادن به او و نادان دانستن و کم‌عقل جلوه دادن او جلو فرزندان است. بی‌احترامی مرد نسبت به پدر و مادرِ همسر، و یا بستگان و خویشاوندان او از صورت‌های دیگر تحقیر زن است. بدون شک نگاه اسلام به زن، نگاه به انسانی گرامی و محترم است که دارای عقل و اندیشه و جایگاهی در اجتماع است. زن نه تنها موجودی بیهوده و بی‌مصرف نیست، بلکه حتی جایگاه برخی زنان به دلیل قدرت فکر و اندیشه و حسن تدبیر، از بعضی مردان بالاتر است.

یک شوهر گرامی و عاقل که همواره در نحوه‌ی رفتار با خانواده‌ی خود، خدای خویش را مد نظر دارد، کسی است که به همسر خویش اهمیت می‌دهد، احترام او را حفظ می‌کند و با او مشورت می‌کند و نیز به والدین و نزدیکان همسر احترام می‌گذارد و همواره این احساس را به زن منتقل می‌کند که او به دلیل اندیشه‌ی والا و حسن تدبیرش چه در زندگی و چه در امور مربوط به منزل و فرزندان، جایگاهی ممتاز نزد شوهرش دارد، اگر چنانچه چنین صفاتی را نداشته باشد، این شوهرش است که دستش را گرفته و یاری‌اش می‌کند تا او را به جایگاهی که مورد دلخواه اوست، برساند. 

کوتاهی شوهران نسبت به تعلیم و تربیت زنان

گلایه‌ای که از بعضی زنان شنیده می‌شود: «شوهرم توجهی به تعلیم و تربیت دینی من ندارد، مراقب انجام صحیح عبادات من نیست، مرا تشویق به طاعت و عبادت نمی‌کند.»

از مشکلات موجود در خانواده‌های مسلمان، بی‌توجهی به فراگیری و آموزش علوم شرعی و یا حضور در مجالس علمی و شنیدن سخنان اصلاحی و تربیتی است. این مشکل زمانی جدی‌تر می‌شود که شوهر خودش از عالمان و یا دانش‌پژوهان علوم دینی و یا حداقل از کسانی باشد که به مطالعه‌ی کتاب‌های اسلامی و شنیدن سخنان دینی توجهی نشان می‌دهند، ولی به آموزش مسائل دینی به همسر و فرزندان خود بی‌توجه است و آنگاه به‌خاطر رفتار و اخلاق ناشایسته‌ی فرزندان از همسرش گله نماید و او را در عدم تربیت فرزندان مسئول بداند! غافل از این‌که خودش به دلیل عدم توجه به آموزش امور دینی به خانواده و فرزندانش، عامل اصلی در بروز چنین مشکلاتی بوده است.

زنی که از مسائل دینی خود ناآگاه است، علاوه‌بر این‌که از انجام صحیح عبادات خود باز می‌ماند، حقوق شوهر را نیز به‌درستی نمی‌شناسد و نمی‌تواند فرزندان خویش را به‌ شیوه‌ای درست و اسلامی تربیت نماید و همچنین قادر نخواهد بود که به‌‌نحو شایسته‌ای وظیفه‌ی خانه‌داری را به انجام رساند.

ازاین‌رو بر مردان به مقتضای وظیفه‌ی سرپرستی خانواده، واجب است که از تعلیم و تربیت دینی همسران خود غافل نمانند و آنها را در شناخت واجباتشان یاری رسانند. بدین‌ترتیب زنان خواهند توانست در ادای حقوق، بیشتر و آسان‌تر گام بردارند. به‌راستی زنان با جهالت و ناآگاهی از تکالیف و واجبات خود، چگونه می‌توانند موفق به انجام آنها گردند؟

و چگونه امتی می‌تواند به خوشبختی برسد، درحالی‌که نیمی از آنان که زنان هستند، بر اثر نادانی و جهالت، از ادای تکالیف‌شان نسبت به پروردگار و نسبت به مردم ناتوان باشند و نیمی دیگر از آنان که مردان هستند، همانند زنان باشند، ازاین‌جهت که آنان نیز تنها کمی از واجبات خویش را ادا می‌کنند و از دیگر واجبات خود از جمله کمک به زنان در انجام تکالیف خود غافل‌اند.(رشیدرضا، نداء‌للجنس‌اللطیف:۳۲ـ۳۳)

ازاین‌رو بر شوهر واجب و ضروری است که مسائل اسلامی و اصول دینی را به همسر خویش بیاموزد و دوست داشتن خدا و پیامبرش، صلّیٰ‌الله‌علیه‌وسلّم، و نیز علاقه‌مندی راستین و مخلصانه به آیین اسلام را در درونش نهادینه کند و احکام پاکی و طهارت، عبادات و مستحبات و حقوق همسرداری و نیز منش‌های والای اخلاقی را به وی آموخته و او را از بدرفتاری‌ها و کج‌منشی‌ها باز دارد. همچنین مراقب انجام صحیح عبادات همچون نماز، روزه، دعاها و … توسط همسرش باشد.

علاوه‌براین برای مرد شایسته است که همواره همسر خود را یادآوری و نصیحت کند و او را به تقوای الهی توصیه کرده و مرگ و قبر و قیامت را به یادش اندازد و او را در رسیدن به بهشت و انجام اعمال پسندیده و راه رسیدن بدان تشویق و ترغیب کند.

از سویی نباید فراموش کند که همسرش را متناسب با توان و حوصله و وقت او در افزایش علم و آگاهی از طریق گوش کردن به سخنان سودمند، مطالعه‌ی کتاب‌های مفید و حضور در مجالس علمی یاری رساند. 

همچنین باید همسر خود را از وسایل ناپسند شنیداری، تصویری، خواندنی و یا معاشرت با زنان ناباب و به‌طور کلی از هر آنچه‌ سبب انحراف و کج‌روی همسر و فساد اخلاقی او و دوری از خداوند گردد، باز دارد.

همین تلاش و اهتمام شوهر در آگاهی دادن به همسر در زمینه‌ی مسائل و احکام شرعی موجب می‌شود که سود و منفعت آن به خود مرد برسد؛ چراکه همسر در قبال شوهرش، نیک‌کردار و فرمانبردار می‌گردد و به‌خاطر خداوند متعال، حقوق همسر خود را ادا خواهد کرد و در جلب رضایت و خوشنودی او و دوری از ناراحتی و عصبانیتش تلاش می‌نماید؛ همچنین نگهبان و پاسبان منزل شوهر خود می‌شود و فرزندان خود را به شیوه‌ی درست و اسلامی تربیت خواهد کرد. 

 چرا شوهران در چگونگی تربیت همسران خود و آموزش مسائل دینی و تشویق آنها به طاعت و عبادت خداوند، رسول گرامی اسلام، صلّیٰ‌الله‌علیه‌وسلّم، را  الگو قرار نمی‌دهند؟

از انس‌بن‌مالک، رضی‌الله‌عنه، روایت است که گفت: رسول اکرم صلىٰ‌الله‌علیه‌وسلم به فاطمه رضی‌الله‌عنها فرمود: «مَا یَمْنَعُکِ أَنْ تَسْمَعِی مَا أُوصِیکِ بِهِ؟ أَنْ تَقُولِی إِذَا أَصْبَحْتِ، وَإِذَا أَمْسَیْتِ: یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ، بِرَحْمَتِکَ أَسْتَغِیثُ، أَصْلِحْ لِی شَأْنِی کُلَّهُ، وَلاَ تَکِلْنِی إِلَىٰ نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ»؛ چه چیز مانع توست که این توصیه و نصیحت مرا بشنوی و بدان عمل نمایی؛ این‌که در بامداد و شامگاه بگویی: ای خدای زنده و پایدار، از رحمت تو کمک می‌طلبم، همه کار و بارم را اصلاح نما و هرگز مرا به خود وامگذار.(نسائی) همچنین آن‌حضرت، صلّیٰ‌الله‌علیه‌وسلّم، ذکری از اذکار صبح و شام را به أم‌المومنین جویریه دختر حارث، رضی‌الله‌عنها، آموخت که بگوید: «سُبْحَانَ اللهِ و بحمده عَدَدَ خَلْقِهِ، و رِضَاءَ نَفْسِهِ و زِنَةَ عَرْشِهِ، و مِدَادَ کَلِمَاتِهِ.»(مسلم)

 چه لحظه‌های زیبا و دل‌انگیزی است، آن زمان که زن می‌بیند شوهرش او را به عبادت خدا تشویق و یاری می‌کند و در کنار او در زیر سایه‌ی چنین لحظات روحانی می‌نشیند! و چه خوشبخت و کامیاب است آن خانوادة مسلمانی که چشمی به‌سوی آخرت دارد. چه زیبا و نیکوست آن دقایقی که زن در کنار شوهر خویش می‌نشیند و برای او آیاتی از قرآن را تلاوت می‌کند و مرد نیز شیوه‌ی صحیح تلاوت را به وی می‌آموزد و یا آیه‌ای را برایش تفسیر کرده و یا ادبی از آداب قرآنی و یا حدیثی و مسئله‌ای سودمند به وی یاد می‌دهد که همه‌ی این‌ها نمودی از همیاری در مسیر نیکی و تقوا می‌باشد.

پس ای شوهر گرامی! در جهت این آیه‌ی الهی حرکت نما که می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَة«؛ اى مؤمنان، خودتان و خانواده‌تان را از آتشى حفظ کنید که آتش افروزش مردم و سنگ‌ها خواهند بود.(تحریم:۶) اگر نمی‌توانی که یک برنامه‌ی درسی ساده‌ای را به‌خاطر شرایط ویژه و حوصله‌ی همسر خویش ترتیب دهی، پس حداقل هر روز یک کتاب سودمند را با او مطالعه کن. همچنین تلاش کن تا هر چند محدود و کوچک، یک کتابخانه‌ی اسلامی در منزل داشته باشی و سعی کنی تا منابع و لوازم مختلف آموزشی و تربیتی را همچون کتاب‌های مختلف دینی و غیره که در صیقل دادن علمی و عملی همسرت مفید باشند، برای او تهیه نمایی.

علاوه‌براین اگر خود در کلاس‌های درسی و دینی شرکت می‌کنی، همسرت را نیز با خود به این کلاس‌ها ببر و به قدر امکان او را از شرکت در کلاس‌های ویژه‌ی خواهران محروم نکن، چراکه حضور زن در چنین مجالسی باعث پایداری و استحکام بنای خانواده و خوشبختی آن می‌گردد.

امام ابوحامد غزالی، رحمه‌الله، می‌گوید: اگر مرد به یادگیری احکام دینی به همسر خویش اهتمام ورزد، پس برای زن روا نیست که برای سؤال کردن از عالمان دینی از منزل خارج شود، و اگر چنانچه علم و آگاهی مرد اندک بود، ولی پرسش‌های همسرش را خود از عالمان شرعی بپرسد و آنگاه پاسخ آنها را به همسرش انتقال دهد، باز هم جوازی برای خارج شدن زن از منزل برای فراگیری این‌گونه مسائل نیست. اما اگر این‌گونه نباشد و توجهی از جانب مرد نسبت به امور دینی همسرش مشاهده نشود، در این حالت برای زن نه تنها جایز، بلکه لازم می‌شود که برای یادگیری آنها از منزل خود خارج شود، و ممانعت مرد از خارج شدن او برای آگاهی از واجبات دینی و اسلامی‌اش، معصیت و گناه است. البته خارج شدن زن از خانه برای حضور در مجالس ذکر و دعا و یا برای فراگیری امور زاید بر واجبات، باید با رضایت شوهر صورت پذیرد و هر اندازه زن در انجام حکمی از احکام حیض و استحاضه کوتاهی کند و شوهرش نیز آنها را به او نیاموزد، گناه چنین کوتاهی و اهمالی بر گردن هر دوی آنها خواهد بود و مرد نیز در معصیت همسر خویش  شریک است.(احیاء:۲/۴۸)

چه هزینه‌ای برای شوهر دربردارد، اگر با گشاده‌رویی و چهره‌ای شاد و خندان با همسر و فرزندانش برخورد نماید. آیا به او ضرری می‌رسد اگر هنگام وارد شدن به منزل، با کلماتی زیبا و نوازشی گرم با همسرش روبه‌رو شود و بدین‌گونه سعادتی را به وی ببخشد که همه‌ی احساساتش را متأثر کند؟ چه می‌شود اگر شوهر، زنش را در نوع لباس ‌پوشیدن، زیبایی، طرز غذا پختن و از این قبیل امور ستایش کند؟ به‌راستی که چنین رفتاری، تأثیر شگرفی بر قلب هر زنی برجای خواهد گذاشت.

رسول خدا، صلّیٰ‌الله‌علیه‌وسلّم، می‌فرماید: «أَکْمَلُ المُؤْمِنِینَ إِیمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقًا، وَ خِیَارُهُمْ خِیَارُهُمْ لِنِسَائِهِم»؛ مؤمنانی کامل‌ترین ایمان را دارند که نیکوترین اخلاق را داشته باشند و از میان آنان کسانی بهترند که با همسران خویش بهتر باشند.(ابوداود)

پس ای شوهر مسلمان! تلاش نما تا با حرکت در مسیر رسول خدا، صلّیٰ‌الله‌علیه‌وسلّم، که بهترین شوهران در رفتار با همسران خویش بود، در ردیف صالحان و نیکان قرار بگیری و بدین وسیله زندگی خجسته و پاکی را تجربه نمایی و به امید خدا، خوشبختی دنیا و نعمت‌های اخروی را به‌دست آوری. به‌جای دعای باران دعای محبت بخوان! این روزها دل‌ها تشنه‌ترند تا زمین، خدایا کمی محبت بباران.

٭ ٭ ٭

منابع:

۱ـ آلوسی، محمود؛ روح المعانی.

۲ـ ابن‌کثیر، اسماعیل؛ تفسیر القرآن العظیم.

۳ـ ابن‌جوزی، عبدالرحمن؛ زاد المسیر.

۴ـ سیوطی، جلال‌الدین؛ الدرالمنثور فی تفسیرالمأثور. 

۵ـ غزالى، ابو حامد؛ احیاء علوم الدین.

۶ـ قرطبی، محمّد؛ الجامع لأحکام القرآن.

۷ـ محمّد رشید رضا؛ نداء للجنس اللطیف.

 

جهاندیده بازدید : 6 2013/07/30 نظرات (0)

راز خوشبختی در زندگی زناشویی

دکتر محمد بن عبدالرحمن العریفی

ترجمه: قادربخش رئیسی

04910446cb6e26288b9632112e8fa12aالحمد لله رب العالمین… والصلاة والسلام على نبینا محمد، علیه وعلى آله أفضل الصلاة وأتم التسلیم.

خداوند متعال قطعا انسان ها را بیهوده وعبث نیافریده، بلکه آنها را برای عبادت خود ونصرت دینش آفریده است.

اگر در وجود ذاتی انسان فکر واندیشه شود مشخص خواهد شد، که انسان موجودیست که نمی تواند بصورت فردی و دور از جامعه زتدگی بکند  بلکه انسان  طبیعتاً اجتماعی است،  نیاز دارد که با سایر مردم در آمیزد وبا آنان ایجاد ارتباط بکند، پس یک مرد نیاز به همسر وفرزند ، وهمچنین یک زن نیاز به شوهر وفرزند دارد. هرشخصی نیاز به همسایه، همکلاس، دوست، مادر، پدر، برادر وخواهر دارد. ونمی تواند به صورت فردی زندگی کند؛ نیاز به افرادی دارد که بصورت یکسان با آنها همزیستی کند.

در این نوشتار قصد دارم  داستان‌هایی از شیوه های برخورد ورفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم را با همسرش حضرت أم المومنین عایشه صدیقه رضی الله عنها را بر شمارم. که پیامبر صلی الله علیه سلم چگونه با ایشان هم‌زیستی داشتند وچه وقایع واتفاقات شیرینی میانشان رخ داده است.

همه ما می دانیم که زندگی زناشوئی یکی از نعمت های خداوند متعال بر بندگانش، بلکه یکی از سنن الهی در میان بندگانش می باشد. همانطور که خداوند متعال می فرمایند: {یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا } سپس می فرمایند: {وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَنِسَاءً }.اى مردم از پروردگارتان که شما را از نفس واحدى آفرید و جفتش را [نیز ] از او آفرید و از آن دو مردان و زنان بسیارى پراکنده کرد پروا دارید.

خداوند متعال پاداش بسیار بزرگی را در عنایت وتوجه به همسر وفرزندان قرار داده است،

همانطور که پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرمایند: (دینارٌ تنفقه على عیالک، ودینار تتصدق به على مسکین، ودینارتنفقه فی سبیل الله، خیرها وأحبها إلى الله الدینار الذی تنفقه على عیالک).  (از میان)دیناری که بر خانواده خود خرج می کنی ، ودیناری که بر مسکینی صدقه میکنی ودیناری که در راه خدا می دهی؛ بهترین ومحبوب ترین آنها پیش خدا دیناری است که بر اهل خود خرج کردی.

همچنین پیامبر صلى الله علیه وسلم می فرمایند: (اللقمة تضعها فی فیّ امرأتک لک صدقة). لقمه ای که در دهان همسر خود می گذاری برای تو صدقه محسوب می شود.  (حتى اللقمة التی یضعها الرجل فی فم امرأته یکتبها الله عز وجل عنده صدقة.)  حتی لقمه ای را که مرد در دهان همسرش می گذارد خداوند متعال آن را به نزد خود به عنوان صدقه می نویسد.

در جایی دیگر پیامبر صلى الله علیه وسلم می فرمایند : (کفى بالمرء إثما، أن یضیّع من یعول). برای هلاکت شخص همین بس، که حقوق افراد تحت تکفل اش  همسر ، فرزندان و… را ضایع کند.

برای زن وشهر لازم است این‌که عقد نکاح را که عقدی شرعی است پاس دارند.

لازم است برای تو (ای شوهر!) آن را پاس داری همان‌طور که بر زن نیز لازم است که آن را پاس دارد.

به همین خاطر پیامبر صلى الله علیه وسلم می فرمایند : (الدنیا متاع وخیر متاعها المرأة الصالحة). دنیا همه اش کالاست وبهترین کالای آن زن شایسته و صالح است.

و در حدیثی دیگرپیامبر صلى الله علیه وسلم می فرمایند: (خیرکم خیرکم لأهله) بهترین شما کسی‌ست که با اهل خود رفتار خوبی داشته باشد.

باز فرمود: (وأنا خیرکم لأهلی). من بهترین شما برای اهل خود هستم.

 لازم است شخصی که ازدواج می کند، تبعات ازدواج ونیازمندی‌های آن را متحمل شود لازم است که به همسر وفرزندانش توجه شایانی داشته باشد، برای سکونت آن‌ها، منزلی را اجاره کرده یا بخرد، مواد خوراکی آن‌ها را فراهم کند، بر آن‌ها خرج کند، در صورت پیش آمدن بیماری، آن‌ها را معالجه بکند. هم‌چنین زن زمانی که با ازدواج موافقت کرد، گویا بر فرمانبرداری وخدمت شوهرش موافقت کرده است.

هنگامی که آدمی رفتار پیامبرصلى الله علیه وسلم با أم المومنین عایشه رضی الله عنها، بلکه با سایر همسرانش را مطالعه می کند، خیلی از آن شگفت زده می شود.

در روایت مسلم آمده است که حضرت عایشه رضی الله عنها می فرماید: من در حالی که در ایام قاعدگی(عادت ماهیانه) قرار داشتم، از ظرف می نوشیدم، سپس آن را به پیامبرصلى الله علیه وسلم می دادم آنحضرت صلى الله علیه وسلم دهانش در جایی که دهان من  برخورد کرده بود، می گذاشت سپس می نوشید.

هم‌چنین از أم المومنین عایشه رضی الله عنها روایت است که: من قطعه ای از گوشت را گاز می گرفتم در حالی‌ که من  ایام قاعدگی را می گذراندم، سپس آن را پیامبرصلى الله علیه وسلم بر می داشت واز همان جایی که من  خورده بودم، تناول می فرمود.

این بود برخورد لطف آمیز پیامبرصلى الله علیه وسلم!

بعضی از مردم می گویند: ما برتریم ! ما این کار را انجام بدهیم؟ پیامبر از همه برتراست این کار را انجام می دهد وی که خاتم پیامبران است همواره با مشکلات امت دست وپنجه نرم می کند، اما  وقتی را می یابد که با خانواده اش چنین رفتار ملایمت آمیزی داشته باشد.

پیامبر با أم المومنین صفیه بنت حیی بن أخطب رضی الله عنها ازدواج کرد … می دانید! قبل از نزدیکی با او، اولین بر خوردی که با او کرد چه بود؟ او آمد که بر شتر سوار شود (شتر بلند است) پیامبر صلى الله علیه وسلم آمد وبر زمین نشست وزانوهایش را (به جای پله) برای او نصب کرد وفرمود: از روی  زانوهای من بالا برو و سوار شو!

 ببین! پیامبرصلى الله علیه وسلم چه رفتار شگفت انگیزی با همسرانش داشتند.

یک مرتبه پیامبر با اصحابش از سفری بر می گشتند، حضرت عایشه رضی الله عنها همراه ایشان بود، در میانه‌ی راه پیامبر صلى الله علیه وسلم احساس کرد که عایشه خسته شده است، خواست که خستگی اش را برطرف کند. بنابر این، به لشکر گفت: از ما پیشی بگیرید. لشکر از آن‌ها جلو افتاد، سپس پیامبر صلى الله علیه وسلم رو به عایشه کرد گفت: عایشه!

عایشه گفت: بله جانم!

  پیامبر گفت: با من مسابقه نمی دهی؟

 عایشه گفت: بله….

حضرت عایشه می فرماید: پس با او مسابقه دادم واز او پیش افتادم .

در مرتبه ای دیگر که از سفری بر می گشتیم، بازهم پیامبرصلى الله علیه وسلم فرمود : ای عایشه! با من مسابقه نمی دهی؟

 من گفتم : بله…

سپس پیامبر با من مسابقه داد ولی از من سبقت گرفت؛ زمانی که از من جلو افتاد با دست خود را برکمرم زد  (به این معنا که من از تو جلو افتادم). زمانی که من به او رسیدم، فرمود: این برد در برابر آن برد. بار اول تو سبقت گرفتی، این بار من.

در روایت بخاری از عایشه آمده است که : زنی از ایشان سوال نمود که آیا پیامبر در خانه کاری را انجام می داد؟

عایشه گفت: پیامبر صلى الله علیه وسلم زمانی که بند کفش یا لباسش پاره می شد، آن را می دوخت، ودر خانه مانند یکی از شما در خانه‌اش کار می‌کرد، وخیلی نرم خو، با تبسم  بودند.

برادرانم! پیامبر تمام معیارهایش دنیوی نبود حضرت انس رضی الله عنه می فرماید: من نه سال خدمت پیامبر را انجام دادم. ولی قسم به خدا! هرگز به کاری کرده بودم نگفت: چرا انجام دادی؟ وبرای کاری که نکرده  بودم نگفت: چرا انجام ندادی؟

پیامبر گاهی به وقت نهار، با حالت گرسنگی وارد خانه می شد! از اهل خانه سوال می کرد: چیزی برای خوردن داریم؟

اهل خانه می گفتند: خیر، چیزی نداریم! (پس به نظرتان پیامبر در پاسخ چه می گفت؟).

پیامبر فرمود: پس من امروز روزه ام (و تا مغرب روزه می‌گرفت)  وبه خاطر ناملایمات دنیوی هیچ واکنش تندی از خود نشان نمی داد.

در روایت مسلم از عایشه آمده است: پیامبر صلى الله علیه وسلم هرگز، هیچ یک از همسرانش را نزدند و هیچ خادمی را نیز نزده است. وهیچ چیزی را با دست راستش نمی زد، مگر وقت جهاد در راه خدا. سپس می فرمایند: وهیچ‌گاه در امور شخصی خود انتقام نمی گرفت، مگر زمانی که حدود الهی پایمال می شد.

آری! در چنین موقعی پیامبر صلى الله علیه وسلم خشمگین می‌شد،  لیکن در رابطه با امور دنیوی هیچ‌گاه ناراحت نمی شد.

جهاندیده بازدید : 4 2013/07/30 نظرات (0)

شگفت ترین چیزها

امام  ابن قیم جوزیه

ترجمه: عبدالستار حسین بر

Untitleاز شگفت ترین چیزها این است که:

- او (خداوند متعال) را بشناسی، اما دوستش نداشته باشی (چه با عمل یا گفتار).

- صدای دعوتگر او را بشنوی و در اجابت به او کوتاهی کنی؛

- مفدار سود در معامله با وی را بدانی، اما با دیگران معامله کنی؛

- اندازه ی خشم وی را بدانی، اما با اعمال و کردارت خود را در معرض خشمش قرار می دهی؛

- درد وحشت نافرمانی اش را بچشی، اما خواهان انس طاعتش نشوی؛

- فشردگی قلب را به هنگام سخنان دیگران احساس می کنی، اما به گشادگی سینه با یاد و مناجاتش از خود اشتیاق نشان نمی دهی؛

- به هنگام وابسته شدن قلب به غیر او، درد و عذاب را می چشی، اما باز هم از آن درد و عذاب، به خوشی روی آوردن به خدا و بازگشت به سوی او نمی گریزی.

از همه شگفت تر این که می دانی چاره ای جز او نداری و تو از همه چیز، به او بیش تر نیاز داری، اما از او رویگردان هستی و به چیزهایی که تو را از او دور می سازد، رغبت داری.

الفوائد، ۷۲-۷۳، تقدیم و تحقیق و تعلیق محمد عثمان الخُشت، دارالکتاب العربی، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ هجری.

 

جهاندیده بازدید : 7 2013/07/30 نظرات (0)

چه استاد عبدالکریم حسین پور (راجی)

 

بلۏچی حرفان اېش انت:

الف، ب، پ، ت، ٹ، ث، ج، چ، ح، خ، د، ڈ، ذ، ر، ڑ، ز، ژ، س، ش، ص، ض، ط، ظ، ع، غ، ف، ق، ک، گ، ل، م، ن، و، ه، ء، ی.

اے درہ سی ءُ شش حرف (آب) انت کہ چہ اے حرفاں لهتېں بنی بلۏچی‌اَنت ءُ لهتېں دگر چہ عربی یا پارسی ءَ ماں بلۏچی آتکگءُ مهمان بوتگنت.

بلۏچی بنی حرف اېش انت: الف، ب، پ، ت، ٹ، ج، چ، د، ڈ، ر، ڑ، ز، ژ، س، ش، ک، گ، ل، م، ن، و، ه، ء، ی.

درآمدېں حرف اېشان اَنت:  ث، ح، خ، ذ، ص، ض، ط، ظ، ع، غ، ف، ق.

چہ اے درآمدېں حرفاں کہ چہ عربی یا پارسی مہ بلۏچی آتکگنت، ح، ص، ض، ط، ظ،ع ءُ ق چہ عربی‌اَنت، ءُ آدگہ حرف (خ، ث، ذ، غ ءُ ف) عربی ءُ پارسی هر دوئېنان مہ اېشان شریدار‌اَنت. «ث» ءُ «ذ» اگر چہ ماں مرچیگېں پارسی ءَ کارمردے ندارنت بلے ماں بنی پارسی ءَ اے هر دواېں حرف کارمرز داشتگ کہ «گذشت» (گْوست) ءُ «کیومرث» (نامے) چہ بنی پارسی لبز‌اں اَنت.

نوں گپ اېش‌اِنت کہ بارېں ما  ماں بلۏچی زبانءَ اے حرفاں کار مرز بکنېں یا نه؟

بازېنے چہ مئے کوّاسانی زۏر پر اېشی‌اِنت کہ بلۏچی گۏن لاتینی ءُ رومنءِ خطّءَ نبیسّگ ببیت، کہ اے سکېں غلطی کارے اِنت کہ ما را چہ مئے چپّ ءُ چاگردءَ برّاَنت ءُ اېوکءَ سرگردان ویلءَ کننت. مئے ٹوه‌ترېں ضربہ اېشءَ بیت کہ تُرکانی پَیمءَ ما را چہ قرآنءِ رسم الخطّءَ جتایءَ کننت. ما مسلمانېں ءُ لازم اِنت کہ ما وتی قرآن ءُ دینی کتابان کہ گۏں عربیءَ نبشتگ‌اَنت بوانېں. ءُ چہ اے خطّءَ دوری برۏبر اِنت گۏن مئے  دینی نابودی. اگہ کافرے چوشېن گپّے جنت، بجنت بلے مسلمانېں مردم نبایداِنت چوشېں گپّ بجنت. هنّون ما تاجیک قومانءَ گندېں کہ آیانی زبان پارسی‌اِنت بلےنتْواننت کہ پارسی ءُ عربی کتابان پہ شرّی بواننت. پیکہ ما چہ اے قومان اِندِرِس بگرېن.

لهتے چہ مئی کوّاس ءُ زانتکارانی کۏشست اے بوتگ ءُ هنگتءَ هم هست‌انت کہ اے درآمدېں حرفان چہ بلۏچی‌ءَ کشّگ ببنت ءُ پہ هچ وڑے آیان کار مرز مبنت، ءُ اگہ یک عربی اېگانہ پارسی‌اېں لبزے مان بلۏچیءَ جاہ گپتگ آ لبزءَ گۏں بلۏچی حرفاں بنبیسّېں. دَروَر: «قرآن» کرآن یا کراں نبیسّگ ببیت. «توحید»، توهید ـ عهد، اهد  ءُ… ابید چہ نامان، بلے لهتے دگہ اینچُک دېم ءَ شتگَنت کہ ناماں هں بدل کننت ءُ «عبدالعزیز»ءَ «ابدل ازیز» نبیسّنت ءُ «محمّد»ءَ «مهمّد» نبشتہ کننت. بلے اے باز ردېں کارے‌اِنت.

مرحوم واجہ سید ظهورشاہ هاشمیءِ زحمتان پہ بلۏچی زبانءِ زندگ کنگءُ دېم رویءَ ستا کرزاَنت، پمېشکا ما واجهءِ باز باز منّت وارېں بلے هما ڈولے کہ مولانا عبدالله روانبد ـ رَحْمَةُ اللهِ عَلَیْه ـ گۏشتگ اے واجهءِ گپ کہ عربی ءُ پارسی لبزان ٹگلېنگ ببنت معقولېں گپّے نهنت کہ آیانی تهءَ تحریف پېشءَ یَیت. مولاناءَ وت جتائېں سیاهگے اَڑ نکتگ ءُ آئیءِ نبشتانک پورہ عربیءِ پَیمءَ ‌اِنت…

اداں زانگ لۏٹیت کہ منی مقصود اِے نهِنت کہ بلۏچی لغت ءُ گالاں کارمرز مبنت ءُ اېوکءَ عربی گالاں زورگ (زیرگ) ببنت، بلکېں هدف اېش اِنت کہ اگاں ما عربی یا فارسی کلمه‌اے کارمرز کت آئیءِ املاءَ مَٹگلېنېں بلکہ آئیءَ پہ هما وڑے بنبیسّېں کہ ماں عربی، فارسی، اردو ءُ پشتوءَ نبیسّگءَ بیت.

منی جندءِ خیال اېش‌اِنت کہ ما لبزان سے بهر بکنېں:

۱- هما کہ بلۏچی بنی لبز انت کہ ماں عربی ءُ پارسیءَ کار مردءَ نبنت؛

۲- هما لبزاں کہ ماں بلۏچی ءُ عربی یا پارسی  زباناں شریدار‌انتءُ ماں هر دو یا هر سئېں زباناں، یک پَیم کار مرزءَ بنت؛

۳- هما لبز کہ بنی عربی یاں کہ پارسی‌اَنت، ءُ رندءَ چہ عربی یا پارسیءَ مئے گْورءَ مهمان بوتگ‌اَنت.

پېسرېں بهرءِ تهءَ گپّے نېست کہ پیکہ بلۏچی وڑ نبیسّگ ببنت، ءُ اے ڈولېں لبزانی نبیسّگ پہ دگہ غیر بلۏچی حرفاں رد‌اِنت. درور: سْیاد (وارث)ءَ، صیاد نبیسّگ شر نه‌اِنت.

دومی بهرءِ لبزاں هم منی خیال اېش‌اِنت کہ بلۏچی وڑ نبیسّگ ببنت. دروَر: وَهد، وقتءِ جاهءَ نبیسّگ ببیت. بلے اگہ عربی وڑ هم نبیسّگ ببیت شرّ اِنت.

بلے سیمی بهرءِ لبزان باید اِنت کہ هما وتی بنی زبانءِ وڑءَ نبیسّگ ببنت. درور: عاقل، عاقل نبیسّگ ببیت نہ آکل. عقل، عقل ببیت نہ اکل (یا اگل)، عهد، عهد ببیت نہ اَهد ءُ نصیب، نصیب ببیت نہ نسیب، ءُ…

گۏں اے منی خیالءَ لهتېں زبان شناسېں ڈاکٹر هم تپاک اَنت.

زبانءِ پهناد هما وهدے پْراہ ءُ شاهگانءَ بیت کہ ما تنک چمّی مکنېں. ما بلۏچ قوم  ماں سے ملکءِ مانجینءَ قرار گپتگېں: ایران، پاکستان ءُ اوغانستان. ایرانءِ تهءَ پارسی، پاکستانءِ تۏکءَ اردو ءُ اوغانستانءَ پشتو ءُ
پارسی زبان رواج دارنت ءُ اے هر سئېں زبانانی تۏکءَ عربی‌اېں حرف کارمرزءَ بنت ءُ  مئے چُک ءُ نۏڪ ورنا
گۏں عربی‌اېں حرفان آژناگ‌اَنت ءُ لبزانی گۏنءَ هم آ پیم هېل انت کہ ماں آ سئېں زباناں نبیسّگءَ بنت. نوں اگہ ما بیائېں ءُ آ لبزانءَ پہ دگہ وڑے بنبسېں آیاں فکرءَ کننت کہ اے دگہ نۏکېں لبزے، نون اېـشیءِ بزانت چی‌اِنت؟ سرگردان ءُ شش درءَ بنت[۱].
پہ اے مطلبءِ گېیشتر فهمگءَ گهترانت مثالے بجناں:

ماں عربیءَ «عقل»ءِ بزانت‌انت: فهم، زانگ، ءُ «اَکل»ءِ بزانت‌اِنت: وَرَگ (وارتن). نون بیائېن ءُ «عقل»ءَ «اَکل» بنبیسّېں چنکسېں غلطی یے. عاقل (زانوگر) بیت: آکل، بزاں ورۏک، عالم (زانۏک)ءَ بیت: آلم (درد دیۏک).

ماں اېشیءَ هچ شکےنېست کہ بلۏچی زبان یک کْوهن ءُ قدیمی زبانے ءُ پارسی زبانءِ برات‌اِنت (نہ چُک) بلے اېشـیءِ بزانت اے نهنت کہ گۏں وتی سیاد ءُ وارثاں همراه‌داری مکنت ءُ چہ آیاں پهکاپهک دور بکپیت. دگنیایءِ زباناں گۏں یک ءُ  دگرءَ همگرنچ‌اَنت، پیکہ ما اے همگرنچیءَ بدارېن ءُ رشته‌داریءَ مبرّېں.

دلگۏش:

لهتے دگہ چہ مئی ملاّ طبقہ هم هُجّ‌ءَ کننت کہ بنی بلۏچی لبز هں عربی وڑءَ نبیسَّگ ببنت، درور: «هېت» (یک شهرےءِ نام‌اِنت) حیط نوشتہ ببیت، زامرانءَ ضامران یا زعمران نبیسّنت ءُ…  ءُ… اِے خیال هم ردېں خیالے.

بلے گېشترېں زانوگرانی خیال اِېـش اِنت کہ در‌آمدېں لبزان هما ڈول نبیسَّگ ببنت کہ مان آیانی بنی زبانءَ نبیسّگءَ بنت، عاقل، عاقل نبیسَّگ ببیت نہ آکل، عِلم، عِلم ببیت نہ اِلم، تاریخ نہ تاریک  ءُ… ءُ…

منی وصیّت پہ بلۏچ راجءَ همېش‌انت کہ همے میانی راهءَ بگرنت کہ «گهترېں کار میانجینی کار‌اِنت».

اداں جدولے پېشءَ داراں کہ لهتے لبزان چۏنکائی نبیسّگ ببنت:

 

بنبیسّېن                                                                                            منبیسّېن

 

 

خدا   (الله کہ کسے آئیءَ پیدا‌نکرتگ)                                                     هدا   (هدایتءُ جنېنی‌نامے)

عاقل   (زانوگر)                                                                                  آکل   (ورۏک)

عالِم   (زانۏک)                                                                                  آلِم   (درد دیۏک)

قهقهہ  (کندَگ، هندگ، خندگ گۏں برزېں توار)                    کهکهہ  (گرمی، هشتر ءُ شېرءِ توارءِ بیاں کنگ)

مخلوق   (اَڑ کتگېن)                                                               مهلوک (هلاک‌بوتگېن)

عابد   (عبادک‌کنۏک)                                                                    آبد   (بِرّ، وحشی)

قسمت (بخت،   نصیب)                                                                   کسمت

قانون (رهبند، کانود)                                                                     کانون   (کوره، کۏگ)

قهار (قهر کنۏک)                                                                                  کهار        

غازی (مجاهد)                                                                            گازی   (گیس بزان گاز والا)

قلب (دل)                                                                                  کلب یا گلب (کچک)

تاریخ   (راجدپتر)                                                                       تاریک   (تهار، زمّ)

تعریف (بیان کنگ)                                                                             تاریپ (مهمل)

تحسین (شرّ زانگ)                                                                       تهسین  (مهمل)

نصیب (بهره، ونڈ)                                                          نسیب (نسبدار، عاشقی دستونک)

حاضر (موجود)                                                              هازر (گلېنۏک، جنۏک‌ءُ  دگہ)

عزیز (دوست،غالب)                                                        ازیز (چنڈېنگ، دېگءِ کلکٹگ، ‌ءُ دگہ)

قاعدہ (قانون، نندۏکېن جنېن)                                               کائدہ (مکّارہ ءُ حیلہ گرېن جنېن)

قلم (نبیسۏکېن چیز)                                                      کلم  (ٹپّ، پارسیءِ تها یک ورگی‌اېن سبزی اے)

 اثم (گناه)                                                                                          اسم (نام)

معلوم (اَلّمین)                                                                        مالوم (درد دار)

قرآن (خدایءِ کتاب)                                                                                    کرآن

علیم (دانا)                                                                                      الیم (دردناک)

خبیر (با خبر، سهی، سهیگ)                                      هبیر (راستېن زمین کہ آئیَے کرّ و گْور بلند ببیت)

خالق (پیدا کنۏک)                                                                      هالک (هلاک بَیۏک)

صمد (بی نیاز چہ هر چیز و هر کس)                                                   سمد (ارادہ کتی، کۏتی دات)

صابر (صبر کنۏک، اۏپار کشّ)                                                                سابر (چکاسۏک)

حامد (ستا کنۏک)                                              هامد (کوهنگېن، خشکېن، بے کاهېن زمین و…)

 صوم (رۏچگ)                                                                                   سوم (سودا، تجارت)

غفور (بکشۏک)                                                                              گپور (مهمل)

قاصد (کلو یاروک)                                                                             کاسد (بے رواج)

صبر (شکیبائی، اۏپار)                                                                                 سبر (چکاسگ)

            ثمر (نیبّگ)                                                      سمر (شپانی قصہ جنگ، آزمانک، اِسپانک)

صورت (شکل، دیم)                                                                        سَورت (ترندی)

شوق (میل، اشتیاق، رغبت)                                                  شَوک (کنٹَکءُبلوچیءِتهءَباز سینگاروک)

شعب (راج)                                                                                            شاب (ورنا)

کعبہ (خانہ خدا)                                                           کأبہ (غم،  دلءِ پرشگ)

آذار  (ششمی ماہ چہ رومی ماهان)                                                       آزار (اذیت، رنج)

عاجل (زوت)                                                       آجل (دېر، مدت دار، عاجلءِ چپّ اِنت)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱]  اے چیز اېوکءَ خیال ءُ احتمالے نهِنت بلکہ مں وت چمدیدءَ دیستگ.

 

جهاندیده بازدید : 6 2013/07/30 نظرات (0)

اهمیت و جایگاه نیت

عن امیرالمومنین ابی حفص عمر بن الخطاب رضی الله عنه قال:‌ سمعت رسول الله صلى الله علیه و سلم یقول: «انما الاعمال بالنیات و انما لکل امرء ما نوی فمن کانت هجرته الی الله و رسوله فهجرته الی الله و رسوله و من کانت هجرته لدنیا یصیبها او امرأة ینکحها فهجرته الی ما هاجر الیه» . صحیح بخاری  (۱)، صحیح مسلم (۱۹۰۷).  

راوی حدیث راوی این حدیث سیدنا عمر بن الخطاب ، فاروق ، امیر مومنان و دومین خلیفه‌ی مسلمانان است، ایشان یکی از اشراف قریش و سفیرآنان بود، در سال پنجم یا ششم بعثت به اسلام گروید و در تمامی غزوات پا به پای رسول الله صلى الله علیه وسلم جنگید، با مسلمان شدن وی مسلمانان، سربلند، و نیرومند گشتند، عمربن الخطاب رضی الله عنه ، پس از ابوبکر رضی الله عنه به خلافت رسید، دوران خلافت وی که ده سال و شش ماه ادامه یافت، درخشانترین و پر افتخارترین دوران تاریخ اسلام می باشد که دوست و دشمن به آن اذعان دارند، ایشان در اواخر ماه ذی الحجة، سال ۲۳ هجری ، صبحگاهان که در مسجد رسول الله صلى الله علیه وسلم به نماز فجر ایستاده بود، توسط برده‌ای مجوسی ایرانی تبار مجروح گشت و سرانجام یکم محرم الحرام آغار سال ۲۴ هجری به شهادت رسید، و در حجره عایشه رضی الله عنها در آغوش دو یار دیگرش، آرامید تا به جهانیان بگوید: ما در زندگی این گونه بوده‌ایم و برای همیشه این گونه خواهیم ماند، رضی الله عنه و ارضاه.

موضوع: اهمیت و جایگاه نیت

ترجمه حدیث: امیر مومنان‌، ابوحفص عمر بن الخطاب رضی الله عنه می‌گوید: شنیدم که رسول الله صلى الله علیه وسلم فرمود:« ارزش هر عمل، بسته به نیت‌ آن است، و با هر کس طبق نیتش رفتار خواهد شد، پس هر کس هجرتش به هدف رسیدن به خدا و رسولش، باشد، از او پذیرفته می‌شود، و هر کس هجرتش به قصد دست یافتن دنیا و یا ازدواج زنی باشد پاداشش همان است وبس

شرح فشرده حدیث فوق که امام بخاری رحمه الله با ظرافت تمام، آن را سرآغاز کتاب صحیح خود گردانیده، در مجموعه‌ی روایات اسلامی، جایگاه بسیار بلند و ممتازی دارد و تمامی اصحاب کتب سته آن را روایت کرده‌اند ، ابوداود رحمه الله می‌گوید: از رسول الله صلى الله علیه وسلم پنج هزار حدیث یادداشت کردم و در این کتاب (سنن ابوداود) از آن مجموعه چهار هزار هشتصد حدیث برگزیده‌ام و از همه آن، برای انسان چهار حدیث کافی است، که یکی از آنها حدیث (انما الاعمال بالنیات) می باشد. امام احمد رحمه الله از آن فراتر رفته و می‌فرماید: ( اصول اسلام بر سه حدیث استوار است) و حدیث مذکور را از آن جمله شمرده است. رسول الله صلى‌الله علیه وسلم در این حدیث به بیان جایگاه نیت و ارزش کلیدی آن پرداخته و نیت را معیار پذیرش و ارزیابی اعمال معرفی نموده است، صحت و فساد، ثواب و عقاب هر عمل بسته به نیت آن است. رسول الله صلى‌الله علیه وسلم با جمله‌ی کوتاه و گویای ( انما الاعمال بالنیات ) یک اصل جامع و قاعده‌ای کلی را بنا نهادند، و با مثال هجرت که بارزترین امتیاز مسلمانان مکی و بزرگترین افتخار تاریخ صدر اسلام است،آن را تشریح نمودند. هجرت، یعنی کوچ نمودن از سرزمین شرک و کفر و نقل مکان به دارالاسلام، گرچه به ظاهر همه در ترک وطن، رنج سفر و سوز غربت با هم یکسانند، اما از لحاظ معنوی هرگز همه مهاجران با هم برابر نیستند، آنان که به قصد نیل رضای الهی و نصرت دین و صحبت رسول الله صلى‌الله علیه وسلم، به این کار اقدام نموده‌اند، بزرگترین افتخار و پاداش معنوی را کسب نموده‌اند و عمل آْنان پذیرفته شده است، اما آنان که از این کار، اهدافی دنیوی را دنبال کرده‌اند‌، نه عملشان پذیرفته است و نه ثواب دارند و افتخاری نیز جز «مهاجر ام قیس » بودن، کسب نمی کنند، آن که به قصد متاع دنیا هجرت کند، تاجر است و آن که به قصد ازدواج با زنی هجرت کند، خواستگار است، نه مهاجر. بقیه اعمال را با این مثال باید سنجید، آری نیت فاسد نه تنها ثواب عبادت را تباه می‌کند، بلکه عبادت را به گناه و حتی به شرک نیز تبدیل می‌کند، حدیث: «من صلی یرائی فقد اشرک» (مسند احمد: ۴/۱۲۶) این مطلب را به صراحت بیان کرده است، لابد آن سه نفر شهیدو عالم و تاجر به ظاهر، خداطلب را که در قیامت نخستین کسانی هستند که در جهنم انداخته می‌شوند  (مسلم ۱۹۰۵)، به خاطر دارید، پس همگی باید بکوشیم که گوهر کمیاب ( اخلاص) را به دست بیاوریم و با تمام وجود از آن پاسداری و حفاظت کنیم تا خدای نکرده زحماتمان نقش بر آب و عبادات‌مان، بی حاصل نگردد.  

پیام‌ها  

۱ـ معیار پذیرش و ارزیابی و ثواب و عقاب اعمال، نیت است.

۲ـ تمامی اعمال عبادی را باید خالصانه برای خدا‌، انجام داد.

۳ـ هرگز اعمال اخروی را با نیت و قصد دنیوی، نباید انجام داد. ۴ـ مردم گرچه به ظاهر اعمالی برابر دارند، اما ثوابشان با هم متفاوت است.

۵ـ رسول الله صلى‌الله علیه وسلم چه زیبا می‌آموزاند، ابتدا قاعده را بیان می‌کند، و سپس آن را با مثالی تشریح می‌فرماید.

 

 

جهاندیده بازدید : 5 2013/07/30 نظرات (0)

بدگمانی مرضی مهلک و خطرناک

مولانا محمدحنیف قاسمی

مترجم: عبدالهادی سیدزاده 

rahhaye-2189بدگمانی بر خدا و بندگانش جرمی سنگین و عملی ناپسند است. از دیدگاه قرآن عاقبت و انجام آن تباهی و خسران است. ریشه ‌ی این جرم در حقیقت فریب نفس، تحقیر دیگران و عیب‌ جویی است و با اوّلین معصیت شیطان نزدیک ‌تر است که اساس آن تکبر و غرور بود. خودپسندی و خودفریبی، خیانت و فریب‌ کاری از آن جنایات مهلکی هستند که در حدیث نبوی به آن اشاره شده است: «ثلاث مهلکات: شح مطاع، و هوى متبع، و إعجاب المرء بنفسه.» (صحیح الجامع الصغیر: ۳۰۴۲)؛ سه چیز از اسباب هلاکت هستند:

۱ – بخلی که انسان مطیع آن باشد،

۲ – خواهشی که انسان تابع آن باشد،

۳ – غرور و خودنمایی انسان.

بنابراین بر هر مسلمانی لازم است از هر پست و مقام والا و شأن و شوکت رفیعی که باشد، پایین آمده و در جلوی مردم متواضعانه رفتار نماید. عینک سیاه خویش را در آورده و در میان بندگان خدا در تلاش خیره رستگاری و بهبودی فریضه‌ ی خویش را ادا کند. حسن ظن را بر سوء ظن و برائت را بر تهمت ترجیح داده و با مردم چنان اخلاق و برخوردی داشته باشد که آن مناسب با شأن یک انسان باشد. آن‌ ها بنابر تقاضای بشری می‌ خورند و می ‌نوشند و در بازار رفت و آمد دارند. انسان مخلوقی آسمانی یا فرشته نیست؛ خلقت او نه از نور است و نه از نار؛ بلکه از همین خاک «من حمإ مسنون» آفریده شده است. لذا این اصل فراموش نشود که در ما در مورد هیچ شخصی فقط بر ظاهر آن مجاز به قضاوت نیستیم. مسؤولیت باطن و اسرار دیگر به عهده‌ ی خداوند هستند. برای تفتیش و تحقیق ما مسؤول پاره کردن گریبان و دل ‌های مردم نیستیم، بلکه قلب ‌ها را سپرد و حواله ‌ی رازدار قلب ‌ها و علام الغیوب بکنیم.

در این چهارچوب بر مردم احکام اسلام را اجرا نماییم. ما می‌ دانیم که در میان این‌ ها مسافر و معذور وجود دارد و گاهی از مسافر و معذور ظاهراً کاری که خلاف دینداری و شرع باشد، دیده می ‌شود؛ لذا ما نباید بدون آگاهی به ظاهر حکم و قضاوت کرده بدگمان باشیم. هیچ مؤمنی از خیر خالی نیست گرچه ظاهر آن در منجلاب شرّ و معصیت فرو رفته باشد. معصیت خباثت و گَندگی است؛ مثال آن مانند آب قلتَین است که در آن احتمال ناپاکی باقی نمی ‌ماند. همین‌طور انسانی که در شرّ و معصیت مبتلاست، اما خیر و خوبی هم در وجود او باشد، پس خیر و خوبی بر شرّ، غالب می ‌آید؛ «إن الحسنات یذهبن السیئات». نگاه ما باید بر مردم همانند نگاه دکتری شفیق و دلسوز نسبت به مریض باشد نه مانند نگاه یک پلیس بر مجرم! چه بسا مردم در رتبه و مقام از ما بالاتراند.

از زندگی عملی و از درجات آن ‌ها خداوند به خوبی واقف است. در میان اولیاء الله نیز از حیث مادی و معنوی سلسله مراتبی وجود دارد؛ بعضی غنی و بعضی فقیر، بعضی عالم و بعضی عابد هستند. هرگاه با دیگران نسبت به مسأله ‌ای اختلاف نظر پیدا شود، پس آن نگاه مغرض و ناراض فقط بدی ‌ها و خامی ‌ها را می ‌بیند و بس. علما می‌ فرمایند: سعادت و خوشبختی انسان در این است که بر عیب‌ های خویش نظر داشته و در پی اصلاح آنان باشد و هر کسی این‌طور عمل کند، قطعاً فرصتی برای عیب‌ جویی و عیب ‌گویی دیگران نمی‌ یابد.

[هر زمان و هر لحظه که انسان کاملاً در اسلام دربیاید و قوانین و فرامین قرآن و سنت نبوی علیه السلام را اسوه و الگوی خود قرار داده و آن ‌ها را در قلب خود جایگزین نماید، یقینا قلب او دیگر جایی برای هیچ‌ گونه کراهت و بدگمانی پیدا نمی‌ کند؛ چون شعار قرآن و سنت همیشه این بوده و هست که: «إذا جاءکم فاسق بنبأ فتبینوا»، و «ظنوا بالمؤمنین خیراً». بلکه خداوند متعال خیلی دقیق و با ظرافت تمام، بر اعمال انسان ‌ها نظارت و بدون کمی و کاستی مطابق اعمالشان با آن ‌ها معامله می‌کند و نسبت به هیچ کسی بدگمان نیست.

همین‌طور رسول خدا ـ‌ علیه السلام ـ با ذکاوت و فراست به امت نظر داشته و به کسی بدگمان نبود. تجربه نشان داده و تاریخ گواه است که بدگمانی در میان ملت‌ ها و اقوام، زن و مرد، علما و آحاد بشریت هیچ گاه مسالمت و اصلاح به ارمغان نیاورده است، بلکه چه آشوب و فتنه‌ هایی در میان آنان به پا کرده است که این جنایت عظیمی علیه بشریت و گناهی بسیار بزرگ است که اتحاد و همدلی مسلمین را بر هم می ‌زند. چون وقتی که همه‌ی مسلمان ‌ها بر یک‌دیگر بدگمان باشند، پس چگونه خدمت دین را انجام می ‌دهند.

بر ماست که هیچ موقع هم‌ چون اهل الظواهر نباشیم و بر ظاهر بندگان الهی حکم و فیصله ننماییم و در مورد هیچ کسی چنین فکر نکنیم و علم الیقین نداشته باشیم که چون ظاهر یکی است پس صد در صد باطنش نیز چنین است؛ بلکه همیشه «إن أکرمکم عندالله أتقیکم» را معیار قرار دهیم. از پروردگار عالم، این امید را دارم که ما را بر منهج قرآن و سنّت و راه صحابه خادمان دین و سلف صالح استوار بگرداند و دل‌ های ما را پاک و صاف نگه‌دارد.]

منبع: مجله‌ی ارمغان، جمعیت شاه ولی‌الله، با اضافات مترجم.

 

جهاندیده بازدید : 3 2013/07/30 نظرات (0)

ذوالقرنین؛ الگوی فرمانروایان

عبدالحکیم سیدزاده

2012-634854645197483470-748_Inner_630x371«وَیَسْأَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْرًا ٭ إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا ٭ فَأَتْبَعَ سَبَبًا ٭ حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِنْدَهَا قَوْمًا قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا ٭ قَالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُکْرًا ٭ وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْرًا ٭ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ٭ حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِهَا سِتْرًا ٭ کَذَلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْرًا ٭ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ٭ حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمَا قَوْمًا لَا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا ٭ قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَى أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا ٭ قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْمًا ٭ آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْرًا ٭ فَمَا اسْطَاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا ٭ قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا» [سوره‌ی کهف، آیات ۸۳ - ۹۸]

ترجمه: (ای پیغمبر!) از تو درباره (سرگذشت) ذوالقرنین می‌پرسند. بگو: گوشه‌ای از سرگذشت او را برایتان بازگو خواهم کرد.‏ ‏

ما به او در زمین قدرت و حکومت دادیم و وسائل هر چیزی را در اختیارش نهادیم.‏ ‏

او هم سامانی را پیگیری کرد (و از وسائل خداداد استفاده نمود). ‏

تا وقتی که به غروبگاه خورشید رسید، به نظرش آمد که آفتاب (انگار) در چشمه گِل‌آلودِ تیره رنگی فرو می‌رود، و در آن‌جا گروهی (متمرّد کافر) را یافت.  گفتیم: ای ذوالقرنین!  (یکی از دو کار، درباره ایشان روا دار:) یا آنان را عذاب می‌دهی، و یا این که نسبت بدیشان خوبی می‌کنی.‏

‏(ذوالقرنین) گفت: امّا کسانی که (بر کفر بمانند و بدین وسیله به خود) ستم کنند، آنان را مجازات خواهم کرد، سپس در آخرت به سوی پروردگارشان برگردانده می‌شوند و ایشان را به عذاب شدیدی گرفتار خواهد کرد. ‏

و امّا کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند، پاداش نیکو خواهند داشت، و ما دستور سهل و ساده‌ای در حق ایشان صادر می‌نمائیم (و تکالیف طاقت‌فرسا و مالیات سنگین بر دوششان نمی‌گذاریم).‏ ‏

او هم سامانی را پیگیری کرد (و از وسائل خداداد استفاده نمود).

‏تا وقتی که به محلّ طلوع خورشید رسید. دید که آفتاب بر مردمانی می‌تابد که برای حفظ خود از آن، ما پوششی (به نام جامه، یا سرپناهی به نام خانه) بهره‌ی ایشان نکرده بودیم (و آنان هم‌چون انسان‌های اوّلیّه، لخت و عریان در بیابان گرم و سوزان زندگی می‌کردند).‏

‏همان گونه (در حق مردمان مشرِق زمین رفتار کرد که درباره مردمان مغرب زمین رفتار کرده بود) و ما از آن‌چه می‌کرد، کاملاً مطّلع بودیم.‏

‏سپس از وسیله (و ابزار ممکن) سود جست.‏

‏تا آن گاه که به میان دو کوه رسید، و در فراسوی آن دو کوه گروهی را یافت که هیچ سخنی را نمی‌فهمیدند.‏

(مردمان آن‌جا) گفتند: ای ذوالقرنین! یأجوج و مأجوج در این سرزمین تباه‌کارند؛ آیا برای تو هزینه‌ای معیّن داریم که میان ما و ایشان سدّ بزرگ و محکمی بسازی؟

‏(ذوالقرنین) گفت: آنچه پروردگارم از ثروت و قدرت در اختیار من نهاده است، بهتر است (از آن‌چه پیشنهاد می‌کنید. ما برای اندوختن اموال نیامده‌ایم) پس مرا با زور بازو یاری کنید، تا میان شما و ایشان سدّ محکمی بسازم.‏

(سپس شروع به کار کرد و گفت:) قطعات بزرگ آهن را برای من بیاورید. (آن گاه دستور چیدن آن‌ها را بر روی یکدیگر صادر کرد) تا کاملاً میان دو طرف دو کوه را برابر کرد؛ (فرمان داد که آتش بیفروزید، و) گفت: بدان بدمید؛ تا وقتی که قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد (و قطعات به هم جوش خورد. سپس) گفت: مس ذوب شده برای من بیاورید تا (آن را) بر این (سدّ) بریزم.‏

(سدّ به قدری بلند و ستبر شد که حمله‌ورانِ یأجوج و مأجوج) اصلاً نتوانستند از آن بالا روند، و به هیچ وجه نتوانستند نقبی در آن ایجاد کنند.‏

‏(هنگامی که بنای سدّ به پایان رسید، ذوالقرنین شاکرانه) گفت: این (سدّ) از مرحمت پروردگار من است (و پابرجا می‌ماند تا خدا بخواهد) و هرگاه وعده خدا فرا رسد، آن را با زمین یکسان می‌کند، و وعده پروردگار من حق است.

ذوالقرنین کیست

ذوالقرنین کی بود؟ و سد او کجاست؟ و یأجوج و مأجوج چه کسانی بوده‌اند؟ و اینک کجایند؟ و…

این‌ها پرسش‌هایی هستند که دقیقاً نمی‌توان به آن‌ها پاسخ پژوهشگرانه داد؛ وحی الهی بخش‌های مهم و سازنده و درس‌های آموزنده از داستان‌های گذشتگان را برایمان بازگو کرده و آن‌چه مهم نبوده، آن‌ها را مسکوت عنه گذاشته است؛ لذا بهتر این است که به همان مقدار که در قرآن و حدیث صحیح آمده، بسنده کنیم تا از پیام‌های قرآنی دور نمانیم!

وظایف دولتمردان، و درس‌های آموزنده از آیات فوق

۱٫ فرمانروا باید شایسته و بایسته باشد تا خدای تعالى به او منزلت و مکانت دهد و وسایل لازم را برای او آماده سازد و در سوره‌ی نور فرموده: «وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آَمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾ [۵۵].

۲٫ حکومت و سیاست جدا از دین نیستند.

۳٫ دین‌داری به معنای ترک وسایل و اسباب نیست.

۴٫ فرمانروای مسلمان باید به تبلیغ دین و در صورت لزوم به جهاد اقدام کند و خود شخصاً فرماندهی کند تا این‌که مشرق و مغرب را فتح نماید.

۵٫ فروانروا باید به جای خوش‌گذرانی در پایتخت، به تمام مملکت  بالخصوص مناطق محروم سفر کند، نه برای آن‌که او را تعظیم کنند! بل‌که تا مشکلات مردم را حل کند.

۶٫ فتوحات را وسیله‌ی غنیمت مادی و تاراج اموال قرار ندهد و فتح و ظفر را مایه‌ی استثمار افراد، احزاب و مملکت‌ها نسازد و با اهالی کشورهای فتح شده هم‌چون بردگان رفتار نکند.

۷٫ فرمانروا هم‌چون سایر انسان‌ها مختار است و مجبور به نیکی یا بدی نیست؛ «إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا».

۸٫ در حق مردم باید قانون خدا را اجرا کند و مستبد بالرأی نباشد؛ «قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا».

۹٫ فرمانروا در قوانین اختیاری بهترین را اجرا کند؛ چنان‌که اوّل ذوالقرنین مردم را به دین حق دعوت داد و سپس مشرکان را تعذیب و مؤمنان را اکرام کرد.

۱۰٫ فرمانروا باید ظالمان را ـ که سر لوحه‌ی آنان مشرکان‌اند ـ مجازات کند.

۱۱٫ مؤمنان باید در پیش حاکم و فرمانروا، عزت، سخنان محبت آمیز، آسایش و پاداش زیبا بیابند، هر چند که افکار و مذاهب‌شان متفاوت باشد؛ وگرنه نظم و نظام حکومت اسلامی به هرج و مرج و تباه‌کاری تبدیل می‌گردد.

۱۲٫ دولت باید قوانین آسان برای مردم وضع کند.

۱۳٫ حکومت باید نیازهای مناطق محروم را برطرف کند و به اصلاح امور ملت‌های عقب افتاده بپردازد هر چند که برای حکومت نفعی نداشته باشند و هر چند که هم‌زبان و هم‌عقیده‌ی دولتمردان نباشند.

۱۴٫ حکومت باید برای مردم و بالخصوص مردم ضعیف امنیت را فراهم کند و مزاحمان را سرکوب کند.

۱۵٫ در صورت نیاز، مفسدان را زندان کند؛ و سد ذوالقرنین نمونه‌ای از زندان است.

۱۶٫ در صورتی که حکومت به کمک‌های مردمی نیاز ندارد، نباید با دسیسه‌های گوناگون چون مالیات و… خون مردم را بمکد؛ بلکه در فکر خرج کردن بر مردم باشد نه انباشتن مالیات! حضرت سلیمان علیه السلام فرمودند: «أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آَتَانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آَتَاکُمْ» [نمل: ۳۶].

۱۷٫ در صورت نیاز به مشارکت مردمی، ملت باید با نیروی بدنی خود به یاری حکومت بشتابند.

۱۸٫ مردم باید از فرمانروای صالح و عادل تبعیت کنند و او را با القاب نیک یاد کنند.

۱۹٫ حکومت باید آهن و سایر فلزات را که از مواد اساسی صلح و جنگ‌اند، تهیه کند.

۲۰٫ حکومت باید در برنامه‌های خود محکم‌کاری کند و کارهای اساسی، پایدار و دراز مدت انجام دهد هر چند که پرزحمت باشد.

۲۱٫ دولتمردان هر گونه خیر و کارهای نیکی را که خدا به وسیله‌ی آن‌ها جاری و پیاده کرده به لطف و مرحمت و فضل خدا نسبت دهند و نگویند که این همه از برکات دولت کریمه و انقلاب و حکومت ماست؛ بلکه در اوج شوکت و عظمت خود، قدرت و
جبروت خدا را از یاد نبرند و دائماً به یاد داشته باشند که به سوی خدای تعالى بر می‌گردنند.

وصلى الله تعالى على محمّد وآله.[۱]

“`


[۱] منابع:

تفسیر قرطبی، امام قرطبی؛

الأساس فی التفسیر، سعید حوى؛

تفسیر سوره کهف، ابن عثیمین؛

تفسیر فی ظلال القرآن، سید قطب؛

تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی.

 

تعداد صفحات : 5

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 45
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 30
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 22
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 22
  • بازدید ماه : 43
  • بازدید سال : 55
  • بازدید کلی : 652